گفته اید: غفلت صورت گرفته موجب آزردگی خودم و وجدان مردم عزیزمان شده است. سوال این است که چرا ما مردم باید به خاطر خطای شما دچار آزردگی وجدان شویم؟ مگر ما باغ شهرداری را به شما دادیم که بروید و درختانش را قطع کنید و حوزه بسازید؟ مگر ما مردم موسسه تجاری به نام شما و پسران تان ثبت کردیم؟ مگر ما مردم در کنار شما و آقازاده هایتان سهامدار موسسه کذایی بودیم؟ ... پس چرا باید به خاطر خطای شما و اطرافیان تان وجدان درد بگیریم؟
عصر ایران - روز گذشته، آقای کاظم رجبی صدیقی در ویدئویی که منتشر کرد، توضیحاتی درباره ماجرای انتقال باغ 1000 میلیاردی به موسسه شخصی خود و پسرانش داد که جای نقد جدی دارد:
1 - بعد از افشای ماجرای باغ، هم خود صدیقی و هم حوزه تحت تولیت وی گفتند از سال 1382 در نظر داشتهند پیشحوزوی تاسیس کنند. چه شد که 20 سال گذشت و با همۀ امکاناتی که داشتند تاسیس نکردند ولی مسألۀ انتقال غیرقانونی باغ 1000 میلیاردی که افشا شد، گفتند امسال میخواستیم در آنجا پیشحوزوی راه بیندازیم؟! 20 سال برای کسی مانند کاظم صدیقی با آن همه مناصب و دسترسیهای حکومتی برای راه اندازی یک پیش حوزوی وقت کمی بود؟!
2 - اصلا فرض را بر این میگذاریم که می خواستند پیشحوزوی تاسیس کنند. چه نیازی به تشکیل مؤسسه بود؟ مگر قرار نبود این پیشحوزوی در لوای حوزه و در زمین حوزه و با امکانات حوزه تشکیل شود؟
3 - باز هم فرض میکنیم که نیاز به تشکیل مؤسسه بود. خوب! مؤسسه را تشکیل میدادند و میرفتند دنبال کارهای قانونی تاسیس مرکز پیش حوزوی! چه نیازی بود باغ به اسم مؤسسه بزنند؟ مگر شرط تاسیس پیشحوزوی، داشتن باغ است؟!
جالب است امروز موسسه را ثبت کردهاند و بی آنکه کاری برای پیش حوزویِ ادعایی کرده باشند، یک ماه بعد، با عجله رفتهاند محضر و باغ را از حوزه به موسسه منتقل کرده اند! به راستی برای تشکیل پیشحوزوی کاری جز این نداشتند؟!
4 - باز هم فرض میکنیم برای تشکیل مرکز پیشحوزوی باید باغ را به اسم مؤسسه میکردند! سوال اینجاست که آیا قرار بود باغ را که در آن درختان چندین ده ساله وجود دارد، تغییر کاربری دهند و فاجعۀ قطع درختان در ابتدای ساخت مدرسه را در این باغ هم تکرار کنند؟ مگر منع قانونی برای تغییر کاربری باغ های سطح شهر تهران نداریم؟
با 4 نکته فوق، اصل این که میخواستند پیش حوزوی در آن باغ تاسیس کنند، مورد ابهام است ولی فراتر از این ادعا، نکاتی چند درباره توضیحات جدید آقای کاظم صدیقی وجود دارد که بدان ها می پردازیم:
1 - ایشان در ابتدای سخنان خود، به کلیشۀ نخنما شدهای متوسل شد و گفت: «بوقهای تبلیغاتی رسانههای دشمن به میدان آمدند و در یک جنگ روایتها و جنگ رسانهای عواطف مردم ما را مورد هجمه قرار دادند».
خطاب به ایشان می گوییم اولا با رسانههای مخالف جمهوری اسلامی کاری نداریم ولی آنچه در رسانههای داخلی در این باره مطرح شد، مطالبۀ شفافیت و عدالت بوده و هست و نه چیز دیگر. داشتن عناوینی مانند آیتالله و سمتهای حکومتی، نه تنها عامل مبرا شدن از اجرای عدالت نیست که اگر بخواهند به شیوه علوی(ع) عمل کنند، باید در قبال کارگزاران حکومت سختگیرتر باشند.
