ماه محرّم آمد و ، غم به دلم جوانه زد
نای کبوتر دلم ، نغمه ی شاعرانه زد
ماه محرّم آمد و عرش و زمین عزا گرفت
شور شهادت حسین ، به کوی و آشیانه زد
حسین به نینوا شد و بیرق حیدری به دست
بر رخ دین احمدی ، نصرت جاودانه زد
ندا ز عرش می رسد ، کیست که یاریم کند
آه ، حسین تشنه لب ، نعره به این بهانه زد
گفت : علی اکبرش ، شبیهِ جدّ اطهرش
سوز تو ساز عشق ما ، بَه که چه خوش ترانه زد
ماهِ بنیِ هاشمی ، بر لب آب و تشنگی؟!
زاده ی مرتضی علی ، طعنه به این زمانه زد
نوگل نیمه ساله اش ، سوخت در آتش عطش
حرمله ی شقیِ پَست ، حنجره اش نشانه زد
قاسم گلشن حسن ، گفت عموی خون جگر
خصم ، به هودج پدر ، نیزه و سنگ دانه زد
حرّ دلیر و قهرمان ، آنکه بریده دل ز جان
بهر قبول توبه اش ، بوسه بر آستانه زد
کاش ببرّد این زبان ، چه گویم از امید جان
قامت جاودانگی ، ز مرکبش کمانه زد
شمر ، به گود قتلگه ، تیغ جفا زد از قفا
بر لب تشنه کام عشق ، سیلی جابرانه زد
دشمن رذل سنگدل ، امان کودکان برید
آتش کینه ی عدو ، ز خیمه ها زبانه زد
زینب نامی و رشید ، به رغم خدعه ی یزید
به کاخ اهرمن شد و به پوزه اش دهانه زد
بهر تسلّای دلِ ، طفل سه ساله ی حسین
کُنج خرابه ای به شام ، زلف رقیّه شانه زد
شوق محبّت حسین ، پرده ی حصر را درید
خون غریب کربلا ، موج به هر کرانه زد
مهاجر شکسته دل ، حق کلام کن ادا
بی دل رسته کی توان ، ضجّه ی عاشقانه زد
1381/12/19 خارطوم - سودان
منتشر شده در روزنامه اطلاعات 29 بهمن 1383
منبع: کتاب دشت معرفت