به احترام شهادت امام محصور و محبوس حضرت موسی بن جعفر (ع)
راهنمایی بزرگ امام هفتم نشان دهنده این حقیفت است که تخصص حرف اول را میزند و بسیاری از مشکلات امروزِ ما در همین نقطه است ! فراری دادنِ متخصصان ، اندیشمندان ، اساتید و بی میل کردنِ آنان نسبت به ماندن در وطن رنج بزرگی است که دوای آن در گفتار ارزشمند امام کاظم (ع) قابل دسترسی است ،
امروز ، روزگار عجیبی است !
همه کسانی که در جامعه نقش سیاسی و یا اقتصادی و یا اجتماعی دارند ، از اوضاع می نالند ! عده ای در انزوا هستند که به برکت تمامیت خواهی های برخی از رجال سیاست از حقوق سیاسی و اقتصادی شهروندی خود محروم هستند! عده ای دیگر که در ارتباط با قدرتند نیز نالانند و ظاهرا از این مقدار حضور در قدرت راضی نیستند! ما ورای گروه های سیاسی مردم عزیز و شریف کشورمان هستند که دارای آه و سوز خاصی هستند!
خلاصه کلام ؛ جملگی از اوضاعی که در آن قرار دارند شکوه ها داشته و آینده پیش روی را نیز روشن نمیبینند!
به گمان صاحب این قلم ، راه صلاح و اصلاح را باید در سیره حضرات معصومین (ع) جستجو کرد.
از آن رهگذر که در ایام شهادت حضرت امام کاظم (ع) هستیم اجازه دهید با توجه سیره آن بزرگوار که خود در سخت ترین شرائط زندگی میکرد ، نکاتی به عرض تان برسانم.
*کظم غیظ فردی و اجتماعی و سیاسی*
خیلی معروف و روشن است که لقب مبارک امام هفتم ؛ "کاظم" است که نشان از فرو بردن غضب دارد.
غالبا در کتابهای اخلاقی فرو بردن خشم را در مسائل فردی و مواجه با بداخلاقی های محدود خانوادگی و اجتماعی معنا میشود .
اما "کظم غیظ" که در قرآن -آل عمران ۱۳۴- از صفات عالی رتبه خوبان شمرده شده ؛ دارای یک وسعت قابل تاملی است .
در نگاه عمیقِ اخلاقی و اجتماعی که بر "معرفت نفس" استوار میشود ؛ "کظم" نرم کردن هر تندی و سختی است و تندی ها شامل مصادیق مختلفی است ؛
گاهی تند شدن ها از سنخ تندی هایی است که شهروندان در مواجهه با سختی های معیشت و وعده های کاذبانه مسئولین میبینند و در حالت عصبانیت قرار گرفته و راندمان فعالیت آنان پایین آمده و در نتیجه خانواده آنان هم در معرض خطر و حتا تا مرز فروپاشی قرار میگیرد. در اینجا لازم است که یک نیروی "کظم غیظ" که خاستگاه نرم کردن تندی ها و فشارهای عصبی را عهده دار است وارد شده و با رساندن شهروندان به حقوقشان، جامعه را آرام کند و جلوه ای از "کظم و نرم کردن تندی ها" شود.
از همین قبیل است تندی های اجتماعی و تندروی های سیاسی که در جامعه نیاز به یک نیروی اندیشمند و با اخلاق دارد تا بتواند با پاسخ های اخلاق مدارانه -و نه ریاست طلبانه- از همه نیروهای اجتماعی و سیاسی بهره برده و در نتیجه آن تندی ها را نرم کند.
در همین جا لازم است متذکر شوم که حکمرانان موفق ، حکمرانانی هستند که نه تنها با اخلاق و حلم باعث نرم خوئی شهروندانشان میشوند بلکه در برابر دشمن نیز با دوری از تصمیمات شتاب زده و عدم تحریک آنان ، تندخوئی دشمن را نرم می کنند و با یک عقلانیت و منش حکیمانه بهانه تندی را از دشمن میگیرند.
این وسعت معنای "کظم" است و امام کاظم (ع) چنین بوده است .
