«احد» در میم «احمد» یعنی در تعیّن محمدی تجلی کرده و تفاوت احد با احمد در همان حرف «میم» است که آن حرفْ رمز تعیّن است و با عنایت به این نکته که احمد مظهر جامع کمالات و اسما و صفات حق است، لذا از او به عنوان شمع انجمن دل ها و جامع میان وحدت و کثرت نام برده می شود.
جی پلاس، هفدهم ربیع الاول بود، ماهی که از ابتدایش بوی بهار را استشمام می کنی. رفته رفته درد بر مادر مستولی می شود اما نوزادی در درونش او را به آرامش نوید می دهد. ساعتی بعد چشم مادر به جمال نوزادش منور می شود؛ نوزادی که سال ها بعد به خاتم الانبیایی برگزیده می شود و شجره طیبه نبوت به او خاتمه پیدا می کند. نامش را محمد گذاشتند. اما چرا محمد و احمد؟ حضرت روح الله در مطلب زیر به این پرسش پاسخ داده است:
به راستی خورشید سپهر عالم حقیقت، نقطۀ پرگار آفرینش، تجلی اعظم و مجلای اتم اسما و صفات الهی، مقام ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم فارغ و بی نیاز از هرگونه مدح و تعریف است. در عین حال از آن جا که معرفت و شناخت جلوه های صفاتی و کمالات وجودی آن حضرت غیر از آن که جزء وظایف ایمانی است، به جان ها نورانیت و به دل ها صفا و به اندیشه ها روشنایی و به انسان آگاهی می بخشد و در یک جمله معرفت به او بعد از شناخت توحید، بالاترین کمال و سعادت آدمیان است.
برخی با استناد به آیات، چهارصد اسم برای پیامبر در قرآن برشمرده اند،[1] که از آن میان دو اسم مبارک «احمد» و «محمد» است. اسم «احمد» در قرآن یک بار ذکر شده است، آن جا که سخن حضرت عیسی علیه السلام را خطاب به بنی اسرائیل می خوانیم که فرمود: «وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»[2] اما اسم مبارک «محمد» چهار بار در قرآن آمده است؛ یکی در آن جا که فرمود: «وَآمَنُوا بِمٰا نُزِّلَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ»[3] و نیز آن جا که فرمود: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه»[4] و دیگری آیه: «مٰا کٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِکمْ»[5] و بالاخره آیه: «وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ».[6]
حال باید دید که چرا آن حضرت به اسم احمد و محمد خوانده شده است. به لحاظ ادبی، از سیبویه نقل شده که گفته است: «احمد» بر وزن «افعل» و «الف» آن برای تفضیل است که دلالت بر فضیلت آن حضرت بر سایر انبیا می کند.
«محمد» بر وزن «مفعّل» و تشدید آن برای مبالغه است که دلالت می کند بر این که آن حضرت از سایر انبیا ستوده تر بوده است.[7]
اما به لحاظ روایی، در حدیثی نقل شده که وقتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سبب نامگذاری او را پرسیدند، حضرت در پاسخ فرمود: «أمّا محمد فإنّی محمود فی الأرض، وأمّا أحمد فإنّی محمود فی السماء».[8] و در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: به جهت کردار پسندیده پیامبر، خداوند از او در کتاب های انبیای پیشین به «احمد» یاد کرده است، و به جهت آن که خدا و فرشتگان و تمام انبیا و فرستادگان و همۀ امت های انبیا آن حضرت را ستایش می کنند و بر او درود می فرستند، خداوند او را «محمد» نامیده است.[9]حضرت امام خمینی در تحلیل سرّ نامگذاری پیامبر اسلام (ص)به احمد و محمد صلی الله علیه و آله وسلم با رویکرد عرفانی به نکتۀ ژرفی اشاره کرده است:
و اما مقام محمدی عبارت از مقام برزخیت کبری و جمع کنندۀ وحدت و کثرت و جامع حق و خلق [و مظهر اسما ]«هُوَ اْلأَوَّلُ وَالاْخِرُ وَالظّٰاهِرُ وَالْبٰاطِنُ»[10] است، و «محمد» نام مُلکی آن حضرت است، به همین سبب حروف اتصال در آن بیش تر به کار رفته، و «احمد» نام ملکوتی اوست و به این جهت در احاطۀ حروف انفصال قرار گرفته است، و در این که حرف انفصال[11] در آخر نام «محمد» ایشان به کار رفته، سرّ بلکه اسراری نهفته دارد.[12]
برای روشن شدن کلام امام خمینی، لازم است مباحثی را در قالب چند نکته مطرح کنیم:
1 ـ امام خمینی با الهام از روایات یاد شده و با تکیه بر مبانی عرفانی، اسم مبارک «محمد» را مُلکی و اسم «احمد» را ملکوتی خوانده است.