جنگ روایتها را هم خود شما راه انداختهاید که هر بار روایتی از این ماجرا را نقل میکنید که با حرفهای قبلی خودتان در تضاد است. عواطف مردم را هم خود شما جریحهدار کردهاید. جالب است از یک سو می پذیرید خود شما شخصاً "غفلت" کردهاید و از دیگر سو، میگویید رسانههای دشمن عواطف مردم را مورد هجمه قرار داده اند. اگر شما آن کار خلاف قانون را مرتکب نمیشدید اصلاً کسی به شما میپرداخت؟!
2 - گفته اید: "برای تشکیل مرکز پیش حوزوی، امسال تصمیم بر این شد که اول موسسهای ثبت شود و تشکیل مجتمع فرهنگی را تسهیل کنند و بعد از فراهم آمدن مقدمات تشکیل مجتمع فرهنگی، موسسه منحل شود."
کاش شفافتر میگفتید که منظورتان از تاسیس موسسه برای تشکیل مجتمع فرهنگی و سپس منحل شدن آن چیست؟ ولی اگر قرار بود موسسه منحل شود، چه نیازی بود که باغ به اسمش شود؟
مگر نمی گویید موسسه برای "فراهم کردن مقدمات تشکیل مجتمع فرهنگی" بوده است؟ باغ به اسم موسسه کردید که برود یک مجتمع فرهنگی دیگر تشکیل دهد و خودش منحل شود؟
کارها را چقدر پیچیده می کنید! ضمن این که سوال اصلی پا برجاست که با وجود شخصیت حقوقی حوزه، چه نیازی به موسسه بوده است؟!
3 - برای اولین بار در این مدت، صحبتی از جعل نکردید و مدعی نشدید امضایتان را جعل کرده اند. فقط گفتید: در تاسیس موسسه از نظر نوشتن اساسنامه و افراد غفلتی واقع شد و این غفلت و اشتباه از ناحیه من بود.
بالاخره امضایتان را در تشکیل موسسه جعل کردهاند یا صرفا غفلتی در اساسنامه و سهامداران واقع شده است؟ و ماهیت این غفلت چیست؟ با کلی گویی، نه افکار عمومی متقاعد میشود و نه دادگاه.
سوال دیگر این است که واقعاً نه خود شما متوجه شدید ، نه پسرانتان که روی هم رفته 75 درصد شرکت به نامتان است، نه مدیر مدرسهتان و نه حتی بازرس موسسه ؟ یا همه متوجه ماجرا بودند جز شخص شما؟
4 - قبلا در نامه به دادستان و نیز در گفتوگو با خبرگزاری فارس و نیز در بیانیه دوم حوزه، مدعی شدهاید "یک نفر" (به نام جواد عزیزی) از اعتماد شما سوء استفاده کرده و این ماجرا را رقم زده است. این بار اشاره داشتید "کسانی" که معتمد شما بودند شما را به غفلت انداختهاند و تصریح کردهاید: بر اساس سوابق خدمتی که از "آنها" سراغ داشتم... .
جالب شد! به جز عزیزی آیا کسی جز مدیر مدرسه و دو پسرتان در زمره سهامداران هستند؟ "آنها"یی که متهمشان می کنید، کیستند؟!
5 - از روزهای اول که خودتان یا حوزه تان در این باره توضیح دادهاید، نه تنها به شفافیت موضوع کمک نکردهاید بلکه با "جنگ داخلی روایتها" که خودتان با خودتان راه انداختهاید بر ابهامات افزوده٬اید.
اولش درباره موسسه گفتید که مجمع عمومی تشکیل داده و اعلام شده "تمام اموال موسسه" مال حوزه علمیه است.
بعد بیانیه حوزه منتشر شد که در آن مدعی شده بود: خود موسسه به تملک حوزه در آمد.
بعد از آن، بیانیه دوم حوزه اظهار داشت: دستور بازگشت اموال به حوزه صادر شده است (قبلا مدعی بودند اموال و حتی خود موسسه به حوزه برگشته و تمام شده) و اکنون شما میگویید موسسه منحل شده است.
نکته اینجاست: اگر بیانیه اول راست میگوید که موسسه به تملک حوزه درآمده، چرا منحلاش کردید؟ مگر از اول قرار نبود حوزه،موسسه ای داشته باشد برای تشکیل مرکز پیش حوزوی؟!
