ششمين امام شيعيان جعفر بن محمد صادق عليه السّلام است كه بنا به نقل برخى منابع، در سال 80 هجرى «1» و به نقل منابع ديگر، در سال 83 هجرى ديده به دنيا گشودند. «2» مادر آن حضرت، فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است. درگذشت امام، به اتفاق مورخان، در ماه شوال سال 148 در دوران خلافت منصور عباسى بوده «3» و در برخى از كتابها گفته شده كه روز آن، 25 ماه شوال بوده است. «4»
تكيه اصلى شيعه، از نظر فكرى و عقيدتى، بر امام صادق عليه السّلام بوده و بخش بزرگى از احاديث و علوم اهل بيت توسط اين امام گسترش يافته است. امام صادق عليه السّلام حد فاصل فرقههايى قرار گرفته بود كه در شيعه به وجود آمد و وظيفه مهم حفظ و صيانت شيعه از انحرافات را در رأس برنامه خود قرار داد و آن را از تأثيرپذيرى در برابر انحرافات موجود عصر خود، كه خلوص فكرى و عقيدتى و استقلال مكتبى آن را به طور مداوم مورد تهديد قرار مىداد، بازداشت.
(1). كشف الغمه، ج 2، ص 161؛ اثبات الوصيه، ص 178
(2). الكافى، ج 1، ص 472؛ الارشاد، ص 304؛ فرق الشيعة، ص 78
(3). الكافى، ج 1، ص 472؛ الارشاد، ص 304؛ فرق الشيعة، ص 78
(4). تواريخ النبى و الآل، ص 68
------------------------------------------------------------------------
رواياتى كه در باب امامت امام صادق عليه السّلام نقل شده، در بسيارى از جوامع روايى و كتابهاى تاريخ شيعه از جمله «كافى» (كتاب الحجة) «كشف الغمة فى معرفة الائمه» «1» «اثبات الوصيه» و «ارشاد» مفيد و «إثبات الهداة» وارد شده است.
امام باقر عليه السّلام، در مدينه زندگى مىكرد، اما امام صادق عليه السّلام از آنجا كه بيشتر شيعيان آن حضرت در عراق بودند و يا به دلايل ديگر، مدتى در عراق به سر برده است. «2»
در دوران امام ششم، امويان سقوط كردند و حكومت به دست بنى عباس افتاد.
آن حضرت عليه السّلام پس از آن كه طولانىترين مدت را- نسبت به ساير امامان- در ارشاد مردم سپرى كرد، در سال 148 رحلت نموده و شيعيان را در غم سنگين و هميشگى ناشى از فقدان خود باقى گذاشت. درباره شهادت امام صادق عليه السّلام روايتى از منابع اهل سنت نقل شده «3» اما ابو زهره آن را نادرست شمرده و براى اثبات نظر خود به تمجيد منصور از امام صادق عليه السّلام و اظهار تأسفش از رحلت آن حضرت- كه يعقوبى آن را روايت كرده- استناد جسته است. «4» او همچنين اين اقدام از طرف منصور را، مخالف روش او در تحكيم پايههاى خلافتش مىداند. «5»
ولى بايد گفت، هيچكدام از اين دو امر، نص تاريخى و دليل بر عدم شهادت آن حضرت نيست؛ زيرا اظهار تأسف منصور به عنوان يك خليفه- كه نمىخواهد به ظاهر بپذيرد، امام صادق عليه السّلام به دستور وى به شهادت رسيده- امرى كاملا طبيعى است و مشابه آن درباره مأمون نسبت به امام رضا عليه السّلام نيز وجود دارد و اصولا درباره سلاطين و قتلهاى سياسى كه به دستور آنان صورت مى گيرد، اين رويّه امرى عادى است. همچنين حركت منصور و كشتن شمار زيادى از علويان و دشمنى صريح او با آنان كه بدون وقفه ادامه داشت با استظهار ابو زهره از رفتار منصور، منافات دارد.
