تاريخ انتشار: 03 آبان 1390 ساعت 23:01:56
اثر دعا و نفرین پدر و مادر

 كميل بن زياد نقل كرده مى‏گويد : امير المؤمنين (ع) همواره به نيكى بر پدر و مادر تشويق مى‏كرد و مى‏فرمود : «فرزندان من! بر شما باد به نيكى بر پدر و مادر كه در دعاى آنها هم بهبودى است و هم نابودى».

 

مؤلف مى‏گويد : استادان ما شمّه‏اى از اين مطلب را براى ما نقل كردند و من بر استادم عبد اللّه بن احمد مقدسى در قاسيون (نام محلى در سوريا) بيرون شهر دمشق از كتاب وى به نام (توّابين) قراءت كردم و اين جريان در ماه ربيع الاول سال 604 ق بود او گفت : ابو الحسين احمد بن حمزه سلمى از ابو على حسن بن احمد مقرى و او از حافظ ابو نعيم به نقل از محمد بن حميد از قول عبد اللّه بن سعيد رقّى و او از يزيد بن محمد بن سنان از قول پدرش از جدّش نقل كرد كه حسن بن على (ع) فرمود : «در آن ميان كه با پدرم‏ مشغول طواف خانه خدا بوديم و صداها خاموش و چشمها به خواب رفته بود، ناگاه شنيدم كه هاتفى با صداى حزين مى‏گفت : 

 

يا من يجيب دعا المضطرّ فى الظّلم‏                     يا كاشف الضرّ و البلوى مع الألم‏

قد نام و فدك حول البيت و انتبهوا                     يدعوا و عينك يا قيوم لم تنم‏

هب لى بجودك فضل العفو عن جرمى‏                يا من اليه اتى الحجّاج فى الحرم‏

إن كان عفوك لا يرجوه ذو سرف‏                       فمن يجود على العاصين بالكرم‏ 

 

(يعني : اى كه در تاريكيها دعاى بيچارگان را اجابت مى‏كنى اى برطرف‏كننده گرفتارى و مصيبت و درد! مهمانان تو اطراف خانه‏ات خوابيدند و بيدار شدند؛ تو را مى‏خوانند در حالى كه اى قيوم چشم تو را خواب نمى‏برد. به بخشندگى و كرم زيادت از گناه من درگذر! اى كه حاجيان در اين حرم به درگاه تو آيند! اگر گنهكار به گذشت تو اميد نبندد، پس چه كسى بر گنهكاران از روى كرم مى‏بخشد؟!)

           

حسن (ع) مى‏گويد : پدرم فرمود : پسرم آيا صداى كسى را كه براى گناهش ندبه مى‏كند و از پروردگارش طلب مغفرت مى‏نمايد، مى‏شنوى، برو او را نزد من بياور.

 

 مى‏گويد: رفتم و به او گفتم : پسر عم رسول خدا را درياب! گفت : به چشم، اطاعت مى‏كنم، سپس آمد و به پدرم سلام داد و پدرم جواب سلام او را داد، پرسيد اسمت چيست؟ گفت : منازل بن لاحق، فرمود: تو از مردم عربى؟ عرض كرد: آرى، فرمود : تو را چه شده؟ و جريان تو چيست؟ او گريه كرد و گفت : چه باشد داستان كسى كه گناهانش او را به زانو در آورده و عيبهايش او را زمين‏گير كرده است! فرمود : شرح حالت را بگو!

 

گفت : من جوان بودم و سرگرم لهو و لعب و ساز و نواز، پدرى داشتم كه مرا بسيار نصيحت مى‏كرد و مى‏گفت : پسرم از لغزشهاى جوانى برحذر باش كه خدا را سطوتها و عذابهايى است كه از ستمكاران دور نيست و او هر چه بيشتر به من نصيحت مى‏كرد من به زدن او ادامه مى‏دادم تا اين كه روزى به من اصرار كرد و من با كتك او را رنجاندم و او قسم خورد كه به بيت اللّه خواهد آمد و به پرده كعبه خواهد آويخت و به من نفرين خواهد كرد؛ به مكه آمد و به پرده كعبه آويخت و بر من نفرين كرد و گفت :

