امام خمینی (ره) والله اسلام تمامش سیاست است؛ ***** مقام معظم رهبری: به گفتار امام و کردار امام اهتمام بورزید ***** امام خمینی(ره): ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد 1367/4/29 ***** امام خمینی(رحمة الله علیه) : حکومت آل سعود، این وهابیهای پست بیخبر از خدا بسان خنجرند که همیشه از پشت در قلب مسلمانان فرو رفته‌اند 1366/5/12***** امام خمینی (ره) شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است ***** امام خمینی (ره): ما تابع امر خداییم، به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمی رویم ***** امام خمینی(ره) ”من برای آنکه شما جوانان شایسته ای هستید، علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید.„ ***** حُسنُ الخلاقِ یُدِّرُ الرزاقَ وَ یونِسَ الرِّفاقَ؛ خوش اخلاقى روزى ها را زیاد مى کند و میان دوستان انس و الفت پدید مى آورد. «نهج الفصاحه، ح 781»***** امام خمینی(س) علم همراه تهذیبِ نفس است که انسان را به مقام انسانیت می رساند .هم در علم کوشا باشید و هم در عمل و هم در تهذیب اخلاق ***** بايد مسائل اسلامي حل بشود در اينجا و پياده بشود. بايد مستضعفين را حمايت بكنند، بايد مستضعفين تقويت بشوند حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحیفه امام – جلد 6 – صفحه 461 ***** اهمیّت فضای مجازی به انداره ی انقلاب اسلامی است "مقام معظم رهبری" ***** آن کسی قلمش قلم انسانی است که از روی انصاف بنویسد. امام خمینی (ره) ***** همان طوري که در سابق عمل مي‌شد، روضه‌خواني بشود، مرثيه گفته بشود، شعر و نثر در فضايل اهل بيت و در مصائب آنها گفته بشود. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام – جلد 15 – ص 332 ***** نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** من در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه شما وصيت و سفارش مي‌کنم که نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** پيامبر اسلام نيازي به مساجد اشرافي و مناره‌هاي تزئيناتي ندارد. پيامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پيروان خود بوده است که متأسفانه با سياست‌هاي غلط حاکمان دست‌نشانده به خاک مذلت نشسته‌اند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 80 ***** پيغمبر اسلام تمام عمرش در امور سياسي بود، تمام عمرش را صرف كرد در سياست اسلامي، و حكومت اسلامي تشكيل داد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 15، ص 11 ***** امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست. مقام معظم رهبری ***** راه ما راه امام خمینی است و در این راه با همه قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد. مقام معظم رهبری


 

 

 

تاريخ انتشار: 09 فروردين 1403 ساعت 14:35:31
حکایت کیسه بادام و راهی که به جماران ختم می‌شد

آن روز انگار از آسمان آتش می بارید. آفتاب پرده ای سراسری رویمان کشیده بود و نفس کشیدن را سخت کرده بود. چشمم افتاد به کیسه بادامی که کنار درخت جا خوش کرده بود که پدر لب به سخن باز کرد.

جی پلاس، روایت آدم های ساده درست مثل خودشان است، بی تکلف و بی غل و غش. همین روایت ها راهشان را خیلی نرم میان دل ها باز می کنند و پیش می روند. حکایت پیرمرد ساده دل روستایی که با کیسه ای بادام از روستا برای دیدار با امام خمینی (س)راهی شهر شده است از همان حکایت هاست که با هم می خوانیم:

در میان آفتاب داغ بود؛ داغ تر از همیشه! بابا لحظه ای ایستاد.‎ ‎‌دستمالش را از جیب درآورد و عرق پیشانی اش را پاک کرد. من هم ‌‎ ‎‌ایستادم. نگاهی به گونی انداختم. هنوز پر نشده بود. بابا گفت:‎‌«عجب هوای گرمی است! از آسمان آتش می بارد!» ‌

‌‌فکر من هنوز دنبال بادامها بود. گفتم: ولی امسال خوب ‌‎ ‎‌محصول داریم ها! همۀ درختها پر از بادام است.» ‌

