اطلاعات جديدي از کشف يک جسد در ميان لاستيکهاي هواپيما لوفتانزا که مقصدش فرانکفورت بود، نشان ميدهد فرد ايراني که هويت او توسط پليس آلمان افشا نشده، تنها براي رسيدن به کشور آلمان دست به بزرگترين جنون زندگياش زده و خدا ميداند در تراکم اکسيژن شديد و سرماي منفي 60 درجه سانتيگراد، او در لحظات آخر زندگياش به چه موضوعي فکر ميکرده. روز پنج شنبه بود که نشريه بيلد گزارش داد که پليس آلمان يک جسد در زير بدنه و در ميان چرخهاي عقب هواپيماي ايرباس، کشف کرده است. هنوز مشخص نيست که آن فرد چطور بهصورت قاچاقي و بهدور از چشم خدمه پرواز و نگهبانان فرودگاه امام (ره) در ميان چرخهاي هواپيما مخفي شده تا خود را به فرانکفورت برساند با اين حال پليس آلمان اعلام کرده که در کنار جسد کپسول و ماسک اکسيژن وجود داشته و اين امر نشان ميدهد که آن فرد پيش از اين کار خطرناک فکري بهحال هواي رقيق کرده، اما پيش بيني سرماي کشنده بالاي جو را نکرده بود. اين امر نشان ميدهد که تا چند سال پيش، مردم براي رسيدن به انگلستان و آلمان که پذيراي بزرگترين جمعيت مهاجر ايراني هستند، از کانال خطرناک مانش يا دست و پنجه نرم کردن با قاچاقچيان انسان در مسير ترکيه و درگيري با پليس يونان ميگذشتند، اما هماکنون حتي تا پاي مرگ نيز براي رسيدن به سراب اروپا تلاش ميکنند. در اين ميان سوالي که به وجود مي آيد که مسئولان با جواناني که حتي از اقشار متوسط و ضعيف جامعه هستند چه کرده اند که سختترين و دشوارترين مسيرها را براي خارج شدن از ايران انتخاب ميکنند؟ امري که رهبر معظم انقلاب، خطر آن را از سالها پيش درک کرده و در آخرين توصيه خود به مسئولان اعلام کردند: «نخبه بايد در کنار مردم خود بماند البته مهاجرت کردن و درس خواندن نخبه در دانشگاههاي برتر اشکالي ندارد، اما بعد از پايان تحصيلات به کشور برگردد و تواناييهاي خود را براي پيشرفت کشور بهکارگيرد.»
مسئولان اين زنگ خطر را جدي بگيرند
يک جامعه شناس در اين رابطه معتقد است که واقعا نميتوان در اين مورد ديگر صحبت کرد چون کار از کار گذشته و بسياري از جوانان ما ترک وطن کردهاند و تاثيري بر عملکرد مسئولان ندارند، آنها راه خود را ميروند و به جوانان بيتوجه هستند. ميافزايد: در سال 90 زمانيکه اعلام شد که پولهاي ايران بلوکه شده است، بسياري به اين امر توجهي نکردند که جوانان و سرمايههاي انساني ما ارزشمندتر از اين پولها هستند. سعيد بيات در ادامه صحبتهايش ميافزايد: «متاسفانه حالا نه پول ها را پس گرفتيم، نه تحريم ها برطرف شد و نه جوانان مان را توانستيم حفظ کنيم. حالا جوانان ايراني دارند کشورهاي ديگر را يا با فکر يا با زور بازوشان مي سازند و ما براي تامين نيروي انساني، بايد به رسيدن اتباع بيگانه و غيرمجاز اميدوار باشيم.» وي در رابطه با جسد فردي که ميخواست در ميان لاستيکهاي هواپيما به آلمان برسد نيز نظرات قابل تاملي دارد و ميافزايد: «متاسفانه اين يک زنگ هشدار براي مسئولان کشور است. زمانيکه مردم افغانستان از هواپيماي امريکايي آويزان ميشدند و فرار ميکردند، باورمان نميشد که روزي يک ايراني بخواهد همچين کاري انجام دهد. ببينيد بر آن فرد که قطعا جوان هم بوده چه گذشته که حاضر شده براي رسيدن به آلمان دست به چنين اقدام ترسناکي بزند. متاسفانه رشد آمار خودکشي، اعتياد، فرار از خانه و آسيبهاي ديگر اجتماعي، حکايت از آن دارد که اميد در مسير کاهش قرار گرفته است. نگاهي بهچهرههاي گرفته و بعضا عصبي افراد در جوامع شهري و روستايي، صداقت آمار رسمي را تصديق نميکند، بلکه برعکس نشان ميدهد که بسياري از افراد در حالت برزخي خشم و نااميدي و اندکي اميد به فردا قرار دارند و اين موضوع به دليل فشارهاي اقتصادي است. از سوي ديگر هنوز عمق اين فاجعه براي بسياري از تصميم گيران و مسئولان احساس نشده و آنها نميخواهند فکري بهحال حفظ سرمايههاي انساني اين مرز و بوم بکنند که با توجه به روند فعلي مهاجرت، زيان آن از جنگ اول جهاني بيشتر است.