 

يا من إليه إلى الحجّاج قد قطعوا             أرض التّهامة من قرب و من بعد

إنّى أتيتك يا من لا يخيّب من‏                   يدعوه مبتهلا بالواحد الصّمد

هذا منازل لا يرتد عن عققى‏                   فخذ بحقى يا رحمن من ولدى‏

و شلّ منه بحول منك جانبه‏                   يا من تقدّس لم يولد و لم يلد

 

(يعني : اى كسى كه حاجيان، راه سرزمين حجاز را از راه دور و نزديك به سوى او درمى‏نوردند همانا من به درگاه تو آمده‏ام، اى كسى كه هيچ درخواست كننده‏اى كه به تو يكتاى بى‏نظير پناهنده شود نااميد نمى‏كنى! اين جايگاههاى غير قابل برگشت از عاق‏كردنهاى من است پس اى خداى رحمان حق مرا از فرزندم بگير و به قدرت خود يك طرف بدنش را فلج كن اى خدايى كه منزّهى، نه كسى از او زاييده و نه او از كسى! زاييده شده است.)

                       

 

مى‏گويد : به خدا قسم، هنوز سخن وى تمام نشده بود كه اين بلايى كه مى‏بينيد بر من نازل شد آنگاه طرف راست بدنش را نشان داد كه خشكيده است، گفت : همواره در صدد كسب رضاى او بر آمده و برايش كوچكى كردم و درخواست بخشش و گذشت نمودم تا اين كه دلش به حال من سوخت و وعده داد، به آن جا كه بر من نفرين كرده، بيايد و در همان ‏جا براى من دعا كند.

 

 مى‏گويد : من او را به شترى كه تازه زايمان كرده بود سوار كردم و خود به دنبالش راه افتادم تا به وادى اراك رسيديم، پرنده‏اى از درختى پرواز كرد و آن شتر را رم داد و پدرم را بين سنگها پرت كرد و سرش شكست و از دنيا رفت و در همان جا به خاك سپردم و خود نااميد آمدم و بزرگترين چيزى كه من رو به رويم اين است كه جز گرفتار به عقوق پدر چيزى از خود نمى‏دانم.

 

امام حسن (ع) مى‏گويد : پدرم پس از شنيدن سخنان وى فرمود : بشارت باد ترا كه يارى خدا بر تو فرا رسيد، سپس دو ركعت نماز خواند و به او دستور داد كه نيم‏تنه‏اش را بنماياند و چند بار براى او دعا كرد و مرتب بازگو مى‏كرد و دستش را به آن طرف خشك‏شده بدن او مى‏كشيد تا سلامتى را بازيافت نزديك بود كه هوش از سرش برود، پدرم به وى گفت : اگر پدرت قبلا براى تو دعا نكرده بود من دعا نمى‏كردم، آنگاه فرمود : پسران من از دعاى والدين بترسيد زيرا در دعاى ايشان رشد و بهبودى و بيچارگى و نابودى نهفته است.

 

شرح حال و فضائل خاندان نبوت  ، سبط بن جوزى وفات : 654 ق ، مترجم محمدرضا عطائى، صفحه 218 تا 220 ناشر: آستان قدس رضوي ، سال چاپ : 1379 ش

 

(استفاده از مطلب فقط با ذكر نشاني سايت جايز است) ‏

   


 
03 مرداد 1393   
m.e
سلام. ممنون از مطلب خیلی خوبتون. من یه سوالی داشتم ممنون میشم اگه کسی جوابشو بدونه و بهم بگه. راستش من مادری دارم که خیلی حساسه و پرتوقعه! کوچکترین حرف یا نظر یا اعتراضی به شدت ایشونو ناراحت و دلخور میکنه.. به دنبال این ناراحتیشون سریع شروع میکنن به نفرین کردن! من نمیگم فرزند خوبی هستم برای مادرم ولی دیگه مستحق این همه آه و نفرین نیستم! ولی واقعا میترسم... میترسم از اینکه زندگیمو نابود کنه! لطفا اگه کسی میتونه راه حلی به من بده! با تشکر



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=4192
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.