اصولگرایان کنونی که دولت و مجلس را در دست دارند، با شعار نگاه به شرق خواهان نزدیکشدن به روسیه و چین هستند. آنها حتی بعد از حمله روسیه به اوکراین امیدوار بودند نظم جدیدی بر جهان حاکم شود؛ معادلهای که از آن به عنوان هندسه جدید یاد میکردند. مهمترین انتقاد به این تفکر اما این است که با سیاست «نه شرقی، نه غربی» که بر سردر وزارت خارجه هم حک شده، در تعارض است.
مرجان کرد: اصولگرایان کنونی که دولت و مجلس را در دست دارند، با شعار نگاه به شرق خواهان نزدیکشدن به روسیه و چین هستند. آنها حتی بعد از حمله روسیه به اوکراین امیدوار بودند نظم جدیدی بر جهان حاکم شود؛ معادلهای که از آن به عنوان هندسه جدید یاد میکردند. مهمترین انتقاد به این تفکر اما این است که با سیاست «نه شرقی، نه غربی» که بر سردر وزارت خارجه هم حک شده، در تعارض است. از طرف دیگر حافظه تاریخی ایرانیان نسبت به روسیه با نماد «عقاب دوسر» چندان مثبت نیست؛ بهویژه که در ۲۰۰ سال اخیر، کارنامه این همسایه شمالی مملو از بدعهدی، تجاوز، طمع، پیمانشکنی، جداکردن خاک و کمک به دشمنان ایران بوده است. توجیه چهرههای شاخص اصولگرا که خواستار نزدیکی ایران به روسیه هستند هم این است که روسیه پوتین زیر بار فشار و تهدیدات آمریکا نمیرود و خودش تحت تحریم است؛ بنابراین با اتحاد شوروی که ۷۰ سال روسیه و سرزمینهای مجاورش را در اختیار داشت و نیز با سلف آن روسیه تزاری متفاوت است. اما درحالیکه اصولگرایان به این تصور که نزدیکی به روسیه پوتین میتواند به نفع ما باشد، دامن میزنند، بهتازگی در اجلاسی در مسکو، نماینده امارات متحده عربی پیشنهاد کرد بحث اختلاف ایران و امارات بر سر جزایر سهگانه را به مجامع بینالمللی بکشانند و در دادگاههای بینالمللی اقامه دعوا کنند. پوتین که با حملهکردن به خاک اوکراین نشان داد به قطعنامههای بینالمللی پایبند نیست، ناگهان دلسوز امارات شد، متحد خودش را کنار گذاشت و با امارات همآوا شد. حالا اتفاق جالبی که در این میان رخ داده این است که اصولگرایان اصرار دارند این امر را کماهمیت جلوه دهند. چندی پیش روزنامه ارگان دولت (روزنامه ایران) که به دست اصولگرایان تندرو افتاده است، یادداشتی را منتشر کرد که اگر کسی عنوان روزنامه را نمیدید، تصور میکرد اعلامیه کمیته مرکزی حزب توده ایران است! اما متأسفانه این مقاله را روزنامه رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران در دوران ابراهیم رئیسی نوشت و جالب این است که اصلاحطلبان، اعتدالگرایان و دولت قبل را با عنوان کلی غربگرایان متهم کرد که نمیتوانند نزدیکی ایران و روسیه را در اتحادی علیه آمریکا تحمل کنند. این در حالی است که وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی هم اعلام کرد ما در این زمینه با کشور و دولتی تعارف نداریم. وزارت خارجه ایران همچنین سفیر فدراسیون روسیه در ایران را احضار کرد اما باز هم روزنامه دولت از در تعریض وارد شد و نوشت باید سفیر امارات را احضار میکردید. «شبکه شرق» با احمد زیدآبادی، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی به گفتوگو نشسته است تا بررسی کند آیا میتوان گفت روسیه همان روسیهای است که در اذهان تاریخی ایرانیان نقش بسته است، با همان آمال و آرزوها یا خیر.