‌‌بابا خندید و گفت: «دلیل دارد پسرجان؛ دلیل دارد!» ‌

‌‌با تعجّب گفتم: چه دلیلی؟ امسال هم مثل پارسال؛ پارسال هم ‌‎ ‎‌پای درختها را بیل زده بودیم ولی درختها بار زیادی نداده بودند!» ‌

‌‌بابا گفت: «بیل زدن پای درختها را نمی گویم؛ دلیلش چیز ‌‎ ‎‌دیگری است.» ‌

‌‌پرسیدم: «خوب پس چه دلیلی دارد؟» ‌

‌‌بابا جواب داد: «امسال نیّت کردم که اگر درختها پر بار شوند، ‌‎ ‎‌مقداری بادام برای آقا ببرم! به برکت وجود آقاست که درختها جان ‌‎ ‎‌گرفته اند و اینطور بار آورده اند.» ‌

‌‌‎توی فکر رفته بودم که صدای بابا را شنیدم: «زود باش ‌‎ ‎‌پسرجان! کار کُن! زودتر بادامها را جمع کن و توی گونی بریز که ‌‎ ‎‌الآن ظهر می شود.» ‌

‌‌و خودش هم مشغول جمع کردن بادامهایی شد که زیر درخت ‌‎ ‎‌در گوشه و کنار زمین ریخته بود. ‌

‌‌واقعاً امسال محصول بادام درختها بیشتر از هر سال بود. ‌

‌‌***‌

‌‌ـ «آقا ببخشید راه جمکران از کدام طرف است؟» ‌

‌‌پیرمردی که بابا با او صحبت می کرد، با تعجّب به ما خیره شده ‌‎ ‎‌بود. عاقبت پرسید: «جمکران؟» ‌

‌‌بابا جواب داد: «بله دیگر پدرجان. همان جا که آقا هست.» ‌

‌‌پیرمرد گفت: «جمکران که اینجا نیست؛ نزدیک قم است! آقا‎ ‎‌هم همیشه آنجا نیست. شاید بعضی وقتها سری به آنجا بزند!» ‌

‌‌تازه متوجّه اشتباه بابا شدم؛ او به جای «جماران»، گفته بود ‌‎ ‎‌«جمکران»! می دانستم که مسجد جمکران را به دستور ‌‎ ‎‌امام زمان(ع) ساخته اند. قبل از اینکه بابا چیزی بگوید، گفتم: ‌‎ ‎‌«منظورمان امام زمان(ع) که نیست؛ مسجد جمکران را که ‌‎ ‎‌نمی گوییم! جماران؛ همان جا که امام هست!» ‌

‌‌‎پیرمرد شروع کرد به خندیدن و گفت: «جماران را جمکران ‌‎ ‎‌گفتی؟ عجب بابا! نزدیک بود راهِ رفتن به قم را نشانت بدهم!» و ‌‎ ‎‌ادامه داد: «فکر کردم منظورت از آقا، امام زمان(ع) است!» و ‌‎ ‎‌دوباره شروع کردن به خندیدن!‌

‌‌بابا گفت: «خوب چه فرقی می کند؟ آقا خمینی هم نایب ‌‎ ‎‌امام زمان (ع) است.» ‌

‌‌پیرمرد هنوز هم می خندید. بابا پرسید: «بالاخره راه آنجا را به ما ‌‎ ‎‌نشان می دهی یا نه؟» ‌

‌‌پیرمرد گفت: «ببین پدرجان؛ از همین جا سوار مینی بوس ‌‎ ‎‌می شوی، می روی تجریش. از آنجا هم یا باید سوار اتوبوس شوی ‌‎ ‎‌و یا اینکه با تاکسی بروی. به تجریش که رسیدی، از هر کس ‌‎ ‎‌بپرسی، راه را نشانت می دهد. مینی بوسهای تجریش آن طرف ‌‎ ‎‌خیابان می ایستند.» ‌

‌‌به آن طرف خیابان اشاره می کرد. مینی بوسهای زیادی آنجا ‌‎ ‎‌ایستاده بودند. پرسیدم: «کدامشان به تجریش می روند؟ آنجا که ‌‎ ‎‌مینی بوس زیاد است!» ‌

