فقیه مجاهد و مبارز خستگی ناپذیر آیت الله سید اسدالله مدنی (قدس سره) یکی از یاران بزرگ امام خمینی است که لقب ارزشمند شهید محراب را به همراه دیگر شهدای بزرگ محراب با خود دارد. او علاوه بر این که شاگرد فلسفه حضرت امام در حوزه علمیه قم بوده از آغاز نهضت امام خمینی در سال ۱۳۴۲ ابوذروار علیه استبداد و استعمار فریاد زد و در همان حال برای اصلاح و تربیت اسلامی افراد و اجتماع می کوشید تا این که در محراب جمعه تبریز با بدنی خونین به اجداد طاهرین خود پیوست.
پایگاه خبری جماران: نهضت امام خمینی حامیان و همراهان گسترده ای داشته و علاوه بر اینکه در پانزده سال از 1342تا 1357 بر عمق و گستره آن در میان اقشار ملت آگاه و با ایمان و آزادی خواه افزوده میشد و حامیان حضرت امام نه تنها خسته نشدند و از جمعیت آنها کاسته نشد، که هرچه زمان می گذشت، به رغم شدت سرکوب و اختناق، بر جمعیت آنها افزوده میشد.
اما علاوه بر حامیان گرامی، امام خمینی یاران و همراهان ارجمند و ثابت قدمی داشت که در مراحل مختلف مبارزات نقش های ارزشمند و بعضاً کلیدی داشته اند و اکثر آنها از روحانیون و عالمان دین بوده اند. یارانی که بعضی در عرصه فکر و فرهنگ نقش برجسته و پیشتازی داشتند و بعضی درمیدان مبازات سیاسی در صف مقدم بودند و هزینه های زیادی دادند و بعضی از این یاران برجسته، عالمانی بودند که از موقعیت و جایگاه برجسته اجتماعی و نفوذ کلام در میان اقشار ملت برخوردار بوده اند. حضرت آیت الله سیداسدالله مدنی یکی از این عالمان مجاهد و فقیهان مبارزه بوده است.
سیداسدالله مدنی در سال 1293 ش در ده خوارقان (آذر شهر) آذربایجان متولد شد. پدر او میرعلی شغل بزازی داشت. سیداسدالله علوم مقدماتی را نزد علمای آذرشهر و تبریز فراگرفت و در حالی که در چهارده سالگی مادر و در شانزده سالگی پدر را از دست داد، تحصیل علم را ادامه داد و از تبریز راهی قم شد و به مدت چهار سال فقه و اصول و فلسفه را از محضر آیات: حجت کوه کمری، خوانساری و امام خمینی فراگرفت و برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد. او در حوزه بلند آوازه نجف علاوه بر تحصیل مراتب عالی فقه و اصول از محضر اساتید و فقهای بزرگ، خود سطوح مختلف فقه و اصول را تدریس می کرد.(یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 10 و 11)
این عالم بزرگوار شخصیتی چند وجهی داشته؛ یعنی هم عالمی مهذّب و مدرسی معروف بوده و هم شخصیت اخلاقی مورد قبول عموم بزرگان داشته و هم فقیهی مجاهد و عالمی ابوذرگون شناخته میشده است. نهضت امام خمینی در سال 1342 اینگونه نبود که حامیان و همراهان روحانی آن فقط در ایران و به ویژه در حوزه علمیه قم باشند، بلکه آیت الله مدنی در حمایت از آن نهضت عزت خواهانه و آزادی طلبانه و در یاری استاد خود که سالها در حوزه علمیه قم در حلقه شاگردان او حضور داشت، در حوزه علمیه نجف با تعطیل کردن کلاسهای درس خود و برپایی راهپیمایی و سخنرانی های روشنگر قدم برداشت.(از محراب به ملکوت، ص 17) از ایشان نقل شده که: «من علما را در مسجد هندی جمع کردم، مرحوم آیت الله شاهرودی و آیت الله خویی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان تقاضا کردم، من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند... با یک عده از طلاب برای دیدن آیت الله حکیم رفتم و گفتم آقا، امروز آقای خمینی مظهر اسلام است. گفتند باشد، هرچه تو بگویی می کنم. گفتم اقدام کنید، ایشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.»(یاران امام، ص 14)