چرا روسیه در جامعه ایران محبوب نیست تا جایی که ایرانیان در برخی مواقع به سمت فرانسه، امپراتوری عثمانی، آلمان و حتی آمریکا گرایش داشتهاند؟
ایرانیها به لحاظ تاریخی در اوج انحطاط تمدنی و فکریشان با امپراتوری روسیه روبهرو شدند. در آن دوره امپراتوری روسیه را در قالب یک غول قدرتمند متجاوز دیدند که از مرزهایش به سمت جنوب هجوم میآورد. ایرانیها در مقابل این هجوم قرار گرفتند و دو جنگ بزرگ اتفاق افتاد که هر دو هم منجر به عقد قراردادهایی شد که از نظر ایرانیها بسیار تحقیرآمیز بود. در کنار این موضوع، برخورد روسها با ایرانیها پس از جنگ هم بسیار تحقیرآمیز بود. به طور مشخص سفیر روسها در تهران، الکساندر گریبایدوف که شاعر معروفی هم بود، آنقدر برخوردها را تند کرد تا شورشی علیه او اتفاق افتاد. او البته به قتل رسید. بعد از آن هم روسها در کنار بریتانیاییها که در شبهقاره مسلط بودند، دخالت مستقیم و وقیحانهای در داخل ایران داشتند. آنها ورود بسیار گستردهای به دربار شاهان قاجار داشتند و سیاستها را به سمت تأمین منافع خودشان هدایت میکردند. نهایتا هم وقتی انقلاب مشروطه در ایران شکل گرفت، یک کلنل روسی (لیاخوف) در به توپ بستن مجلس ایران پیشگام بود. روسها از محمدعلیشاه قاجار حمایت کردند و بعد از او با بریتانیاییها بر سر تقسیمکردن ایران توافق کردند. تا اینکه انقلاب اکتبر به وقوع پیوست و تا حدودی احساسات ایرانیها نسبت به انقلاب اکتبر مثبت شد. به این دلیل که بلشویکها، قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ را منسوخ اعلام و ابعاد آنها را افشا کردند. اما بلشویکها هم بعد از روی کار آمدن و با نزاعی که با غرب پیدا کردند، باز هم یک نگاه ابزاری به ایران داشتند. در نهایت هم درصدد برآمدند در داخل ایران تشکیلاتی حضور داشته باشد تا بخشی از سوسیالیسم بینالملل باشد و بتواند از مواضع جهانی آنها در مقابل دنیای غرب حمایت کند. نتیجه این امر هم شکلگیری حزب توده در ایران بود. بنابراین یکی از عوامل بدبینی ایرانیها به روسها، امری تاریخی است. اما دو مورد دیگر هم به این بدبینی در سالهای اخیر دامن زده است. یکی اینکه برخی از ایرانیان تصور میکنند روسها مانع عادیسازی روابط ایران با غرب هستند و عملا در تحریمهای این سالها علیه ایران نقش داشتند. آقای ظریف هم آن را مطرح کرده است. از قضا مقبول خیلیها هم واقع شده است. مورد دیگر اما این است که سیاست گرایش به شرقی که ایران پیدا کرده است، از نظر خیلی از ایرانیان با استقلال سیاسی کشور منافات دارد. آنها فکر میکنند روسها در پی وابستهکردن کشور به خودشان هستند و از ایران به عنوان یک مهره استفاده میکنند. درعینحال هم نظام روسیه هیچگاه دموکراتیک نبوده است؛ چه در دوره تزارها، چه در دوره انقلاب اکتبر و چه بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی که پوتین آنجا بر سر کار آمد. همیشه یک دولت اقتدارگرا در روسیه بر سر کار بوده است. بنابراین روشنفکران ایرانی و بسیاری از طبقات اجتماعی که خواهان دموکراسی هستند، معمولا نگراناند که ایران بخواهد از روسیه الگوبرداری کند. مجموعه این عوامل سبب شده درباره روسها در ایران نظرات خوبی وجود نداشته باشد.