به عكس، فرض كشته شدن امام صادق عليه السّلام به دستور منصور، مطابق روشن حكومتى او بوده، چنانكه رويه معمول او در بر خود با دشمنانش نيز همين بوده
(1). كشف الغمه، ج 2، ص 173- 167
(2). الملل و النحل، ج 1، ص 147
(3). الاتحاف بحب الاشراف، ص 147
(4). تاريخ اليعقوبى، ج 3، ص 117؛ الامام الصادق عليه السّلام، ابو زهره ص 67
(5). الامام الصادق عليه السّلام، ص 64
------------------------------------------------------------------------
است، گرچه اقدامات اينچنينى وى، در پس پرده و كاملا محرمانه انجام مىگرفته تا او از عوارض جانبى آن در امان باشد. بنابراين اگر گزارشى تاريخى درباره مسموم شدن آن حضرت به دست منصور وجود داشته باشد، زمينه پذيرش آن بيشتر است تا انكار آن به دليل اظهار تأسف منصور!
شخصيت اخلاقى و فقهى امام صادق عليه السّلام
درباره شخصيت علمى امام صادق عليه السّلام شواهد فراوانى وجود دارد. به نظر شيعه، نصب ايشان به مقام امامت از جانب خداوند متعال بوده و اين بدان معناست كه آن حضرت داراى شرايط لازم براى احراز اين منصب بوده است. حضرت در ميان اهل سنت، از نظر روايت حديث و فقاهت و افتاء، از موقعيت شامخى برخوردار بوده به طورى كه او را از شيوخ مسلّم ابو حنيفه و مالك بن انس و شمار فراوانى از محدثان بزرگ زمان خود به شمار آوردهاند. مالك بن انس از جمله كسانى است كه مدتى در محضر امام صادق عليه السّلام تلمذ كرده و درباره شخصيت آن حضرت چنين مىگويد:
و لقد كنت آتى جعفر بن محمد و كان كثير المزاح و التبسم، فاذا ذكر عنده النبى صلّى اللّه عليه و آله اخضرّ و اصفرّ، و لقد اختلفت اليه زمانا و ما كنت أراه الّا على ثلاث خصال: امّا مصلّيا و اما صائما و اما يقرأ القرآن و ما رأيته قطّ يحدّث عن رسول الله صلّى اللّه عليه و آله إلّا على الطّهارة و لا يتكلم فى ما لا يعنيه و كان من العلما الزهاد الذين يخشون الله و ما رأيته قط الا يخرج الوسادة من تحته و يجعلها تحتى. «1»
مدتى خدمت جعفر بن محمد مشرف مىشدم. آن حضرت اهل مزاح بود و همواره تبسم ملايمى بر لبهايش نقش مىبست. هنگامى كه در محضر او نامى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله برده مىشد، رنگش به سبزى و سپس به زردى مىگراييد. در مدتى كه به خانه آن حضرت رفت و آمد داشتم او را خارج از سه حال نديدم؛ يا نماز مىخواند يا روزه بود و يا به قرائت قرآن اشتغال داشت و هرگز بدون وضو از حضرت
(1). المناقب، ص 41 به نقل از ابو زهره؛ الامام مالك، صص 95- 94؛ و نك: الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 53؛ التوسل و الوسيله، ابن تيميه، ص 52
-------------------------------------------------------------------
رسول صلّى اللّه عليه و آله نقل حديث نمىفرمود و سخنى به گزاف نمىگفت. ايشان از آن دسته از علماى زاهدى بود كه ترس از خدا سراسر وجودش را فرا گرفته بود. هرگز به خدمت او شرفياب نشدم جز اين كه زيراندازش را از زير پاى خود برمىداشت و زير پاى من مىگذاشت.
از عمر بن المقدام نقل شده كه گفت: كنت اذا نظرت الى جعفر بن محمد علمت أنّه من سلالة النبيين. «1» هنگامى كه جعفر بن محمد عليهما السّلام را مىديدم، مىفهميدم كه او از نسل پيامبران است.
جاحظ از علماى مشهور قرن سوم درباره آن امام چنين مىگويد: جعفر بن محمد الذي ملاء الدنيا علمه و فقهه و يقال أن أبا حنيفة من تلامذته و كذلك سفيان الثورى و حسبك بهما فى هذا الباب. «2» جعفر بن محمد كسى بود كه علم و فقهش عالم را فرا گرفته و گفته مىشود كه ابو حنيفه از شاگردان او بود و همچنين سفيان ثورى و تلمذ اين دو نزد آن حضرت در عظمت علمى او كافى است.
