ادعای بی اعتقادی به دموکراسی در حالی طرح شده که تنها یک هفته بعد از پیروزی انقلاب و در 30 بهمن 1357در پیام بازگشایی مدارس، واژۀ «دموکراسی» را به همین صورت و نه حتی «مردمسالاری» به کار میبرد. در سال های بعد نگفته اما آن را تکذیب هم نکرده و نگفته اشتباه کردم از دموکراسی گفتم. بله؛ برخی مدعیاند باور قلبی نداشت و برای فریفتن غرب بود و حتی تعبیر «خدعه» را هم به کار بردند. جدای این که حاوی و حامل اهانت به رهبر فقید انقلاب است، از پیمان مردم با او بر پایۀ دموکراسی نمیکاهد. کما این که خیلی از مردها به اشتغال همسر خود باور ندارند ولی وقتی حق کار زن را در سند ازدواج امضا کردند یا به عنوان شاغل ثبت شد نمیتوانند بعدا بگویند اعتقاد نداشتنم و نداریم. آنچه به روی کاغذ آمده و سند، معیار است نه اعتقاداتی که تابع زمان تغییر میکند. در اینجا هم قانون اساسی معیار است.
عصر ایران؛ روزنامۀ «جوان» به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب 1357 نوشته است: «امام خمینی نه اهل قدرت عرفی بود، نه معتقد به دموکراسی بود و نه نظامی جز نظام دینی را شایستۀ حکومت بر بشر میدانست.»
اگر این سخن را یک روشن فکر سکولار گفته بود نیاز به تحلیل نداشت یا اگر این روزنامه به یک نهاد مهم و ذینفوذ در تمامی ارکان منتسب نبود، آنچه نوشته به مثابه یک نظر در میان دیگر دیدگاهها ارزیابی میشد و ضرورتی هم بر بررسی مدعای آن نبود اما چون طرح چنین ادعایی میتواند توجیه یا زمینۀ نفی کامل جنبههای مردمسالاری حکومت برخاسته از انقلاب دموکراتیک و تعمیق انحراف بیشتر از اتکا به آرای عمومی (و احتمالا افتخار به استظهار به ۲۰ درصد آرا در انتخابات بعدی و لابد تهدید ۸۰ درصد غایب به جریمه) باشد جای درنگ دارد.
به همین خاطر ۲۰ نکته را نه در مقام پاسخ یک رسانۀ مستقل به رسانهای دیگر که برای دفاع از جوهرۀ مردمی انقلاب 57 و دفاع از آرمان جمهوریت میآورم:
اول: در این که رهبری بلامنازع انقلاب ایران با امام خمینی بوده تردیدی نیست اما چنین نبود که انقلاب ایران بر پایۀ یکایک باورهای او شکل گرفته باشد کما اینکه از برخی دیدگاهها شماری خبر نداشتند و معیار، سخنانی است که در پاییز و زمستان 1357 در نوفل لوشاتو گفته و در قطعنامههای راه پیماییهای مهم تصویب شد. چندان که رهبری انقلاب پیش از انقلاب به رأی زنان یا پخش موسیقی از رادیو و تلویزیون و پرداختِ مالیات باور نداشت و دریافت خمس و زکات را برای ادارۀ جامعۀ اسلامی کافی میدانستند ولی حالا اتکای نصف بودجه به مالیات و عوارض است و شهردار اصولگرای تهران طرح دریافت عوارض از قبور مسلمین و غیرمسلمین را هم به شورای شهر برده (و بخت با او یار است که مرحوم آذریقمی در تهران مدفون نیست. هم او که در سال ۱۳۶۳ در مخالفت با لایحه مالیات در صحن مجلس فریاد کشید: مالیات حرام است! هر چند مالیات بر دٰرآمد وضع میشود و عوارض بر خدمات.)