‌‌پیرمرد به مینی بوسهای کناری اشاره کرد و گفت: «رویشان ‌‎ ‎‌نوشته! تو که ماشاء الله باسوادی! برو آن طرف؛ جلویشان که رسیدی، بخوان!» ‌

‌‌بابا کیسۀ بادامها را برداشت. از پیرمرد خداحافظی کردیم و به ‌‎ ‎‌سمت مینی بوس راه افتادیم. هنوز آفتاب کاملاً بالا نیامده بود. ‌‎ ‎‌خیابان شلوغ بود. سر و صدای ماشینها کلافه مان کرده بود. سوار ‌‎ ‎‌مینی بوس که شدیم، نفس راحتی کشیدم. بابا گفت: «بابا جان از ‌‎ ‎‌این آقای راننده هم سؤال کن؛ یکوقت راه را عوضی نرویم!» ‌

‌‌کنار راننده رفتم و گفتم: «ببخشید آقا؛ ما می خواستیم برویم ‌‎ ‎‌جماران. باید سوار همین مینی بوس می شدیم؟» ‌

‌‌راننده که سرش را از پنجره بیرون برده بود و فریاد می زد: ‌‎ ‎‌«تجریش، تجریش»، رویش را به سمت من برگرداند؛ سرتاپایم را ‌‎ ‎‌برانداز کرد و پرسید: «جماران چی کار داری؟» ‌

‌‌گفتم: «هیچی! می خواستیم به دیدن آقا برویم! بابایم هم ‌‎ ‎‌هست؛ همان که آنجا نشسته است.» ‌

‌‌راننده با صدای بلند خندید و گفت: «مگر آقا بیکار است که ‌‎ ‎‌هر کس از دهات بلند شود و به دیدنش بیاید! آقا هزار تا کار دارد. ‌‎ ‎‌بیخود خودتان را خسته نکنید! از همان راهی که آمده اید، ‌‎ ‎‌برگردید!» ‌

‌‌بغض راه گلویم را گرفت. راست می گفت. اصلاً چرا به فکرمان ‌‎نرسیده بود که ممکن است راهمان ندهند؟ بابا از همان جا که ‌‎ ‎‌نشسته بود، گفت: حالا شما راه را به ما نشان بده؛ بقیّه اش با ‌‎ ‎‌خداست!» ‌

‌‌راننده با بیحوصلگی گفت: «بله، درست آمده اید! از تجریش ‌‎ ‎‌هم باید یک اتوبوس سوار شوید.» ‌

‌‌به طرف صندلی خودم راه افتادم. حرفهای راننده توی دلم را ‌‎ ‎‌خالی کرده بود. سرجایم که نشستم، بابا را دیدم که با بی خیالی ‌‎ ‎‌تسبیحش را درآورده بود و زیر لب صلوات می فرستاد. پیشِ خودم ‌‎ ‎‌گفتم: «اگر راهمان ندهند چی؟ اصلاً چرا ما فکر کردیم که به ‌‎ ‎‌همین راحتی می شود به دیدن آقا رفت؟» ‌

‌‌از آن روزی که بابا گفته بود می خواهد مقداری بادام برای آقا ‌‎ ‎‌ببرد و مرا هم همراه خودش خواهد برد، دل توی دلم نبود. خیلی ‌‎ ‎‌وقت بود که دلم می خواست آقا را از نزدیک ببینم؛ همه مان ‌‎ ‎‌می خواستیم؛ من، بابا، ننه، برادرها و خواهرهایم. دیشب هم که ‌‎ ‎‌راه افتادیم، همه شان صف کشیده بودند و بهمان التماس دعا ‌‎ ‎‌گفتند؛ درست مثل وقتی که به زیارت امام رضا(ع) می رفتیم. خودم ‌‎ ‎‌اشکهای ننه را دیدم که از گوشۀ چشمش بیرون زد و در میان ‌‎ ‎‌چارقدش پنهان شد. همه مان دوست داشتیم آقا را ببینیم؛ نه از ‌‎ ‎صفحۀ تلویزیون؛ از نزدیک! ‌

