او كه خودش زماني مسوول مقابله با اپوزيسيون حاكميت در زمان شاه بوده، حالا 44 سال بعد از آخرين روزهاي اين مسووليتش، در تجمع اپوزيسيون حاكميت در زمان جمهوري اسلامي شركت كرده است؛ آن زمان در ايران با اپوزيسيون مبارزه ميكرده و چند روز پيش در ايالاتمتحده در قامت اپوزيسيون جمهورياسلامي به برخوردهاي جمهوري اسلامي معترض بود؛ «پرويز ثابتي» مغز متفكر سازمان امنيت و اطلاعات كشور يا همان «ساواك» معروف.
نام پرويز ثابتي اين روزها مكررا در رسانهها و فضاي مجازي شنيده ميشود؛ شأن نزول اين تكرر نام ثابتي نيز به حضورش در تجمع مخالفان جمهوري اسلامي در لسآنجلس بازميگردد؛ تجمعي كه پس از آن براي نخستينبار از سال 1357 تصوير پرويز ثابتي منتشر شد.
انتشار اين عكس واكنشهاي زيادي را به همراه داشت؛ برخي ثابتي را بابت عملكردش در سازمان اطلاعات و امنيت كشور در زمان شاه، به شدت شماتت كردند و او را فردي دانستند كه در زمان مديريتش در ساواك اقدامات ضد حقوق بشري زيادي انجام داده است. ثابتي پيش از وقوع انقلاب در سال 1357، مديركل امنيت داخلي ساواك بود.
بخشي از اپوزيسيون و نه همه آنها، ثابتي را بابت برخورد با انقلابيون سال 57، تحسين ميكنند و معتقدند كه راهكارهاي او را اگر محمدرضا شاه پهلوي اجرايي ميكرد، انقلاب به وقوع نميپيوست. نظري هم در بين اين افراد وجود دارد كه ثابتي را بابت عملكردش در ساواك، فردي «ميهنپرست» توصيف ميكنند.
به هر شكل ظاهر شدن پرويز ثابتي پس از 44 سال در رسانهها، دليلي شد تا بسياري از افراد سابقه، عملكرد يا خاطرهاي از آخرين مديركل داخلي ساواك نقل كنند.
چرا ثابتي؟
اما ثابتي كيست و چه كرده بود كه تصويرش بعد از 44 سال تا اين حد واكنشبرانگيز شده است؟
در زمان مسووليتش معروف بوده به «مقام امنيتي»؛ نامي نه چندان مستعار كه گفته ميشود خودش و دوستانش در ساواك اين نام مستعار را انتخاب كردهاند.
اما نام ديگري هم داشت كه چريكهاي فدايي بر او نهاده بودند؛ «ابروكماني» يا «مقام امنيتي ابروكماني».
ثابتي سال 1352 پس از 15 سال فعاليت در ساواك، مديركل اداره سوم اين نهاد امنيتي شد. او تا زمان براندازي حكومت شاه، مسوول همين اداره بود. ساواك در آن زمان 10 اداره داشت كه اداره سوم مسووليت امنيت داخلي و ضداطلاعات را برعهده داشت.
اوج فعاليتهاي ثابتي در همين منصب بود؛ جايي كه او در كنار برخورد با انقلابيون و معترضان به نظام موجود، گزارشهاي تحليلي هم براي شخص اول كشور از اوضاع داخل و خارج مينوشت.
او در اين مدت گزارشهاي تحليلي و محرمانهاي براي شخص اول كشور ارسال ميكرده است؛ كاري كه در آن تبحر داشته و همين توانايياش باعث شده بود تا در ساختار سازماني ساواك رشدي سريع داشته باشد.