پس معیار توافق مردم با آیتالله خمینی نه باورهای قلبی و قبلی و نیات و ذهنیات ایشان که وعدههای اعلام شده در جریان انقلاب 57 و سندی است به نام قانون اساسی در سال ۵۸ (که فصل حقوق ملت و اصول دموکراتیک آن در بازنگری ۶۸ هم از بین نرفت) و به فرض اگر هم حسب ادعای نواصولگرایان قلبا باور نداشته بازنمیتوان به آن استناد کرد کما اینکه کسی نمیتواند بخشی از کتاب ولایت فقیه در نجف را مبنای نپرداختن مالیات کند و ادعای دیگران دربارۀ بهرۀ بانکی به استناد آرای برخی مراجع توجیه شانه خالی کردن از پرداخت آن نیست.
دوم: تنها یک هفته بعد از پیروزی انقلاب و در 30 بهمن 1357 امام خمینی در پیام بازگشایی مدارس، واژۀ «دموکراسی» را به همین صورت و نه حتی «مردمسالاری» به کار میبرد. بله، در سالهای بعد نگفته اما آن را تکذیب هم نکرده و نگفته اشتباه کردم که از دموکراسی گفتم.
سوم: پیمان رهبری با مردم یا مردم با رهبری بر پایۀ «دموکراسی» بوده و این متفاوت با باور شخصی است اگر هم آن گونه باشد که «جوان» مدعی است. کما اینکه در همان سال 58 پس از درگذشت آیتالله طالقانی که در برنامۀ «با قرآن در صحنه» تفسیر متفاوتی ارایه میداد امام خمینی به تفسیر پرداخت با نگاه عرفانی که طبعا باب میل مراجع و فقهای سنتی نبود (با عبارت مشهور و به یاد ماندۀ « همه، سِرّ است») و ادامه نیافت در حالی که کسی را یارای ایستادگی نبود اگر فرمان بر ادامه میداد اما قرار نبود هر آنچه رهبر 77 ساله به آن باور دارد عین آموزههای رسمی شود کما اینکه آن سخنان در متون کتب آموزشی نیامده است. غرض این که اگر هم قلبا به دموکراسی باور نداشت ابراز نکرد و در مواضع نوفل لوشاتو و قانون اساسی چنین بازتاب نیافته و نمیتواند مبنا باشد.
چهارم: همانگونه که نمیتوان حق رأی زنان را به استناد به مخالفت با رفراندوم اصول 6 گانۀ انقلاب سفید یا نظرات سید حسن مدرس، انکار کرد به فرض که ثابت کنند امام در مقطعی پیش و حتی پس از انقلاب 57 با دموکراسی مخالف بوده یا بعدا شده نمیتوان جوهرۀ دموکراتیک انقلاب را نفی کرد.
پنجم: اگر امام به قدرت عرفی باور نداشت، چرا مجمع تشخیص مصلحت نظام را پایه گذاشت که کاملا عرفی است؟ چرا قبل از آن اجازه داد در صورت اصرار شورای نگهبان بر مخالفت با مصوبات مجلس، با اتکا به دو سوم آرای نمایندگان تایید شده تلقی شود؟ امری که آشکارا عرفی است و به اعتراض آیتالله گلپایگانی و استعفای داماد ایشان مرحوم صافی گلپایگانی از دبیری شورای نگهبان انجامید.
روشنتر و صریحتر و ملموستر: این که در جمهوری اسلامی مالیات اخذ میشود عرفی است یا دینی؟ نظام دینی که مالیات ندارد. یا این که بانکها بهره میگیرند، عرفی است یا دینی؟ این که خدمت سربازی همچنان اجباری است عرفی است یا دینی؟ اینکه به فرزند حاصل از ازدواج شرعی تبعۀ خارجی با زن مسلمان شناسنامه نمیدهند چه؟ عرفی است یا دینی؟ این که مرد نمیتواند هر گاه اراده کند همسر خود را طلاق دهد و باید به دادگاه مراجعه کند، عرفی است یا دینی؟ این که رهبر پای حکم منتحب مردم در سازوکار انتخابات را امضا میکند (مشهور به تنفیذ) عرفی است یا دینی؟ این که دست سارق بر خلاف تصریح قرآن عملا قطع نمیشود عرفی است یا دینی؟ این که با مصرف مواد مخدر -که در هیچ فتوایی حرام اعلام نشده- مقابله میشود عرفی است یا دینی؟ اینکه مرد مسلمان اجازه ندارد بر خلاف صدر اسلام زنی به عنوان کنیز در خانه داشته باشد چه؟ عرفی است یا دینی؟ این که برای گرانفروشی مجازات تعیین شده و دولت قیمتگذاری میکند عرفی است یا دینی؟ در حالی که در اسلام کم فروشی تقیبح شده و گرانفروشی و قیمتگذاری نداریم. اگر به قدرت عرفی باور نداشت چرا هیچ یک از اینها تغییر نمیکند و تنها سراغ دموکراسی رفتهاند؟ بسیار خوب، مالیات و قیمت گذاری و بهرۀ بانکی و موسیقی و منع ثبت قانونی ازدواج اتباع بیگانه با شهروند ایران را هم بردارید!