‌‌ماشینهای زیادی از کنار مینی بوس رد می شدند. تهران خیلی ‌‎ ‎‌بزرگ بود! دوباره پیشِ خودم فکر کردم: «این آقای راننده راست ‌‎ ‎‌می گوید؛ اگر قرار باشد فقط همین تهرانیها هم پیش آقا بروند، او ‌‎ ‎‌به هیچ کار دیگری نمی رسد! اینهمه آدم! کِی نوبت به ما می رسد؟» ‌

‌‌توی همین فکرها بودم که بابا گفت: «ناراحت نباش پسرجان! ‌‎ ‎‌خدا خودش درست می کند!» ‌

‌‌چیزی نگفتم. سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم و چشمانم را ‌‎ ‎‌بستم. کم کم احساس کردم که توی یک باغ سرسبز و بزرگ قدم ‌‎ ‎‌می زدم؛ باغی که خیلی بزرگتر از زمین و باغ خودمان بود. و آن دور ‌‎ ‎‌دورها امام ایستاده بود. به سمت او دویدم ولی هر چه می دویدم، به ‌‎ ‎‌او نمی رسیدم. او دور بود. خسته شده بودم. عرق کرده بودم. ‌‎ ‎‌ایستادم. گریه ام گرفت. باید باز هم می دویدم. گریه فایده ای ‌‎ ‎‌نداشت، نباید گریه می کردم. نسیمی می وزید. خسته شده بودم. ‌‎ ‎‌عرق کرده بودم. کسی عرق را از صورتم پاک می کرد. یک دست ‌‎ ‎‌بود؛ یک دست تنها! برگشتم تا صورتش را ببینم. خورشید چشمانم را ‌‎ ‎‌زد. دستی شانه ام را تکان داد. ‌

‌‌از خواب بیدار شدم. بابا بود. با یک دست، دستمالش را گرفته ‌‎بود و بادم می زد و با دست دیگرش تکانم می داد. ‌





  تعداد بازديدها: 264


 
نظرات خوانندگان:
 

نظرات حاوي توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمي‌شود.

نام:
پست الکترونيک:
متن پيام:


 
آخرين اخبار و مطالب 
اعتراف تل‌آویو؛ جنگ با ایران نزدیک‌تر از همیشه!
پیام تسلیت مقام معظم رهبری درپی درگذشت ستاره درخشان هنر ایرانی آقای محمود فرشچیان
پیام تسلیت مقام معظم رهبری درپی درگذشت برادر مبارز مؤمن صادق، آقای احمد توکلی
پیام تسلیت مقام معظم رهبری درپی درگذشت عالم مجاهد حجت‌الاسلام والمسلمین نعیم آبادی عضو مجلس خبرگان
تولید صدها موشک بالستیک جدید در ایران
مگ‌ گرگور از هدف آمریکا و انگلیس در جنگ اسرائیل علیه ایران و کشورهای عربی خاورمیانه پرده برداشت/ آنها چه خوابی برای ما دیده‌اند؟/جنگ اجتناب ناپذیر است
کرباسچی: پزشکیان صادق، پاک و منزه است و خیلی دلش می‌خواهد کار کند/ درگیری‌هایی که هر روز وزرا در مجلس دارند، یعنی هیچ خبری از وفاق نیست
در دیدار ایرانیان مقیم بلاروس؛
پزشکیان: اگر قدرت موشکی نداشتیم، امروز وضع‌مان مثل غزه بود/ ریاست جمهوری من با شهادت هنیه شروع شد و با دعوا و جنگ ادامه پیدا کرد/ خیلی از کشورها تازه به دنیا آمده اند اما ایران تاریخ هزاران ساله دارد
سفیر روسیه در اسرائیل: می‌خواهیم به ایران کمک کنیم/ابتکاراتمان را به مقامات تل‌آویو و تهران در میان می‌گذاریم
وزیر امنیت اسرائیل: توقف جنگ فرصت‌سوزی است باید کار را تمام کنیم!
شناسایی خانه تیمی موساد در تهران/ تعدادی ریزپرنده و پهپاد کشف شد
آن‌ها که لاریجانی و جهانگیری را رد کردند گیر نماینده تبریز با 100 هزار رأی بودند؟ / با این دست‌فرمان نمی‌شود ادامه داد
گزارش تصویری:
برگزاری کلاس درس نهج البلاغه در هیئت انصارالخمینی (ره) حسینیه ی آل یاسین (ع) 1404/5/27
اطلاعیه ی درگذشت و بزرگداشت پدر گرامی اخوان نجاتی
اختصاصی:
الله، محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام" "با خطاطی آقای محمد مسلم خانی"
المانیتور:
کریدور زنگزور یعنی دسترسی ترکیه به آسیای مرکزی بدون نیاز به ایران؟ / «اردوغان» در مورد این کریدور چه در ذهن دارد؟
ضربات مهلک ایران بر پیکر رژیم صهیونیستی
افشای نقشه سیاه نتانیاهو توسط شاهزاده سعودی!
یادداشتی از: سید علی حسینی
لبنان و خلع سلاح حزب‌الله؟!
عکس:
عیادت سید حسن خمینی از دکتر سید محمود علوی

