جماران: حسین (ع) در چنان افقی ایستاده است که جز معصوم (ع) احدی حتی به مقدمات شناخت این گوهر هستی نمی رسد. ورود به حیطه ی حسین شناسی نیز اهل خود را می طلبد و ویژه مقربان و اهل توفیق و معرفت است، اما هر شیعه و بلکه هر انسانی می تواند به فراخور ظرفیت خود برداشتی از حسین (ع) و آموزه های بلندش داشته باشد. از میان همه خوانش های حقیقت جویان درباره نهضت امام حسین (ع)، همانقدر می فهمیم که نسبت حسین (ع) با خالق هستی نسبت عبد برگزیده است و داستان کربلا، معامله او با خداست. اما معامله برسر چه؟
تاملی بر آنچه به عنوان فرمایشات حضرت سید الشهدا (ع) از مدینه تا روز عاشورا مشهور است، گواهی می دهد پرتکرارترین فرازی که در بیانات حسین (ع) پژواک یافته، دوگانه ی «عزت» و «ذلت» است و این تاکید به گونه ای است که اگر بگوییم از والاترین مصادیق برای «معروف» و «منکر» در جمله ی مشهور وصیت ایشان به حنفیه ( اُرِیدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و أنهی عَنِ الْمُنکَرِ)، تفسیر به عزت و ذلت است، گزاف نگفته ایم ( چه بسا می توانیم برداشت کنیم که اراده دارم تا امر به عزت و نهی از ذلت کنم). چه معروفی والاتر از «عزت» و چه منکری مهلک تر از «ذلت» برای انسان و یا یک جامعه و مکتب؟
فرازهایی از فرمایشات مشهور ایشان را مرور کنیم:
إِنَّمَا خَرَجتُ لِطَلبِ الإِصلاَحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی .../
اَلا اِنَّ الدَّعِیَّ بنَ الدَّعِیَّ قَدْ رکَزَ بَیْنَ اثنَتَینِ بَیْنَ السِّلَةِ و الذِّلَّةِ وَ هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة؛/
مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاهٍ فی ذُلٍّ؛/
المَوْتٌ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعارِی وَالْعارُ اَوْلى مِنْ دُخُولِ النّارِی؛/
وَاللهِ لاَ أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطاءَ الذَّلِیلِ، وَ لاَ أَفِرُّ فَرارَ الْعَبیدِ؛/
ان لَم یَکُن لَکُم دینٌ و کُنتُم لاتَخافونَ المَعادَ فَکونوا اَحراراً فِی دُنیاکُم/
خوانش مجدد این کلمات نورانی حسین (ع) چه مضمون کلام ایشان باشد و چه برداشت شیفتگان از سیره ی ایشان، تصویر خیره کننده ای از دینداری وسبک زیست حسین (ع) و برداشت پیروان ایشان را ارائه می دهد. حسین (ع) همچون علی (ع)، نماز را بسیار دوست می دارد. شب عاشورا را به عبادت با معبود خود می ایستد و ظهر عاشورا نمازی عاشقانه می خواند، اما عجیب آن که در میان مشهور ترین کلمات سرور آزادگان، نمی شنویم که لشکر مقابل را به نماز و روزه و احکام و مناسک دیگر، دعوت کنند. گویی مسئله حسین (ع) با آنها و مسئله آنها با حسین (ع)، صرف نماز و روزه و امثال این احکام با همه اهمیتش نیست، آنها حتی نماز خود را به امامت حسین (ع) اقامه می کنند و سپس همان ها برای رضای خدا و به حکم شرع یزیدی در برابر حسین (ع) می ایستند !!!