ششم: در یکی از مصاحبهها در نوفل لوشاتو -که تلویزیون در ایام دهۀ فجر باید پخش کند و نمیکند- خبرنگار از آیتالله خمینی دربارۀ جمهوری اسلامی و معنی و مفهوم آن میپرسد و پاسخ میدهد: جمهوری مثل همین فرانسه منتها با قوانین اسلامی و تازه در توضیح آن میگوید اکثریت مردم ما مسلماناند. خود جمهوری چه؟ عرفی است یا دینی؟ بله این یک جمهوری سکولار نیست اما حکومت اسلامی هم نیست. جمهوری اسلامی است. امام خمینی که دورۀ رضاشاه و مصدق را دیده ود در 77 سالگی با الزامات لفظ «جمهوری» بیگانه نبود و میدانست مدرس با جمهوریخواهی رضاشاه و حوزه با جمهوریخواهی در دوره مصدق مخالف بوده و خود مصدق هم دنبال جمهوری نبوده است. اگر مانند فداییان اسلام میاندیشید در تجلیل از سید مجتبی نواب صفوی آن همه ملاحظه نداشت و به اشارات کلی بسنده نمیکرد. چون آنها دنبال حکومت خالص دینی بودند و هیچ نسبتی با دموکراسی نداشتند. روزنامه جوان گویا امام خمینی را با نواب صفوی اشتباه گرفته است!
هفتم: در نطق 12 بهمن 57 میگوید: "من به اعتبار این که ملت مرا قبول دارد دولت تعیین میکنم". این یعنی چه؟ جز به رسمیت شناختن آرای عمومی است؟ بعد که مهندس بازرگان را منصوب میکند باز از مردم میخواهد رأی اعتماد بدهند. اینها همه عرفی است. در پیام انتصاب هم از لفظ «وکالت» استفاده میکند. مهمتر خود فرد منصوب است. باور بازرگان به دموکراسی اظهر منالشمس بود و 15 سال برای دموکراسی و نه حکومت دینی مبارزه کرده بود و در همان نطق اول به مشروطه استناد میکند و به صراحت گفته بود مسلمان و مصدقی و ایرانی است.
بله؛ برخی مدعیاند باور قلبی نداشت و برای فریفتن غرب بود و حتی تعبیر «خدعه» را به کار بردند. جدای این که حاوی و حامل اهانت به رهبر فقید انقلاب است، از پیمان مردم با او بر پایۀ دموکراسی نمیکاهد. کما اینکه خیلی از مردها به اشتغال همسر خود باور ندارند ولی وقتی حق کار زن را در سند ازدواج امضا کردند یا به عنوان زن شاغل ثبت شد نمیتواند بعداً بگوید اعتقاد نداشتم و ندارم. آنچه به روی کاغذ آمده و سند، معیار است نه اعتقاداتی که تابع زمان تغییر میکند. در اینجا هم قانون اساسی معیار است.
هشتم: امام خمینی و مراجع ثلاث قم پیشنویس قانون اساسی بدون ولایتفقیه را هم امضا کرده بودند و قرار بود به آرای عمومی گذاشته شود ولی بازرگان گفت به مردم قول تأسیس مجلس مؤسسان دادهایم. هر چند به جای آن مؤسسان، مجلس خبرگان تشکیل و ولایت فقیه اضافه شد. ولی همین که پیشنویس بدون ولایت فقیه را امضا کردند خود گویای آن است که دنبال نظام عرفی برای ادارۀ جامعۀ مسلمانان بوده یا خالص دینی بیتوجه به سازوکار دموکراتیک.
