حجت الاسلام رسول جعفریان معتقد است: مرز انتقاد علمی از مطالعات اسلامی جدید در غرب را باید از انتقاد مذهبی و باورمند جدا کنیم. این کار دشواری است که ما باید وارد آن شویم. نتایج، روشن خواهد بود. یا اشتباه آنان گرفته خواهد شد، یا ما از اشتباه درخواهیم آمد.
حجت الاسلام رسول جعفریان در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: ما همیشه با محتوای این کتابها در حوزه اسلام و جهان اسلامی روبرو بوده ایم، اما یک گزارش تاریخی درست از روند شکل گیری «شرق شناسی» نداریم. متأسفانه تنها چند کتاب در عربی و اندکی در فارسی در شناخت شرق شناسان هست که عموما حاوی اطلاعات بسیار اندکی است.
ما نیازمند شناخت روند درست مطالعات شرق شناسی در طول قرونی هستیم که اسلام و مسیحیت با هم مواجه بوده اند. شناخت مراحل آن، و بسترهایی که این آثار در آنها پدید آمده و مبانی و روش های تحقیق در غرب که بر اساس آنها به شناسایی شرق اسلامی پرداخته اند. این مطالعات هر کدام در شرایط خاصی از مواجهه پدید آمده، و غرب در هر دوره، متناسب با افکار و شرایط سیاسی و اجتماعی اش، با شرق اسلامی روبرو شده است. این نیازمند تحقیقات بسیار گسترده ای است که ما حتی اندکی از آن را فرا نگرفته ایم.
علاوه بر این ما نیاز به شناخت افرادی که در این حوزه فعالیت کرده اند داریم. این که اینها چه افرادی، وابسته به چه موسسات علمی بوده و در زندگی شان چه علائق و مشاغل و افکاری داشته اند. ما اغلب فرهنگنامه هایی برای شرق شناسان داریم، اما زندگی و افکار و سوابق آنها را به طور دقیق نمی شناسیم. این امری لازم است.
چند بار در ایران فرهنگنامه نویسی برای شرق شناسان شروع شده اما هیچ گاه کار علمی و جدی در این زمینه نشده است.
ما همیشه نگران شرق شناسی بوده ایم
نگرانی ما برابر شرق شناسی تقریبا از روز نخستی که پای این تحقیقات به دنیای ما وارد شده وجود داشته است. حس ما نسبت به این تحقیقات، بی شباهت با برخورد ما با دیگر فراورده های غربی نیست، و البته اینجا حساس تر است. به طور کلی ما نگران «دانش غربی» بوده ایم و همیشه با پرهیز سراغ آن رفته ایم.
نسبت به به رغم نگرانی، هرچند با کمی تأخیر مسأله برای ما قابل توجیه بوده است.
در همین حوزه، دایره ریاضیات و مهندسی، و مانند آن بوده است. مقاومت در مقابل علوم ریاضی اندک، اما در باره پاره ای از شاخه های علوم طبیعی مثل پزشکی و زیست شناسی، پرسش های ما بیشتر بوده است. نمونه آن مقابل نظریات داروین است که هنوز برای بسیاری از مسلمانان جا نیفتاده است. و اما نسبت به، و از جمله تاریخ این حساسیت بیشتر بوده و تا به امروز به سختی ادامه دارد. در ایران ـ و به نظرم بسیاری از نقاط جهان اسلام ـ نگاه منفی به این دانش ها در عمق جامعه وجود دارد. و نیز نسبت به حوزه دین، نگرانی مستمری وجود داشته و دارد و همیشه اسباب تشویق خاطر بوده است.
نکته مشترک در اینها، این است که ضمن آن که برجستگی های آثار آنها را می دیدیم و جنبه های علمی را در می یافتیم، و اما نسبت به تأثیری که روی هویت و دین و تمدن و فرهنگ ما می گذاشته، همواره نگرانی داشته ایم.