گرچه آیت الله مدنی از همان سالهای تحصیل در حوزه علمیه قم به مسئله تبلیغ اهتمام خاصی داشت، اما در دوران اقامت در نجف اشرف در فرصت تعطیلی تابستانها به ایران سفر می کرد و در شهرهای مختلف برنامه های تبلیغی داشت تا اینکه به علت بیماری و با توصیه پزشکی به ایران برگشت و در اطراف همدان مستقر شد و از سالهای آغازین دهه چهل تا سال 1351 در همدان به فعالیت فرهنگی و علمی اشتغال داشت. او قدم نخست را از اصلاح اجتماعی در یک روستا آغاز کرد و روستای «دره مراد بیک» نقطه آغاز برنامه های اصلاحی آیت الله مدنی بوده است. البته ایشان در ادامه در شهر همدان مستقر شد و فعالیت های خود را در حالی که ساواک شاه دائماً ایشان را تعقیب و گزارش اقدامات او را به مرکز ارسال میکرد، وسعت می بخشید.(همان، ص 14 – 18)
پس از وفات عالم متنفذ لرستان آیت الله کمالوند، آیت الله مدنی از سال 1351 تا سال 1354 عمده فعالیت های علمی ـ فرهنگی و مبارزاتی خود را در آن منطقه متمرکز کرد و با دستور حضرت امام سرپرستی حوزه علمیه خرم آباد را بر عهده گرفت.(همان، ص 19)
مبارزات مستمر و خستگی ناپذیر آیت الله مدنی و نفوذ اجتماعی روز افزون ایشان، چنان عرصه را بر دستگاه سرکوب رژیم شاه تنگ کرد که دست به تبعید آن عالم مجاهد زد. نحوه دستگیری ایشان بیشتر به آدم ربایی می مانست چرا که از اعتراض مردم و خیل علاقمندان ایشان می ترسیدند، به همین خاطر با ایجاد فضای رعب و وحشت و با راه انداختن اتومبیل های متعدد، آن مجاهد پارسا را از خرم آباد خارج کردند و از سال 1354 تا سال 1357 زنجیره تبعیدهای ایشان ادامه داشت و تبعیدگاههای: نورآباد ممسنی، گنبدکاووس، بندر کنگان و مهاباد پذیرای این عالم ظلم ستیز بودند. بیشترین اقامت آیت الله مدنی در نورآباد ممسنی بود که مدت دو سال به طول انجامید و ایشان در همه این مناطق از ارشاد و هدایت و اعتراض به استبداد و ستم دست نکشیده و ثابت قدم پیگیر اهداف خود بودند.(همان، ص 27-30)
آیت الله مدنی با دعوت جمعی از جوانان مبارز و مذهبی از مهاباد وارد تبریز شدند ولی دستگاه سرکوب شاه او را شبانه دستگیر و روانه همدان کرد ولی دیری نگذشت که کاخ ستم و سرکوب حکومت ستم آلوده فرو ریخت و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.(همان، ص 30-32)
آیت الله مدنی که از یاران پرسابقه حضرت امام و همواره حاضر در سنگر خدمت بوده، پس از پیروزی نیز از سنگر مجاهدت به سنگر خدمت نقل مکان کرد و به توصیه و احکام امام در مناطق مختلف درحال آرام کردن فضا و جاری ساختن امور جامعه بود. در تاریخ 21 مهر 1358 در حالی که آیت الله مدنی نماینده مردم تبریز در مجلس خبرگان قانون اساسی بود، حضرت امام وی را به امامت جمعه همدان منصوب کرد:«جنابعالی که به شایستگی علمی و عملی موصوف هستید، منصوب به امامت جمعه در شهر همدان می باشید.»(صحیفه امام، ج 10، ص 280)