نهم: هم منصوبان و هم منسوبان امام خمینی به دموکراسی باور داشتند. نام مصباح یزدی اما در تمام سخنان امام تنها دو بار آمده که یکی در جریان دیدار اعضای شورای مرکزی نهضت سواد آموزی و همراه آنان بوده و هرگز هیچ حکمی هم از امام دریافت نکرده است. اگر به دموکراسی باور نداشت یا میخواست اینگونه شناخته شود چرا به چهرههای مشهور به ضدیت با دموکراسی میدان نداد؟ باور منسوبان و نزدیکان امام به دموکراسی هم بارها اعلام شده. حتی سید احمد در سال 58 از مدل دموکراسی شورایی سخن میگفت. برادر امام- مرحوم پسندیده - هم گرایش ملی و مصدقی داشت.
دهم: بله، مدل مورد علاقۀ امام دموکراسی پارلمانی بود نه دموکراسی لیبرال و ریاستی. این را هم از الگو قراردادن یک پارلمانتاریست حرفهای به نام سید حسن مدرس و نام بردن مکرر از او میتوان دریافت، حتی حمایت از نخستوزیر در اختلاف با رییسجمهوری وقت و سپردن حکمیت به مجلس یا اختیارات گسترده رییس مجلس در دوران امام. درست است که به خاطر علاقۀ وافر و اعتماد به شخص هاشمی رفسنجانی هم بود اما به سبب جایگاه پارلمانی او هم بود. کجای نظام دینی پارلمان دارد؟
یازدهم: در دموکراسی رأی حاکم است و نه تنها میتوان برگزید که میتوان برکنار کرد. در نظام دینی اما بیعت داریم که از ریشۀ بیع است و پس از بیع نمیتوان ادعای زیان و پشیمانی کرد. امام اما از مردم رأی گرفت نه بیعت. سید محمد خاتمی روایت کرده که در نوفل لوشاتو عدهای آمدند و برای معرفی امام خمینی به عنوان خلیفۀ مسلمین اعلام آمادگی کردند و گفتند برای بیعت مهیایند اما نه تنها نپذیرفت که برآشفت. در حالی که این رفتار در نطام عرفی و بر پایه دموکراسی قابل فهم است نه نظام دینی.
دوازدهم: آنچه آیتالله خمینی را با اسلاف او متفاوت و متمایز میکرد و در گفتاری با عنوان «خمینی، چگونه خمینی شد» نیز نوشتهام هنر او در تلفیق بود: تلفیق جمهوریت با اسلامیت، روحانیت و سیاست، قانون و عرف با مصلحت و مانند اینها و دنبال خالصسازی نبود.
سیزدهم: اگر نگاه او عرفی نبود چرا حرف خود برای ادامه جنگ تا سقوط صدام را پس گرفت؟ مگر گفته نشده بود " ما مثل امام حسین وارد جنگ شدیم و مثل امام حسین شهید میشویم"؟ چرا بر اساس این الگو عمل نشد و قطعنامهای ولو با تعبیر نوشیدن جام زهر پذیرفته شد که سازمانی کاملا عرفی تصویب کرده و ربطی به نظام دینی ندارد؟
چهاردهم: کجای نظام دینی به زنان حق رأی داده؟ چرا زنان نماینده در مجلس با مردان حق رأی برابر دارند؟ مفهوم برابری عرفی است یا دینی؟ هیچ متن دینی برابری را به رسمیت نمیشناسد. نه زن با مرد برابر است نه باسواد با بی سواد نه روحانی با عامی ولی در مجلس هم زن نماینده درون گلدان رأی میاندازد هم مرد نماینده.
پانزدهم: در بهمن و سالگرد پیروزی انقلاب هستیم نه در خرداد و سالگرد درگذشت امام خمینی. یعنی که در سالگرد انقلاب باید به آرای همۀ راهبران پرداخت و جدای امام خمینی شامل شریعتی و طالقانی هم میشود. کما این که در نخستین پوستری که سپاه پاسداران تازه تأسیس در اسفند 1357 با زمینه مشکی منتشر کرد و در تیراژ وسیع منتشر و توزیع شد تصویر امام کنار شریعتی و طالقانی بود با این عبارت: و ظلمت شب از این سه تن بگریخت.