مسئله، بازگشت به فلسفه اصلی خلقت آدمی، یعنی جوهره ی انسانی و کرامت و آزادگی انسان است، کرامتی که حساب نماز حسین (ع) را از نماز آنان و آیین و مذهب حسین (ع) را از کیش آنان، جدا و متمایز می سازد. حسین (ع) می داند جوهر انسانی پیامبر (ص) و اسلام انسانی محمد (ص) بود که مکتب رهایی بخش بردگان و بندگان از قید قدرتمندان جاهلی شد و شیفتگی جان ها را به «توحید» برانگیخت و در مقابل نخستین انحرافات در اسلام پس از رحلت پیامبر عظیم الشان نیز چه بسا با غلبه قبیله بر اصول دیگر شکل گرفت. پنجاه سال بعد، اساسی ترین عامل بروز حادثه حیرت انگیز کربلا و ایستادگی در برابر دستگاه غیر انسانی حکومت یزید، نیز شیفتگی حسین (ع) به انسان و اسلام حقیقی و به تعبیر مرحوم علامه جعفری «روشن ترین مذهب انسانی» یعنی «اسلامی که دفاع از حیات و شرف و حیثیت الهی آن از با اهمیت ترین اصول آن تلقی می شود»، بود. به کلام دیگر، کرامت انسانی در دین حقیقی پیامبر (ص) متبلور شده بود و در واقع امام حسین (ع) برای اصلاح امت و اقامه ی همان اصول بنیادین انسانی که پیامبر «رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» برای آن مبعوث شده بود و مردم در آن دوران از رسول خدا (ص) مشاهده کرده و آموخته بودند و در دوران اموی از روح خود تهی شده و با حکومت یزید به ابتذال کشیده شده بود، بپا خاست.
حسین (ع) «شهید انسانیت»
بی آن که بخواهم به خوانش هایی که تاکنون از نهضت حسینی (ع) صورت گرفته است ورودی داشته باشم، چه بسا از منظری که بیان شد، مسئله اصلی حسین (ع)، صرفا با مسئله حکومت یا تکلیف برای قیام و شهادت هم توضیح کاملی داده نشود که این ها همه اهمیت و طریقیت خود را داشت. حکومت نیازمند ابزار است، و تکلیف وسعت می خواهد. اما «حریت» و انسان بودن است که مرز ندارد و به هیچ وسعتی محدود نمی شود و در هیچ شرایطی اسقاط نمی گردد، و آدمی حق عبور از آن را ندارد. امام (ع) می دانست که آنان از حداقل های حکومت بر امت اسلام برخوردار نیستند وباید کاری کرد، در این حال پس از داستان مسلم ابن عقیل و انفعال و عقب نشینی کوفه، لشکر حسین (ع) به روشنی واقف شد که با شرایط حاکم بر امت و استبداد یزید، از عده و امکانات لازم برای برقراری حکومت محدود نیز برخوردار نیست. در این حال اگر امام (ع) در دوگانه ی «عزت» یا ملکوک کردن «شرافت» یعنی مضیقه ی پذیرش بیعت اجباری یزید که عبور از مرزهای انسانیت و مشروعیت بخشی به حاکمیتی غیر انسانی و جبار و نا مشروع و بدعتی در آیین محمد (ص) برای ابد بود، قرار نمی گرفت، چه بسا با منتفی شدن زمینه های امر به معروف و نهی از منکر، راه دیگری را برای زمینه سازی اصلاح امت و حکومت بر می گزید. اما به زعم نگارنده، مسئله ی اصلی «امر به عزت» و «نهی از ذلت» بود که با تفسیر رایج از «امر به معروف» و «نهی از منکر» و هر «تکلیف» دیگری متفاوت است و در هیچ شرایطی اسقاط پذیر نیست. امام حسین (ع) و خاندان شریفش نمی توانست مرگ «انسانیت» و بازگشت به بردگی جاهلیت را امضا و تایید کند. حیات شرافتمندانه و کرامت انسانی در اسلام و قاموس حسین (ع)، خط قرمز و پیش نیازی بود که بدون آن، نه تنها راهی برای بازگشت به اسلام پیامبر (ص) و علی (ع) که حتی راهی برای حداقل های حیات شرافتمندانه در امت اسلام باقی نمی ماند. حسین (ع) در حال گشودن «جبهه ی انسانیت»، در برابر «جبهه