و در همین حکم به ایشان مأموریت دادند تا اوضاع نابسامان همدان را بررسی و آرام کنند:«به قرار گزارش هایی که از شهرستان همدان میرسد، آشفتگی هایی در سطح شهر موجود و بیم آن میرود که گروه های منحرف اسلامی اختلافات و انحرافاتی نمایندکه با نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی مخالف باشد. لهذا ... به همدان تشریف ببرید و اوضاع منطقه را بررسی نمایید و احوال و فعالیت های منحرفین را از نزدیک، سخت مورد مراقبت قرار دهید... و نیز جنابعالی مجازید در تعیین قاضی شرع برای دادگاههای شهر و حومه.»(همان)
در حالی که تمام سعی و اهتمام حضرت امام و یاران فداکارش مصروف سامان دهی امور جامعه و برگزاری انتخابات های متعدد برای استقرار نظام و مدیران و مسئولان منتخب برای کشور بوده، زیاده خواهان و مدعیانی همسو با بدخواهان خارجی در کار غائله آفرینی در جای جای ایران اسلامی و انقلابی بوده اند و یکی از مناطق بحرانی استان آذربایجان و شهر تبریز بوده که یک سر غائله آن در قم و سر دیگرش در تبریز بوده است. حضرت امام در چنین شرایطی و مبتنی بر درخواست هایی، آیت الله مدنی را روانه تبریزکردند:
«با اینکه شهرستان همدان به وجود جنابعالی احتیاج داشت، مع ذلک با احتیاج مبرمی که شهر تبریز بلکه آذربایجان به جنابعالی دارد و از طرف جمعی تقاضا شده است، مقتضی است جنابعالی در تبریز مدتی اقامت فرمایید و به مسائل و مشکلات آنجا رسیدگی فرموده و نظارت در کمیته های انقلاب و همین طور دادگاههای انقلاب فرموده و آنان را ارشاد فرمایید. جنابعالی منصوب برای اقامه نماز جمعه ـ این فریضه بزرگ اسلامی، سیاسی ـ اجتماعی می باشید.»(همان، ص 450)
در نامه امام خمینی به آیت الله مدنی آمده: «و از طرف جمعی تقاضا شده است» برای اینکه این جمله روشن شود و از پرتو آن کمی پیچیدگی اوضاع تبریز و مظلومیت امام و یاران و همراهان و حامیان او روشن شود؛ گزارش آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی ـ حاکم شرع وقت تبریز ـ که ارتباط و اردات کامل به آیت الله شهید قاضی ـ محور مبارزات تبریز از سال 1342 و ارادتمند جدی امام خمینی ـ و آیت الله مدنی داشته، خواندنی و روشنگر خواهد بود:
«در پی توطئه و تحریک ایادی خارجی و دشمنان داخل، اغتشاشات کردستان به طور طبیعی تأثیر خود را در سایر استان های مرزی هم گذاشت... شهر تبریز نیز به علت برخی حرکت های مشکوک حزب جمهوری خلق مسلمان و گروهک های دیگر آبستن حوادث تلخی بود. در آن ایام علاوه بر آیت الله شهید قاضی طباطبایی، آیت الله شهید سیداسدالله مدنی نیز از همدان به تبریز آمده و هر دو در این شهر حضور داشتند... آقایان قاضی و مدنی ـ بدون هماهنگی با هم ـ هر دو با حضرت امام در قم تماس گرفته، از ایشان خواسته بودند تا بنده را جهت رسیدگی به این امور به تبریز بفرستند... شبی در بیت قدیمی حضرت امام بودم، مرحوم آیت الله پسندیده (اخوی امام) هم حضور داشتند، امام در حضور ایشان این موضوع را مطرح کرده و فرمودند آقای قاضی و آقای مدنی بارها تماس گرفته و نامه نوشته اند که شما به تبریز بروید. حالا که کار دفتر تبلیغات ـ دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم ـ انجام پذیرفته فردا بیایید تا حکم شما را بنویسم. فردا خدمت امام رسیدم و ایشان حکم را مرقوم داشتند... با دریافت حکم حضرت امام بی درنگ عازم تبریز شدم. با توجه به شناختی که مردم و علمای اعلام تبریز از من داشتند، نیازی ندیدم که ورودم توأم با سر و صدا باشد، لذا بدون برگزاری جلسه معارفه کارم را آغاز کردم، حتی