ثابتي به عنوان يكي از مديران ارشد ساواك-و به عنوان مغز منفصل و تحليلگر سازمان امنيت و اطلاعات كشور- در سال 1357 پيشنهاداتي به شاه ميدهد. آنطور كه خودش در يكي از معدود مصاحبههايش ميگويد، خرداد 1357 به شاه پيشنهاد ميكند تا دستور بازداشت 1500 نفر از انقلابيون را صادر كند، اما شاه امتناع ميكند و نهايتا با بازداشت 300 نفر از آن ليست موافقت ميكند. ثابتي روايت ميكند كه «اين پيشنهاد را به نخستوزير وقت (جمشيد آموزگار) گفتم.»
موضوع نگراني آنها مجامع حقوق بشري بينالمللي بود؛ طبق اين روايت آموزگار به ثابتي ميگويد: «اينها را دستگير كنيم، جواب مجامع بينالمللي را چه بدهيم؟» و ثابتي كه از سر خود باز ميكند و ميگويد: «جوابش با تو، من بايد طبق وظايف ساواك و طبق قانون عمل كنم!»
بنا به گفته ثابتي، شاه هم نظري مشابه با آموزگار داشته است؛ وقتي شاه فهرست را ميبيند، درباره اعضاي نهضت آزادي و جبهه ملي كه در اين فهرست بودهاند مدعي ميشود كه چون آنها «كميته حقوق بشر راه انداختهاند و با امريكاييها مرتبط هستند، نميخواهد اينها را بگيريد.» همچنين با «دستگيري طلاب فيضيه قم هم مخالفت كرد اما اجازه بازداشت «وعاظ افراطي» را صادر كرد.
ثابتي روايت ميكند كه «مخالفان قصد داشتند 15 خرداد 57 به مناسبت سالروز پانزده خرداد 42 تظاهرات كنند» كه با بازداشت آن 300 نفر به قول خودش «آب از آب تكان نخورد و مخالفان نتوانستند در اين روز قدرت خود را به رخ بكشند.»
ماجراي سه بار قصد شاه براي خروج
«مقام امنيتي» در كتاب خاطراتش با نام «در دامگه حادثه» ميگويد شاه گويا در سال 1357 سه مرتبه قصد خروج از كشور را داشته است. آنچه از روايت اين سه مرتبه بر ميآيد، آن است كه شاه و اطرافيانش مدام از «ناسپاسيها» صحبت ميكردند. يكي از مواردي كه ثابتي اشاره ميكند به مرداد 1357 بازميگردد؛ زماني كه آموزگار نخستوزير بود و در نخستوزيري جلسهاي با شركت قرهباغي فرمانده ژاندارمري، صمديانپور رييس شهرباني، سرلشكر مولوي رييس پليس و خودش تشكيل ميشود تا درباره پرداخت پاداش به نيروهاي پليس كه در تظاهراتها با مردم برخورد ميكنند، تصميمگيري كنند.
بنا به روايت ثابتي، آموزگار در اين جلسه ميگويد «اگر مردم به اين اندازه قدرناشناس باشند، اعليحضرت ممكن است رها كنند و بروند.» من پس از خروج از جلسه، نزد هويدا رفتم و ماجرا را گفتم و افزودم: «موقعي كه نخستوزير مملكت، جلوي نظاميها چنين حرفي را بزند، آنها شلوارشان را خراب خواهند كرد و من نميفهمم اين حرفها چگونه از دهان فردوست و آموزگار خارج ميشود؟»؛ هويدا اشارهاي به عكس شاه كه پشت سر او بوده ميكند و ميگويد: «اگر اينها از خود او چنين حرفي نشنيده باشند، جرات نميكنند چنين ... را بخورند!»