جنون آنی در تصمیم به مهاجرت
درميان اخبار رسانههاي مکتوب يا اينترنتي، گاه با حوادثي مواجه ميشويم که موجب مبهوت شدن انسان ميگردد. مرگ رويداد جبري و رخداد طبيعي در مسير زندگي ما انسانهاست. نه جوان بودن ميتواند عامل تاخير يا توقف اين فرايند طبيعي گردد و نه سن بالا؛ روند رسيدن به اين نقطه را تسريع مينمايد. اين سطور را از آن جهت به رشته تحرير در آمد که بعضي از ما براي رسيدن به برخي از هدفها فقط به خواسته و هدف خود فکر کرده و نه نتايج کار و نه به وابستگان و اطرافيان لحظهاي ما را از حرکت پشيمان نميکند. برخي از جامعه شناسان عقيده دارند دشواريهاي شرايط زندگي و فشار هاي فکري و عصبي هيچکدام ما را به انديشيدن در مورد عواقب حرکات و نتايج اقدامات وادار نميکند. در مورد مشکلات موجود که بعضي از ما را وادار به مهاجرت يا فرار از خانه و کاشانهمان ميکند. بعضي از ما بدون تفکر در مورد نتايج حرکات فقط در فکر اجراي برنامه خود هستيم. با چه وسيله؟ به کجا ميرويم؟ در مقصد چه شرايطي منتظر ماست؟ گاهي جنون آني يا دلايل دشوار محيطي و ساير وجوه حاشيهاي انسان را وادار به تصميماتي مينمايد که در شرايط معمول حتي ديدن آنها در خواب نيز انسان را به وحشت وادار ميکند. در چند روز گذشته ودر هياهوي مرگ بر اين و آن و کشمکشهاي دنيايي ناگهان خبري نبض اخبار را منجمد کرد. يک ايراني که در جاي لاستيک يک هواپيما عازم آلمان مخفي شده در فرودگاه مقصد در آلمان با جنازه خود همه را متعجب کرد. يکبار ديگر اين خبر شوم و تاسف آور را مرور کنيم. چندين بار اين حادثه توسط افراد مختلف از کشورهاي متعدد رخ داده و احتمال سالم رسيدن به مقصد با اين شکل از سفر نيم درصد در مليون است و عملا اينگونه مهاجرتها يا جنونهاي آني، غير قابل باور و غير ممکن است. در کوران حوادث جاري هيچکس از مرگ يک انسان آنهم جوان و هموطن خبردار نشده و اگر هم شده با بيتفاوتي از کنار آن گذشته است.
اين انسان در آن ارتفاع هولناک و سرماي مرگ آفرين به چه فکر ميکرده؟
آيا اصلا به نتيجه کارش فکر کرده بود؟
چطور خودرا به هواپيمايي که تحت حفاظت دقيق روي باند است، رسانده؟
چطور مراکز کنترل اين فرد را مشاهده نکرده و چک کننده هاي نهايي از وجود او مطلع نشدند؟
آيا انچنان چاره و امان او بريده شده که حتي يک لحظه بهکار خود و نتيجه اش که قطعا مرگ است، فکر نکرده؟
چند نفر ديگر دلشان ميخواهد به اين شکل با احتمال مليون زير صفر سفر کنند؟
چه کساني بايد واقعييات مهاجرت، اوضاع کشورهاي بيگانه و کمپ هاي مهاجرت را براي جوانان بگويند؟
آيا پنهانکاري و عدم انعکاس اينگونه اخبار، واکسن جلوگيري از ويروس مهاجرت غير قانوني ميتواند باشد؟
قطعا اين اولين مورد از مهاجرت غير قانوني از کشور نبوده و آخرين نيز نخواهد بود؛ چه کساني مسئوليت پيشگيري از اينگونه فجايع تلخ را دارند؟
آسيب شناس
*آرمان امروز