ابن حجر هيتمى نيز در مقام تمجيد از شخصيت علمى امام اشاره به اين نكته دارد كه افرادى چون يحيى بن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيان ثورى، ابو حنيفه و شعبه و ايوب فقيه از آن حضرت نقل روايت نمودهاند. «3» يك نمونه از دانش اندوزى ابو حنيفه از امام صادق عليه السّلام را وزير آبى در كتابش آورده كه حضرت در پاسخ پرسش ابو حنيفه كه پرسيده بود: يا أبا عبد الله ما أصبرك على الصلاة، مطالب مفصلى را بيان فرمودند. «4»
درباره شخصيت امام صادق عليه السّلام عبارات زيادى از علما و انديشمندان نقل شده كه استاد اسد حيدر قسمت معظمى از آنها را در كتاب ارزشمند خود «الامام الصادق و المذاهب الاربعة» گرد آورده «5» و طبعا در اينجا نيازى به تكرار آنها نيست. كثرت دانش اندوزانى كه در محفل درس امام حاضر مىشدند و يا از آن حضرت حديث نقل
(1). تهذيب التهذيب، ج 2، ص 104؛ كشف الغمه، ج 2، ص 18؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 2، ص 556؛ سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 257
(2). رسائل الجاحظ، ص 106
(3). الصواعق المحرقه، ص 120
(4). نثر الدر، ج 1، ص 356
(5). الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، صص 62- 51
------------------------------------------------------------------
مى كردند، نشان دهنده عظمت شخصيت علمى ايشان مىباشد.
حسن بن على الوشاء مىگفت: در مسجد كوفه نهصد نفر را ديده كه حدّثنى جعفر بن محمد «1» مىگفتند. برخى منابع، شمار كسانى را كه از آن حضرت تلمذ كرده و حديث شنيدهاند، حدود چهار هزار نفر ياد كردهاند. «2»
سفيان ثورى- كه در منابع اهل سنت به زهد و علم شهرت دارد- همراه نصير بن كثير نزد امام صادق عليه السّلام زانوى ادب زده و از آن حضرت بهره علمى و اخلاقى برده است. «3» نصير با سفيان در موسم حج نزد امام آمد و گفت: مىخواهم به حج بروم.
چيزى به من تعليم ده تا به وسيله آن نجات پيدا كنم. امام دعايى به آنها تعليم فرمود. «4»
در موارد ديگرى نيز عاجزانه از امام مىخواست تا براى او حديثى نقل كند.
در اين ميان كسانى نيز بودند كه با نقل احاديث كاذبى از امام صادق عليه السّلام، قصد تضعيف آن حضرت را داشتند. شريك در اين باره مىگويد: جعفر بن محمد مردى صالح و باتقوا است اما افراد جاهلى نزد او رفت و آمد دارند كه در بيرون، احاديث جعلى از وى نقل مىكنند، آنها به منظور اندوختن مال و اخاذى از مردم، هر منكرى را بر آن حضرت نسبت مىدهند؛ از آن جمله بيان بن سمعان يكى از غلات معروف است كه ادعا دارد شناخت امام، از نماز و روزه و كليه واجبات و فرائض شرعى كفايت مىكند. شريك در پايان سخنانش مىگويد: ساحت جعفر از كليه اين اكاذيب پاك و مبرّا است، ولى وقتى مردم آنها را مىشنوند، موقعيت امام در نظر آنها ضعيف مىشود. «5»
از اين موارد كه بگذريم، امام در عصر خود، به ويژه در نگاه دانشمندان جامعه، از عظمت فراوانى برخوردار است. ابو زهره در اين زمينه مىنويسد:
ما أجمع علماء الاسلام على اختلاف طوائفهم فى أمركما أجمعوا على فضل الإمام
(1). الامام الصادق، ص 129؛ و نك: الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 67
(2). كشف الغمه، ج 2، ص 166
(3). العقد الفريد، ج 3، ص 175؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 167؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص 147؛ كشف الغمه، ج 2، ص 157
(4). السهمى تاريخ جرجان، ص 554؛ المزى، تهذيب الكمال، ج 5، ص 92؛ ابن عساكر به نقل از طبرى، ج 15 طبع لين. ص.Lxxxiv
(5). رجال كشى، صص 325- 324
---------------------------------------------------------------------
الصادق و علمه. «1» علماى اسلام با تمام اختلاف نظرها و تعدد مشربهايشان در فردى غير از امام صادق عليه السّلام و علم او اتفاق نظر ندارند.