آرشیو همه مطالب


 
پربازديدها 
اختصاصی:
دو اثر آیینی با خطاطی آقای محمد مسلم خانی
عکس:
شرکت در راهپیمایی اربعین به نیابت از شهید علی اصغر پورسلطان
یادداشتی از: مسعود کاظمیان*
حق‌الناس و کرامت انسانی در مکتب عاشورا؛ تأملی بر حق‌الناس سیاسی و حقوق بشر معاصر
غروب دوشنبه؛‌ شبی که اسراییل کار را تمام شده می‌دانست/ تحلیل حسن روحانی از جنگ ۱۲ روزه/ جلوگیری از جنگی دیگر با تغییر استراتژی و نه شعار
اعمال روز اربعین
اختصاصی:
دو تصویر از راهپیمایی اربعین حسینی
انتقاد حجت الاسلام والمسلمین منتجب نیا: برخی از مسئولین طلبکارانه درباره کمبودها به مردم می‌گویند «نخورید و ریاضت بکشید»!
اختصاصی:
فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ ... با خطاطی آقای محمد مسلم خانی
اختصاصی:
حسبنا الله و نعم الوکیل ... "با خطاطی اقای محمد مسلم خانی"
یادداشتی از: عباس صفایی‌مهر
«گنجینه‌های ارزشمند ملت»؛ بازخوانی جایگاه اسرا در اندیشه امام خمینی(س)
اخطار ستاد کل نیروهای مسلح ایران به آمریکا و رژیم صهیونیستی: در صورت هرگونه اقدام شیطانی، دیگر خویشتن‌داری نمی‌کنیم
پاسخ دفتر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به یک استفتاء | قرض را باید براساس تورم پس بدهیم یا نه؟
اختصاصی:
الله، محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام" "با خطاطی آقای محمد مسلم خانی"
عکس:
عیادت سید حسن خمینی از دکتر سید محمود علوی
گزارش تصویری:
برگزاری کلاس درس نهج البلاغه در هیئت انصارالخمینی (ره) حسینیه ی آل یاسین (ع) 1404/5/27
موافقت دادگاه امریکا با محاکمه مقام ارشد ساواک
باهنر: ۸۵ درصد مردم می خواهند زندگی کنند و نمی توانند مثل حزب اللهی ها فکر کنند/ بعضی‌ها می‌گویند شورای نگهبان پیامبر را هم شاید رد صلاحیت کند
یادداشتی از جعفر محمدی*
سخنی با خانم سخنگو که پرسید: «کدام انزوا؟» / همانی که پزشکیان می گفت!
افشاگری مشاور عراقچی درباره دلیل حملات اخیر تندروها به پزشکیان
توافق مصر و آلمان بر سر خطر شدید اظهارات و سیاست‌های مربوط به «اسرائیل بزرگ»


 
آمار بازديد از سايت 
تعداد بازدید امروز: 5199
تعداد بازدید دیروز: 6919
بازدید کل: 76586339
مشاهده آمار کامل
تمامي حقوق براي هيئت انصارالخميني (ره) محفوظ است.