كميل بن زياد نقل كرده مىگويد : امير المؤمنين (ع) همواره به نيكى بر پدر و مادر تشويق مىكرد و مىفرمود : «فرزندان من! بر شما باد به نيكى بر پدر و مادر كه در دعاى آنها هم بهبودى است و هم نابودى».
مؤلف مىگويد : استادان ما شمّهاى از اين مطلب را براى ما نقل كردند و من بر استادم عبد اللّه بن احمد مقدسى در قاسيون (نام محلى در سوريا) بيرون شهر دمشق از كتاب وى به نام (توّابين) قراءت كردم و اين جريان در ماه ربيع الاول سال 604 ق بود او گفت : ابو الحسين احمد بن حمزه سلمى از ابو على حسن بن احمد مقرى و او از حافظ ابو نعيم به نقل از محمد بن حميد از قول عبد اللّه بن سعيد رقّى و او از يزيد بن محمد بن سنان از قول پدرش از جدّش نقل كرد كه حسن بن على (ع) فرمود : «در آن ميان كه با پدرم مشغول طواف خانه خدا بوديم و صداها خاموش و چشمها به خواب رفته بود، ناگاه شنيدم كه هاتفى با صداى حزين مىگفت :
يا من يجيب دعا المضطرّ فى الظّلم يا كاشف الضرّ و البلوى مع الألم
قد نام و فدك حول البيت و انتبهوا يدعوا و عينك يا قيوم لم تنم
هب لى بجودك فضل العفو عن جرمى يا من اليه اتى الحجّاج فى الحرم
إن كان عفوك لا يرجوه ذو سرف فمن يجود على العاصين بالكرم
(يعني : اى كه در تاريكيها دعاى بيچارگان را اجابت مىكنى اى برطرفكننده گرفتارى و مصيبت و درد! مهمانان تو اطراف خانهات خوابيدند و بيدار شدند؛ تو را مىخوانند در حالى كه اى قيوم چشم تو را خواب نمىبرد. به بخشندگى و كرم زيادت از گناه من درگذر! اى كه حاجيان در اين حرم به درگاه تو آيند! اگر گنهكار به گذشت تو اميد نبندد، پس چه كسى بر گنهكاران از روى كرم مىبخشد؟!)
حسن (ع) مىگويد : پدرم فرمود : پسرم آيا صداى كسى را كه براى گناهش ندبه مىكند و از پروردگارش طلب مغفرت مىنمايد، مىشنوى، برو او را نزد من بياور.
مىگويد: رفتم و به او گفتم : پسر عم رسول خدا را درياب! گفت : به چشم، اطاعت مىكنم، سپس آمد و به پدرم سلام داد و پدرم جواب سلام او را داد، پرسيد اسمت چيست؟ گفت : منازل بن لاحق، فرمود: تو از مردم عربى؟ عرض كرد: آرى، فرمود : تو را چه شده؟ و جريان تو چيست؟ او گريه كرد و گفت : چه باشد داستان كسى كه گناهانش او را به زانو در آورده و عيبهايش او را زمينگير كرده است! فرمود : شرح حالت را بگو!
گفت : من جوان بودم و سرگرم لهو و لعب و ساز و نواز، پدرى داشتم كه مرا بسيار نصيحت مىكرد و مىگفت : پسرم از لغزشهاى جوانى برحذر باش كه خدا را سطوتها و عذابهايى است كه از ستمكاران دور نيست و او هر چه بيشتر به من نصيحت مىكرد من به زدن او ادامه مىدادم تا اين كه روزى به من اصرار كرد و من با كتك او را رنجاندم و او قسم خورد كه به بيت اللّه خواهد آمد و به پرده كعبه خواهد آويخت و به من نفرين خواهد كرد؛ به مكه آمد و به پرده كعبه آويخت و بر من نفرين كرد و گفت :
يا من إليه إلى الحجّاج قد قطعوا أرض التّهامة من قرب و من بعد
إنّى أتيتك يا من لا يخيّب من يدعوه مبتهلا بالواحد الصّمد
هذا منازل لا يرتد عن عققى فخذ بحقى يا رحمن من ولدى
و شلّ منه بحول منك جانبه يا من تقدّس لم يولد و لم يلد
(يعني : اى كسى كه حاجيان، راه سرزمين حجاز را از راه دور و نزديك به سوى او درمىنوردند همانا من به درگاه تو آمدهام، اى كسى كه هيچ درخواست كنندهاى كه به تو يكتاى بىنظير پناهنده شود نااميد نمىكنى! اين جايگاههاى غير قابل برگشت از عاقكردنهاى من است پس اى خداى رحمان حق مرا از فرزندم بگير و به قدرت خود يك طرف بدنش را فلج كن اى خدايى كه منزّهى، نه كسى از او زاييده و نه او از كسى! زاييده شده است.)
مىگويد : به خدا قسم، هنوز سخن وى تمام نشده بود كه اين بلايى كه مىبينيد بر من نازل شد آنگاه طرف راست بدنش را نشان داد كه خشكيده است، گفت : همواره در صدد كسب رضاى او بر آمده و برايش كوچكى كردم و درخواست بخشش و گذشت نمودم تا اين كه دلش به حال من سوخت و وعده داد، به آن جا كه بر من نفرين كرده، بيايد و در همان جا براى من دعا كند.
مىگويد : من او را به شترى كه تازه زايمان كرده بود سوار كردم و خود به دنبالش راه افتادم تا به وادى اراك رسيديم، پرندهاى از درختى پرواز كرد و آن شتر را رم داد و پدرم را بين سنگها پرت كرد و سرش شكست و از دنيا رفت و در همان جا به خاك سپردم و خود نااميد آمدم و بزرگترين چيزى كه من رو به رويم اين است كه جز گرفتار به عقوق پدر چيزى از خود نمىدانم.
امام حسن (ع) مىگويد : پدرم پس از شنيدن سخنان وى فرمود : بشارت باد ترا كه يارى خدا بر تو فرا رسيد، سپس دو ركعت نماز خواند و به او دستور داد كه نيمتنهاش را بنماياند و چند بار براى او دعا كرد و مرتب بازگو مىكرد و دستش را به آن طرف خشكشده بدن او مىكشيد تا سلامتى را بازيافت نزديك بود كه هوش از سرش برود، پدرم به وى گفت : اگر پدرت قبلا براى تو دعا نكرده بود من دعا نمىكردم، آنگاه فرمود : پسران من از دعاى والدين بترسيد زيرا در دعاى ايشان رشد و بهبودى و بيچارگى و نابودى نهفته است.
شرح حال و فضائل خاندان نبوت ، سبط بن جوزى وفات : 654 ق ، مترجم محمدرضا عطائى، صفحه 218 تا 220 ناشر: آستان قدس رضوي ، سال چاپ : 1379 ش
(استفاده از مطلب فقط با ذكر نشاني سايت جايز است)