2 ـ حروف الفبا یا حروف هجا به لحاظ کتابت به دو قسم انفصال و اتصال تقسیم می شوند؛ شش تا از آن ها را حروف انفصال می گویند که عبارتند از: «ا، د، ذ، ر، ز، و». و بقیه را حروف اتصال می نامند. حروف انفصال به ما قبل خود متصل می شوند، ولی به ما بعد خود اتصال نمی یابند؛ به همین جهت آن ها را حروف انفصال می گویند. اما حروف اتصال از دو طرف (قبل و بعد) قابل اتصال هستند؛ از این رو آن ها را حروف اتصال خوانند.[13]
3 ـ در کتاب فصوص الحکم چنین آمده است: اولین نعمت خداوند به حضرت «داوود» این است که به او اسمی عنایت فرمود که حرف اتصال در آن نیامده است و از این رهگذر نشان داد که حضرت داوود از این عالَم بریده و منقطع است و این انقطاع از عالم از طریق انتخاب نام «داوود» از حروف انفصال به خوبی معلوم می شود، چون بین اسم و مسمیٰ تناسب کامل برقرار است و اسم داوود رمزی از مسمای او و کاشف از آن است که «داوود» از غیر حق و عالم کثرت کاملاً منقطع بوده است، اما خاتم انبیا را با ترکیب حروف اتصال (م، ح) و انفصال (د) محمد نامید تا حروف اتصال اسم او، رمزی از اتصال آن حضرت به حق تعالی، و حروف انفصال آن رمزی از انقطاع او از عالم باشد. بنابراین معلوم می شود حضرت «داوود» تنها به لحاظ معنا و مسمیٰ جمع بین اتصال به حق و انفصال از عالم نصیبش شد، ولی خاتم انبیا صلی الله علیه و آله وسلم از نظر اسم و مسمیٰ بین آن دو حالتْ جمع کرد.[14]
اینک با توجه به سه نکتۀ مذکور، به اختصار در تبیین کلام امام خمینی می کوشیم. نخست یادآور می شویم که قیصری در ضمن شرح سخن ابن عربی می گوید: اتصال حروف اسم «داوود» به ما قبل خود در غیر این اسم، سبب آن نمی شود که آن حروف مطلقاً حروف اتصال به حساب آیند.[15]
امام خمینی در مقام تحلیل این مسأله که چرا اتصال حروف یاد شده (د، ا، و، د) به ما قبلشان در غیر اسم «داوود» باعث نمی شود که آن ها حروف اتصال محسوب شوند، بحث را به فراتر از عالم حرف و لفظ ترقی داده و گفته است: اتصال به ما قبل نه تنها نقصی برای انسان نیست بلکه دلیل کمال است چون اتصال به ما قبل همان اتصال به حقیقت غیبی است که همۀ موجودات به آن متصلند؛ لذا قرآن کریم فرمود: «مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا».[16] به عبارت دیگر اتصال به ما قبل در واقع اتصال به مقام اسمائی حق تعالی است، و این کمال بنده است و زمینه را برای انقطاع از ما بعد (عالم کثرت) فراهم می سازد، و اگر انقطاع از حروف ما بعد (موجودات عالم) برای کسی حاصل نشود، اتصال به مقام اسمائی حق نصیب او نمی شود.
اما دربارۀ وجود حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم باید توجه داشت که مقام ایشان برزخ بین عالم کثرت و وحدت (حق و خلق) است، زیرا او مظهر اسمای مبارک «الاول، الآخر، الظاهر، الباطن» است و چنین مظهر کاملی بین مُلک و ملکوت هم به لحاظ اسم و هم به لحاظ مسمی جمع کرده است. به همین دلیل اسم مُلکی آن حضرت «محمد» است که حرف آخر آن از حرف انفصال و بقیۀ آن از حروف اتصال است، اما اسم ملکوتی او «احمد» است که از اول و آخر، دو حرف از حروف انفصال، آن را احاطه کرده است. پس سرّ نامگذاری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به «احمد» و «محمد» از دید عرفانی امام خمینی این است که چون آن حضرت برزخ بین واجب و ممکن است، اسم محمدی او ناظر به جنبۀ ملکی و اسم احمدی وی ناظر به جنبۀ ملکوتی ایشان است.
