آیا میتوان گفت که دستگاههای امنیتی خارجی پشت صحنه حادثه تروریستی کرمان هستند؟ در این نوشتار به بررسی ابعاد این ماجرا میپردازیم. این نوشتار را باید نه تحلیل بلکه شاید بیشتر حدس و گمانی استدلالی برشمرد؛ چراکه دسترسیهای ما اندک است و همواره از اطلاعات فعالیتهای سازمانهای امنیتی بیخبریم. گمانههای ما تلاشی است برای کشف سِرّی زِ سَر مویی. طبیعی هم هست. ماهیت این فعالیتها برای سالها مخفی و سِرّی باقی میماند. از پس سالها که دیگر نامحرمی برای محرمانگی اسناد باقی نمانده است، گوشههایی از ماجرا روشن میشود که نوشداروی پس از مرگ سهراب است. نکته دیگر آنکه ما نمیخواهیم درگیر احساسات جدلی بشویم تا از تیغِ تضاد، آلت برهان بسازیم و بیجهت وصلهای ناچسب را به دامان خارجیها بدوزیم. اما از استدلال بهره خواهیم برد تا احتمالات را بکاویم؛ بلکه پرده اسرار را اندکی کنار بزنیم. آنچه مدعای حدس استدلالی ماست، این است که نمیتوان پذیرفت دستگاههای امنیتی منطقهای و بهویژه موساد از چنین عملیاتی بیخبر بوده یا اینکه شاید مشوق آن نبوده باشند. به قول سعدی چون نظر کنی به رفتارش، «واجب است احتمال آزارش». مبانی استدلالی این مدعا در پی میآید.
1- داعش حادثه تروریستی کرمان را با تأخیری معنادار پذیرفته است. این سازمان تروریستی در پی آن است تا انتقام مبارزات سردار قاسم سلیمانی را در سوریه و عراق از طرفدارانش «نیز» بگیرد و کمان دنائت بر مردم بیبضاعت برکشد. در این میان، اما مهم «تحلیل شبکه»ای از این موضوع است که میتواند چشماندازی دیگر نیز بگشاید. اگر از منظر سازوجهاز شبکه «لجستیکی» به فعالیتهای تروریستی بنگریم قضیه پیچیدهتر میشود: برای چنین اقداماتی نیاز به یک شبکه منطقهای وجود دارد. در چنین شبکهای شمار گستردهای از شبکه تأمین مالی، شبکه نقل و انتقال بانکی، شبکه ارتباطات انسانی و اشکال گوناگونی از شبکههای ارتباطی دیگر وجود دارد. داعش از چنین شبکهای برخوردار است. در چنین دامنهای از ارتباطات شبکهای حتما نشتی اطلاعات وجود دارد و نمیتوان باور کرد که سازمانهای امنیتی کهنهکاری همچون موساد و دیگر کشورهای منطقه از استراتژیها، تاکتیکها و عملیات گروههای تروریستی و شبکههای آنها بیخبر باشند.
2- سازمانهای جاسوسی دولتی سازمانهایی باثبات در درون کشورها هستند. از این رو سیاستهای آنها حتی نسبت به سیاستهای ژئواستراتژیک کشورهای مربوطه باثباتتر و فرارژیمی است. حتی نیروی انسانی آنها باثباتتر است و از پسِ تغییر رژیمهای سیاسی همچنان در قدرت باقی میمانند. نمونههای آن در کشورهای همسایه ما یافت میشود. آقای پوتین یک مقام امنیتی شوروی سابق است. در آذربایجان و پاکستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس و... به اشکال متفاوتی همین پدیده به چشم میآید. حتی نیروهای امنیتی کشورهای متخاصم نیز از نوعی هویت صنفی مشترک برخوردارند همچون دیپلماتها که «هوای» دیپلماتهای دیگر کشورها را دارند. گاه حتی انتخاب آنها حاصل توافقی بینالمللی است. نمیتوان انتخاب پرویز ثابتی را که از خانوادهای بهایی است، صرفا به دستگاه حاکمه شاهنشاهی نسبت داد و نقش اسرائیل و آمریکا که بنیان ساواک را پی ریختهاند در انتخاب او نادیده گرفت. به همین سان فرار او از ایران چند ماه پیش از پیروزی انقلاب را نمیتوان حاصل تصمیمات دستگاههای جاسوسی موساد و «سیآیاِی» ندانست.
در کشورهای غربی نیز سیاستهای اطلاعاتی-امنیتی و جاسوسی و ضدجاسوسی از ثبات فراحزبی برخوردار است. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه پیشین آمریکا برای همکاری اطلاعاتی-امنیتی کشورش به سیاستهای مشترک حزب جمهوریخواه و حمایت کنگره دموکرات اشاره میکند و میگوید: «رئیسجمهور ریگان با تأیید کنگره که با دموکراتها راهبری میشد، به پشتیبانی از سازمان اطلاعاتی پاکستان و به استخدام مجاهدین و گسیل آنها به افغانستان پرداخت». ثبات نیروهای امنیتی تسلط آنها را بر چنین شبکههایی آسانتر میکند؛ اگر نگوییم که اساسا آنها ایجادکننده این گروههای تروریستیاند.
