دکتر زریاب خویی از شاگردان امام به تقید ایشان به روضه و احکام شرع اشاره کرده و گفته است: هیچ گاه ایشان را ندیدم که به نماز جماعت نروند و همین تقید به شرع و فقه باعث شده بود که کسی نتواند اعتراضی بکند.
جی پلاس، دکتر عباس زریاب خویی(1) از شاگردان امام خمینی (س) و از اساتید تاریخ در خاطراتی که از ایشان دارد به بیان نظر امام درباره عقاید ارسطو پرداخته و در ادامه از چگونگی برگزاری کلاس های فلسفه به وسیله ایشان گفته و اینکه چرا به خود اجازه نمی دادند که به این کلاس ها اعتراض کنند.
امام به عقاید ارسطو و حکمت قدیم معتقد بودند. منتها به شکل دیگری تفسیر می کردند، می گفت: این طبیعیات که علوم جدید می گوید در حد علوم تجربی است و این با فلسفه واقعی منافات دارد. فلسفه واقعی همان است که آنها گفتهاند و اینها فقط تجربیات است، صنعت و تکنیک است. در آن زمان در حوزه، از اساتید فلسفه معمولا به خوبی یاد نمیکردند؛ البته به جز ایشان، چون در فقه و اصول متبحر بودند. اما عدهای از قشریون با ایشان مخالفت میکردند. یعنی عدهای بودند که میگفتند: حکمت، انسان را گمراه میکند و بنای حوزه برای تعلیم فقه است. طلاب میآیند که در این جا احکام الهی را یاد بگیرند اما در فلسفه ممکن است خیلی از افراد، معاد جسمانی را منکر بشوند، یا دنیا و عالم را اگر قدیم ذاتی ندانند، قدیم زمانی بدانند.
(یعنی از لحاظ زمان قدیم است نه به لحاظ ذات) و اینها خلاف شرع است. میترسیدند و میگفتند حکمت خیلی افراد را گمراه کرده است. میگفتند حتی خود ملاصدرا عقایدش، عقایدی نیست که صریح با دین موافق باشد. او خیلی مسائل را تأویل میکند، حدود عالم را تأویل میکند، معاد را تأویل میکند و اینها درست نیست. در مباحث عرفانی، وحدت وجود برای آن افراد خیلی اهمیت داشت. میگفتند: وحدت وجود، یعنی وجود انسان و خدا یکی است. لذا مخالف شرع و توحید است. این کفر است و شریک دادن به خدا در وجود است. ولی این استنباط خود را نسبت به امام اگر میگفتند خیلی زیر لبی و پنهانی میگفتند. درس امام در زمان حاج شیخ عبدالکریم هم بود. آن زمان هم چند بار دروس فلسفه تعطیل شد حتی درس امام را تعطیل کردند. درس آقای شاه آبادی را هم که عرفان میگفت، تعطیل کردند. البته آن زمان من نبودم؛ ولی شنیده بودم. ولی بعد از فوت حاج شیخ عبدالکریم امام خیلی با گامهای محکم و فشرده میآمدند. اول در مدرسه دارالشفاء درس شرح منظومه میدادند و بعد درس اسفار را میگفتند. ساعت ده و سی دقیقه، حدود یک ساعت تا سه ربع درس شرح منظومه را میدادند. بعد شاگردان درس اسفار که سطح بالاتری بودند، میآمدند و تا ظهر میشد و ظهر برای نماز تشریف میبردند. ایشان خیلی به اصول و آداب شرع مقید بودند. علاوه بر این در بحثها هیچگاه بحث فلسفی نمیکردند و هرکس در پیش مردم یا جایی بحث فلسفی میکرد و سؤالی از ایشان میکرد در جواب میفرمودند: نمیدانم و جوابی نمیدادند. فقط در فقه و اصول با دوستان و همسالان تمام مباحث را میکردند. این بود که کسی جرأت نداشت چیزی به ایشان بگوید. به لحاظ رعایت ظاهر فوقالعاده مقید بودند.
تقید ایشان به شکلی بود که در ایام محرم منزلشان روضه بود. من هم رفتم. روز عاشورا را زیارت عاشورا میخواندند و با آنکه صاحب مجلس بودند و مردم میآمدند و میرفتند، ایشان هیچ حرف دیگری نمیزد و همانطور که تسبیح در دست میچرخاندند اذکار زیارت را میخواندند یا مقید بودند که همیشه به نماز جماعت بروند. ما گاهی به نماز جماعت میرفتیم، ولی ایشان را ندیدم که به جماعت نروند. ابتدا پشت سر مرحوم آیتالله حجت و بعد در نماز آیت الله سید محمد تقی خوانساری شرکت میکردند و به همراه مرحوم حاج سید احمد زنجانی از دوستانشان در صف اول جماعت حاضر میشدند.