حکم حضرت امام را به کسی نشان ندادم... با اینکه حضرت امام در حکمشان اولین و مهم ترین مسئولیت من را رسیدگی به امور کمیته ها قرار داده بودند، ولی به خاطر حساسیت موضوع، نخواستم ابتدای کار درگیر آن شوم... شهید آیت الله قاضی یکی از روجانیون بسیار موفق، مردمی و با نفوذ در استان آذربایجان به شمار میرفت... و از سال 1342 به عنوان فردی انقلابی و پیرو امام شناخته شدند، به طوری که ایشانرا در آذربایجان «خمینی دوم یا خمینی آذربایجان» خطاب می کردند. شخصیتی متین، باوقار ، محبوب و دارای ریشه خانوادگی پانصد ساله در تبریز بودند... آقای قاضی بعد از تحصیل علوم حوزوی در قم و نجف، به تبریز بازگشت و در این شهر سکونت کرد. از سال 1342 همراه و همگام نهضت اسلامی، در خدمت امام بود. ایشان نماینده و مبلغ آیت الله حکیم بودند، لذا طرفداران آقای شریعتمداری به شدت با ایشان مخالفت می کردند. بعد از پیروزی انقلاب نیز همین روند به شکل دیگری ادامه پیدا کرد، عده ای از آنها به صفوف انقلابیون نفوذ کرده، آنها را تحریک نمودند، مثلاً آقای قاضی مدیریت ندارد، نمی تواند تبریز را اداره کند، پس بهتر است از آقای مدنی دعوت شود و ایشان به تبریز بیاید. مرحوم آقای مدنی اهل آذر شهر ـ یکی از شهرهای اطراف تبریز ـ بود ... و حدود 3 -4 ماه قبل از پیروزی انقلاب در این شهر میهمان شدند، بعد به همدان رفته و بعد از پیروزی انقلاب در آنجا ماندند. پس از پیروزی انقلاب، عده ای با انگیزه الهی و برخی به خاطر مخالفت با آقای قاضی طباطبایی به حضرت امام نامه نوشته، درخواست آمدن آقای مدنی به تبریز را کردند. امام نیز به این درخواست پاسخ مثبت دادند. جالب است بدانید کسانی که تلاش و کوشش کرده تا آقای مدنی را به تبریز آوردند، خیلی تلاش می کردند که ایشان را در مقابل آقای قاضی مطرح نمایند و این دو بزرگوار را روی در روی هم قرار دهند! جالب تر اینکه بعد از شهادت آقای قاضی، همین افراد مخالف سرسخت آقای مدنی شدند، همان اذیت و آزارهایی را که نسبت به آقای قاضی روا می داشتند، نسبت به آقای مدنی هم مرتکب شدند. بنده چون افراد و اشخاص را در تبریز می شناختم، می دانستم که مشکل اصلی اینها آقای قاضی طباطبایی است... تصورشان این بود که اگر آقای قاضی توسط آقای مدنی کنار زده شود، کنار زدن آقای مدنی چندان مشکل نخواهد بود، زیرا آقای مدنی در تبریز هنوز شناخته شده نبود.»(خاطرات آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی، ج 2، ص 115 تا 125)
حاکم شرع منصوب حضرت امام در این بین «یکی از دغدغه های مهم» خود را «چگونگی ایجاد ارتباط و وحدت میان آقای قاضی و آقای مدنی» می داند، لذا بدین خاطر «تصمیم گرفتم خدمتشان رفته، با هر کدام از آنها صحبت کنم. مرحوم آقای قاضی چون آشنایی کاملی با مسائل تبریز داشت، حرف ها و درد دلهای مرا خوب و راحت می پذیرفت و درک می کرد... اما مرحوم آقای مدنی چندان آگاهی از اوضاع و احوال شهر و اشخاص مختلف نداشت، لذا خیلی نمی توانستیم در او تأثیر داشته باشم و بعضی از حرف های من برای ایشان قابل هضم و قبول نبود... در مرحله دوم تصمیم گرفتم با هر دو به صورت جداگانه صحبت کنم و از حضرت امام وقت ملاقات گرفته و جداگانه به خدمت امام برسیم. اوایل ماه مبارک رمضان (مرداد ماه 1358) بود که در معیت آقای قاضی به قم مشرف شدیم...