آیا بر اساس اتفاق اخیر و امضای روسیه پای بیانیه کشورهای حاشیه خلیج فارس میتوان نتیجه گرفت که روسیه پوتین همان رؤیاهای روسیه تزاری و پتر کبیر را دنبال میکند و تفاوتی با توسعهطلبیهای دوران روسیه تزاری ندارد؟
داستان روسیه بعد از قرون ۱۸ و ۱۹ با روسیه کنونی متفاوت است. آن موقع یک قدرت نوظهور در منطقهای بدون کانونهای اصلی قدرت بود که مدام میل به گسترش ارضی داشت و مرتب خودش را گسترش میداد. این داستان اما بعد از فروپاشی اتحاد شوروی تمام شد. در یک مرحله با انقلاب اکتبر خاتمه یافت ولی چون انقلاب اکتبر وارث همان سرزمینهایی بود که تزارها تصرف کرده بودند، نهایتا با فروپاشی کمونیسم کشورهایی که تحت سلطه روسها بودند، به استقلال رسیدند و روسیه به فدراسیون اصلیاش محدود شد. درحالحاضر روسیه درصدد گسترش ارضی در همه آن ابعادی که تزارها میخواستند، نیست. نگاهش در درجه اول متوجه اوکراین و روسیه سفید است، بعد هم درصدد است تا نفوذ سیاسی خود را در مناطقی که از دست داده، حفظ کند. بالاخره پوتین هم درصدد اعاده آن پرستیژ بینالمللی اتحاد شوروی به عنوان جذب قدرت اصلی جهان است، اما موفقیتهایی در این زمینه نداشته است؛ به این دلیل که اقتصاد روسیه ضعیف است و با اتکا به جنگافزارهای هستهای هم نمیشود یک قدرت بزرگ شناخته شد. اما اینکه آیا پوتین میخواهد مانند پتر کبیر راه خودش را به لحاظ سرزمینی باز کند و به آبهای گرم جنوب برسد، در دنیای فعلی معنا و مفهومی ندارد.
اینکه روسیه بیاید و پای بیانیهای را امضا کند که امارات مدعی بشود میتوان اختلافات را به مراجع حقوقی کشاند، حامل چه پیامی برای ایران است؟ با توجه به اینکه این رفتار قبلا از چین هم سر زده بود، میتوان نتیجه گرفت خوشبینی دولت رئیسی و دخیلبستن به نگاه به شرق حمل بر ضعف ایران شده است؟
وقتی ایران خودش را درگیر قدرتهای بزرگ غربی میکند، خودبهخود در موقعیتی قرار میگیرد که باقی قدرتها ولو قدرتهای کوچکتر و همسایگان ضعیف احساس میکنند که میتوانند باجگیریهایی داشته باشند. حتی کشوری مثل جمهوری آذربایجان و طالبان هم این احساس را دارند. این طبیعی است که وقتی شما با یک قدرت بزرگتری درگیر میشوید، آنقدر نیرو باید صرف کنید که نیرویی برای مقابله با باجخواهیهای دیگران باقی نمیماند. ایران هم با غرب درگیر شده است و هم اشتیاق زیادی برای نزدیکشدن به روسیه و چین نشان میدهد. کدام کشور است که از این اشتیاق بدش بیاید؟ اما تصور اشتباهی که مسئولان کشور دارند این است که خیال میکنند روسیه و چین حاضرند برای نزدیکی به ایران به مقابله با غرب برخیزند و از همه مواضع ایران در تمام حوزهها دفاع کنند. چنین اتفاقی نه افتاده و نه خواهد افتاد.
منظورتان هنگام ارجاع احتمالی پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل است؟
نه، در همین موضوع اخیر منظورم است. ببینید واضح است که روسیه و چین خواستار نزدیکی به ایران هستند تا از منافع ناشی از این ارتباط منتفع شوند. اما شش کشور در حوزه جنوبی خلیج فارس و ۲۲ کشور عرب دیگر هم هستند که میخواهند با آنها هم ارتباط برقرار کنند. وقتی نفع بیشترشان نزدیکی با آنها باشد، آن کشورهای عرب هم ایران را تحت فشار قرار میدهند تا از مواضعشان حمایت شود. اساسا نگاه ایران به روابط بینالمللی غلط است. درک اشتباهی از نظم جهانی و نوع بازی کنشگران ملی دارد؛ چون ذهنیت مسئولان دولت-ملت و نظم جهانی نیست. ذهنیتی برای قبل از شکلگیری دنیای کنونی است. برای دوران امپراتوریهاست و با عناصر ایدئولوژیک هم گره خورده و دیدشان را نسبت به همه چیز تار کرده است. بنابراین در این ماجرا ناسزاگفتن به روسیه، چین و کشورهای عربی اشتباه است؛ چون آنها میخواهند منافع خودشان را در حداکثر ممکن تأمین کنند و به خاطر کشور دیگری هم از مواضع خودشان کوتاه نمیآیند. مقصر این ماجرا در واقع سیاستگذاران داخلی هستند که درک روشنی از نوع بازیگری و منافع کشورها ندارند؛ چون اساسا با بینشهای ایدئولوژیک مدیریت را در دست گرفتهاند.