بنابراین انقلاب ایران را تنها با آرای امام نباید محک زد. درست است که از نمازجمعۀ دو میلیونی با امامت طالقانی در سال 58 به نماز جمعۀ 5 هزار نفری با امامت آقای کاطم صدیقی رسیدیم و اولی از عدل و قسط میگفت و دومی دغدغۀ امر به معروف دارد و رییس آن است و امر به معروف هم یعنی موی زنان ولی نام آن سه مطرح بود و کسی کاظم صدیقی و احمد خاتمی را نمیشناخت. لابد روزنامۀ جوان به مناسبت چهلوچهارمین سالگرد پوسترهایی با نام این بزرگواران منتشر خواهد کرد تا باور کنیم معیارها تغییر کرده است!
شانزدهم: در کدام نظام دینی رهبر آن مدام پای صندوق رأی میرود؟ این یعنی من یک رأی دارم و پیرزن روستایی هم یک رأی و حتی با نظام بریتانیا به لحاظ نمادین متفاوت است که پادشاه/ملکه حق رای ندارد. یا به یاد داریم که در سال 64 آیتالله خامنهای با این شرط حاضر به قبول ریاست جمهوری دوباره شد که بتواند نخستوزیر را تغییر دهد. امام هم حق رییس جمهوری منتخب برای معرفی نخستوزیر مورد نظر را میپذیرد اما وقتی اکثریت نمایندگان بر ادامۀ نخستوزیری مهندس موسوی تاکید میکنند امام با آنان همآوایی میکند و به رییسجمهور توضیح میدهد کماکان بر حرف خود هست منتها به عنوان یک نفر حق دارد نظر خود را بگوید و به نامه نمایندگانی که قرار است رأی اعتماد بدهند پاسخ داده است.
در نظام غیر عرفی اینها کجا جا دارد؟ نخستوزیر و پارلمان کیلویی چند است؟ (البته تفوق همین نگاه جایگاه مجلس را چنین نازل و وادار به سرگرم شدن به طرح های مندرآوردی کرده است تا اگر بحث واگذاری های هزار میلیارد تومانی به اسم مولدسازی باشد در یک شورای سه نفره تصمیم بگیرند و نمایندگان سرگرم طرحهایی باشند که پرداختن به برخی به آنها وقت من نویسنده و شمای خواننده را ضایع و زایل میکند و کاش چند تا شورای عالی دیگر هم درست کنند تا وقت نمایندگان از این هم آزادتر شود!)
هفدهم: اگر عرف هیچ جایگاهی نداشت هرگز نباید آیین زرتشت در کنار دو دین ابراهیمی در قانوناساسی به رسمیت شناخته و عید نوروز و سیزدهبهدر تعطیل رسمی اعلام میشد. چون اینها هیچ ربطی به نظام دینی ندارد ولی در عمل میبینیم که به رسمیت شناخته شدهاند.
هجدهم: در نظام دینی انتخاب رهبر بعدی به مجلسی سپرده نمیشود که ساز و کار آن عرفی است. هیچگاه امامان شیعی این گونه معرفی نشدهاند. ساز و کار اکثریت- اقلیت کاملا عرفی و مدرن است. ضمن این که خود واژه «انقلاب» هم مدرن است. در ادبیات دینی به این معنی نداریم. حتی قیام امام حسین را نمی توان انقلاب نامید. انقلاب برگرفته از انقلاب فرانسه و اصطلاحی مدرن است. بر مفهومی مدرن نمیتوان آموزه های صرفا سنتی را بار کرد. درنظام خالص دینی مفهوم انقلاب معنی ندارد. ایضا تفکیک قوا و انتخابات و همه پرسی.
نوزدهم: اگر امام دنبال مدل نظام دینی بی اعتنا به سازوکار جمهوری و قواعد مدرن حکومتداری بود باید همان ابتدا به دیندارترین افراد جامعه که اعضای ارشد انجمن حجتیه بودند میدان میداد نه آن که کار را به لیبرالها بسپارد که دینداریشان به غلظت حجتیهایها نبود دستکم در تظاهرات و از حیث بیرونی. اما به عکس چون تفکر اخوانی نداشت به آنان مطلقا میدان نداد.