راهكار مقابله با امريكا
او راهكار ديگري هم به شاه ارايه ميكند كه به آذر ماه 1355 بازميگردد؛ طبق آنچه خودش ميگويد، شاه تصميم داشت با دولت جديد ايالات متحده، به جاي تقابل، تعامل كند؛ چراكه بنا به گفته ثابتي، شاه منافع استراتژيك را در روابط صميمانه با امريكا ميدانست. اشاره ثابتي به روي كار آمدن جيمي كارتر رييسجمهور دموكرات امريكاست و ميگويد، شاه تصور ميكرد مانند دوره «كندي»، «ميتواند با نرمش و مانورهاي سياسي روابط عادي خود را حفظ كند.» او مدعي است كه اگر شاه تحليلشان را در مقابل رييسجمهور جديد امريكا ميپذيرفت، بايد مقابل «كارتر» موضعگيري ميكرد. ثابتي در بازهاي از سال 1357 هم خواستار اتخاذ سياستي تهاجمي از سوي ايران نسبت به بريتانيا و ايالاتمتحده شده بود؛ از جمله تعطيلي سفارتخانههاي اين دو كشور و اخراج مستشاران امريكايي و از سوي ديگر امضاي يك تفاهمنامه مودت و دوستي ميان ايران و شوروي كه البته شاه بابت بدبيني سنتياش نسبت به كمونيستها و سركرده آنها در آن زمان كه شوروي بود، اين پيشنهاد را هم رد ميكند.
ناصر انتصار استاد دانشگاه آلاباماي جنوبي، در مقدمهاي بر كتاب ثابتي مينويسد كه او در توضيح اين راهبردش گفته بوده كه اگر مخالفين به اين نتيجه برسند كه شاه (از سوي كارتر) تحت فشار قرار دارد و دستش زير ساطور است، حوادثي ايجاد ميكنند كه منجر به سقوط ميشود. اما شاه برابر اين هشدار، گزارشها را بيپايه، ناشي از منفيبافي و برداشتهاي ناصحيح ثابتي خوانده بود. ثابتي علاوه بر بستن آن دو سفارتخانه و بازداشت 1500 فعال مخالف شاه، پيشنهادهايي هم مبني بر اعلام حكومت نظامي، انحلال مجلسين، اخراج خبرنگاران خارجي به ويژه بيبيسي از كشور، برخورد قاطع با روحانيون ميدهد كه با مخالفت شاه روبهرو ميشود. يكي از دلايلي كه براي عدم موافقت شاه و به عبارت بهتر عدم اقتدار شاه در تصميمگيري براي اين موارد ذكر ميشود، بيماري اوست كه از سال 1355 شدت گرفته بود.
بنا به گفته ثابتي، گزارشهايي كه او از فساد برخي درباريان به شاه ارسال ميكرده نقطهاي از نقاط اختلافش با شاه بوده است. هنگامهاي ثابتي اتهاماتي به اسدالله علم وزير دربار، سپهبد ايادي و اميرهوشنگ دولو از نزديكان شاه، وارد كرد، آنها به شخص اول كشور شكايت بردند و بنا به ادعاي ثابتي، شاه او را تهديد به محاكمه نظامي كرده بود.
عفو بدون اطلاع ثابتي
يكي از نقاط اختلاف عمده ميان شاه و ثابتي، به اوايل آبان ماه 1357 بازميگردد؛ زماني كه شاه تصميم ميگيرد براي آرام كردن اوضاع جامعه، بيش از هزار زنداني سياسي را عفو كند. ثابتي از اينكه چنين تصميمي بدون هماهنگي با او اتخاذ شده مبهوت بود اما پيش از آنكه بخواهد اقدامي كند و استعفاي اعتراضي بدهد، مقدم رييس ساواك او را به دفترش فراميخواند و ميگويد شاه «دستور بركناري تو را داده است». شاه براي آينده كاري ثابتي هم فكر كرده بود؛ به دليل آنكه زندانيان آزاد شده ثابتي را عامل زنداني شدن و دستگيريشان ميدانند، احتمال داده بود كه جان او در خطر باشد؛ بابت همين به وزير خارجه دستور داده بود كه ثابتي را به عنوان سفير راهي خارج كشور كند.
پس از اين عفو از سوي شاه، تعداد زيادي از دولتيهاي سابق و اسبق از سوي حكومت بازداشت ميشوند و چند روز بعدش، اميرعباس هويدا هم به جمع آنها اضافه ميشود.
