این که فلسطینیان، همه تیمهاى عربى شرکتکننده را نماینده و تیم خود بدانند و برد هریک از آنان را برد خود بدانند و برایش شادى کنند، اینکه انبوه تماشاچیان از هر کیش و قومیت و ملیتى، هنگام تشویق تیم کشورشان نام فلسطین را رسا فریاد زنند و سرود طنینانداز قدس را سر دهند و درودهایشان را نثار شهدای این سرزمین کنند و اینکه هرگلی که منجر به برافراشتن پرچم فلسطین در میدان بازی شود، به مثابه بُردى بزرگ برای خود قلمداد کنند، و بالاخره اینکه الجزایر قهرمان و تونس نایب قهرمان جام قطر هردو ، پیروزى خود را به ملت فلسطین اهدا کنند ، بیانگر این است که فلسطین همچنان در روح و روان و تاروپود ملتهای عرب جا دارد و هیچ قدرتی تاکنون توانایی مقابله با آن را نداشته است.
جماران: امروز سوتِ پایان بازیهاى جام فوتبال کشورهای عربی که با شرکت ۱۶ کشور از نهم آذرماه جارى آغاز شده بود با اعلام قهرمانی الجزایر زده شد.
قطرىها با ٣٠٠ هزار جمعیت بومى و بکارگیرى ۲.۵ میلیون خارجى مقیم، توانستند دهمین دوره این مسابقات را پس از توقف اجباری ۹ ساله به خاطر اختلافات و منازعات اعراب با یکدیگر با موفقیتی تمام به پایان برسانند تا پیشاپیش، توانایی، شایستگى و لیاقت مدیریت میزبانى جام جهانی ٢٠٢٢ را که در دیماه و آذرماه ۱۴۰۱ برگزار میشود و شماره معکوس آن از هماکنون آغاز شده است، ثابت و از هر لحاظ نگرانىهای جهان ورزش را برطرف کنند و همگان را به برگزاری یک جام جهانی موفق، خوشبین سازند.
البته تحلیل این مقوله به عهده صاحبنظران و متخصصان ورزش است و اینجانب نه ادعا و نه شایستگى ورود به چنین مقولهاى را دارم، اما قصد دارم از زاویهای دیگر به این رویداد بزرگ ورزشی نیمنگاهی داشته باشم.
بیشک اقدامات هوشمندانه قطریها و تلاش آنان در بازسازی وحدت عربی و ایجاد یک نوع همگرایی در جهان عربى که امروزه جز نام، چیز دیگری از آن باقی نمانده قابل توجه است و قطریها به زیبایی توانستند در ابعاد فرهنگی و هنری و معرفی سنتها و رسوم و نواختن سرود یکایک کشورهای عرب و تلفیق آنها در سرودی واحد در مراسم افتتاحیه باحضور شگفتانگیز بیش از ٦٠ هزار تماشاگر تجلی سازند.
دعوت بیسابقه، منحصر به فرد و مبتکرانه ۴۰ اندیشمند فکری و علمی عرب مقیم غرب و درخشش چهره یکایک آنان در آسمان استادیوم، معنا و مفهوم خاصی داشت. حتی از حضور شخصیت نمادین بسیاری از فرهنگها، یعنی ملا نصرالدین و الاغ جنجالیاش که او را «جحا» مینامند، دریغ نشد تا بدینوسیله با طرح پرسشی طنزگونه و کنایهآمیز از زبان او پیرامون روزگارِ ناخوشایند امروز اعراب، آنان را نسبت به احوالشان هشدار دهند.
پرسش مهمتر اما در این رابطه است که صرف نظر از دستاوردهاى مهم میزبان، برنده اصلی و واقعی این رویداد بزرگ ورزشی کیست؟ و ابعاد آن چیست؟
پاسخ به این پرسش با توجه به تحولات امروز منطقه و تبلیغات گسترده ضد ملتها و جریانهای مقاومتی و اقدامات شرمآور سازشکارانه با مرور اتفاقات حاصله در خلال سه هفته مسابقات، دشوار نیست و در نتیجه مىتوان با قاطعیت بر ادعاى افکار عمومى مبنى بر اینکه پیروز و برنده اصلی و واقعی و حتی بدون منازع جام عرب دوحه، بدون هیچ شک و تردیدى «قدس» و «فلسطین» است، صحه گذاشت.
اینکه پرچم فلسطین در گوشهگوشه ورزشگاهها برافراشته شود و اینکه بازیکنان تیمها، خودجوش و در هر برد و باختى در کنار پرجم کشورشان، پرچم فلسطین را بر میافراشتند و چفیههای فلسطینی را بر گردن خود میآویختند، اینکه بسیارى از تماشاچیان پس از هر مسابقه، نتیجه بازى را مهم ندانند و اینکه فلسطین را برنده مسابقه بدانند،
این که فلسطینیان، همه تیمهاى عربى شرکتکننده را نماینده و تیم خود بدانند و برد هریک از آنان را برد خود بدانند و برایش شادى کنند، اینکه انبوه تماشاچیان از هر کیش و قومیت و ملیتى، هنگام تشویق تیم کشورشان نام فلسطین را رسا فریاد زنند و سرود طنینانداز قدس را سر دهند و درودهایشان را نثار شهدای این سرزمین کنند و اینکه هرگلی که منجر به برافراشتن پرچم فلسطین در میدان بازی شود، به مثابه بُردى بزرگ برای خود قلمداد کنند، و بالاخره اینکه الجزایر قهرمان و تونس نایب قهرمان جام قطر هردو ، پیروزى خود را به ملت فلسطین اهدا کنند ، بیانگر این است که فلسطین همچنان در روح و روان و تاروپود ملتهای عرب جا دارد و هیچ قدرتی تاکنون توانایی مقابله با آن را نداشته است.