اینگونه تقید ظاهری به آداب شرع و فقه در ایشان سبب شد که دیگر کسی نتواند اعتراضی بکند؛ ولی با وجود این از سال 1322 ـ 1323 به بعد درس فلسفه را تعطیل کردند و فقط منحصرا به درس فقه و اصول پرداختند. مگر خیلی خصوصی کسانی مثل حاجآقا مهدی حائری یا یکی دو نفر نزد ایشان فصوص الحکم میخواندند.
برشی از کتاب امام به روایت دانشوران؛ ص 169-171
1. عباس زریاب خویی در 22 تیر 1298 در خوی و در خانواده ای میان حال و نسبتا مرفه زاده شد. در پنج سالگی او را به مکتب گذاشتند تا قرآن بیاموزد. در هشت سالگی به دبستان رفت و پس از پایان دوره اول متوسطه به علت نبودن دوره دوم دبیرستان در خوی به ناچار ترک تحصیل کرد، اما شوق علم آموزی او را به تحصیل علوم حوزوی کشاند و عربی را تا حد مغنی و منطق را تا حد شرح شمسیه و اصول فقه را تا حد معالم نزد حاج شیخ عبدالحسین اعلمی و میرزا حسن مناقب در خوی آموخت. در سال 1316، یکی از طلاب همشهری زریاب به نام شیخ صادق فراحی که بعدها روحانی طراز اول خوی شد، چون علاقه و استعداد وی را به علم آموزی دید، او را تشویق کرد به قم برود.
زریاب رهسپار قم شد و با شیخ صادق در مدرسه جانی خان، جای گرفت و بعدها به مدرسه فیضیه رفت و در آن جا به تحصیل ادامه داد. نخستین استادش در قم همان شیخ صادق بود و بعد درس فقه و اصول آقا سید محمد یزدی معروف به محقق داماد رفت و در فلسفه از امام خمینی درس گرفت و در درس خارج فقه و اصول از محضر آیات عظام، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری و سید محمد حجت بهره گرفت.
مطالعات زریاب در قم منحصر به درسهای حوزه نبود و کتابهای دیگری از قبیل کتابهای اجتماعی و فلسفی و روانشناسی و فقه و اصول اهل سنت و ریاضی و زبان فرانسه را میخواند. در 1322، به خوی بازگشت و به تدریس در دبیرستان پرداخت. دو سال بعد به تهران آمد و به استخدام کتابخانه مجلس شورای ملی در آمد و در دانشکده معقول و منقول (الهیات) به تحصیل پرداخت. پس از آن به کتابخانه مجلس سنا رفت و به معرفی سید حسن تقی زاده، 1334، بورس مطالعاتی اوقاف هرمبولدت آلمان غربی که از مهمترین بنیادهای علمی و فرهنگ آلمان است در اختیار او قرار گرفت و حدود 5 سال در آلمان به تحصیل در تاریخ و علوم و معارف اسلامی و فلسفه گذراند و دکترای خود را در رشته تاریخ دریافت کرد و به ایران بازگشت و دوباره به کتابخانه مجلس رفت و مشغول به کار شد. اندکی بعد به دعوت هنینگ، ایرانشناس نامی به دانشگاه برکلی در کالیفرنیا رفت و از 1341 تا 1343، به تدریس پرداخت.
زریاب با اینکه پستی دائمی در آن دانشگاه به دست آورده بود، اما به دلیل علاقه به ایران به وطن بازگشت و به تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشتههای تاریخ و ادبیات و معارف اسلامی مشغول شد و تا مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به آن کار ادامه داد و پس از آن مجبور به ترک دانشگاه شد. زریاب علاوه بر فعالیت دانشگاهی، عضو مجامع علمی و بینالمللی چندی مانند انجمن بینالمللی شرق شناسی آلمان و مجمع بینالمللی کتیبههای ایرانی بود.
زریاب در دوران بازنشستگی به دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و دائرةالمعارف تشیع رفت و به نوشتن مقاله پرداخت و سرانجام در 1380، به دیار باقی شتافت.