گفتنی است، قرآن کریم همان طور که از جنبۀ ملکی آن حضرت خبر داده و فرموده: «قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ»[17]، از جنبۀ ملکوتی و فنای مطلق و اتصال او به حق تعالی نیز چنین یاد کرده است: «ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّیٰ * فَکٰانَ قٰابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ».[18] عارفان معتقدند که مراد از «قٰابَ قَوْسَیْنِ»تعیّن ثانی و مراد از «أَوْ أَدْنیٰ»تعیّن اول است که گاهی از آن به «حقیقت محمدیه» نیز یاد می شود و مراد از «قوسین» قوس وجوب و امکان یا وحدت و کثرت است.[19]
و بر این اساس، عارف شبستری گفته است:
احد در میم احمد گشت ظاهر درین دور اول آمد عین آخر
زاحمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندر آن یک میم غرق است
مقام دلگشایش جمع جمع است جمال جانفزایش شمع جمع است
شده او پیش و دل ها جمله در پی گرفته دست جان ها دامن وی[20]
از آن جا که «احد» اسم ذات حق به لحاظ انتفای تعدد اسما و صفات و نسبت هاست، و چون مظهر حقیقی «احد» حقیقتِ احمدی است و سایر مراتب موجوداتْ همه مظاهر آن حقیقت هستند، شبستری گفته است: «احد» در میم «احمد» یعنی در تعیّن محمدی تجلی کرده و تفاوت احد با احمد در همان حرف «میم» است که آن حرفْ رمز تعیّن است و با عنایت به این نکته که احمد مظهر جامع کمالات و اسما و صفات حق است، لذا از او به عنوان شمع انجمن دل ها و جامع میان وحدت و کثرت نام برده می شود. برخی از عارفان در این باره گفته اند:
مقام دلگشای آن حضرت جمع جمع است، جمع در اصطلاح این طایفه مقابل فرق است و فرق احتجاب است از حق به خلق، یعنی همۀ خلق بیند و خلق را مِن کل الوجوه غیر داند. جمع مشاهدۀ حق است بی خلق و این مرتبۀ فنای سالک است، چون تا زمانی که هستی سالک بر جای باشد، شهود حق بی خلق نیست. و جمع الجمع شهود خلق است قائم به حق، یعنی حق را در جمیع موجودات و مخلوقات مشاهده می نماید، و این مقام بقای باللّه است و صاحب این مقام وحدت در کثرت و کثرت در وحدت مشاهده می نماید و لذا فرمود: این کامل وحدت آیینۀ کثرت است و کثرت آیینۀ وحدت.[21]
معلوم می شود اسم «احمد» که به گفتۀ امام خمینی اسم ملکوتی پیامبر اعظم است، رمزی از تجلی احدیت در وجود ختمی مرتبت است و به جهت آن که حقیقت وجود آن حضرت تجلی احدیت است، اسم ملکوتی او «احمد» و اسم مُلکی او «محمد» است.
برشی از کتاب پیامبر اعظم(ص) در نگاه عرفانی امام خمینی؛ محمد امین صادقی ارزگانی؛ ص 21-27
[1] مناقب آل أبى طالب، ج 1، ص 195.
[2] «و به فرستاده اى که پس از من مى آید و نام او احمد است بشارتگرم»؛ صف (61): 6.
[3] «و به آنچه بر محمد نازل آمده، گرویده اند»؛ محمد (47): 2.
[4] «محمد فرستادۀ خداست»؛ فتح (48): 29.
[5] احزاب (33): 40.
[6] آل عمران (3): 144.
[7] بحار الأنوار، ج 16، ص 114، ح 42.
[8] «به جهت محمود و ستوده بودنم، مرا اهل زمین محمد خوانند و اهل آسمان احمد گویند»؛ بحار الأنوار، ج6، ص 94 و 96، ح 28 و 33.
[9] همان، ج 16، ص 98، ح 37.
[10] حدید (57): 3.
[11] لازم به یادآورى است که در نسخۀ موجود تعلیقات حضرت امام خمینى بر فصوص الحکم شاید به جهت اشتباه در چاپ یا در نگارش به جاى «انفصال» تعبیر حرف «اتصال» آمده که نادرست است؛ چون همانطور که به تفصیل خواهد آمد «حرف دال» از حروف انفصال است و امام خمینى در همین کلامش گفته است: اسم احمد را حروف انفصال احاطه کرده است.
[12] تعلیقات على شرح فصوص الحکم و مصباح الاُنس، ص 196، فص داودى.
[13] میرزا محمدرضا قمشه اى؛ به نقل از: سید جلال الدین آشتیانى، شرح فصوص الحکم (قیصرى)، ج 2، فصداودى، ص 949 (پانوشت).
[14] شرح فصوص الحکم (قیصرى)، ج 2، فص داودى، ص 1044 ـ 1046 (با تصحیح و تحقیق حسنزاده آملى).
[15] همان، ص 1045.
[16] «هیچ جنبنده اى نیست مگر اینکه او مهار هستى اش را در دست دارد»؛ هود (11): 56.
[17] «بگو من هم مثل شما بشرى هستم»؛ کهف (18): 110.
[18] «سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد تا فاصله اش به قدر طول دو کمان یا نزدیکتر شد»؛ نجم (53): 8 ـ 9.
[19] نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، ص 36.
[20] مفاتیح الإعجاز فى شرح گلشن راز، ص 725.
[21] همان، ص 27.