ثابتي هم در چنين شرايطي و كمتر از يك هفته، پيش از آنكه به سرنوشتي مانند هويدا دچار شود، از كشور خارج شد؛ او از تهران به لندن و از آنجا راهي ايالات متحده شد.
پرويز ثابتي سال 1315 در سنگسر سمنان به دنيا آمد؛ خودش ميگويد خانواده مادريام بهاييزاده و خانواده پدريام مسلمانزاده بودند.
شكنجه؟ نه من نديدم!
اقدامات او در جريان سالهاي تصدياش بر اداره سوم ساواك محل انتقادات گستردهاي است؛ ثابتي در مصاحبههايش و كتابش مدعي شده كه همواره مخالف شكنجه بوده است و هيچگاه در ساواك شكنجهگر يا بازجو نبوده است. پس از اعلام بركنارياش از ساواك، شكايتهايي از او در دستگاه قضاي وقت مطرح ميشود؛ برخي افرادي كه معتقد بودند نزديكان آنها به واسطه ثابتي كشته شدهاند. پاييز 1391، هنگامهاي كه ثابتي در كتابش مدعي عدم شكنجه شده بود، نصرتالله تاجيك ديپلمات بازنشسته و از زندانيان سياسي زمان شاه، به دوران بازداشتش در زندان اوين بين سالهاي 1352 تا 1353 اشاره داشت و گفته بود «مانند سايرين وي را به نام مقام امنيتي ميشناختم تا اينكه در دستگيري سوم در كميته مشترك ضد خرابكاري در ميان شكنجه و بازجوييها او را كه ميان بازجويان، «آقا» ناميده ميشد ديدم. در دو نوبت توسط رسولي و ثابتي مورد سوال و جواب و شكنجه قرار گرفتم كه نسخههاي بازجويي من به احتمال زياد موجود است. يكي از لطيفههاي خندهدار در اين كتاب اين بود كه ثابتي گفته است «با شكنجه و هرگونه اقدام غيرقانوني مخالف بودم و تا آنچه در توان داشتم از آن جلوگيري ميكردم. هيچگاه نديدم فردي مورد شكنجه قرار گيرد. موقعي كه از سرپرستان بازجويي سوال ميكردم غالبا جواب اين بود كه زنداني با ماموران به زدوخورد پرداخته و مجروح شده است.» ناصداقتي در بيان مطالب اين كتاب موج ميزند.»
علاوه بر اينها، او در كتابش مدعي ميشود كه محمد مصدق عضو «فراماسونري» و «ديكتاتوري عوامفريب» بوده است. ثابتي كودتاي 28 مرداد 1332 را هم، «واقعه» ميخواند.
حالا مشخص نيست هدف ثابتي با چنين كارنامهاي در تجمع اپوزيسيون جمهورياسلامي چيست؟ آيا افكار عمومي او را صاحب صلاحيت بردن نام آزادي ميداند يا خير؛ تا اينجا زمان خيلي مسائل را روشن كرده اما در آينده بيشتر روشن خواهد شد.
او در كتابش مدعي ميشود كه محمد مصدق عضو «فراماسونري» و «ديكتاتوري عوامفريب» بوده است. ثابتي كودتاي 28 مرداد 1332 را هم، «واقعه» ميخواند.
ثابتي علاوه بر بستن آن دو سفارتخانه و بازداشت 1500 فعال مخالف شاه، پيشنهادهايي هم مبني بر اعلام حكومت نظامي، انحلال مجلسين، اخراج خبرنگاران خارجي به ويژه بيبيسي از كشور، برخورد قاطع با روحانيون ميدهد كه با مخالفت شاه روبهرو ميشود.
يكي از نقاط اختلاف عمده ميان شاه و ثابتي، به اوايل آبان ماه 1357 بازميگردد؛ زماني كه شاه تصميم ميگيرد براي آرام كردن اوضاع جامعه، بيش از هزار زنداني سياسي را عفو كند.