وقتی انقلاب مشروطه روز جمعه به پیروزی رسید ، به نوشته مورخان معتبر ، فردای آن روز ( شنبه ) آنهایی که هیچ نقشی در انقلاب نداشتند ، بلکه انقلابیون را شماتت می کردند فوری تفنگ به دوش گرفتند و به ظاهر انقلابی شدند و در ارکان مشروطه رخنه کرده و بزرگترین نقش را در انحراف این حرکت انقلابی بازی کردند به طوری که اینها به « انقلابیون شنبه » شهرت یافتند ، چنانکه در انقلاب اسلامی خودمان نیز دقیقا همین نقش تخریبی را ، به اصطلاح انقلابیون بعد از فتح یا به قول شهید مطهری « عناصر فرصت طلب» به عهده داشتند.
سوم اسفند ، سی و پنجمین سالگرد صدور پیام تاریخی امام خمینی خطاب به علمای اعلام ، مراجع عظام ، طلاب و فضلای کرام ، معروف به « منشور روحانیت» است. امام در این بیانیه به موضوعات مهمی اشاره دارد که متاسفانه همواره مورد غفلت قرار گرفته و جا دارد بعد از 35 سال سطر به سطر آن بازخوانی ، تدریس ، تجزیه و تحلیل بشود. در این فرصت فقط به یک مورد آن به گونه گذرا بسنده می شود.
در سال 42 وقتی انقلاب به رهبری حضرت امام خمینی علیه رژیم ستمشاهی آغاز شد، بعضی اشخاص و محافل حوزوی اعم از حوزه نجف ، قم ، مشهد ، اصفهان ، تبریز و.. با همه احترام و ارتباط صمیمی وطرفینی که با حاج آقا روح الله داشتند ، اما بنا به دلایلی چندان استقبال و همراهی از ایشان نکردند و بیشتر تمایل به تفکر « شاه بماند سلطنت بکند ، نه حکومت و ما از طریق نمایندگان مجلس قدرت او را محدود بکنیم» داشتند.
البته آقایان محترم در انتخاب این تفکر برای خود استدلال های داشتند که امام در این پیام به بعضی از آنها چنین اشاره دارد:
« در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای ... همهچیز را حرام میدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد عَلَم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دستهی متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است... اوضاع مثل امروز نبود؛ هرکس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدسنماها از میدان به در میرفت. ترویج تفکر «شاه سایهی خداست» و یا «با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد» و این که «ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم» و یا «جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد» و از همه شکنندهتر، شعار گمراه کنندهی «حکومت قبل از ظهور امام زمان علیهالسلام باطل است» و هزاران إن قُلت دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزهی منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ایثار و خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود.»
در این مقطع امام و حواریون در اقلیت مطلق قرار داشتند و بسیار غریبانه و مظلومانه به مبارزات خود ادامه می دادند به طوری که هم از سوی رژیم در فشار بودند و هم از سوی خودی ها مورد طعن ، حقیر و توبیخ قرار می گرفتند ؛ امام در این مورد می نویسد: «علمای دینباور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامیمان نشأت گرفته از همین بارقه است... اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود، مقابله را آسان مینمود. بلکه علاوه بر آن، از داخل جبهه خودی گلولهی حیله و مقدسمآبی و تحجر بود؛ گلولهی زخم زبان و نفاق و دو رویی بود که هزار بار بیشتر از باروت سُرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید. در آن زمان روزی نبود که حادثهای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمت ها متوسل شدند؛ حتی نسبتِ تارکالصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند، میدادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت، خون میگریست »
امام در ادامه ، فضای آن روز حوزه و روحانیت را چنین توصیف و ترسیم می کند: « وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقتِ روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والاّ عالِم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسایل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار میرفت... تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود.»
در یک چنین فضایی چون رژیم شاه دریافت امام و حواریون در بدنه حوزه چندان جایگاهی ندارند و اقلیت هستند در آبان 43 ایشان را به ترکیه و بعد به نجف تبعید کرد و در واقع پیروزی انقلاب را 15 سال به تأخیر انداخت. اما در سال 56 وقتی انقلاب به اوج رسید و اقشار مختلف مردم از تفکر امام مبنی بر « سرنگونی رژیم سلطنتی» در مقابل تفکر « شاه بماند سلطنت بکند ، نه حکومت» حمایت جدی و سرتاسری کردند ، انقلاب به پیروزی رسید.