تنهایی دیداری با امام داشتم و پیشنهاد کردم که در دیدار با آقای قاضی، همکاری و مشورت با آقای مدنی را به ایشان توصیه و تأکید نمایند. امام[در دیدار شهید قاضی با ایشان] مطلب را خیلی لطیف بیان کرده، فرمودند دشمنان ما خیلی شیطان و کینه توز هستند، آیت الله مدنی تازه به تبریز رفته است و چون با مسائل آنجا خیلی آشنایی ندارد، شاید دیگران خبرهایی را به او بدهند و حرفهایی بزنند که واقعیت ندارد، شما برای این که جلوی این شیطنت ها گرفته شود، هفته ای یکی ـ دو جلسه با هم داشته باشید و کارها را با مشورت یکدیگر انجام دهید. آقای قاضی گفتند: چشم. وقتی به تبریز برگشتیم آقای قاضی گفت» بیا با هم به منزل آقای مدنی برویم. عرض کردم: نه بهتر است خودتان به تنهایی بروید و با هم تنها باشید... همین برنامه را پس از گذشت مدتی با مرحوم آقای مدنی انجام دادم. برای دیدن امام به قم رفتیم...خدمت امام رفتیم، خیلی در محضر ایشان نشستیم، آقای مدنی گزارشی از وضع تبریز داده، گفتند: الحمدالله همان طوری که شما فرموده بودید ما علمای تبریز را جمع کردیم، الان مشکل روحانیون برطرف شده و همه علمای طرفدار آقای شریعتمداری با ما هستند و رفت و آمد دارند... مرحوم آقای مدنی چون قبلاً در نجف بودند، مثل آقای قاضی تجربه اذیت و آزار طرفداران آقای شریعتمداری را در تبریز نداشتند، لذا خیلی به آنها خوش بین بودند، آنها نیز از این خوش بینی سوء استفاده کرده، تا حدودی هم در این مقطع اطراف ایشان را گرفته بودند. من در حضور امام این مسائل را به آقای مدنی گفتم و امام ضمن تأیید آنها به ایشان فرمودند: خوب است بگذارید بیایند و بروند، احترامشان بکنید، اما این را بدانید که آنها شما و من مرا نمی پذیرند. بعد توصیه کردند که شما تا می توانید در امور شهر با آقای قاضی مشورت کنید. این جلسه هم به خوبی انجام گرفت و آقای مدنی هم راضی بود. پس از بازگشت به تبریز در همان ماه مبارک رمضان جلسه مشترکی برگزار کردیم و با هماهنگی طرفین تقسیم کار شد و نگرانی من تا حدودی برطرف گردید.»(همان، از ص 125 تا 128)
خیرخواهی و تدبیر دیگر آیت الله موسوی تبریزی آنجا معلوم شد که از دو دسته شدن دوست داران امام و انقلاب جلوگیری کرد، چرا که هیئتی از طرف حضرت امام برای رسیدگی به اوضاع آشفته کمیته های تبریز اعزام شدند و اعضای هیئت با تشکیل جلسه در منزل آیت الله مدنی از آیت الله قاضی و حاکم شرع منصوب امام دعوت نکردند... به اعضای هیئت پیشنهاد داده بودند که حضرت امام آقای مدنی را به امامت جمعه منصوب کنند... با اطلاع از موضوع خیلی ناراحت و نگران شدم، همان روز با دفترامام در قم تماس گرفتم... گفتم از قول من به حضرت امام عرض کنید که با توجه به شناختی که من از فضای شهر تبریز دارم، این اقدام به هیچ وجه به صلاح نیست. بعد پیشنهاد