1- هفته گذشته دو تصویر در فضای مجازی منتشر شد که خیلی تکاندهنده بود. یکی مهاجرت همزمان شماری دانشجوی فنی مهندسی دانشگاه شریف در یک پرواز و دومی انبوهی از جمعیت مهاجران عزیز افغان در نمازجمعه؛ این دو تصویر مشت نمونه خروار و کنار هم دیدن آن، حکایتگر یک اتفاق پرخطر برای حال و آتیه کشور است.
2- گفتوگوهای زیادی در فضای مجازی درباره این ابرچالش شکل گرفت. رهیافت جمله آنها این بود که خیل نخبگان و درسخواندهها و نسل مرغوبی که برایشان هزینه شده، میروند و فوجفوج پناهجویان نیازمند امداد میآیند! ازجمله یکی از دیپلماتهای سابق اظهار کرد که استاد فیزیکی در آلمان بهتازگی به او گفته برای یک جایگاه علمی در رشته فیزیک در آن کشور 40 نفر متقاضی ایرانی ثبتنام کردهاند و با تعجب پرسیده بود در کشور شما چه خبر است؟! یا یکی از کنشگران حقوق کودک با گلایه از مهاجرت بیحساب عزیزان افغان به ایران به پسلرزههای کار کودکان مهاجر و بازماندگی از هویت و تحصیل آنها اشاره و استعداد جرمخیزی این گروه کثیر را بحران امنیتی برای ایران تحلیل کرده بود.
3- اما این دو خبر در کنار دو خبر دیگر توجهها را جلب میکرد. یکی کیفیت استقبال از رونالدو که به دلیل شیوههای مغایر با فرهنگ و آداب محترمانه ایرانی نارساییهای آموزشی و فرهنگی را به رخ میکشید و چمن خراب و صندلیهای استادیوم آزادی که برگ دیگری از بیبرگی زمانه داشت و دیگری اصرار مجلس بر تصویب لایحه عفاف و حجاب... . به گمان نگارنده هر دو خبر حاکی از بیتوجهی سیاستگذار عمومی به اولویتهای ملی بود. ندیدنهای بهنگام اصلیترین عارضه سیاستگذار ملی ماست. چگونه باید این اولویتها را به او یادآور شد؛ اما مسئلهای است که یقینا از استیفای حق اعتراض و نقد حکمرانی حاصل میشود. حال چالش مهاجرت نخبگان ایرانی از یک سو و نیز مهاجرت غیرقانونی یا مجاز عزیزان افغان از دیگر سو رخدادی تازه نیست و قبل و بعد انقلاب سابقهای حداقل 60ساله دارد. اینکه سیاستگذار عمومی با معیار و میزان خیر عمومی چقدر به این مسئله سوار است و اشراف دارد و در هر مقطعی چه برنامهای برای آن دارد، مهم است. آیا به امان خدا رها شده یا تحت یک نظام کنترلشده و هدفمند حرکت میکند، حائز اهمیت است.
4- تحلیل پیمایشی دو سویه مهاجرت نخبگان از ایران و پناهندگی افغانها به ایران میتواند دلالتهایی مهم برای سیاستگذار عمومی داشته باشد. آمار و ارقام روشنگر است. گفته شده ما بیش از هشت میلیون مهاجر افغان داریم؛ اما آمارها دقیق نیست.
از چهار تا هشت میلیون تعداد این عزیزان مطرح میشود و سه دسته دارای کارت آمایش، گذرنامه اقامتی و فاقد مجوز در کشور ما حضور دارند. این خیل عمدتا فاقد مهارت و سرمایه بوده و به قصد پناهندگی و اقامت به ایران میآیند. پس در سرجمع خیل هزینهسازی برای کشور هستند. ملاحظات امنیتی و جمعیتی جای خود را دارد.
5- یک زمانی حاکمیت وضع خوبی دارد و برای کشور جنبه انساندوستانه اهمیت پیدا میکند و حاضر میشود شهروند دیگر کشورها را بپذیرد تا کمک نوعدوستانه کرده باشد؛ اما در وضعیت حاضر که ما درگیر تعدد و تراکم و تلاقی بحرانها هستیم، امکان هزینه از بودجه عمومی برای این قشر وجود ندارد. به طرق دیگری میتوان این کمک انساندوستانه را ارائه داد و بیضابطگی در پذیرش مهاجر و بازگذاشتن مرزها حتما تجربه شکستخورده و مخرب برای خیر عمومی است. فقدان حقوق رفاهی و کثرت جمعیت جویای رفاه و مسکن و کار و تحصیل، آنهم در بحبوحه چالشهای داخلی معیشتی و تورم و خط فقر و کسری بودجه ایجاب میکند که حکمرانی سیاستی دیگر اتخاذ کند و وقت بازنگری را مغتنم شمارد که زود دیر میشود.