شهرستانى نويسنده كتاب مشهور «ملل و نحل» درباره شخصيت علمى و اخلاقى آن حضرت مىنويسد: و هو ذو علم غزير فى الدين و ادب كامل فى الحكمة و زهد بالغ فى الدنيا و ورع تامّ عن الشهوات. «2» او در امور و مسائل دينى از دانشى بىپايان و در حكمت از ادبى كامل و نسبت به امور دنيا و زرق و برقهاى آن از زهدى نيرومند برخوردار بود و از شهوتهاى نفسانى دورى مىگزيد.
ابو حنيفه افزون بر اين كه از امام باقر عليه السّلام بهرهها برده «3» از امام صادق عليه السّلام نيز حديث نقل مىكند؛ چنانكه روايات او از امام صادق عليه السّلام در كتاب «الآثار» وى فراوان ديده مىشود. «4»
او خود درباره امام صادق عليه السّلام مىگفت: ما رأيت أفقه من جعفر بن محمد، و أنّه أعلم الأمّة «5»، من هرگز فقيهتر از جعفر بن محمد نديدهام، او مسلّم اعلم امّت اسلامى است.
ابن خلكان، از مورخان مشهور، درباره آن حضرت مىگويد: أحد الأئمّة الاثنى عشر على مذهب الامامية و كان من سادات أهل البيت و لقّب بالصادق لصدق مقالته، و فضله أشهر من أن يذكر «6»، او يكى از امامان دوازدهگانه اماميه و از بزرگان اهل بيت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود، به جهت صدق سخنانش به لقب صادق شهرت يافت و فضل او مشهورتر از آن است كه نيازمند توضيح باشد.
شيخ مفيد درباره آن حضرت مىگويد: و لم ينقل العلماء عن احد من اهل بيته ما نقل عنه. «7» علماى اسلام از احدى به اندازه آن حضرت حديث نقل نكردهاند.
منصور عباسى كه همواره درگير مبارزه با علويان بود، مىكوشيد تا شخصيت
(1). الامام الصادق عليه السّلام، ص 66
(2). الملل و النحل، ج 1، ص 147؛ الامام الصادق عليه السّلام ص 39
(3). جامع المسانيد، ج 2، ص 349
(4). الامام الصادق عليه السّلام، ص 38
(5). جامع المسانيد، ج 1، ص 222؛ الامام الصادق عليه السّلام، ص 224 و الامام ابو حنيفه، ص 70
(6). وفيات الاعيان، ج 8، ص 105
(7). كشف الغمه، ج 2، ص 166
-------------------------------------------------------------------
فقهى امام صادق عليه السّلام را با مطرح كردن برخى از فقهاى اهل سنت مثل مالك بن انس كم رنگ جلوه دهد. او به مالك مىگفت: به خدا تو عاقلترين مردم هستى ... اگر عمر من باقى بماند، فتاوا و اقوال تو را همانند مصحف نوشته به تمام آفاق فرستاده و مردم را مجبور به پذيرش آن مىكنم. «1»
اين حركت منصور ناشى از علاقه وى به مالك نبود، بلكه بر آن بود تا با برجسته كردن مالك، آتش كينه و حسد خود نسبت به امام صادق عليه السّلام و ديگر علماى مخالف فرو نشاند.
منصور به منظور ايراد خدشه به شخصيت علمى و فقهى امام، به هر وسيلهاى توسل مىجست، چنانكه ابو حنيفه را واداشت تا رو در روى امام ايستاده و با وى به بحث بپردازد، تا در صورت پيروزى ابو حنيفه، امام را در صحنه علم و دانش اسلامى تحقير كند. ابو حنيفه خود جريان اين داستان را چنين نقل كرده است:
منصور به من گفت: مردم توجه عجيبى به جعفر بن محمد پيدا كرده و سيل جمعيت به طرف او سرازير شده است، تو چند مسأله از مسائل مشكل را آماده كرده و حل آنها را از جعفر بخواه و چون او نتوانست جواب مسائل تو را بدهد، از چشم مردم خواهد افتاد. من نيز چهل مسأله بسيار پيچيده و مشكل آماده كردم.