کردم که بهتر است هر دو نفر برای امامت جمعه انتخاب و معرفی شوند. همان شب پیام من را به امام رساندند، ایشان پسندیده و فرموده بودند که آقایان قاضی و مدنی هر دو امام جمعه باشند. دفتر امام همان شب موضوع را به آقای مدنی ابلاغ کردند... خبر انتصاب آیت الله مدنی و آیت الله قاضی به امامت جمعه تبریز در اخبار رادیو اعلام شد... با اعلام این خبر جلسه مشترکی با این دو بزرگوار تشکیل دادیم، قرار شد خطبه ها را نوبتی بخوانند و آقای مدنی هفته اول اقامه جمعه کنند و هفته بعد آقای قاضی ادامه دهند، هر دو نیز به همدیگر اقتدا نمایند... کار تصویب قانون اساسی در مجلس خبرگان، پس از ماه مبارک رمضان آغاز شد و آقای مدنی که نماینده تبریز در آن مجلس بودند، به تهران رفتند و اکثر نماز جمعه ها را آقای قاضی اقامه می کردند و مشکل خاصی میان این دو بزرگوار نبود، هر روز که می گذشت هم دلی و محبت آنها نسبت به دیگری بیشتر می شد.»(همان، از ص 128 تا 130)
مطالعه و بررسی حوادث و اتفاقات تبریز در آن ایام، مطلب دیگری است که باید در خاطرات آیت الله موسوی تبریزی و دیگر منابع بدان پرداخت، ولی آنچه از روایت ایشان در این مقاله و به مناسبت تکریم و بزرگداشت شهادت آیت الله مدنی آمده، دارای نکات و عبرت هایی است و بعضی از مظلوم نمایی ها را افشا می کند.
فقیه مجاهد و همراه مطیع و فداکار حضرت امام در سالهای مبارزه و نیز مقطع پس از پیروزی انقلاب، یعنی آیت الله مدنی روز جمعه 21 خرداد 1360 در محراب جمعه تبریز به شهادت رسید و به هم سنگر شهید محراب خود آیت الله قاضی طباطبایی ملحق شد.
امام خمینی این فقیه متقی و مجاهد را در پیام خود با اوصاف بلندی ستودند:
«یک تن دیگر از ذریه رسول الله و اولاد روحانی و جسمانی شهید بزرگ امیرالمؤمنین ... سیدبزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات، حجت الاسلام والمسلمین شهید عظیم الشأن مرحوم حاج سید اسدالله مدنی ـ رضوان الله علیه ـ همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقی شقی به شهادت رسید ... شخصیتی به تمام معنا اسلامی... مجاهد عزیز و عظیم»(صحیفه امام، ج 15، ص 225-226)
حضرت امام در این پیام و به مناسبت شهادت خونین یکی از همراهان خستگی ناپذیر خود گفتند: «خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است.»(همان، ص 227)
نکته درس آموز در این میان این است که اهداف و راه الهی امام خمینی با مجاهدت و همراهی عالمانی با اوصاف شهیدان سرفرازی مانند آیت الله مدنی پیموده شد و هرگاه این بنا از آن حقایق و اخلاص ها و فداکاری ها تهی گردد، نتیجه کارها نیز تغییر خواهد کرد و سنت الهی «إن عدتم عدنا»(اسرا، آیات 8) تحقق خواهد یافت. خدا کند امانت داران صادق و صابری برای امانت الهی امام خمینی و یاران و همراهان حقیقی ایشان باشیم.