با وجود این نگرانی، کار کردن دشوار است. ما در درجه اول باید عوامل این نگرانی را درک کنیم، و ثانیا برای رفع آن راه حلی داشته باشیم. تحقیق و مطالعه در فضای نگرانی، آثار منفی دارد و در بسیاری از مواقع سبب خودسانسوری می شود.
نگرانی ما از دانش غربی در حوزه اسلام از چه ناحیه ای بوده است؟
ما همیشه خود را مدافع علم و دانش معرفی کرده ایم و خود را اهل استدلال دانسته ایم. اما هم زمانی که افکار یونانی آمد، و هم وقتی غرب آمد، نتوانسته ایم مرزها را روشن کنیم.
در واقع سه نکته مهم در اینجا بوده است:
الف: علمی بودن برخی از پژوهشها که ما را مجاب و گاه شگفتی ما را بر می انگیخته است. بخش قابل توجهی از پژوهشهای شرق شناسی اساسا جنبه علمی یا لغوی محض دارد، مانند تصحیح بسیاری از آثار عربی یا فارسی و مانند اینها، فهرست نویسی نسخ خطی، و ... ما همیشه از اینها استفاده کرده ایم. بسیاری از آنها در بغداد و بیروت و تهران افست شده است.
ب: آثار منفی شمار قابل توجهی از نوشته های شرق شناسان روی هویت و فرهنگ و دین که ما را سخت نگران می کرده است. تردیدهایی که در باره اصالت وحی، نبوت، و مانند آن وجود دارد؛ این که گفته شود، اسلام از یهودیت یا مسیحیت نشأت گرفته است، یا وجود پیامبر تاریخی نیست، یا مانند این سخن اخیر که اساسا مکه قبله مسلمانان نبوده است.
ج: مبانی فلسفی و علمی غربی که در بررسی مفاهیم دینی همیشه مسأله ساز بوده است. برجسته ترین نمونه ها، کارهای شرق شناسان روسی و کمونیست است که خیلی صریح به انکار تمامی مفاهیم دینی و ساختگی بودن آنها و پدید آمدنشان از دل روابط تولید سخن می گویند.
در دو بخش اخیر، دشمنی با شرق شناسی بسیار جدی بوده و هر گاه مطلبی نوشته می شده است، برای قومی که به هر حال حس می کرده دینش در حال آسیب دیدن است، چنان که سرزمینش، گفتارهای ضد شرق شناسی بسیار جذاب بوده است.
متأسفانه راه دقیقی برای تفکیک علمی میان خروجی های شرق شناسی و این که کدام یک درست و کدام یک نادرست است، وجود نداشت. ما فقط می توانستیم ـ به طور کلی ـ توصیه کنیم که سعی کنید، با نگاه «علمی» به مسائل نگاه کنید. هرچند در «تعریف علم» و سطح آن هم در این موارد متفاوت بود و تا حدی تحت تأثیر مبانی دیگری بود.
ما بخش زیادی از معلومات دینی را فقط با زبان دینی می فهمیم، کاری که نمی شود از دریچه مفهوم علم غربی به آن نگریست. بدین ترتیب یک غربی زبان دینی ما را نمی فهمد، چنان که فهم سخنان او هم برای ما دشوار است. به هر روی این توصیه کلی، مشکلی را چندان حل نمی کند و فقط «صبر» و پیشرفت کار و زمانه است که تا اندازه ای ما را هماهنگ با وضع موجود خواهد کرد.
