غم جانسوزی ما ، رحعت روح الله است
سبب رامش از آن ، وسعت روح الله است
و هنوز از بدِ تقدیر و قضا حیرانم
عقده ی مانده به دل ، حسرت روح الله است
یادگاری که برای همگان مانده به یاد
روح آزادگی و خصلت روح الله است
آنچه دشمن نتوانست ، بر او چیره شود
سخن نافذ و هم هیبت روح الله است
پیش از آن قوّت جان ، هیچ نبودیم و کنون
مظهر عزّت مان ، شوکت روح الله است
راز آن همدلی و وحدت و دشمن شکنی
جمله از فکرت و از حکمت روح الله است
و چه بسیار پس از او به سکوتیم و دلیل؟
حفظ آن جایگه و حرمت روح الله است
آنچه بی چون و چرا موجب جانکاهی هاست
دادِ مظلومیّت و غربت روح الله است
در گذرگاه زمان ، جمله فراموش شویم
ماندگاری و بقاء ، شهرت روح الله است
چه از این بهترمان باد ، که عالم گویند
او امام است و پی اش ، امّت روح الله است
ای که در هر دو جهان ، خیر و سعادت طلبی
ره روشن مدد از ، حضرت روح الله است
هر که در آرزوی ، رایحه ی کرببلاست
گو مهاجر فقط اش تربت روح الله است
برگرفته از: کتاب ساقی مستان