با توجه به همۀ تجربههای تاریخی عجیب نیست که مردم اوکراین در برابر یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی جهان ایستادهاند و از سرزمین خود دفاع میکنند. در حالی که به ذهن اشغالگران روسی چنین میرسید که اگر نه در چند ساعت، در چند روز پروندۀ اوکراین را مختومه خواهند کرد. و به قول خودشان، دهها هزار روسیتبار ساکن آنجا برای متجاوزان فرش قرمز پهن میکنند و روی در روی هموطنان اوکراینی میایستند.
جماران: وقتی زلزله، بم را زیر و رو کرد، اخبار آن سراسر جهان را فرا گرفت و از این سو و آن سوی جهان به کمک هموطنان ما شتافتند. از جمله 101 پزشک و کادر درمانی با دارو و وسایل پزشکی از کشور اواکراین به ایران آمدند.
سابقۀ پزشکان روسی در ایران دستکم به زمان قاجار میرسد، چنانکه پزشک ویژۀ محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) از همین سرزمین بود، هرچند که حبیب یغمایی او را «روس سفید» معرفی کرده، اما گذشته از این موضوع، شاید از اوکراین و گرجستان هم پزشکانی به ایران آمده باشند.
به هر حال هنگام سفر رسمی اردیبهشت 1383 به کییف، پایتخت اوکراین، در برنامهام تقدیر و تشکر از این گروه همدل و همپیمان برای کاهش و تسکین آلام مردم کشورمان نیز قرار داشت و توفیق دیدار با آنها فراهم آمد.
در همان سفر به دیدن موزۀ جنگ اوکراین هم رفتیم، که بسیار آموزنده بود. در اینجا شاهد کارهای به چشم کوچک و تأثیرگذار مردمی هم بودیم؛ همچون نامۀ دانشآموزی به معلم جنگآورش یا درد دلهای مادری به فرزند رزمندهاش و هدایای بانویی به همسر جنگجویش و لباسها و پوتینهای سربازان و نامهها و عکسها و نوشتهها و مزارها و وسایل و تجهیزات سالم و آسیبدیدۀ همراه آنان، با آرایههای ساده و گیرا. موزۀ جنگ ما را با ابعاد گوناگون تهاجم و تجاوز نیز آشنا میکرد و اطلاعات دقیق و گستردهای با نگاهی عاطفی و احساسی از آن ماجرا به دست میداد. این یادگارها، نشاندهنده غیرت و وطندوستی مردمی بود که در کوچه و خیابان و با سبک و سیاق مدرن و امروزی آمد و شد داشتند و به نگاه ناظر بیرونی نمیرسید که از همان تبار جنگجویان وطنپرست و جانبرکف باشند.
بعدها در مدیریت شهر تهران شکلگیری موزۀ دفاع مقدس در تپههای عباسآباد عملیاتی شد، با خاطرهای که از آن دیدار برایم باقی مانده بود، این نقد را برآن داشتم که موزه بیشتر محل نشاندادن صنایع دفاعی و دستآوردهای نظامی و اقلام به غنیمت گرفته شده از دشمن است نه موزه جنگ، به واقع جنبۀ سختافزاری و سرمایهگذاری کلان و فضای مدرن آن، مانع از تأمین محتوای متناسب با رویکردهای رزمندگان و فهم عمیق ارتباط بازدیدکنندگان با دفاع ایرانیان از آیین و سرزمینشان شده است.
اما نکتۀ دیگر که برایم، یادگار آن سفر بود، اینکه در یک بنای باشکوه اوکراینی تناسب ابعاد معماری رعایت نشده بود. وقتی این را به دوستان همراه گفتم با عکسالعملهای متفاوت برخورد شد و چون پیرامون آن جستجو کردیم، دریافتیم که بنای نخست ارتفاع بیشتری داشته و چون درازای آن بیش از برج کلیسای شهر بوده با اعتراضات مردمی مواجه شده و از بلندای آن کاستهاند. این در همان زمانی بود که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با آراء ضد دینی بر این سرزمین با مشت آهنین حکومت میکرد.