سه دوره در مطالعات اسلام شناسی در غرب
فکر می کنم یک دوره سکته ای در تحقیقات صدر اسلام بود که اکنون آن دوره شکسته شده و عصر جدیدی آغاز شده است. شاید بعد از یک دوره طولانی سفرنامه و گزارش نویسی از شرق اسلامی ـ سه دوره در مطالعات اسلامی داریم:
دوره احیای متون عربی و تواریخ و دیوانها و آثار مهم که اوج آن قرن نوزدهم بود. قبل و بعدش هم ادامه داشت
کنار آن و هرچه جلوتر آمده ایم، تحقیقات دایره المعارفی که عمده آن ها در دایره المعارف اسلام بود و کنار آن محققان برجسته ای ظاهر شدند. اینها افراد مهم اما انگشت شمار بودند. طبعا همگی غربی بودند. تا این دوره، اصلا مسلمانان در کارهای غربی ها مشارکت نداشتند. نویسندگان دایرة المعارف اسلام شاهد این مدعاست.
یک حرکت تازه برای شناخت شرق که معمول جریان احیای اسلام در دوره معاصر است که توجه را به گذشته هم جلب کرده است. البته عوامل دیگری هم بوده است. داستان فلسطین و منازعات قدیمی تقابل شرق اسلامی با غرب مسیحی را نشان داد. یا مسأله استعمار و آثار بعدی آن، انقلاب اسلامی ایران و بعد هم حرکت القاعده و داعش که غرب را به کنکاش بیشتری در باره اسلام وا داشته است.
بخشی از این تحقیقات هم با مدل تحقیقات کتاب مقدس مشابهت دارد که مربوط به شرق شناسان عبری دان است که از روی آن مباحث پل زده به بخش های دیگر می روند. در باره هند شناسی هم آن مقدار که به زبان فارسی و اسلام مربوط می شود، مربوط به دوران سلطه کمپانی هند شرقی است. در این مرحله، مسلمانان ساکن غرب هم مشارکت فعال دارند.
هر چه هست، الان جذابیت ها زیادتر شده و آن طور که از کارهای جدید بر می آید، علاقه مندان فراوانی هستند که به شناخت کشورهای اسلامی، گذشته اسلام، هنر اسلام و بسیاری از جنبه های دیگر می پردازند.
انتقاد از مطالعات اسلامی جدید در غرب حق ماست
این حق طبیعی ماست که نسبت به تحقیقات جدیدی که در غرب در حوزه اسلام شناسی انتشار می یابد، موضع منتقدانه داشته باشیم. این هم از نظر علمی امر پسندیده ای است و هم از نظر این که ما به هر حال مسلمان هستیم و اگر مطلبی انتشار یابد که به دین ما مربوط می شود به طور عادی انگیزه بیشتری برای نقد داریم. وقتی آنها در باره ما و سرمایه های دینی و فرهنگی ما اظهار نظر می کنند، ما باید نقد کنیم. ما می توانیم بگوییم از جهاتی درک درونی بهتری از اسلام داریم، چیزی که آنان از آن محروم هستند، وتا این اواخر، نمی خواستند آن را قبول کنند.
فقط یک اشکال هست که ما در این نقدها، متهم خواهیم بود که از سر تعصب نقد می کنیم. تجربه هم نشان داده است که بسیاری از نقدهای ما ناشی از تعصبات مذهبی و باورهای رایج ماست (همان طور که بررسی های آنها ناشی از باورهایشان در حوزه تحقیق و علم و علوم انسانی). بالاخره ما در ایران زندگی می کنیم، باور به اسلام و تشیع داریم و اینها هم در تحقیقات خودشان، حتی اگر بارها به عظمت اسلام یا انقلابی بودن تشیع پرداخته باشند، باز مواردی دارند که ما نسبت به آنها منتقد خواهیم بود.
مهم این است که مرز انتقاد علمی را از انتقاد مذهبی و باورمند جدا کنیم. این کار دشواری است که ما باید وارد آن شویم. نتایج، روشن خواهد بود. یا اشتباه آنان گرفته خواهد شد، یا ما از اشتباه درخواهیم آمد. ما در هر حال سربلند خواهیم بود. مشروط به این که اولا علمی کار کنیم و ثانیا جدیت در حد آنها داشته باشیم.