بهتر نبود اگر به صورت مداوم با غرب و شرق روابطی برقرار میکردیم و بعد از برجام سراغ گامهای بعدی میرفتیم و به اروپاییها نشان میدادیم که ما میخواهیم روابطمان با غرب را متعادل کنیم؟
یک وضعیت معقول وجود دارد که بارها درباره آن صحبت شده است. آن وضعیت معقول این است که بالاخره سیاست خارجی باید تأمینکننده منافع ملی باشد. منافع ملی هم یک امر جدید و تعریف نویی است که در برخی دستگاهها اصلا معنا ندارد. آقایان با این مفاهیم جدید آشنا نیستند. اگر قرار بود بر اساس الزامات یک دولت-ملت به اسم ایران و تغییر منافع در نظام بینالملل تصمیمگیری شود، در درجه اول باید استقلال سیاسی کشور حفظ شود. برای این امر هم باید موازنه بین رابطه با کانونهای مختلف قدرت در جهان ایجاد شود که این مستلزم داشتن یک رابطه عادی با آمریکا، یک رابطه به نسبت گرم با اروپا و همینطور با چین، روسیه، ژاپن، هند، برزیل و هر گوشه از جهان است. اساسا برجام که امر کوچکی است. نباید سرنوشت کشور به سمتی میرفت که نیاز به چیزی به نام برجام باشد و بعد نقض برجام بخواهد این میزان خسارت به کشور وارد کند. اصلا نیازی به تحمیل این تحریمها هم نبود. اصل ماجرا این است که بینش اشتباهی وجود دارد که بر اساس آن یکسری سیاستگذاریها انجام میشود که برای کشور مشکلزاست، منافع کشور را به خطر میاندازد و هرچه پیش میرود، خطرات را افزایش میدهد. بنابراین باید یک تغییر بینش، یک تغییر جهت توسط حکومت صورت بگیرد که بتوان یک دولت متعادل و طبیعی مثل باقی کشورها داشت.
احیای روابط ایران و عربستان سعودی در ارتباط با امارات چه تأثیری گذاشته که منجر به شکلگیری این مواضع شده است؟
بهطور کلی همه کشورها اگر موقعیتی برایشان فراهم شود که بتوانند از آن سود ببرند همین کار را انجام خواهند داد. این طبع تمام کشورهای دنیاست. اینکه چرا عربستان روابطش با ایران را عادیسازی کرد، یکی به دلیل سرخوردگی از دولت نتانیاهو و برنامههایش بود و دیگری اینکه نمیخواستند پیشقراول تهاجم به ایران باشند؛ چون میترسیدند قربانی هر نوع نزاعی قرار بگیرند. چینیها هم نقش بزرگی در بازسازی این ارتباط داشتند؛ چون میخواستند با تمام کشورهای منطقه ارتباط برقرار کنند. بنابراین خواهان رفع اختلاف ایران و عربستان و کشورهای دیگر بودند. قابل فهم است که ایران هم چون به چین نمیتواند نه بگوید این ماجرا را پذیرفت. اما این پذیرش به این معنی نیست که صرف بازگشایی سفارتخانهها، یکدفعه مشکلات رفع شود. چینیها پیشبینی میکنند ایران آهسته آهسته به این وضعیت تن خواهد داد. اماراتیها هم از قدیم درباره جزایر سهگانه مواضعی داشتند که این مواضع همیشه مورد حمایت کشورهای عربی، یعنی هر ۲۲ کشور عربی و شورای همکاری خلیج فارس بوده است. در بیانیهها هم همیشه این موضوع را مطرح میکردند. اما اینکه چرا بر روسیه و چین فشار آوردند که از مواضعشان حمایت کنند، باز هم برمیگردد به موقعیتی که در حال حاضر ایران در آن قرار گرفته است. ایران رابطهاش را با سعودیها برقرار کرده است. بههمزدن این رابطه دیگر خیلی سخت و پرهزینه است و این راه بسته است. امضای روسیه و چین هم به دلیل اینکه ایران خودش را مدیون آنها کرده است، موضع ایران در مقابل جزایر را از لحاظ حقوقی تضعیف میکند. طبیعی است که اماراتیها هم خواستهاند از این موقعیت کمال استفاده را ببرند. البته اینکه امضای روسیه و چین باعث بالاگرفتن دعوا بر سر جزایر سهگانه شود، چیزی نیست که به سادگی به وقوع بپیوندد. شاید روسها و چینیها این توضیح را بدهند که این امر بیشتر برای فرونشاندن تشنج است، اما به هر حال علیه تمامیت ارضی ایران موضع گرفتهاند و این متأسفانه ناشی از ضعف سیاست خارجی ایران و نوع بازنگری مقامات حاکم است.