*ظلم و فساد ریشه در ریاست طلبی دارد ..*
گاهی زمانه به گونه رقم میخورد که درجبهه مخالف حق و حقیقت ، افراد جاهلانه به حق کُشی دست برده و قدرت را برای خود حفظ میکنند. اما این موضوع کلیت ندارد چرا که در جبهه تضییع کننده حقوق ، هیچ گونه جهل دیده نمیشود، و بلکه بصورت واضح انسان میبیند که عالمانه و عامدانه بر حق و حقوق جامعه تیغ میکشند!!
روایت ذیل در این موضوع قابل توجه است.
صدوق در کتاب "عیون" نقل میکند ؛ سفیان بن نزار میگوید: روزى بالاى سر مأمون ایستاده بودم، گفت: مىدانید چه کسى تشیّع را به من آموخت؟ همه گفتند: نه! به خدا نمىدانیم، گفت: پدرم هارون الرشید به من آموخت . یکی از حاضران گفت: چگونه چنین چیزی ممکن است با اینکه پدرت افراد خاندان پیامبر را میکشت؟ مأمون گفت: روزی پدرم موسی بن جعفر را احضار کرد و فوقالعاده به او احترام نمود و در هنگام وداع، صورت و چشمانش را بوسید و به ما سه برادر -من و امین و مؤتمن- گفت: همراه سرور خود بروید، رکاب مرکب او را گرفته و او را سوار کنید و جامههایش را درست کرده، تا منزل او را بدرقه کنید!! پس از بازگشتن، وقتی مجلس خالى شد گفتم: این مرد که بود که تو او را تعظیم نمودى و براى او از مجلس خود برخاستى و بر صدر مجلس نشاندى؟ پدرم گفت: این امام و حجت خداست بر مردم و خلیفه خدا میان بندگان اوست. گفتم: این صفتها که گفتى همه از آن توست. گفت: من با زور و اجبار و غلبه، در ظاهر پیشوای این جماعت هستم ولی حقیقت این است که موسی بن جعفر، امام بر حق است. سوگند به خدا او سزاوارتر از همه مردم حتی من، به مقام رسولالله است. سوگند به خدا! اگر تو که پسرم هستی در مورد سلطنت با من ستیز کنی گردنت را میزنم زیرا حکومت، پدر و مادر و فرزند نمیشناسد.
این نقل تاریخی نشان از یک واقعیت مهمی است که ظالمین ؛ ظلمشان ریشه در ندانم کاری نیست ، اتفاقا برخی از آنان بسیار آگاه و دانای به امور هستند ، بلکه آنچه ظالم را ظالم کرده است ریاست طلبی اوست!
*مسئولین سپر جان شهروندان هستند و نه بالعکس*
در فرهنگ غنی شیعه ؛ رهبران و حاکمان و مسئولان سپری هستند تا هر گونه بلاء و فشار و سختی بر جامعه تحمیل نشود و شهروندان بتوانند به آرامی زندگی کنند.
این درست برخلاف فرهنگ مستبدان است که خود و فرزندان و خانواده شان در سفرهای پر هزینه و در ناز و نعمت و بهرمندی از بهترین برندهای هستند و رخسار شریف شان رنگ آفتاب داغ تابستان و سرمای زمستان را ندیده و از پشت میز خود دستور به صبر و تحمل به دیگران میدهند!!
روش امامت امام کاظم (ع) روش خاصی است ، خود زیر بار فشارها میرود تا شعیانش در آرامش و زندگی راحت باشند.
مرحوم کلینی در کتاب کافی نقل میکند؛ حضرت موسی بن جعفر (صلوات الله علیهما) فرمودند: "همانا خداوند بر شیعه غضب نمود و مرا مخیّر نمود که عقوبت را از طرف آنها تحمل کنم و یا خود آنها عقوبت شوند، بخدا قسم من آن را به جان خود خریدم و شیعیانم را حفظ کردم. ؛ - إِنَّ اللَّهَ عَزَّوجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّیعَةِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی."
*رهبران جامعه و ضرورت برپائی نشست های مشورتی*
در حُسن مشورت تردیدی نیست ، اما همین مشورت وقتی به دائره مدیریت ها و بالاترین نقطه آن که رهبری جامعه است میرسد ، از "حُسن" و نیک بودن به "ضرورت" میرسد. در فرهنگ قرآن ؛ رهبر جامعه اگر پیامبر معصومی باشد که همه وجودِ روحی او علم و حکمت و اخلاق باشد بازهم مورد دستور است که "وشاورهم فی الامر" -آل عمران ۱۵۴- و این یک واجبِ شرعی است که به عهده رهبران جامعه است.