آنگاه امام صادق عليه السّلام و ابو حنيفه در حيره و در حضور منصور با هم ملاقات مىكنند. ابو حنيفه لحظه ورود خود به مجلس منصور را چنين توصيف مىكند:
هنگامى كه وارد مجلس شدم جعفر بن محمد را ديدم كه هيبت و عظمت شخصيت وى حتى خود منصور را تحت الشعاع قرار داده بود، سلام كرده و در جاى خود قرار گرفتم. آنگاه منصور خطاب به من چنين گفت: مسائل خود را بر ابو عبد اللّه عرضه كن. من مسائلى را كه با خود آورده بودم يكى پس از ديگرى از آن حضرت مىپرسيدم و او در پاسخ مىفرمود: درباره اين مسأله عقيده شما چنين است و اهل مدينه چنين مىگويند و ما چنين مىگوييم. نظر آن حضرت در پارهاى از مسائل طرح شده با نظر ما و در پارهاى ديگر با نظر اهل مدينه و در مواردى با نظر هر دو مخالف
(1). تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 209
-----------------------------------------------------------------
بود. بدين ترتيب چهل مسأله به آن حضرت عرضه و جواب آنها دريافت شد.
پس از پايان مناظره، ابو حنيفه بىاختيار آخرين سخن خود را با اشاره به امام صادق عليه السّلام چنين ادا كرد:
إنّ أعلم الناس، أعلمهم باختلاف الناس، «1» دانشمندترين مردم كسى است كه به آراء و نظرهاى مختلف علما در مسائل، احاطه داشته باشد. امام صادق عليه السّلام نيز همچون جدش امير مؤمنان عليه السّلام مىفرمود: سلونى قبل ان تفقدونى، فإنّه لا يحدثكم أحد بعدى بمثل حديثى. «2» قبل از آن كه مرا نيابيد بپرسيد و بعد از من كسى نيست كه چون من براى شما حديث بگويد.
از امام صادق عليه السّلام نه تنها در مسائل فقهى، بلكه در زمينه تفسير، علم كلام و اخلاقيات، احاديث با ارزشى به دست ما رسيده است. با مراجعه به بخش اصول كتاب «كافى»، عمق و وسعت نظر امام درباره مسائل عقلى اسلام آشكار مىشود. تفاسير روايى شيعه همچون «البرهان»، «صافى» حاوى روايات فراوانى از احاديث آن حضرت در اين زمينه مىباشد.
ابو زهره عالم سنى در اين زمينه مىنويسد: و لم يكن علمه مقصورا على الحديث و فقه الاسلام، بل كان يدرس علم الكلام. «3» دانش آن حضرت منحصر به حديث و فقه اسلامى نبود، بلكه علم كلام نيز تدريس مىفرمود.
تفصيل نظريات كلامى امام را در اينجا نمىتوان بيان داشت، اما جمله معروف امام در مسائل جبر و تفويض كه فرمود: لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين، زيباترين، جامعترين و دقيقترين تعبيرى است كه در اين مسأله ابراز شده است.
ابو زهره در جاى ديگر از كتابش درباره امام صادق عليه السّلام مىگويد:
و فوق هذه العلوم، قد كان الامام الصادق على علم بالاخلاق و ما يؤدّى الى فسادها. «4»
(1). تهذيب الكمال، ج 5، صص 79- 80؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 2، ص 556؛ الامام الصادق عليه السّلام، صص 28- 27؛ الامام ابو حنيفه، صص 71- 70
(2). تهذيب الكمال، ج 5، ص 79؛ سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 257؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 2، ص 559
(3). الامام الصادق عليه السّلام، ص 66
(4). همان، ص 67
-------------------------------------------------------------------
بالاتر از همه اين علوم، امام صادق عليه السّلام در زمينه اخلاق و علل و انگيزههاى فساد آن، آگاهيهاى بسيار ارزندهاى داشت.
شمار راويانى كه از امام حديث نقل كردهاند بسيار زياد است. اسامى آنان را در «تهذيب الكمال» مزى «1» و ديگر كتب رجالى چون «تهذيب التهذيب» مىتوان يافت.
در ميان آنان، بسيارى از شخصيتهاى مهم اهل سنت قرار دارند. ذهبى در «سير اعلام النبلاء» نام رواتى كه از امام صادق عليه السّلام حديث نقل كردهاند را آورده است. «2»
اين در حالى است كه بسيارى از محدثان جرأت نقل حديث از امام را در عهد بنى اميه نداشتند. درباره مالك بن انس آمده كه: لم يرو عن جعفر بن محمد حتى ظهر أمر بنى العباس. «3» از امام صادق عليه السّلام روايت نكرد تا آن كه بنى عباس به حكومت رسيدند.
برگرفته از کتاب: حيات فكرى و سياسى ائمه، رسول جعفريان ، صفحه 325 تا 333 ، ناشر انصاريان قم ، سال1381