6- چالاکی و چابکی حاکمیت اقتضا دارد برای منافع ملی و خیر عمومی سریعالانتقال و هوشمند عمل کنیم. چقدر باید آوار بر کشور سرریز شود که برای تغییر نگرش به هوش آییم؟! جمعیت نخبه و درسخوانده و المپیادی را بیرون میفرستیم و خیل پناهجویان عزیز افغان را به کشور وارد میکنیم. تغییرات جمعیتی و ارزش افزوده برای کشور را چقدر مورد توجه قرار میدهیم؟! چالش مهاجرت با این مقیاس که شهروند اثرگذار هوشمند تحویل میدهیم و آیندهساز هزینهشده را میدهیم و مهاجر نیازمند امداد اضطراری و مُعد اقدامات ناقض امنیت را تحویل میگیریم، آیا به سود ملت است؟!
7- اما رصدخانه مهاجرت هرازگاه اخباری منتشر میکند که ذکر مصیبت ملی است؛ ازجمله رشد 21درصدی مهاجرت پزشکان و کادر درمان و... یا رشد 24درصدی پزشکان ایرانی در مراکز درمانی آمریکا... . این آمارها به شرط صدق فاجعهآمیز است و باید تدبیری کرد تا به صورتی پیشگیرانه و معقول این وضعیت متوقف شود. کار سیاستگذار تحلیل بهنگام و چارهاندیشی است. اگر تدبیر عاجل نشود، سرریز این آوار گریبان همه را میگیرد.
8- سرمایه انسانی ثروت نخست ملت است. مغزها هستند که خلق ارزش افزوده میکنند. بازبینی کنیم چه شده که کشور مبتلا به سویه مهیب نخبهگریزی شده است. این سیاق ایران را روزبهروز فقیرتر و وابستهتر میکند. کاستی نیروی متخصص منجر به افول شاخصهای توسعه ملی میشود و اخلال در نظام شایستهسالاری در مدیریت کشور یعنی استعدادهای پایین سکاندار امور مهم شوند و بدینسان کشور خسارت جبرانناپذیر و برگشتناپذیر میبیند.
9- مسئولان امر بدانند و آگاه باشند که هر دو سویه این مصیبت باید اولویت تصمیمسازیها باشد. بیفایده است اگر از دشمن سخن بگوییم؛ اما چشم در چشم خوشهچینی کشورهای ثروتمند و کدخداهای جهانی منفعل و متأثر و بیبرنامه باشیم. کمتر از مصائب جنگ تحمیلی نیست که ما دودستی نیروی جوان، ماهر، متخصص و ماحصل آموزش و هزینه دانشگاه و مدرسه و خانواده خود را به اغیار تحویل میدهیم و در این ورطه ثمره کشور چیزی جز ضرر نیست. زمانی نخبگان بورسیه را خارج میفرستادند تا پل ارتباطی توسعه شوند و حال این راه یکسویه خسران ملی را نهیب میزند. اینکه ما در زمره سه کشور دارای بالاترین میزان فرار مغزها هستیم، فاجعهای است که در کنار جذب حداکثری پناهجویان افغان حدیث مفصل و مثنوی هفتاد من کاغذ، حکایت از سوءتدبیر در لایههای تصمیمگیری است.
10- این بیتدبیری البته در کنار یک جنبش فرهنگی باید مدنظر باشد که نظام آموزشی و فرهنگی و خانوادگی ما تا حد مطلوبی مسئله حب وطن و عرق ملی و عشق به کشور را ترویج و تعمیم نداده و در این زمینه کشوری با این تمدن و غنا و فرهنگ و ریشه و اصالت باید بیشتر به این آموزهها توجه دهد. امید که هم حواس حکومت به توسعه مغزافزار و سرمایه اجتماعی محور باشد و تدابیر همافزایانهای بین دولت و مردم در باب مهاجرت شکل بگیرد و هم حوزه عمومی به ترویج باور به عرق ملی و وطندوستی اهتمام اثربخشتری کند و فرصت بازنگری نسبت به مهاجران عزیز افغان فوت نشود. به ابیاتی از ابوالقاسم حالت در هفتهنامه فکاهی توفیق ختم میکنم که:
به که در فکر وطن باشیم و فکر کار او/ پیش از آن کز دست ما بیرون رود کار وطن
هر که دور از میهن خود در دیار غربت است/ از برایش سرمه چشم است دیدار وطن
آه کآخر سستی ما خصم را سرمایه داد/ تا دکان فتنه بگشاید به بازار وطن
قامت مام وطن دانی چرا خم گشته است... .
*شرق