جالب است حضرت کاظم (ع) گرچه دارای مقام امامت است و در ظاهر عهده دار ریاستِ بر جوامع اسلامی نیست و فقط بر بخشی از خانواده ها مانند بنی هاشم و یا شیعیان زعامت دارد ، اما از مشورت غفلت ندارد و حتی با غلامان نیز نشست های مشورتی برپا میکند.
ابوخالد برقی در کتاب "المحاسن" نقل میکند که حسن بن جهم گفت: نزد ابوالحسن الرضا -علیه السّلام- بودیم و نام و ذکر خیری از پدرش حضرت کاظم (ع) نمودیم. ایشان فرمود: "هیچ عقلی با عقل پدرم قابل مقایسه نبود؛ با این حال چه بسا با غلامان سیاهش مشورت میکرد. به او گفتند: با چنین کسی مشورت میکنی؟! پدرم حضرت کاظم فرمود: چه بسا خداوند -تبارک و تعالی- زبانش را [به خیر و صواب] بگشاید. چه بسا غلامان پدرم به او مشورت و پیشنهادی میدادند و او در زمین و باغش اعمال میکرد. ؛ - کنا عند أبی الحسن الرضا ع فذکرنا أباه ع فقال کان عقله لا یوازن به العقول و ربما شاور الأسود من سودانه فقیل له تشاور مثل هذا قال إن الله تبارک و تعالى ربما فتح لسانه قال فکانوا ربما أشاروا علیه بالشیء فیعمل به من الضیعة و البستان."
*عوام فریبی و ادعای ارتباط با شخصیت های معنوی*
جوامع دینی اگر صدها خوبی داشته باشند که دارند ، اما این دلیل نمیشود که از همان دریچه دینی به جامعه خرافات و موهومات تزریق نشود.
اتفاقا جوامع دینی زمینه قبول و پرورش بذر و یا تخم های افعی بنام خرافات را بیشتر از جوامع سکولار و یا بی دین دارند نشانه صحت این مدعا این است ؛ وقتی کسی با حالت عرفانی بخود گرفتن و صدا در گلو انداختن و گاهی گریه های دروغ و داستان های دروغ وسط میدان می آید ، کارش میگیرد و هم نردبان قدرت را طی میکند و هم از ثروت و بیت المال بهرمند میشود!!
این نمونه توجه کنید؛ شیخ مفید در کتاب "الارشاد" نقل میکند ؛ هارون وقتی به قبر مطهر رسول خدا نزدیک شد، در مقابل قبر ایستاد و اینگونه ادای احترام کرد: «السلام علیک یا رسولالله، السلام علیک یابن عّم». سلام بر توای رسول خدا، سلام بر توای پسرعمو. هارون با چنین بیانی خواست به حاضران رابطه نسبی خویش با پیامبر (ص) را القا کند ۰و از این طریق به خود ببالد وبر دیگران برتر است.
حضرت کاظم که در جمع حاضر بود و عوامفریبی و دغلکاری هارون را نظاره میکرد، از جمعیت جدا شد و به طرف قبر رفت و در مقابل قبر مطهر پیامبر ایستاد و عرضه داشت: «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابه» سلام بر توای رسول خدا و سلام بر توای پدر.
مهم این است امام کاظم علیهالسلام با این رفتار به مجموعه حاضران فهماند که اگر هارون معیار برتری خود نسبت به دیگران را خویشاوندی با پیامبر (ص) میداند، من در حد بسیار بالاتری از این معیار برخوردار هستم، یعنی او اگر خود را پسر عموی پیامبر میداند، من فرزند پیامبر هستم. هارون که انتظار چنین رفتاری را نداشت و برنامههای فریبنده خود را خنثی شده میدید، سخت برآشفت بطوریکه رنگ صورتش تغییر کرد و آثار خشم در چهرهاش آشکار شد.