سه نمونه را مثال بزنم:
الف : زمانی که کتاب اسلام در ایران پطروشفسکی منتشر شد، با این که ممکن است فکر شود در دوره شاه این محدودیت ها برای نشر این قبیل آثار نبوده، کتاب بدون نقد امکان انتشار نیافت، و آقای حکیمی نقدهایی بر آن نوشت که در پایان آن کتاب آمده است.
ب: وقتی کتاب انحطاط و زوال امپراطوری روم گیبون منتشر شد، فصل مربوط به اسلام و پیامبر آن ـ فصل پنجاهم ـ ترجمه نشد. این به رغم آن است که این بخش، نسبت به متن های رسما سنی، متشیعانه نوشته شده است. گیبون قبل از آن که از خلافت ابوبکر یاد کند، مدخلی به شخصیت امام علی اختصاص داده، نکات بسیار مهم و مثبتی نوشته، و به صراحت می گوید: پیامبر در «بستر بیماری، در محاصره عایشه باهوش، دختر ابوبکر و دشمن علی قرار گرفت».
ج: حدود ده سال پیش، وقتی ترجمه کتاب تشیع هالم منتشر شد، بنده قریب به هفتاد پاورقی برایش زدم تا بنیاد پژوهشهای اسلامی حاضر به انتشار آن شود. مسلما نقد خوب است، و ما چون این قبیل کارها برایمان مهم است، باید کارهای غربی را نقد کنیم، اما نقد علمی و روش مند. کتاب جانشینی حضرت محمد (ص) هم مشکلاتی در انتشار پیدا کرد و باز ناشر مجبور شد پاورقی و توضیحاتی بیفزاید. عاقبت کتابی در نقد آن نوشته شد (امام علی جانشین رسول الله، حسین عبدالمحمدی، 1358)، و ناشر که زیر فشار بود آن را در مقدمه کتاب چاپ کند، تن به چاپ مستقل آن داد.
درک این که شرق شناسی دانشی برای مخاطبان مسلمان و غیر مسلمان است
در واقع باید بدانیم آنها چگونه و بر اساس چه مبانی این آثار را نوشته اند و ما در نقد چه می توانیم انجام دهیم: در اینجا چند نکته را باید بدانیم:
اولا دانستن و تفهیم این مطلب به مخاطبان مسلمان بر این که مخاطب نوشته های ما در اینجا، افراد باورمندی هستند که بسیاری از مفروضات ما را قبول دارند؛ اما مخاطب آنها،در سراسر جهان، چنین افرادی نیستند. فهمیدن این مطلب نیاز به تأمل ما و همه مخاطبان مسلمان دارد. متأسفانه مردم عادی و حتی بسیاری از منتقدان آثار شرق شناسان چنین درکی را ندارند.
ثانیا روش های پژوهش آنها با ما فرق دارد. ما باید متدهای آنها را بشناسیم و بر اساس همانها، آنها را نقد کنیم. ممکن است به متد آنها ایراد داشته باشیم. مهم این است که بدانیم آنان از چه روش هایی در تحقیق استفاده می کنند. روش های سنتی، یا پدیدار شناسانه و یا روش های دیگری که مبتنی بر دانش های دیگری مثل زبان شناسی (فقه اللغه یا فیلولوژی) و مانند اینهاست. این را باید توجه داشته باشیم و از همان مسیر نقد کنیم. ما باید توانایی آنها را در خود ایجاد کنیم تا بتوانیم به انتقاد بپردازیم. اصولا ما روش های سنتی را در تحقیق داریم و کمتر با روش های جدید در پژوهش آشناییم.
ثالثا کنار گذاشتن تعصب در تحقیق، ما باید از «حرص» خوردن و برخورد «متعصبانه» به معنای خروج از اعتدال در برخورد پرهیز کنیم. ما مواجه با این آیه قرآنی هستیم: «و لا یجرمنّکم شنآن قوم علی أن لا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوی»؛ این آیه هم شامل کارهای رفتاری است و هم فکری.