جمعه 18 شهریور ماه ساعت چهار بعد از ظهر با ماشین شخصی راه افتادیم و ساعت پنج صبح به مهران رسیدیم و در مسیر حدود دو ساعت ترافیک داشتیم. برای ماشینی که پشت سر ما بود و پنج دقیقه بعد از ما رسید، مهران را بستند و گفتند باید از جاده ملکشاهی بروند و آنها با دو ساعت و نیم تأخیر به ما رسیدند. یعنی وارد شهر مهران شدند؛ با اینکه شهر مهران دیگر اصلا جای پارک ماشین نداشت و ظرفیت پارکینگ ها تکمیل بود.
با مشقت ماشین ها را در پارکینگ گذاشتیم و باید سوییچ ماشین را هم به پارکینگ داران می دادیم که این خودش باعث عدم امنیت در این حوزه می شود. ولی ما زائر هستیم و می خواهیم زودتر به کربلا برسیم، سوئیچ ماشین را هم می دهیم.
عراقی ها اصلا مشکلی در پذیرش زائرین ندارند!
به اولین گیت مرز برای زوار رسیدیم. ساعت شش تا حدود هشت و نیم صبح در را باز نکردند و به جرأت می توانم بگویم یک هجمه 10 الی 12 هزار نفری پشت در طی این خیابان نشسته بود و فشار می آورند و درها باز نمی شد و مدام هم می گفتند خود ما 50 گیت داریم و طرف عراقی پنج گیت دارد؛ و آنها الآن خواب هستند. در صورتی که وقتی رسیدیم دیدیم 24 ساعته مرز باز است و عراقی ها هم اصلا مشکلی در حوزه پذیرش زائرین ندارند.
بعد مرز باز شد و سوار یک سری اتوبوس شدیم که می گفتند مجانی است و شما را تا مرز می برد. اولا مجانی نبود و از هر نفر 10 هزار تومان می گرفتند. دو کیلومتر هم نمی برد و دوباره آنجا را بسته بودند و می گفت پیاده شوید؛ یک کیلومتر تا مرز فاصله داریم. در صورتی که 10 کیلومتر با مرز فاصله داشتیم و مردم با زن و بچه و پیرمرد راهی را می رفتند که هیچ وسیله رفاهی هم آنجا وجود ندارد؛ جز اینکه اهالی مهران با پنج شش عدد گاری افراد مسن را می برند و بابت سوار شدن بر این گاری هم بین 200 تا 400 هزار تومان پول می گرفتند.
امکانات رفاهی این طرف مرز فاجعه بود
موکب های راه هم جز یک موکب به نام «موکب امام رضا(ع)» متعلق به آستان قدس، حتی یک لیوان آب هم به دست زوار نمی دادند و هیچ چیز خوراکی هم وجود نداشت. بانک شهر هم به صورت بسیار محدود کیک پخش می کرد. یعنی امکانات رفاهی این طرف مرز فاجعه بود.
هر 100 تا 150 متر جلوی زائران را می گرفتند و آنها را نگه می داشتند؛ هدفشان هم این بود که در مرز هجمه ایجاد نشود و بار زائر از گیت های خروج سبک شود ولی این به شدت زائران را اذیت می کرد و واقعا باعث گرمازدگی آنها می شد. این هجمه عجیب که شما باید حدود 10 کیلومتر را بدون هیچ وسیله رفاهی پیاده روی کنید تا به نقطه صفر مرزی برسید، هم فاجعه بود.
بعد که ما به مرز رسیدیم، گیت های خروج سمت ایران خیلی زیاد بود و مهر خروج را به گذرنامه ما زدند. باید از یک گیت دیگر رد می شدیم تا وارد گیت عراق شویم. تصور ما این بود که با توجه به این هجمه جمعیت، طرف عراقی نیرو ندارد. با هر مشقت و سختی و فشاری که مردم می آوردند، به سمت عراق وارد شدیم و دیدیم که گیت های آنها از ما بیشتر است. به جرأت می گویم که مثلا اگر ما 48 گیت داشتیم، آنها 60 گیت داشتند و کار زائر را پنج دقیقه ای انجام می دادند.
هیچ کدام از قیمت هایی که طرف ایرانی اعلام کرده بود آن طرف سندیت نداشت
تنها کمبود وسیله نقلیه ای بود که باید زائران را به سامرا، کاظمین، نجف یا کربلا می رساند
جالب است که مردم گرسنه و تشنه از مرز ایران که وارد عراق می شدند، آب و غذا بود و همه چیز به مردم می دادند و تنها کمبود وسیله نقلیه ای بود که باید زائران را به سامرا، کاظمین، نجف یا کربلا می رساند. روی این هیچ کنترلی نبود و زائران باید یک مسیر طولانی را تا گاراژ می رفتند و سوار ماشین های عراقی می شدند. هیچ کدام از قیمت هایی که طرف ایرانی اعلام کرده بود آن طرف سندیت نداشت و آنها هم هر کرایه ای که دلشان می خواست، از زائران می گرفتند.
گاراژهای آنها هم وسط یک فضای پر از خاک بود که با کوچکترین باد مردم غرق خاک شدند. یعنی به سختی می توانستیم نفس بکشیم. برای انتقال زائران هم آنها ادوات کمی داشتند ولی با این وجود کسی روی زمین نمی ماند و بالأخره ماشین پیدا می شد. در طول مسیر هم از لحاظ خوراکی و آب، همه چیز داشتند و ما تا الآن کمبودی حس نکرده ایم.
نکته آخری که باید بگویم اینکه جز عدم برنامه ریزی، عدم کنترل و عدم مدیریت درست دولت، وزارت کشور، نیروی انتظامی و سایر متولیان امر چیز دیگری نمی توان گفت و اگر بگوییم طرف عراقی 15 درصد مقصر است، طرف ایرانی 85 درصد عدم توان مدیریت دارد.