وقتی نظام جمهوری اسلامی با حمایت قاطع مردم تشکیل شد مخالفان امام و پیروان تفکر « شاه بماند» به سه دسته تقسیم شدند ، گروه اول صادقانه و مخلصانه به انقلاب پیوستند ، گروه دوم صادقانه به همان تفکر باقی ماندند. گروه سوم که اغلب از پیروان انجمن حجتیه و قائلین به نفی حکومت قبل از ظهور بودند ، در ظاهر چهره عوض کردند و به تدریج در رده های مختلف و ارکان نظام نفوذ کردند و سبب بسیاری از انحراف ها شدند.
امام خمینی در همین پیام ضمن هشدار به خطر نفوذ رسوبات فکری انجمن حجتیه ، ولایتی ها و حزب خلق مسلمان در ارکان نظام می نویسد: « آنقدر که اسلام از این مقدسینِ روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است؛ و نمونهی بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین علیهالسلام که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم؛ ولی طلاب جوان باید بدانند که پروندهی تفکر این گروه ها همچنان باز است و شیوهی مقدسمآبی و دینفروشی عوض شده است.شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شدهاند. »
البته این نفوذ تازگی نداشت در انقلاب مشروطه هم رخ داده بود ، اما ما هرگز از آن عبرت نگرفتیم ؛ وقتی انقلاب مشروطه روز جمعه به پیروزی رسید ، به نوشته مورخان معتبر ، فردای آن روز ( شنبه ) آنهایی که هیچ نقشی در انقلاب نداشتند ، بلکه انقلابیون را شماتت می کردند فوری تفنگ به دوش گرفتند و به ظاهر انقلابی شدند و در ارکان مشروطه رخنه کرده و بزرگترین نقش را در انحراف این حرکت انقلابی بازی کردند به طوری که اینها به « انقلابیون شنبه » شهرت یافتند ، چنانکه در انقلاب اسلامی خودمان نیز دقیقا همین نقش تخریبی را ، به اصطلاح انقلابیون بعد از فتح یا به قول شهید مطهری « عناصر فرصت طلب» به عهده داشتند.
آن شهید بزرگوار در این مورد جملات ارزندهای دارد و میگوید: « انقلاب، فرزند خور نیست، بلکه غفلت از نفوذ و رخنه فرصتطلبان است که فاجعه به بار میآورد... شما ببینید انقلاب مشروطیت ایران را چه کسانی به ثمر رساندند و پس از به ثمر رسانیدن، چه چهرههایی پُستها و مقامات را اشغال کردند!... آزادیخواهان همه به گوشهای پرتاب شدند و به فراموشی سپرده شدند و عاقبت با گرسنگی و در گمنامی مُردند؛ اما فلانالدولهها، که تا دیروز زیر پرچم استبداد و با انقلابیون میجنگیدند و طناب به گردن مشروطهچیان میانداختند، به مقام صدارت عظما رسیدند و نتیجه نهایی، استبدادی شد به صورت مشروطیت». ( بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر ، مطهری ، ص 94 )
شهید مطهری پس از توضیح این خطر مهم، در آخر تاکید دارد که همیشه نهضت و انقلاب توسط همان انقلابیون واقعی آغاز میشود و همچنین تنها اینها مؤمن و معتقد به اهداف نهضت هستند که میتوانند آن را ادامه دهند و به ثمر برسانند نه فرصتطلبانی که هیچ اعتقادی به آن ندارند و تنها در پی منافع شخصی خود دست و پا میزنند.
بنا بر این امروز ریشه اکثر ناکارآمدی های نظام و مشکلات معیشتی مردم به همین موضوع بر می گردد که امام و حواریون و به ویژه شهید مطهری از آن نگران بودند و همواره به آن هشدار می دادند، علاوه حضرت امام به شیوع تفکر انجمن حجتیه در نظام و انقلاب حساسیت عجیبی داشتند و در مواردی به بعضی ها هشدار دادند: « حواستان را جمع کنید که نکند یکمرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیهایها همه چیزتان را نابود کردهاند.»
*جماران