1. عقيده و ايمان
جدايى مردم از دولت و حكومت باوجود وابستگى هايى كه مردم را به اطاعت از دولت مجبور مى سازد و قدرتى كه دولت عليه مردم به كار مى گيرد به عامل نيرومندى نياز دارد كه در انقلاب اسلامى بايد ريشه ى آن را در عقيده و ايمان مردم جستوجو كرد.
مردم بر اساس اعتقاد به امامت و تداوم آن و ايمان به مسئوليت عمومى در زمينه ى ايجاد حاكميت قانون و ارزش هاى الهى، هر گونه رابطه و همكارى با نظام هاى غاصب را نامشروع مى دانستند و نافرمانى در برابر حاميان اين نظام ها و ريشه كن كردن نهادهاى وابسته به آن ها را فريضه اى اجتناب ناپذير تلقى مى كردند.
در بحث ريشه هاى عقيدتى، توضيح بيش ترى در اين زمينه خواهيم داد.
2. اسلامى بودن انقلاب
منظور از اسلامى بودن اين است كه آرمان هاى انقلابى مردم، ريشه در ارزش هاى اسلامى داشت. محتوا و شعارهاى انقلاب برخاسته ى از مكتب بود و خط مشى مبارزه و اصول آن از اسلام سرچشمه مى گرفت. اسلام بود كه در جذب كردن و تحرّك بخشيدن به نيروهاى مؤمن، نقش تعيين كننده داشت و هدف اصلى قيام مردم به حاكميت رساندن مكتب و موازين اسلامى بود كه به انقلاب اسلامى تبديل شد. اين آرمان ها در كليه ى شعارهاى كوبنده ى تمامى قشرها متجلّى بود و شعارها از آگاهى مردم نسبت به اسلامى بودن انقلاب، نشان داشت.
3. معنويّت انقلاب اسلامى
معنويّتى كه به عنوان يك شاخص در انقلاب اسلامى مورد بحث است، از مقوله ى معنويّت در اومانيسم و انسان گرايى ـ كه انسان را از بند مالكيت آزاد مى داند ـ نيست; زيرا معنويّت انسان گرايانه گونه اى از مادّى گرايى است و آن چه مانند روح در كالبد انقلاب اسلامى دميده شده اوج آزادگى انسان است كه در بندگى و اطاعت خدا متجلّى مى شود.
همين معنويّت است كه با وجود قهرآميز بودن انقلاب به آن لطافت و روح انسانى مى بخشد و خشونت و نارسايى هاى ناشى از آن را تحمّل پذير مى كند.
4. قدرت رهبرى و نفوذ معنوى آن
فلسفه ى امامت و تداوم آن كه در زمان غيبت امام معصوم(عليه السلام) در ولايت فقيه ظاهر مى شود، از عوامل تعيين كننده در شكل گيرى و پيروزى انقلاب اسلامى بود.
مردم بر اساس اعتقاد به تداوم امامت در شكل نظام «ولايت فقيه»، رهبرى فقيه جامع الشرايط را بيش از يك ايدئولوگ پذيرايند. قدرت و نفوذ معنوى فقيه در حد مرجع تقليد به معنى حكومت بر دل ها و اطاعت در كليه ى شئون زندگى است. بر اين اساس فتواى او همان حكم خدا و پيروى از او اطاعت از امام معصوم و رسول خداست. قرآن كريم درباره ى اطاعت از رسول به صراحت مى گويد:
و من يطع الرسول فقد اطاع اللّه.
هركس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) اطاعت كند، بى ترديد از خدا اطاعت كرده است.
بى شك صداقت، صراحت، شجاعت، سازش ناپذيرى، از جان گذشتگى، صلابت، عشق به اسلام، مقام عرفانى، وارستگى، شخصيت والاى علمى و فقاهتى و سادگى معنى دار زندگى امام خمينى در ارائه ى اين الگوى رهبرى مؤثر بود، ولى در مورد مهم ترين شاخصى كه در معرفى امام به عنوان اسوه ى رهبرى تأثيرگذار بود و نقشى برتر از يك رهبر انقلاب به وى بخشيد ـ به بيان شهيد مطهرى ـ بايد گفت :
نداى امام از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ از ژرفاى روح اين ملت برخاست; مردمى كه در طول چهارده قرن حماسه محمد(صلى الله عليه وآله)، على(عليه السلام)، زهرا(عليها السلام)، حسن(عليه السلام)، حسين(عليه السلام)، زينب(عليها السلام)، سلمان، ابوذر، ... و صدها هزار شخصيت اسلامى ديگر را شنيده بودند، و اين حماسه ها با روحشان عجين شده بود، بار ديگر همان نداى آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند; على(عليه السلام) و حسين(عليه السلام) را در چهره او مشاهده كردند. او را آئينه تمام نماى فرهنگ و هويّت اسلامى خود كه تحقير شده بود، ديدند. مردم در امام ذوب شدند و امام در برابر اين لبيك بزرگ تاريخ چه كرد؟ او به اين ملت گمنام شخصيت داد.
آرى امام هويت اسلامى مردم را به آن ها باز گرداند. ايران را تأثيرگذار بر صحنه ى سياست جهان كرد و مانند صدراسلام، اسلام را به عنوان قدرتى مستقل در برابر جهان خواران، معرفى كرد و بدان تحقق بخشيد.
5 . قيام يك پارچه ى مردم
وحدت مردم در انقلاب به گونه اى بود كه به كاربردن واژه هايى، مثل مردم و ملت براى شناساندن آن نارساست. بايد از واژه ى امت كه به مفهوم دقيق قرآنى خود در انقلاب تحقق يافت، استفاده كرد.
در انقلاب اسلامى جمعيتى بزرگ در اوج پاكى، ايثار و پذيرا شدن اسلام و رهبرى، با حركتى پرتلاش، هدف دار و هماهنگ با خط رهبر مكتبى، قيام كردند و اين يكى از ويژگى هاى ممتاز انقلاب اسلامى است كه تاريخ كم تر نظيرى براى آن سراغ دارد.
اين وحدت همه ى اقشار ملت و بالاتر از آن، تمام جريان هاى سياسى را زير پوشش داشت و سر راه خود، مخالفان، بى طرف ها و حتى آن هايى را كه انديشه هاى وارداتى داشتند با خود هم گام كرد و شكاف ها و نقطه هاى ضعفى را كه ممكن بود مورد سو استفاده ى دشمن قرار گيرد، پركرد.
اين وحدت از نوع ائتلاف هاى حزبى يا سازماندهى هاى موقت و مصلحت آميز نبود، بلكه در فرياد الله اكبر متجلّى مى شد; آن گونه كه در روز عيد فطر و تاسوعا و عاشوراى سال 1357 در تهران و نيز در تظاهرات عظيم سراسر ايران شاهد بوديم.
اسلام، تنها عامل يك پارچگى مردم بود و اگر شعار و شعور ديگرى حاكم بود، بى ترديد وحدت آنان لطمه مى خورد. از اين رو بود كه اهل تسنن با شيعه هم صدا شدند، تكبير وحدت سردادند و در يك سنگر رزميدند.
منبع : انقلاب اسلامى ايران (علل، مسائل و نظام سياسى)، مؤلّف: استاد عباسعلى عميد زنجانى ، تدوين: نهاد نمايندگى مقام معظّم رهبرى در دانشگاهها ، مركز برنامه ريزى و تدوين متون درسى ، ناشر: دفتر نشر معارف ، نوبت چاپ: اوّل، پاييز 1381