3- گامی فراتر باید رفت. سازمانهای جاسوسی معمولا «پروکسی»ها یا واسطههای امنیتی-عملیاتی دارند. همچنان که دولتها «پروکسی»های اجتماعی-سیاسی دارند. این واسطهها یا نیروهای نیابتی عملیات سیاستهای امنیتی را پیش میبرند بدون آنکه درگیر پیامدهای آن از منظر حقوق بینالملل باشند؛ جنگ سیاه در تاریکی. گاه حتی دولتهای منتخب نیز از اقدامات سازمانهای جاسوسی خود بیاطلاعاند. از سوی دیگر، همکاریهای بینالمللی دستگاههای امنیتی یا به تعبیر روشنتر دیپلماسی اطلاعات-امنیتی را نباید دستکم گرفت. هیلاری کلینتون میگوید «کسانی که ما امروز با آنها در جنگیم 20 سال پیش خودمان آنها را تأسیس کردیم. زمانی که درگیر جنگ سرد با شوروی سابق بودیم. اجازه دادیم که اسلام وهابی در افغانستان رشد کند. یک استدلال قوی وجود دارد که این سرمایهگذاری بدی نبوده است». در جای دیگر میگوید: «بگذارید منصف باشم؛ ما کمک به خلق چیزی کردیم که الان با آن در جنگیم... ما نمیخواستیم تا شوروی بر آسیای میانه مسلط شود پس تصمیم گرفتیم تا از طریق سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان و مجاهدین افغان با شوروی مبارزه کنیم». اگر چنین است باید به این باور برسیم که همکاری با چنین گروههای افراطی (و بلکه تأسیس آنها) در دستور کار روزمره دستگاههای امنیتی است و از آنها بهعنوان «پروکسی»های عملیاتی بهرهبرداری میکنند. به بیان دیگر حتی اگر داعش یا گروههای مشابه مسئولیت این عملیات را بر عهده بگیرند باز هم دامن اسرائیل و برخی دیگر از دستگاههای امنیتی منطقهای و بلکه بینالمللی پاک نخواهد شد. مجموعه نکات فوق این ظن را تقویت میکند که حمله تروریستی کرمان حداقل با سکوت یا با چراغ سبز دستگاههای امنیتی منطقهای-بینالمللی یا حتی تحریک آنان توسط این کشورها
صورت گرفته باشد.
4- دونالد ترامپ شخصیتی است که بخشی از فعالیتهای سیاسیاش را به بیرون از سیاستهای امنیتی حکومت آمریکا برد. او سِرّ مخفی دولت را که در زیر زبان داشت با سبکسریهایش آشکار کرد. اقدامات خارج از عرف سیاسی بالاخره کار دستش داد و در یک اقدام نادر او را رد صلاحیت کردند. یکی از این موارد افشای فعالیتهای آمریکا در ایجاد سازمانهای تروریستی بود. زبان ترامپ پرده درگاه سیاستِ آمریکایی را کنار زد. او در یک سخنرانی با تأکیدی چندباره کلینتون و اوباما (یعنی حکومت آمریکا) را بنیانگذار داعش معرفی کرد. هرچند پس از آن در اثر فشارها سعی کرد که از بار منفی سخنانش بکاهد اما حرفی بود که از درون رژیم سیاسی به بیرون پرتاب شد و کار یک افشاگری بزرگ را به انجام رساند. تأثیر این افشاگری حتی بیش از ایمیل مشهور هیلاری کلینتون و کمک 25 میلیون دلاری عربستان به بنیاد کلینتون بود که از سوی ژولیان آسانژ به تأسیس داعش توسط آمریکا، قطر و عربستان تعبیر شد.
5- از حیث انگیزهها هم روشن است که قصد موساد و اسرائیل برافروختن جنگی خاورمیانهای است. جنگهای سیاه در تاریکی برای بالابردن نقطه تحریک عمومی و آغازیدن جنگ توسط شماست. از این رو در درون، نباید اسیر احساسات شویم. ما نباید به جنگی که خواسته دشمنان ایران است تن در دهیم. کشاندن ایران به جنگ آرزوی اغلب همسایگان است. تنور هیجانی انتقام را داغ نکنیم که به نفع جنگافروزیهای اسرائیل است. وانگهی، کشتار آدمیان چیزی جز حقارت داعش و حامیانش نیست.
6- نمیتوان از کشتار کرمان سخن گفت و از بازنمود فاشیسم-اپوزیسیون ایرانی سخن نگفت. در این حادثه و در رخدادهای مشابه کینه و نفرتی که از سوی شماری از ایرانیان در فضای مجازی دیده میشود، شگفتآور است. به جای محکومکردن این حمله تروریستی به حواشی میپردازند. از محکومکردن فعالیتهای سردار قاسم سلیمانی (و نه محکومکردن حمله تروریستی) تا بعضا اظهار خرسندی از فاجعه کرمان. این یک لایه خطرناک در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور است؛ هرچند به شمار اندکاند و به شعار پرطنین. این کینه نهفته که در سینه اینان انباشته شده تشنه خون و فراهمکننده زمینه تشکیل گروهکهای تروریستی است. چنین رفتاری هیچ توجیه اخلاقی ندارد؛ چراکه «او به هر نیت خود مسخره ابلیس است، عاشق نطفه دیو و نره ابلیس است». اما نباید از نظر دور داشت تیرهای زهرآلودی که از تحقیر سفلگان یا مهاجرت سالیان بر روان رنجور اینان روان شده است، متهم اصلی در برآمدن چنین اپوزیسیونِ فاشیستی برخی جریانات در درون خود ماست.
*شرق