زنده بودن جامعه و اندیشمندان آن به این است اجازه نقل خرافات و موهومات را در منابر و جلسات ندهند ، خصوصا تریبون و رسانه هایی مانند نمازجمعه و مجلس شورا و صداوسیما و .. که غفلت در این مسئله حیاتی دینی باعث سیلاب شدید بر تمام باورهای درست دینی خواهد بود.
*شنیدن همه صداها حتی صدای مخالف*
از دیگر درس های مهم امام کاظم (ع) که متاسفانخ میتوان گفت درد امروز جامعه ماست ؛ شنیدن همه صداهست.
این بیان امام هفتم را ملاحظه کنید؛
مرحوم کلینی در بخش "العقل والجهل" از کتاب مهم "کافی" نقل میکند که امام کاظم (ع) به هشام فرمود:
"ای هشام! خدا اهل فهم و عقل را در قرآن بشارت داده و فرموده است: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ اَحْسَنَه ؛ پس بشارت بده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا میدهند و از بهترین آن پیروی میکنند."
حضرت موسی کاظم(ع) در واقع با اشاره به این آیه، تلاش دارند به یکی از کارکردهای مهم عقل یعنی تجزیه و تحلیل و غربال کردن مسائل تاکید نمایند و وجه تمایز انسان با سایر موجودات را به نمایش بگذارند.
رفع بسیاری از دردهای سیاسی و اجتماعی و پیداکردن راهکارهای مناسب برای مشکلات اقتصادی ؛ اجازه نظر دادن به افراد است ، اما اگر در جامعه ای یک صدا شنیده شود و آن شنیدن هم بخاطر تملق گوئی آن صدا از "قدرت" باشد ، شرائط بگونه میشود که حل و فصل آن از عهده افراد خارج میشود!
*ضرورت وجود تعقّل در کنار تخصص*
محور مهم دیگری که میتوان با شناسائی آن به دادِ مظلومان و رفع مشکلات امروز شتافت در ارج گذاردن به نگاه "کارشناسی و تخصص" است اما در صورتیکه علم با عقل ، یعنی کارشناسی با فهم درست در انجام امور ، همراه باشد .
در نگاه امام کاظم (ع) همانطوری که "علم" بسیار مهم و ضروری است ، "تعقل" هم سهم بسزائی دارد.
حضرت کاظم (ع) از یک سوی تاکید بر علم و دانشِ تخصصی دارد و از سوی دیگر فهم و تعقل و دانایی را مورد سفارش قرار میدهد و به هشام فرمود: «یا هشام! ثُمَّ بَینَ اَنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ.» عقل باید با علم توام باشد. به عبارتی علم مواد خامی است که به وسیله آن عقل قدرت تجزیه و تحلیل را مییابد.
در این راستا آنچنان کارشناسی و فهم درست امور ، مهم است که در روایتی که مرحوم برقی قمی در کتاب "المحاسن" نقل کرده آمده ؛ یکی از بستگان امام کاظم (ع) برای امور باغداری شخصی را خواست استخدام نماید و در خدمت بگیرد، به واسطه ای بنا بود شخصی را به او معرفی کند تصریح کرد که حتما خدمتکارم باید شیعه باشد. وقتی امام را از این موضوع باخبر شد ، بلافاصله فرمودند؛ برای کار باغداری و کشاورزی کسی را انتخاب کن که تخصص در آن امر داشته باشد و اینکه چه باوری دارد به خود او مربوط است ؛ "صلاحه لنفسه و لکن اشتر له مملوکا قویا یکون فی ضیعته."
این راهنمایی بزرگ امام هفتم نشان دهنده این حقیفت است که تخصص حرف اول را میزند و بسیاری از مشکلات امروزِ ما در همین نقطه است ! فراری دادنِ متخصصان ، اندیشمندان ، اساتید و بی میل کردنِ آنان نسبت به ماندن در وطن رنج بزرگی است که دوای آن در گفتار ارزشمند امام کاظم (ع) قابل دسترسی است ، اما آیا گوش شنوایی داریم که جان به سخنان رهبران بزرگ الهی مان داشته باشیم مطلب دیگری است!
سخن آخر ؛ شیعه وقتی میتواند ادعا شیعه واقعی بودن داشته باشد که از راهنمایی های رهبران بزرگ خود که صاحب مقام عصمت هستند، ارادت و محبت واقعی داشته باشد و آن ارادت در "پیروی" دیده میشود و لاغیر .