اهمیت این کار را هنگامی درمییابیم که بدانیم نیروهای مذهبی انقلابی و سیاسی کمتر متخصص بودند و برای اداره جامعه به تخصص هم نیاز بود. اکنون بهتر دریافتهایم که سرنوشت انقلاب ایران با تفکر اخوانی همانی میشد که در مصر پس از حسنی مبارک دیدیم. محمد مرسی به جای اتکا به مولفههای ملی و تمدنی و فرهنگی جامعه متنوع و متکثر مصر را با جریان اخوانالمسلمین اشتباه گرفت و میخواست اقیانوس را در یک استخر جای دهد و صدای همه را درآورد و هم خود را به هلاکت انداخت و هم اخوانیها را و عملا حکومت را دو دستی داد به یک ژنرال دیگر و حاصل آن همه تلاش جوانان مصری و شببیدارمانیها در میدان تحریر را به فنا داد. چرا؟ چون خیال میکرد میتواند نظام خالص دینی با خوانش اخوانی برپا کند و آن قدر ابله بود که در سفر به ایران و طی اقامتی چند ساعته به جای تاکید بر مشترکات تمدنی و فرهنگی ایران و مصر که یک دوره حکومت فاطمیون را تجربه کرده بود بر افتراقات شیعه و سنی انگشت گذاشت.
ایران هم بعد از آن نشست و عزل و برکناری او را تماشا کرد و وقتی ساقط و محبوس شد همین آقای امیر عبداللهیان را فرستادند تا در مراسم روی کار آمدن عبدالفتاح سیسی به جای محمد مرسی شرکت کند و به او تبریک بگوید.
بیستم: سرانجام این که گیریم حق با روزنامه جوان باشد و امام واقعا باوری به دموکراسی نداشته و دنبال حکومت خالص دینی بوده نه عرفی و نه تلفیقی از هر دو. القای این موضوع اما به نسل تازه و آن هم در فضای بعد از جنبش زن زندگی آزادی به نفع جمهوری اسلامی است یا به زیان آن؟ یکی از استدلالات مهندس توسلی درباره دستخط منسوب به امام درباره نهضت آزادی هم این بود که اصرار بر چنین انتسابی به نفع رهبر فقید است یا نه؟ چون آیا نخواهند گفت قبل از پیروزی سخنی گفته شد و بعد حرفی دیگر؟
اساسا مگر تلویزیونهای ایران اینترنشنال و منوتو جز این را میگویند؟ نکند نحوه مقابله با رسانههایی از این دست تکرار ادبیات آنهاست؟ زهی به این ذکاوت و ظرافت! (بیسبب نیست که صدا وسیما با ۱۰۰ شبکه رادیو و تلویزیونی و بودجه ۵هزار میلیارد تومانی به این روز افتاده و مرجعیت رسانهای به بیرون منتقل شده است).
کوتاه و صریح این که چه باور قلبی داشت چه نداشت پیمان و عقد مردم اما بر اساس دموکراسی بود و با این ادعا که باور نداشت نمی توان آرمان و آرزوی یک ملت برای دموکراسی در پی دو انقلاب در فاصله ۷۲ سال ( ۱۲۸۵ و ۱۳۵۷) را نفی کرد. صحبت از آرمان های یک انقلاب است نه کشف مکنونات قلبی رهبری آن بر خلاف آنچه گفته شده و بهترین گواه این که نظام خالص دینی قانون اساسی ندارد.
نکته اصلی که روزنامه جوان به آن نپرداخته این است که در نظام خالص دینی تکلیف مالیات چه میشود. چون فقط بحث دموکراسی نیست. چون مالیات هم نباید بگیرند و با خمس و زکات اداره کنند. اگر مالیات میگیرند مالیاتدهنده هم حق دارد کسانی را برگزیند تا بر نحوه هزینهکرد آن نظارت داشته باشند. دموکراسی یعنی همین. شاخ و دم ندارد که!