ی جباریت» بود و این حقیقتی بود که جریان مقابل به دلیل دور شدن ازمولفه های شرافت انسانی، قادر به درک آن نبود و هر چه می گذشت اشباه الرجالی که با اندک متاعی به یزید پیوسته بودند، از فهم عدم پذیرش بیعت به رغم خطرات گسترده اش برای حسین (ع) و خاندان حسین (ع) که تا سر حد شهادت و اسارت بود عاجز تر می شدند، چرا که ادراک جماعتی که از حداقل های انسانی به اسفل السافلین تنزل یافته اند، راه به «خلوتگاه خورشید» نمی برد و درکی از پارادایم «عزت» و «ذلت» نخواهد داشت. اگر حسین (ع) تا دیرگاه شب عاشورا، همراهانش را از سرنوشتشان آگاه و در انتخاب مسیر آزاد می گذارد و همزمان تا آخرین لحظات حیات نورانی اش، جبهه ی جهل و جبر و کفر را به اصلاح فرا می خواند، به دلیل حرمتی است که برای فطرت کریم و انتخابگر انسان قائل است که باید بداند چرا؟ و به کجا؟ می رود و البته مخاطب حسین (ع) در این رستاخیز عظیم، صرفا اندک یاران وفادار و یا آن جماعت کثیر دین به دنیا فروش نبودند. حسین (ع) برای مرز بندی ابدی بین دو گفتمان از انسان و اسلام برخاسته بود؛ انسان مختار و انسان مجبور، انسان آگاه و انسان تباه ، اسلام مبتنی بر کرامت و شرافت انسانی و اسلام بی اعتنا به کرامت و شرافت انسانی، و به ظن قوی این همان چیزی بود که حسین (ع) و یارانش را به شهادت رساند، یعنی انسانیت و جوهر والای انسانی اش، چنان که علی (ع) را عدالتش به شهادت رساند.
این گونه بود که حسین (ع)، رستاخیز انسانیت را برپا، و پرچم نماینده دائمی اسلام حقیقی را برافراشت و در هر زمین و زمانه، آن که جوهر انسانی اش قوی تر است، با حسین (ع) و نهضت او همراهی و همزاد پنداری بیشتری خواهد داشت.
یزید، حسین (ع) را در محاصره ی لشکر بی شمار و صحرای دور افتاده ی کربلا، تمام شده می دید. چند تن همچون کبوتری در روز یا نیم روزی غریبانه و در نهایت شقاوت سر بریده شدند و امپراتوری دروغ یزید آنان را خارجی و فتنه گر نامید و انگیزه ها و هدف و استواری و حق طلبی و شجاعت و رزم بی نظیر و در یک کلمه نهضت الهی شان را تحریف و انکار کرد. آن اشقیای سیاه بخت، حتی نیازی به دفن پیکر مطهر شهیدان ندیدند و بر پیکر آل الله اسب تاختند و حرمت حرم را شکستند. اما سنت خدا و حرمت «انسان» چه می شود؟ همان قطره ی نخست خون مقدس «حسین، عزیز فاطمه (س)» که بر زمین نشست، آتشی از ندامت و بیداری برخاست. طوفانی از تلاقی اسطوره ی عزت و جرثومه های ی ذلت. تاریخ انتقام خود را از تبهکاران گرفت و می گیرد. معجزه ی حسین (ع) همان بس که آن بیابان تفتیده ی گمنام و آن تن های قطعه قطعه، امروز قبله ی مسلمانان حقیقت جو و انسان های آزاده ی جهان شده اند و هر روز زمزمه ی نام و راه حسین (ع) خطاب به عالمیان بلندتر و فراگیرتر می شود که «هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة» و «ان لَم یَکُن لَکُم دینٌ و کُنتُم لاتَخافونَ المَعادَ فَکونوا اَحراراً فِی دُنیاکُم».
خداوندا، به حق مظلومیت حسین (ع) و خاندان حسین (ع) و به حق شهیدان جاوید کربلا، ما را و یکایک شیعیان حسین (ع) را به درک کرامت انسان، استوار و دینمان را دین حسین (ع) و جبهه ی ما را «جبهه عزت و کرامت و انسانیت» قرار ده، نه دین و جبهه ی آنان که در برابر حسین (ع) ایستادند، و ملائک و آدمیان را بر عزای «اشرف اولاد آدم» نشاندند.
ایام تاسوعا و عاشورای حسینی ۱۴۰۲