(البته این وضعیت حتی در کشورهای دیگر غیر عرب هم سرایت داشته است؛ دو ماه پیش بود که تماشاچیان اسکاتلندی، سرود رسمی رژیم اشغالگر را هنگام مسابقات تحریم کردند).
این اجماعِ کمسابقه در یک رویداد ورزشی با این گستره وسیع، به مثابه یک همهپرسی فراگیر، خودجوش و تاریخى، پیرامون بزرگترین معضل جهان اسلام و عرب یعنى فلسطین به شمار میرود و حقیقتاً نیازمند کالبدشکافى عمیق جامعهشناسى و روانشناختى است و البته این امر در رابطه با بازیکنان و تماشاگران عرب شمال آفریقا موسوم به «مغرب عربی» موضوعیت بیشتری دارد؛ چرا که اینان فشارهاى نژادپرستانه و تبعیضهاى ظالمانه بر هموطنان مهاجر خود در اروپا را کاملاً حس کرده و آن را محصول نقشهها و توطئهگریهای صهیونیستها با همکاری استعمارگران قدیم و جدید میدانند.
حافظه تاریخی این ملتها از ستمهای دوران استعمارگرى این قدرتها هرگز پاک نشده است.
و افزون بر آن ظلم و ستم و جنایتهاى اشغالگران در نبرد سیف القدس و انتفاضه شیخ جراح، همچنان زخم لاى استخوان باقى مانده است.
چنین واکنشهایى در ورزشگاههاى فوق مدرن دوحه و در میانه رفاه و آسایش و بازتاب گسترده و فوقالعاده آن در فضاهاى مجازى و برخی از ز رسانههاى مستقل، بهرغم اعمال شدید سانسور از سوى امپراتوریهاى رسانهاى وابسته، نشان از ترکیدن بغض و درد نهفته جوانان و مردمی است که در قامت بازیکنان و تماشاچیان، به سیاستهاى سازشکارانه و تحمیلى حاکمان خود، بویژه نسبت به اقدامات اخیر عادیسازی روابط با رژیم اشغالگر قدس معترضاند؛ و نیز بیانگر آینده تحولات در این حوزه و چشماندازی بر تحولات آینده مسئله فلسطین است.
همچنین بر این نکته باید تاکید داشت که رویدادهای مقاومتى حاصله از این مسابقات، پیامدهای بسیاری بر میلیونها کودک و نوجوان و نسل جوان معاصری که لحظه به لحظه تماشاگر این صحنههای زنده و غرورانگیز بوده، خواهد داشت و انبوه تبلیغات رسانههای «تطبیعی» را به شدت به چالش خواهد کشاند.
درس بزرگتر این است که صرفاً هویت شناسنامهاى، نژاد، همزبانى و جغرافیایى یکسان صرفاً مبناى نزدیکى به فلسطین نیست که دلبستگى و همراهى با آرمان فلسطین و نزدیکى و دورى با طرحهاى صهیونیسم تنها معیار دقیق و میزان سنجش است و مقوله رایج گذشته و امروزین حکام عرب را که قضیه فلسطین یک نبرد عربى - اسرائیلى است را بر باد مىدهد و بین عربیت زمامداران و عربیت ملتها سخت تفاوت وجود دارد.
به عبارتى دیگر هرکه با فلسطین است، عرب راستین است و هرکه با اشغالگران است، قطعاً فاقد هویت عربى است.
با نگاه به چنین تحولاتی و با این موجِ امیدِ پدیدارشده، پرسشهای دیگری مطرح میشود که آیا در آینده، توپهای زمینهای ورزشی در سایر کشورهای عربی، نقش پاره سنگهای انتفاضه سرزمینهای اشغالی فلسطین را ایفا نخواهند کرد ؟.
آنگاه «فیفا»ییها چه ضوابط و مقررات اجباری بر علیه قاطبه بازیکنان و تماشاچیان ستمگریز و آزادیخواه اعمال خواهند کرد؟
جریمههای اعمالی احتمالی آنان تا چه اندازه میتواند چنین ارادههای پولادینی را بشکند؟
واکنش دولتها و میزبانان چنین بازیهایی نسبت به چنین احساسات پُرشور ورزشکاران و ورزشدوستان چه خواهد بود؟
آنان که که همواره ورزش را به ابزار سیاسی مبدل میساختند، در رویارویی با چنین کابوسی یعنى رویارویى فرهنگ مقاومت با جریان تسلیم و سازش چه خواهند کرد؟
برای پاسخ به این پرسشها اندکی باید صبر پیشه کرد؛ اما گویا شعار امسال روز جهانی قدس که میلیونها مسلمان در سراسر جهان آن را سردادند، شعار واقعبینانهای بود که:
«القدس أقرب؛ قدس نزدیکتر است».