من طیّ طریقت از تو آموخته ام
عمری است که در ماتم تو سوخته ام
چشم ، از طمعِ عالم فانی شستم
بر دست کرامت تو دل دوخته ام
تا شمع ز هجران تو روشن گردد
در جان ز غم تو شرر افروخته ام
این بی خبرانی که به من می خندند
گویند ، که شرط عقل بفروخته ام
آیین تو را به جان خریدار شدم
هیچش به همه بادیه نفروخته ام
هر جا که سخن به غیر نام تو بود
بر عاصی و مدعی بر افروخته ام
ای جانِ (مهاجر) به ره کرببلا
میراث تو باشد همه اندوخته ام
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **
استفاده از این شعر با ذکر منبع www.fajr57.ir بلامانع است.