6 - همچنان به کلیدی ترین سوال ماجرا پاسخ نداده اید. همچنان فرض را بر صحت همه ادعاها می گذاریم؛ مگر در بیانیه اول حوزه ننوشته اید که در تاریخ 4 آذر 1402 ، متوجه خطای صورت گرفته و جعل امضایتان شدید؟ اگر این چنین است چرا فقط 15 روز بعد و در 19 آذر با همان جاعل امضا به دفترخانه رفتید و شما به عنوان فروشنده از طرف حوزه و آن جاعل و پسرتان به عنوان خریدار از طرف موسسه سند انتقال باغ را امضا کردید؟ آیا علیه جاعل شکایت می کنند یا با او می روند و باغ به اسمش می کنند؟! (ادعای جاعل بودن عزیزی از طرف صدیقی مطرح شده و ما نفیا یا اثباتا در این باره ورودی نداریم)
جالب اینجاست که با پای خود به دفترخانه رفته اید و با دست خود سند انتقال باغ را امضا کردهاید و در توضیحات جدید خود خیلی راحت میگویید: "اموال حوزه با تاسیس موسسه به هیچ وجه در معرض نقل و انتقال قرار نگرفته است." البته راست می گویید، در "معرض انتقال" قرار نگرفته، واقعا منتقل شده است!
7 - درباره جعل، نامه ای به دادستان تهران نوشتید که جنبه رسانهای داشت. آیا اگر واقعاً مدعی جعل هستید، با مراجعه به دفتر خدمات قضایی علیه جاعل یا جاعلان شکایت رسمی کردهاید؟ اگر بله، اطلاع رسانی کنید و اگر خیر، چرا؟!
8 - گفته اید: غفلت صورت گرفته موجب آزردگی خودم و وجدان مردم عزیزمان شده است.
سوال این است که چرا ما مردم باید به خاطر خطای شما دچار آزردگی وجدان شویم؟
مگر ما باغ شهرداری را به شما دادیم که بروید و درختانش را قطع کنید و حوزه بسازید؟
مگر ما مردم موسسه تجاری به نام شما و پسران تان ثبت کردیم؟
مگر ما مردم در کنار شما و آقازاده هایتان سهامدار موسسه کذایی بودیم؟
مگر ما مردم به دفتر اسناد رسمی رفتیم و باغ بیت المال را به اسم خودمان زدیم؟
مگر ما مردم، بعد از افشا شدن ماجرا فرافکنی کردیم و آن را کار دشمنان دانستیم؟
مگر ما مردم هر از گاهی حرف جدیدی زدیم؟
پس چرا باید به خاطر خطای شما و اطرافیان تان وجدان درد بگیریم؟
البته که روح مان آزرده است به خاطر از بین بردن درختان و به خاطر انتقال غیرقانونی باغ بیت المال به موسسه شخصی و به خاطر فرافکنی هایی که این روزها میبینیم و احساس میکنیم شعورمان نادیده انگاشته میشود ولی جایی برای وجداندرد ما در این قصه وجود ندارد و اگر قرار است وجدانی به درد بیاید، قاعدتا باید وجدان شما و ذینفعان باغ 1000 میلیاردی ازگل باشد و وجدان کسانی که می خواهند قضیه را لاپوشانی کنند.
9 - گفتهاید: مراجع ذیربط ورود کنند و اگر در نظارت خود به موردی برخوردند که از نظر قانونی جای مواخذه دارد برای من دور و نزدیک و افراد آشنا و ناآشنا فرقی نمیکند و باید در اجرای قانون و اجرای عدالت به حساب اشخاص رسیدگی شود.
یعنی فقط به حساب افراد دور یا نزدیک شما رسیدگی شود یا برای رسیدگی قضایی به اقدامات خودتان هم مهیای رفتن به دادگاه هستید؟! یا همچنان اصرار دارید که کار غیرقانونی تان را در حد یک "غفلت" تنزل دهید؟!
10 - و ای کاش به خاطر رنجی که در این مدت به خاطر انتقال غیرقانونی باغ، بر ملت ایران تحمیل کردهاید ، در کلام هم که شده از مردم عذرخواهی می کردید ولی تنها گفتید: «از زعمای امت و از زعیم عالیقدر خودمان با همه وجودم عذرخواهی میکنم و امیدوارم هم خدا ببخشد و هم شما مردم با سعۀ صدری که دارید، این طلبه را دعا کنید که خداوند به غفلتهایش مواخذه نکند.» یعنی نه تنها از مردم کوچک ترین عذرخواهی نکردید بلکه از آنها خواسته اید برایتان دعا هم بکنند. باشد؛ دعایتان میکنیم: