شرط حکومت در اسلام مقبولیت است. یعنی اگر مقبولیتی در جامعه ایجاد شد، مثلاً مردم آمدند با پیغمبر اکرم یا ائمه اطهار بیعت کردند، باید حکومت تشکیل بدهند. یا در عصر غیبت اگر مردم با یک مجتهد جامع الشرایطی که تمام شرایط رهبری جامعه اسلام را دارد بیعت کردند یا انتخابش کردند، بر او واجب است که حکومت تشکیل بدهد.
جماران، مرحوم آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی که در نجف اشرف به دنیا آمده بود، در همه سال های تبعید امام خمینی (س) به عراق از محضر ایشان استفاده کرد. همین موضوع فرصتی بود تا حشر و نشر بیشتری با امام داشته باشد. او در گفت و گویی که سال ها قبل با سایت جماران داشت به بیان نکته هایی درباره بحث حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه پرداخته است که اکنون به مناسبت رحلتش به بازنشر آن می پردازیم:
امام بحث حکومت اسلامی را در اواخر سال 44 در نجف اشرف در پرتو ولایت فقیه مطرح کردند. اساساً اعتقاد ایشان بر این بود که اولاً اسلام نظام حکومتی دارد و ثانیاً این حکومت یک سیستم بخصوص دارد. حضرت امام(س) وارد این بحث شدند که اساساً اسلام نظام حکومتی دارد و حکومت جزو احکام اولیه است. یعنی لازم است که حکومت با شرایط خاص خود تشکیل داده شود.
امام نظرشان بر این بود که حکومت اسلامی عمدتاً بر دو پایه استوار است. یکی اسلام و دیگری مردم. مردم به اعتبار تحقق مقبولیت یا از راه بیعت یا از راه بیعت مدرن (انتخابات) باید فردی را قبول بکنند و بپذیرند. این مقبولیت هست که قدرت می آورد. اگر بنا باشد مقبولیتی در کار نباشد و انتخاب یا بیعتی در کار نباشد اینجا قدرت، مشروع نیست.
این معنا را در خود شخص پیغمبر اکرم (ص) می بینیم. ایشان در سیزده سالی که در مکه بود، چون جز در قبال افراد خاصی مقبولیت آنطوری نداشت، حکومت تشکیل نداد. به مدینه که هجرت کردند، مردم همه آمدند بیعت کردند. ایشان اولین کاری را که کردند حکومت تشکیل دادند.
مسأله حکومت و مدیریت در جامعه یک مسأله عقلایی است. قدمت آن قدمت تاریخ بشر است. البته این مدیریت ممکن است در مدل های مختلفی از نظام قبیله ای گرفته تا سیستم مدرن آن جلوه کند. حکومت مشروع حکومتی است که ملت هم باید دنبالش باشند.
حضرت امام نظرش این بود که سیستم حکومت در اسلام حکومت قانون بر مردم است. هیچ وقت فرد در حامعه اسلامی حکومت نمی کند. اولین شخص عالم امکان که شخص رسول الله است هم مجری قانون است. او حکومت نمی کرد بلکه قانون الهی را اجرا می کرد. قانونگذار ذات باری تعالی است که درحقیقت حاکم در جامعه اسلامی الله است و حاکم جامعه اسلامی هم خداست.
او در بخشی از سخنانش به حاکمیت مسلمانان در مقطع زمانی غیبت تا زمان ظهور پرداخته و اظهار داشته:" اعتقاد امام این است که حاکم اسلامی از بین فقها با شرایط خاصی انتخاب می شود. اینکه عادل باشد، باتقوا باشد، مدیر باشد، مدبر باشد، شجاع باشد آگاه به امور زمان باشد و جزو متمم همه اینها این است که مردم با او بیعت کنند یا انتخابش بکنند.
موسوی بجنوردی ادامه داده: جزو متمم مقام رهبری جامعه اسلامی، بیعت مردم و انتخاب مردم است. حدوثاً و بقائاً ما می بینیم که این سیستم، بهترین نوع دموکراسی است. یعنی وقتی می گویم حدوثاً و بقائاً رای مردم دخالت دارد در ولایت ولی در عصر غیبت. پس ما می بینیم ملت رأساً در حاکمیت خود دخالت دارد این را حضرت امام می فرماید. من یک شاهد را هم بگیرم بر این مدعا. من خدمت ایشان در پاریس بودم. آبان ماه 57 مدیر مجله فیگارو خدمت ایشان آمد و پرسید که شما اگر پیروز شدید، سیستم حکومت شما چی هست؟ ایشان فرمودند، جمهوری اسلامی. او خدمت امام عرض کرد که کدوم سیستم؟ جمهوری اسلامی که مردم رأساً انتخاب کنند یا مردم پارلمان را انتخاب کنند، پارلمان رئیس جمهور را انتخاب بکنند؟ امام پاسخ داد، مثل همین جمهوری که شما دارید که مردم رأساً خود رئیس جمهور را انتخاب کنند. امام از حیث تئوری در نجف بحث کرد که حکومت اسلامی بر دو پایه استوار بود. یکی اسلام که احکام و مقررات همه بر موازین اسلام باشد و دیگری مسأله حکومت و مدیریت که باید بر اساس آرا مردم باشد. از حیث عملی هم در پاریس تصریح کردند که جمهوری اسلامی به این معناست که مردم رأساً بیایند خودشان انتخاب کنند و هم بعد از انقلاب به آرای مردم اهمیت می دادند. از دید حضرت امام مسأله جمهوری اسلامی به همان معنایی است که امروز در جهان مدرن که بخواهند تعریف می کنند. به نظر من مدرن ترین حکومت و مردمی ترین حکومت، حکومت اسلامی است که امام معمار آن بوده و حدود و ارکان آن را بیان کرده است.
آیت الله موسوی بجنوردی همچنین اظهار داشته: وقتی مردم یکی را قبول نداشته باشند، چگونه می خواهد مدیریت کند. شأن مدیریت در جامعه پدیده قدرت است و پدیده قدرت وابسته مقبولیت است. امیر المومنین(ع) در آن 25 سالی که حکومت در دستش نبود و کسان دیگری بودند نشسته بود در خانه و مشغول عبادت بود چرا که مردم با او بیعت نکردند و به صورت قهری هم نیامد بجنگد و بگوید حکومت مال من است. بعد که عثمان کشته شد و مردم با علی(ع) بیعت کردند آن وقت حجت بر ایشان تمام شد که حکومت را تشکیل بدهد و وارد میدان شود.
مسأله مقبولیت یک امر عقلایی است. گاهی اوقات ممکن است که مردم فردی را قبول نداشته باشند مثل رضا خان و صدام و... این نوع حکومت ها بر پایه توپ و تفنگ بود. مردم آنها را قبول نداشتند. دست آخر با یک چیز جزئی مثل یک کودتا از بین می روند. آمریکا اختلال کوچکی ایجاد کرد و صدام رفت. یا در ایران، انگلستان و شوروی وارد شدند و رضا خان با تمام ظلم و ستمش تمام شد.
موسوی بجنوردی در پاسخ به این سوال که اگر مردم بیعت خود را بشکنند، وظیفه حاکم اسلامی چیست؟ گفته: نقض بیعت از امور بسیار قبیح و ناپسند است. وقتی مردم بیعت می کنند، اگر نقض بکنند به عمل شیطانی دست زده اند. نقض بیعت معصیت است و معصیت کبیره هم هست. وقتی امیرالمؤمنین آمد با سه طایفه جنگید. یکی ناکثین بود. یعنی کسانی که بیعت را شکاندند. اینها افرادی بودند که وقتی بیعت را شکستند، افراد ناپسندی در جامعه معرفی شدند.
او در پاسخ به اینکه برخی در حال حاضر ادعا می کنند جمهوریت در اندیشه و عمل امام یک تاکتیک بود و نه یک عقیده، گفته است:
ببینید من ربع قرن با امام بودم، در نجف و پاریس. و بعد از پیروزی انقلاب در ایران. مذاق امام همینی است که من به شما گفتم. امام اهل اینکه از کسی بترسد یا دو شکله صحبت بکند که فلان کس خوشش نیاید و دیگری خوشش بیاید، نبود. آنچه را که تشخیص می داد، اعلام می کرد. مانند جدش امیرالمؤمنین(ع) بود. همانطور که امیرالمؤمنین(ع) اهل مماشات و تعارف نبود و جز راه خدا چیزی را نمی دید. این مقدار که من همراه امام بودم، هیچ وقت ندیدم که ایشان برخلاف عقیده اش یا خلاف آنچه که قبول دارد یا عقیده دارد، کاری انجام دهد یا حرفی بزند یا صحبتی بکند که برخلاف عقیده اش باشد. به آن چیزی که می گفت اعتقاد داشت و عمل می کرد.
او گفته است: باید عملکرد امام را ببینیم. ایشان عقیده اش این بود که جمهوری اسلامی بر مبنای رأی مردم است. اگر اعتقاد به رأی مردم نداشت [تعیین نوع نظام را] برای چی به رأی مردم گذاشت؟ او خیلی راحت می گفت، من نظرم این است و بر همه لازم است که این کار را بکنند. مردم هم قبول می کردند. امام هر کاری را به رأی مردم می گذاشت. جمهوری اسلامی را به رأی مردم گذاشت. بعد قانون اساسی را که نوشتند امام قبول داشت، به رأی مردم گذاشت. امام روز اول که وارد تهران شد، در بهشت زهرا صراحتاً گفت که من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم. من به پشتیبانی ملت، توی دهن دولت می زنم. به پشتیبانی ملت. اگر این تئوری را قبول نداشت، خودش باید می گفت که من تعیین می کنم و حرفی از ملت نمی زد. چون ملت داد زدند از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب که حزب فقط حزب الله و رهبر فقط روح الله. آن وقت امام تشکیل دولت داد.
موسوی بجنوردی در پاسخ به این سؤال که مکانیسم انتخابات در اندیشه امام چگونه بود؟ آیا امام این نحوه انتخابات را که بر پایه نظارت استصوابی برگزار می شود، قبول داشت؟ گفت: ببینید این بحث ها جنبی است. من بحث تئوریک می کنم. می گویم که فلسفه سیاسی امام در حکومت مبتنی بر آرای ملت بود. حالا بر این مسأله عمل می شود یا نمی شود، بحث دیگری است. من به اینها کاری ندارم. تئوری امام مشخص است. حالا ممکن است که عمل کنند یا نکنند. من امیدوارم خط امام که همان اسلام راستین و به قول خودشان اسلام ناب محمدی است، همیشه در این مملکت زنده باشد و مورد تأکید و عمل همه قرار بگیرد. تا مادامی که خط امام حاکم باشد و اندیشه امام سرمشق همه باشد، اسلام حاکم است. خدای نکرده اگر بنا باشد که ذره ای از خط و اندیشه امام خارج شویم، آن وقت جای تأسف فراوان خواهد بود. امیدوارم آن روز نیاید و همیشه خط امام و اندیشه امام حاکم بر جامعه اسلامی باشد.
*حضور، ش76، ص268.