در بخشی از دیدنیهای اوکراین به راهروهای زیرزمینی باریک و تاریک راهنمایی شدیم که در دیوارۀ آن اجسادی مومیایی شده از قدیسین و بزرگان کلیسای ارتدوکس اوکراین جا گرفته بودند و همین مردم در طول این همه قرون و با آنهمه فراز و فرود آن را به خوبی حفظ کرده بودند.
اینها برای ما باورپذیر بود، چون میدانستیم در این خطه مردمی زندگی میکنند که چاپ در امپراتوری گستردۀ تزار را در پنج قرن پیش بنیان گذاشتهاند و از میان آنان نویسندۀ بزرگ جهان داستایوسکی برخاسته است.
هنرمندان اوکراینی از ما خواستند تا از گالریها و کارگاههای بزرگ هنری آنها نیز دیدار کنیم.
در آنجا نکتهای که جلب توجه میکرد، حذف نمادهای دورۀ کمونیستی بود: تندیسها و سردیسهای مارکس و انگلس و لنین و هر نوع نماد مربوط به دورۀ سلطۀ شوروی را هرچند که هنرمندانه بود کنار گذاشته بودند. عجیب آنکه، گذشته از به حاشیه راندن آنها در موزهها و مراکز هنری، حتی در بوستانها و در گوشۀ کنار شهر، مجسمهها و داس و چکشها را از دل بناها جدا کرده و به زمین انداخته بودند و روی آنها پا میگذاشتند و مینشستند. آنها میتوانستند بقایای آن دوره را به راحتی از بین ببرند، اما گویی اصرار داشتند بیاعتنایی به آنها و نفرت از آنها چشمگیر باشد. به یاد شعر معروف خاقانی میافتادیم: «هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان».
در حالی که نقش برجستۀ "شیخ شامل" رهبر مسلمانان داغستان در قیام برابر زیادهخواهی تزارها، در جای خود در خیابانی نزدیک هتل محل اقامت ما بر جا بود و زیرنویسی دادههای آن را کامل میکرد. ما در گذشته چندان تفاوتی میان روسیه و قسمتهای اروپایی آن نمیدیدیم، اما تجربۀ تاریخی ما با آنچه این روزها بین روسیه و اوکراین میگذرد، همخوانی دارد.
در تاریخ روابط ما با امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی پیوسته نوعی غلبۀ عنصر روس را دیدهایم. بعد از قرارداد ننگین ترکمنچای، تسخیر سفارت روسیه و قتل گریبایدوف، وزیرمختار روسیه در تهران، از مهمترین مقاطع تاریخ روابط ایران و روسیه است. در بعضی از مآخذ تاریخی و تحقیقات معاصران، شورش علیه وزیر مختار به طبقات فرودست جامعه نسبت داده شده، اما استاد دکتر ناصر تکمیل همایون که در این باره تحقیقات وسیع کرده نشان دادهاند که با آمارهای موجود از آن زمان و جمعیت حاضر در تسخیر سفارت، به نظر وی، بیشتر و یا حتی اکثر مردان و بسیاری از زنان ساکن تهران در آن واقعه حضور داشتهاند. بخشی از اقامتگاه وزیر مختار در محلۀ "باب ایلچی" در بازار تهران تا چند سال پیش بر جا بود و ما در تهرانگردی آن را دیده بودیم، اما افسوس که اینک تنها چناری آسیبدیده از آن باقی مانده است.
نکته آنکه بعد از گذشت این همه سال از آن واقعه، سفیر روسیه زمستان سال گذشته در رفتاری پرسشبرانگیز برای نخستینبار در تهران در سالروز این اتفاق به شیوهای آن را یادآوری کرد.
وقتی جنبش مشروطیت اوج گرفت روسها برای سرکوب آن شتافتند و حتی نظام خودکامۀ سلطنت را در حمایت خود قرار دادند و محل جلسات نمایندگان مردم را به توپ بستند. به واقع خاطرۀ استبداد و بهویژه استبداد صغیر پیوندی با امپراتوری روسیه و سردار آن کلنل لیاخوف روسی دارد. در دورۀ گذشتۀ مدیریت شهری، در لچکی ضلع غربی میدان بهارستان در تقاطع خیابان اکباتان، نمادی از توپ کار گذاشتهاند، که لولۀ آن به سوی بنای زیبای قاجاری مجلس شورای ملی است و یادآور آن خاطرۀ تاریخی، زندهیاد عنایتالله رضا از اعضای سرشناس حزب توده، که از هنگام اقامت در شوروی از آن حزب بُرید، در خاطرات خود، از نقش عوامل شوروی در لو رفتن «53 نفر» در دورۀ پهلوی اول سخنی به میان میآورد. او میگفت با اینکه این گروه یکی از نخستین تشکیلات کمونیستی در ایران بوده خود روسها آن را از طریق عواملشان لو دادند، تا به این ترتیب سایر تشکیلات مخفی و مزدور خود را حفظ کنند و در این هدف موفق شدند. اما نکتۀ جالبتر سخن او دربارۀ همین گروه دکتر ارانی بود که گرچه کمونیست بودند، اما سرسپردۀ روسیه نبودند. ارانی تحصیلکردۀ آلمان بود و آثار کلاسیک مارکسیست را بیواسطه میخواند و با آنکه از تبار فکری آنها بود، او را تاب نیاوردند. درواقع، چون دل با «روسیه» نداشت، قربانی شد.
در فضای مجازی این روزها مصاحبۀ دکتر جهانشاهلو افشار از سران فرقۀ دموکرات آذربایجان جلب توجه میکند که چطور وابستۀ اتحاد جماهیر شوروی در تبریز خطاب به جعفر پیشهوری، سرکردۀ فرقۀ جداییطلب و رئیس دولت خودمختار آذربایجان درحالیکه در اتاق را میگشود میگوید: همانکس که تو را آورد اکنون میگوید برو.
آخرین اقدام پرابهام نمایندگی روسیه در تهران در سال 1400، انتشار عکسی از نشستن سفیر آن کشور و سفیر کشور انگلیس در محل سفارت روسیه و در همان جایگاهی است که رهبران متفقین در جریان اشغال ایران و کنفرانس تهران بر آن نشستند. و در حالی که کشور ما در قحطی و گرسنگی دست و پا میزد، ایران را «پل پیروزی» خواندند؛ گرچه این بار جای نمایندۀ آمریکا در این عکس خالی بود. به هر حال ایرانیان متوجه رفتار توهینآمیز این حرکت شدند و بهویژه در فضای مجازی و رسانه ها به آن اعتراض کردند.
با توجه به همۀ این تجربههای تاریخی عجیب نیست که مردم اوکراین در برابر یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی جهان ایستادهاند و از سرزمین خود دفاع میکنند. در حالی که به ذهن اشغالگران روسی چنین میرسید که اگر نه در چند ساعت، در چند روز پروندۀ اوکراین را مختومه خواهند کرد. و به قول خودشان، دهها هزار روسیتبار ساکن آنجا برای متجاوزان فرش قرمز پهن میکنند و روی در روی هموطنان اوکراینی میایستند.
گفتهاند سلطان محمود غزنوی، سیده ملک خاتون همسر فخرالدوله و فرمانروای وقت ری را که مزار او در جنوب تهران هنوز هم برجاست، «تهدید بسیار کرد»، که «ری را بستانم و تو را نیست گردانم»، «سیده» به او پیغام داد: «محمود پادشاهی عاقل است» و به جنگ «زنی» نخواهد آمد، زیرا «خدای عزّ و جل داند که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستادهام» و سرانجام کار از دو حال بیرون نیست: اگر من تو را شکست دهم، به همۀ عالم نامه مینویسم که «سلطانی را شکستم»، اما اگر تو مرا شکست دهی، «گویی زنی را شکستم، نه تو را فتح رسد و نه شعر فتح ... و به قول عنصرالمعالی در قابوسنامه، «بدین سخن تا وی زنده بود سلطان محمود قصد وی نکرد». گویا عقل سلطان محمود از روسها بیشتر بود!
*وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی