سرکار خانم دکتر طباطبایی، عروس حضرت امام(ره) و استاد پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی گفت: در نگاه امام یکی از وظایف مهم و سرنوشتساز حاکمان جمهوری اسلامی، حفظ ارتباط مردم با حکومت و مشارکت آنان در ادارۀ کشور است. بدیهی است تخطی از آن به هر شکل، انحراف از راه و اندیشۀ امام خمینی است. شاید راز سخن امام در برحذر داشتن نظامیان از دخالت در امور سیاسی و تأکید مؤکد ایشان به همگان اعم از رهبری و مسئولان و مردم این باشد که جنس و ماهیت کارهای نظامی و امنیتی بر پنهان بودن است و افراد نظامی با چنین روحیهای خود را پاسخگو به مردم نمیدانند و تشریح امور را برنمیتابند. روشن است که چنین امری موجب مشارکت نکردن مردم خواهد بود و همراهی و همدلی آنها را کاهش میدهد و از نظر امام خمینی(ره)، هر امری که میان مردم و افراد حکومت فاصله ایجاد کند، خیانت به انقلاب و جمهوری است.
به گزارش جماران؛ نشست علمی «امام خمینی و سه گانه شریعت، طریقت و حقیقت» سه شنبه ۱۱ خردادماه به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی با حضور سرکار خانم دکتر طباطبایی، عروس حضرت امام(ره) و استاد پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی، حجتالاسلام دکتر قاسم کاکایی، از اساتید دانشگاه شیراز و حجتالاسلام دکتر محمدرضا غفوریان از اساتید دانشگاه و فضلای حوزۀ علمیه قم به صورت مجازی برگزار شد.
حجتالاسلام تقوی در این نشست گفت: امام خمینی(ره) عالم جامعی بودند که بیاغراق شاید تعبیر مرسوم جامع منقول و معقول، چندان گویای ابعاد شخصیتی ایشان نباشد، اما هر محققی در ابتدای امر این جامعیت را در آثار متعدد و متنوع ایشان بهخصوص در عرصههای عرفانی و فقهی مشاهده خواهد کرد. من به همین مقدار اکتفا میکنم که نگاه به آثار حضرت امام، گویای نظرداشتن ایشان در این ساحتهای مختلف است.
تقوی افزود: در خدمت اساتید بزرگوار سرکار خانم دکتر طباطبایی، عروس حضرت امام(ره) و استاد پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی، حجتالاسلام دکتر قاسم کاکایی، از اساتید دانشگاه شیراز و حجتالاسلام دکتر محمدرضا غفوریان از اساتید دانشگاه و فضلای حوزۀ علمیه قم هستیم. همۀ این بزرگواران در حوزۀ اندیشههای عرفانی امام خمینی، صاحب مکتوبات و سخنان و مباحثی هستند؛ بهویژه سرکار خانم طباطبایی که هم بهگونهای این مباحث را از محضر امام میپرسیدند یا درس میگرفتند و در سرودن غزلیات عرفانی ایشان در دهۀ 60 نقش کلیدی داشتهاند. من به عنوان مقدمه عرض میکنم که موضوع شریعت، طریقت و حقیقت در آثار امام خمینی، مورد توجه ایشان بوده است و مراجعه به این آثار نشان میدهد که این مباحث در اندیشۀ امام خمینی چه جایگاه والایی دارد. نهتنها در کتابهای عرفانی که به زبان عربی یا به زبان فارسی نوشته شده است؛ مثل شرح دعای سحر، شرح فصوص، سر الصلوه و آداب الصلوه؛ بلکه ایشان حتی در سخنرانیهایی که در پاریس داشتهاند و در مجموعۀ صحیفۀ امام آمده است، به این مسئلۀ مهم توجه کردهاند. بحث را در خدمت دکتر کاکایی آغاز میکنیم.
امام(ره) واقعاً عارف بزرگ و جزء اولیاء الله بودند
در ادامه دکتر قاسم کاکایی گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. سیودومین سالگرد رحلت حضرت امام(ره) را خدمت همۀ دوستان و سروران عزیز تسلیت میگویم و از مؤسسه مفتاح کرامت که این برنامه را ترتیب دادهاند، تشکر میکنم؛ این برنامه جای خالی بحث شریعت، طریقت و حقیقت و رابطۀ آنها از نظر حضرت امام را پر میکند.
کاکایی گفت: شما کتابهای حضرت امام را مثال زدید که با دنبال کردن این کتابها، رابطۀ شریعت، طریقت و حقیقت از منظر امام را پی بگیریم؛ من میخواهم با توجه به این که برنامه در فضای مجازی و کوتاه است، خود شخصیت حضرت امام(ره) را بهجای کتابهایشان محور قرار بدهم و دربارۀ سهگانۀ طریقت، شریعت و حقیقت از نگاه ایشان، مطالبی را بیان کنم.
وی افزود: همانطور که میدانید شریعت، طریقت و حقیقت، در واقع سهگانۀ احکام، اخلاق و عرفان است که به شکلهای مختلف در جریانهای اسلامی خودشان را نشان دادهاند. یکی از مسائلی که در قرآن هست و از زبان انبیاء(عهم) بیان شده این است که گفتهاند: «أُبَلِّغُکُم رِسالاتِ رَبّی»؛ یعنی «رسالات» جمع بسته شده است و بسیاری از مفسرین گفتهاند که این رسالات، همین شریعت، طریقت و حقیقت است و اینها سهرسالتی است که انبیاء برای بیان به مردم دنبال میکردند.
کاکایی بیان کرد: حضرت امام(ره) واجد صفات گوناگونی بودند که به ایشان برای بیان این سه بعد از جریان اسلام در سطح جامعه و در سطح تعلیم و پرورش نیروهای انقلاب شایستگی میداد. دربارۀ اینکه آیا شخص امام(ره) واقعاً به این مقامات والای عرفان رسیدهاند، باید گفت که معرِف باید اجلی از معرَف باشد؛ ولی بنده از قول مرحوم استادم حضرت آیتالله حاج شیخ حسن میرنجابت، دو نکته را دربارۀ ایشان بیان میکنم. مرحوم استاد ما در درس تفسیر قرآن خود، نکات زیادی دربارۀ ضمیر صالحان و اولیا و هرچه در قرآن بود و نسبت آنها با حضرت امام میفرمودند؛ اما دونکتۀ ویژه دربارۀ ایشان فرمودند: یکی اینکه ایشان میگفتند من از حضرت امام(ره) دوکرامت دیدهام که فقط مخصوص اولیای خاص الهی است و البته این کرامتها را ذکر نکردند. بنابراین ایشان که شاگرد مبرز و بزرگ حضرت آیتالله قاضی و حضرت آیتالله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی بودند، به این مسئله که امام(ره) واقعاً عارف بزرگ و جزء اولیاء الله بودند تأکید داشتند. نکتۀ دیگری که میفرمودند این بود که امام هوای نفس ندارند و این نفس را زیر پای خود له کردهاند؛ حتی پاشنۀ پایشان را روی زمین فشار میدادند میگفتند امام(ره) نفسشان را اینطور کشتند و آن کسی که نفس نداشته باشد و برای خدا همهچیز را داده باشد، خدا هم همه چیز را برای او میدهد. کسی که از هوای نفس خالی بشود، عبد خدا بشود و همهچیزش را برای خدا بدهد، خدا هم همهچیز را برای او میدهد که: «من کان لله کان الله له» کسی که برای خدا باشد خدا هم برای او است. به قول مولانا: چون شدی من کان لله از وله حق تو را باشد که کان الله له
کاکایی در ادامه گفت: واقعاً امام خمینی براساس اینکه گفتهاند: «الأسماء تنزَل من السماء»، روح الله بودند. روح الله یعنی کسی که در تبلیغ خود، روح و حیات میبخشد. قرآن میفرماید: دعوت خدا و رسول را در آنچیزی که شما را احیا میکند پاسخ بدهید و دعوت امام واقعاً احیاگر بود. ایشان توفیق پیدا کردند با تعالیمشان یک نسل یا چندین نسل را احیا کنند. همانطور که فرمودند تحولی که در جانهای انسانها به وجود آمده از تحولی که در جامعه به وجود آمده بالاتر است و میبینم که ملت الهی شده است. چقدر جوانهای آن زمان به برکت انفاس روح اللهی حضرت امام ساخته شدند. ما هم با آن جوانها دمخور بودیم و جز این نبود که امام این جوانها را زنده کرده است. در جبههها میدیدیم که چه عارفهایی داریم که همه خمینیهای کوچکاند؛ یعنی عشق به حضرت امام آنها را خمینی کرده بود و واقعاً خدا در جانشان نشسته بود. از نظر عارف، در واقع این سهگانۀ شریعت، طریقت و حقیقت همه حول محور خدا دور میزند که «قل الله ثم ذرهم». امام همۀ جان، حرکت، تلاش و غایتشان خدا بود و این غایت عرفانی است. کاری که امام کردند شبیه همین است که شما در قرآن میبینید. در قرآن هر جا فقه و احکام هست، خداوند آن را به اخلاق و عرفان گره میزند؛ چنانکه میفرماید این کار را بکنید لعلکم تفلحون؛ این کار را بکنید لعلکم تشکرون؛ این کار را بکنید لعلکم تتقون؛ یعنی عرفان و فقه دو امر جدا از هم نیست و این فکر خصوصیت مهمی از امام خمینی بود که به عنوان یک مجتهد و مرجع شیعی فقه را به عرفان گره زدند؛ آن هم در حوزۀ علمیهای که کمتر ممکن است این مسئله را ببینیم. امام عرفان شیعی را در حوزه مطرح کردند و این سه نوع یعنی شریعت، طریقت و حقیقت را با هم ترکیب کردند. نکتۀ مهم این است که به تبع قرآن، اساس عرفان، حب است و مطابق برخی روایات اساس دین هم حب است؛ یعنی دوستی و عشق به خدا، محبت خدا. عرفان معرفت است و محبت؛ البته معرفت که آمد اگر معرفت جلال باشد، مخافت هم دارد و اگر معرفت جمال باشد محبت هم دارد و امام این سه را در زندگی خودشان یافته بودند و در سطح جامعه آنها را تجلی دادند و پیاده کردند.
کاکایی بیان کرد: قرآن به حضرت ختمی مرتبت(ص) میفرماید: «قل انّ کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» بگو اگر خدا را دوست دارید، از من (حضرت ختمی مرتبت(ص)) تبعیت کنید تا شما خدا را دوست بدارد؛ یعنی آن دوستی و محبت خاص؛ زیرا محبت عام و رحمانیه که همه را فراگرفته است؛ ولی آن محبت رحیمیه پس از تبعیت از شریعت حضرت ختمی مرتب(ص) است. امام این گرهخوردگی «ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» را نشان دادند. پس از تبعیت از رسول خدا(ص) است که خدا هم شما را دوست میدارد؛ یعنی با تبعیت و وساطت حضرت ختمی مرتبت(ص) یک محبت دوسویه ایجاد میشود. به قول باباطاهر:
خوشا آن مهربونی کز دو سر بی که یک سر مهربونی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از او شوریدهتر بی
کاکایی اضافه کرد: این نکتۀ خیلی مهم است و این موضوعی که اکنون مؤسسه مطرح کرده است، میتواند آینه و معیار و میزانی باشد که بعد از گذشت چهلوچندسال از انقلاب، رفتار و کردار خودمان را بررسی و بازنگری کنیم و مسائلی را که با آن مواجه هستیم دوباره با میزان امام تنظیم کنیم. ازجمله یکی درایت عرفانی امام است که چنانکه بیان کردم این دو مسئله را با هم گره زدند و همانطور که مرحوم آیتالله نجابت گفتند ایشان واقعاً از اولیا بودند و دیگری ولایت فقیه است. ربط این دو و توأم شدن این دو با هم ثمرات و برکات بزرگی داشت. گاهی ممکن است تفکیک نکردن این دو ما را به اشتباهات دیگری هم بیندازد. امام ولایت عرفانی داشتند و بحث ولایت فقیه را هم در شریعت مطرح کردند. اینکه ایشان جانهای جوانان را عاشق خودشان کرده بودند به این دلیل بود در فطرت جوانها خدادوستی است و امام خدا از زبانشان نمیافتاد. بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد. بنابراین آنها امام را صرفنظر از بحث فکری و تقلید و تبعیت، عاشقانه دوست داشتند و به دلیل همین دوستی، به خدا گراییدند.
کاکایی بیان کرد: حضرت امام از پیش از انقلاب، جلسات هفتگی داشتند. بزرگانی مثل شهید مطهری که در درس اخلاق ایشان پیش از انقلاب شرکت میکردند، میگفتند ما تا یک هفته این شور و نشاط معنوی در درونمان ایجاد میشد و منتظر جلسۀ حضرت امام برای هفتۀ بعد بودیم. پس از انقلاب هم سخنرانیهای هفتگی ایشان کموبیش ادامه یافت. با بررسی این سخنرانیها معلوم میشود بیشترین واژهای که در این سخنرانیها بهکار رفته است، واژۀ خدا است؛ یعنی خدا را در جان انسانها مینشاندند و مردم را به خدا دعوت میکردند. کسی را در شخصیت خودشان گیر نمیانداختند. چنین انسانی میتواند مسئلۀ خداگرایی را رواج بدهد. خداگرایی غیر از اسلامگرایی است. آن اسلامگرایی که امروز در دنیا معروف است و سنبلش داعش شده است، در جهت هدف جریانهای غربی در ایجاد اسلامهراسی در دنیا است و به همین دلیل به آنها اسلامگرا میگویند. واقعاً هم طوری طرفدار اسلام هستند که به خودشان بمب میبندند و خودشان را منفجر میکنند. اینها اسلامگرا هستند اما هیچ معرفت و محبتی در وجودشان نمیبینید. عرفان معرفت است، حقیقت، محبت است که باز در همان حقیقت عرفانی نهفته است، بعد اخلاق است که طریقت و شریعت است. اگر ما از عرفان امام خمینی(ره) یاد نکنیم و آن را پی نگیریم و به جوانها معرفی نکنیم، خدای ناکرده برخلاف آنکه گفتیم همۀ این سه بعد در اسلام است، اما از اسلام فقط اسمی باقی میماند و اگر چنین شد، خطرناک است و به جهلی میانجامد که گاه از آن به جهل مقدس یاد کردهاند؛ بنابراین باید مراقب چنین قضیهای باشیم.
کاکایی در پایان این بخش از صحبت هایش گفت: اگر در خاطرتان باشید، در همان ابتدای انقلاب، تلویزیون برنامهای با عنوان با قرآن در صحنه داشت که آقای دکتر احمد جلالی و مرحوم آیتالله طالقانی آن را اجرا میکردند. بحث تفسیر قرآن بود. با رحلت حضرت آیتالله طالقانی، این کار زیبای تلویزیون که البته دیگر حالت مصاحبه هم نداشت، به مدت 5جلسه، در حضور امام ادامه یافت و تفسیر سورۀ حمد ایشان را ضبط و از تلویزیون پخش کردند. ایشان در این تفسیر سورۀ حمد، همۀ آنچیزی که هدف و غایت ایشان از مبارزه و انقلاب و حرکت اجتماعی بود، بیان کردند و آن مسئلۀ خدا بود؛ یعنی حکومت باید زمینهساز عرفان و معنویت و انسانسازی باشد. امام در این تفسیر، بهحدی روی انسان و انسانسازی تأکید کردند که واقعاً جای تعجب داشت. ایشان چندین بار گفتند ما حکومت را میخواهیم که چه بشود؟ یعنی ما دنبال حکومت نیستیم. حکومت خودش ابزار و وسیله است که: «اللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَیکَ فی دَولَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الإِسلامَ وأهلَهُ وتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وأهلَهُ وتَجعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ إلى طاعَتِکَ وَالقادَةِ إلى سَبیلِکَ.» یعنی حکومت، داعی الی الله است. باید زمینه باشد که مردم را به سوی خدا سوق بدهیم، وگرنه اگر فقط بحث انقلاب و مسائل انقلابیگری باشد، انقلابهای دیگری هم در قرن بیستم واقع شد، مثل انقلاب شوروی. در این انقلاب که درونمایۀ مارکسیستی هم داشت، خود انقلاب مقدس بود؛ اما به بیان امام خمینی، تقدس فقط برای خداست و جای تأسف دارد که امروز میبینیم برخی از روحانیونی که تریبوندار هم هستند، درست در نقطۀ مقابل دیدگاه حضرت امام میگویند این حدیث پیامبر(ص) که فرمود: «انی بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق.» سند و دلالتش ضعیف است و در اصل اسلام برای حکومت و انقلاب آمده است. این حالت افراط و تفریط و به قولی از آن طرف بام افتادن است؛ در حالی که در همۀ حرکت امام، انقلابگرایی، اسلامگرایی و خداگرایی بوده است و ما باید آن را دنبال کنیم. باز اگر توجه کنیم میبینیم در جبههها جوانهایی در سنین 20-21ساله بودند که به برکت امام زنده شده بودند و خدا از زبانشان نمیافتاد؛ شبزندهداری و دعاهایشان ترک نمیشد؛ خوب حقیقت تعلیمات عرفانی است، طریقت خودسازی اخلاقی است و جوانها باید اینها را بیاموزند. اما متأسفانه در این تریبونها جوانی هم که به عنوان بچهمسلمان آنجا نشسته، تنها چیزی که یاد میگیرد شعار و فحش و کوبیدن بر سر این و آن است. این خیلی نکتۀ خیلی مهمی است که ما باید امام را با همۀ ابعاد وجودیشان یادآوری کنیم.
سپس حجتالاسلام تقوی گفت: با تشکر از سخنان شما دربارۀ شخصیت جامع حضرت امام(ره) ناظر به این سه موضوع مهمی که به آن پرداختید. پیش از بهرهگیری از سخنان استادان دیگر، من جملهای از آداب الصلوه حضرت امام میخوانم. ایشان در بحث مفصلی به این فراز میرسند که: «و عارف بالله و عالم به مقامات باید همۀ حقوق باطنیّه و ظاهریّه را مراعات کند و هر صاحب حقّی را به حقّ و حظّ خود برساند، و از غلوّ و تقصیر و افراط و تفریطْ خود را تطهیر کند و ازالۀ قذارتِ انکارِ صورتِ شریعت، که فی الحقیقه تحدید است، و ازالۀ خباثتِ انکارِ باطنِ شریعت، که تقیید است، و هر دو از وساوس شیطانیّه و اخباث آن لعین است، بنماید تا طریق سیر الی الله و وصول به مقامات معنویّه برای او آسان شود.»
بحث سهگانۀ حقیقت، طریقت و شریعت در اندیشۀ امام خمینی را با سخنان حجتالاسلام دکتر محمدرضا غفوریان پی میگیریم.
امام بعد از ذکر یک مسئلۀ فقهی، از نظر فکر و نوع دینشناسی خودشان مطرح میکنند
حجتالاسلام دکتر محمدرضا غفوریان گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) را تسلیت عرض میکنم و امیدوارم که خداوند بزرگ به همۀ ما توفیق بهرهگیری از این شخصیت جامع و بزرگوار و آثار و دیدگاههای ایشان را عنایت بفرماید.
وی افزود: در بحث شریعت، طریقت و حقیقت و آنچه در آثار و شخصیت ایشان دراینباره متلبور شده است، من میخواهم یک ترکیب واژگانی را عرض کنم که بتوانم مقصود خودم و نکتههایی که در ذهن قاصرم هست در این ترکیب واژگانی توضیح دهم. گاهی جمع بین شریعت، طریقت و حقیقت را تعبیر به جامعیت میکنیم، گاهی جمع بین ظاهر و باطن را. من به نظرم اینطور میرسد که اگر اسم جمع بین این سه مقولۀ مهم را دینشناسی متوازن بگذاریم، تعبیر مناسبتری خواهد بود. ما در شناخت دین، اعم از اصول، فروع، فقه و اخلاقش، مباحث عقلی و استدلالی یا موارد و مسائل تعبدیاش، اگر توازن بین اینها را درست ملاحظه نکنیم و این هندسه را متوازن نداشته باشیم، بهیقین این شناخت، در جاهای مختلف میلنگد. به نظرم وقتی انسان به مجموعۀ اندیشۀ حضرت امام(ره) در آثار، آرای اصولی و فقهی و آرای عقلی، عرفانی ایشان نگاه میکند، توازن همۀ جنبهها در دینشناسی این بزرگوار بسیار قابل تأمل و مطالعه است. به همین دلیل من سخنانم را اختصاص میدهم به خواندن مطالبی از آثار حضرت امام(ره) و اگر جاهایی نیاز به توضیح داشت، توضیح میدهم.
غفوریان گفت: بحث را از عرفان شروع میکنم. حضرت امام در تعلیقاتی که بر شرح فصوص دارند در فص ایوبی، ذیل آیۀ شریفه 66 از سورۀ مائده: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأکَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا یَعْمَلُونَ.» میفرمایند: «ولو أنّهم اتبعه الشریعه التی هی اقامة التوراة و الانجیل و غیرهما من الکتب منزله واقاموها لَحصل لهم الطریقۀ التی هی علم الارجل وهو الطعام من التحت وعلم الحقیقه التی هی الطعام من الفوق وهذا یدل علی انّ الطریقةَ والحقیقه لایحصلان الا من طریق الشریعه فانّ الظاهرَ طریقُ الباطن بل یُفهم منهم أن الظاهر غیر منفک علی الباطن فمن رأی أن الباطن لم یَحصُل له مع الاعمال الظاهره فلیُعلم أنه لم یقم علی الظاهر علی ما هو علیه ومن أراد أن یصّل الی الباطن من غیر الطریق الظاهر کبعض عوام الصوفیه فهو علی غیر بینة من ربه.» یعنی اگر تورات و انجیل و کتابهای دیگر را اقامه کنند، طریقت که همان علم الارجل است، برایشان حاصل میشود که آن مائدۀ زمینی است و علم حقیقت که مائدۀ آسمانی و از بالا است. و این دلالت میکند بر اینکه طریقت و حقیقت فقط از راه شریعت حاصل میشود. اگر کسی اینطور ببیند که اعمال ظاهری انجام میدهد اما به باطنی دست نمییابد، باید دانسته شود که این ظاهر را علی ما هو علیه مراعات نکرده است. اگر هم کسی میخواهد به باطن برسد از غیر راه ظاهر، مانند بعضی از صوفیان عامی سطحی، فهو علی غیر بینة من ربه. این یکی از تعبیرات ایشان دربارۀ شریعت، طریقت و حقیقت است. این مباحث میتواند در جایجای مسائل، چه در فقه، چه در اخلاق و چه در عرفان خودش را نشان بدهد. ایشان در فقه، در کتاب سرّ الصلاة بعد از نقل مطلبی از مرحوم شهید ثانی مبنی بر اینکه شهید ثانی فرمودهاند نماز خواندن در خلوت و مناجات کردن با حق تعالی بسیار مطلوب است، بلافاصله تذکر میدهند که: «اینکه فرمودهاند «بهتر آن است که در بیت مُظلِم نماز کند.»، در غیر فرائض یومیه است که در جماعت مسلمین خواندن از سنن مؤکده است؛ بلکه انسان اگر به وظایف و اسرار جماعت قیام کند، رغم أنف شیطان را بهطوری میکند که در هیچ عبادتی نمیکند.» به هر حال اگر انسان بار اول با عبارت اینچنینی از فقیه و عالم بزرگی در حد شهید ثانی برخورد کند که مناجات با خدا در خانۀ تنها یا اتاق تایک، خوب است، شاید بهقدری جذب این کلام بشود که نکتههای دیگر را فراموش کند؛ ولی ایشان بلافاصله میگوید این در غیر فرائض یومیه است که اصلاً طبق تشریع الهی، بهتر است در جماعت خوانده شود. حضرت امام در همینجا جملهای دارد که جملۀ خیلی جالبی است و نشان میدهد که ایشان به چه چیزهایی توجه دارد. ایشان میفرمایند: «بلکه برای اهل مناجات و اصحاب قلوب در نماز جماعت که حفظ اعداد رکعات را نیز محول به غیر میکنند و یکسره دل را متوجه به حق و مناجات او میکنند، بهتر است. آری در غیر فرائض در خلوات و مواردی که نفس اشتغالش کمتر باشد بهتر است.» در نماز جماعت، امام و مأموم هر کدام میتوانند اعتماد و اتکای به دیگری بکنند؛ لاسهوا للمأموم مع حفظ الإمام یا لا سهو للإمام مع حفظ المأموم.
غفوریان بیان کرد: مورد دیگری که به نظرم خیلی قابل توجه است، قاعدهای کلی است که امام بعد از ذکر یک مسئلۀ فقهی، از نظر فکر و نوع دینشناسی خودشان مطرح میکنند. آن مسئلۀ فقهی، مسئلۀ خیلی عادی و معمولی در فقه است. مسئله این است که در نماز اگر در لباس یا بدن نمازگزار، اجزای حیوان حرامگوشت باشد، نمازش درست نیست. اینجا در فقه، فرعی مطرح میشود که اگر خون حیوان حرامگوشت در لباس یا بدن مُصلی باشد و آن خون کمتر از درهم باشد، آیا موجب بطلان نماز است یا نه؟ برخی از فقها فرمودهاند که بله موجب بطلان است؛ به این دلیل که چنانکه معلوم است اگر اجزای حیوان حرامگوشت مثلاً مو یا کرک حیوان حرامگوشت در لباس باشد و خیلی هم کمتر از درهم باشد، نماز باطل است. حال اگر خون آن حیوان باشد، ازآنجاکه خون نجس است ولی مو یا کرک نجس نیست، چطور میشود چیزی که نجس است، اگرچه کمتر از درهم باشد، مضر نیست؟حضرت امام در اینجا میفرمایند که اینها جزء تعبدیات است و جای اِعمال این اعتبارات عقلی و نظریهپردازیهای اینچنینی نیست؛ بنابراین میبینیم که خود حضرت امام(ره) در برخی از ابواب عبادات، فتاوایی در نماز مسافر و امثال اینها داشتند که گاهی به نظر میرسید با اعتبارات عادی همخوانی نداشته است. ایشان آن قاعدۀ کلی و آن فقهشناسی کلی خود را که باید در دینشناسی متوازن ایشان آن را جستجو کرد، اینطور بیان میکنند: «وأضعَف من الجمیع استعباد العفو أن الدم القلیل من غیر المأکول مع کله وعدم العفو أن سایر اجزائه مع طهارتها. ضرورة عدم طریق للعقول الی فهم مناطات الاحکام التعبدیه والّا فایّ فارق عند العقول بین الدم وغیره وبین مقدار الدرهم واقل منه وبین دم القروح و الجروح وغیره الی غیر ذلک من التعبدیات. فالفقیه کل الفقیه من یقف علی التعبدیات ولا یستبعد شیئاً منها بعد ما رأی روایة ابان فی الدیة.» این حرف ضعیفی است که بعضی از فقها استبعاد کردهاند که چطور ممکن است خون حیوان حرام گوشت اگر کمتر از درهم باشد، پاک باشد؛ با اینکه این خون نجس است، ولی یک خال مو که کمتر از درهم هست، موجب بطلان باشد، با این که طاهر است. عقل قدرت فهم مناطات تعبدیه را ندارد؛ والا عقل چطور میخواهد تفکیک کند بین خون و غیر خون و.... منظور من این جملۀ حضرت امام است که میفرماید: «الفقیه کل الفقیه من یقفه علی التعبدیات.» فقیه آنی است که دربارۀ تعبدیات توقف کند و در هیچکدام از این تعبدیات استبعاد نکند. بعد از آنکه انسان روایت معروف ابان در دیه را ملاحظه کند، دیگر در تعبدیات جای اِعمال این مسائل نیست. همین حضرت امام در درسهای شرح منظومه بهصراحت و با تعبیر تندی، میفرمایند: «در اعتقادیات و اصول معارف، ظهورات لفظی روایات یک پول ارزش ندارد.» انسان وقتی اینها را کنار هم بچیند، همان دینشناسی متوازنی که عرض کردم را نتیجه میگیرد.
غفوریان یادآور شد: نکتۀ دیگر یکی از نامههای معروف حضرت امام(ره) در اواخر عمرشان است. ایشان نظری دربارۀ شطرنج ابراز کردند که برای خیلیها عجیب بود. یکی از شاگردان نامهای به ایشان نوشتهاند و ایشان در پاسخ، نامهای نوشتند. در آن نامه تعبیرهایی دارند که به نظر من هدفگذاری مسائل مختلف در فقه میتوان از آن دریافت و چنین هدفگذاری و چنین تعبیراتی، فقط از یک دینشناس جامع برمیآید. تعبیر ایشان این است: «و بالجمله آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید بهکلی باید از بین برود و مردم کوخنشین بوده یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند.» این را اگر به یک فقیهی که فقط چشمش را به فقه بدوزد عرضه کنید و بگویید روایتی در فلان مسئله اینطور گفته است و سند روایت هم خوب است. مورد اعراض مشهور هم نیست، دلالتش هم خوب است. میگوید ما هستیم و این روایت. کجاست که فقیهی بیاید بگوید اگر ما به این روایت عمل کنیم و اینگونه برداشت کنیم، تمدن را باید بگذاریم کنار و مردم باید کوخ نشین بشوند؟ فقیه باید بهگونهای نظریهپردازی کند که زندگی انسانها را در پیچیدگیهای زندگی شهری و تمدنی، سامان بدهد. این یک مجموعۀ افکاری ورای فقه میخواهد. این همانی است که میتواند از حقیقت، که هدفگذاریهای اصولی و مبانی اصلی و نوع شناخت از حق تعالی و اوصاف و صفات و اسماء حق تعالی است، بیاید و ظاهر یعنی ظاهر شریعت، طی طریق و سلوک و نحوۀ رفتن به سمت آن حقیقت را بهطور متوازن کنار هم دیگر بچیند و از آن توازن، چنین نظری در میآید. من گمان میکنم ما در حوزههای مدیریتی و نظریهپردازیها، یک مشکل بزرگ داریم و آن فقدان همین جامعیت است. بسیاری از کسانی که دیدگاههایی را ابراز میکنند و این دیدگاهها فاجعه میآفریند، نظام را با مشکل مواجه میکند، مردم را دچار مضیقه و فقر و فلاکت میکند، تمدن انسانی را در جامعه دچار خطر میکند؛ واقعاً اینطور نیست که صاحب این نظرات، فکر شیطانی توطئهآمیز دارند. مشکل اینجا است که آن دینشناسی جامع نیست و وقتی این دینشناسی جامع نباشد و یک مسئلۀ فرعی و فقهی را تطبیق ندهیم با کلیات دینشناسی، چهبسا اصرار روی آن مسئله، مشکلات جانبی اینچنینی بهبار آورد. شناخت اینکه ما چه چیزی را باید فدای چه چیزی کنیم؛ کجا باید اصول بر فرع حکومت کند؛ کجا باید فروع راه اصول را مشخص بکند؛ فقط با یک دینشناسی جامع سازگار است و آن دینشناسی جامع، بدون آشنایی با علوم عقلی، عرفان و بدون آشنایی عمیق با فقه و هماهنگی اینها نمیسازد. این واقعاً تأسف دارد که گاهی در حوزههای علمیه، بهترین مَدرَسها میگویند که فلان شخص که اینجا را مجهز کرده است، نوشته که در اینجا علوم عقلی تدریس نشود. علوم عقلی اگر آنجا تدریس نشود، در مسجدی یا مدرسهای یا در یک حجرۀ دیگری تدریس میشود؛ اما این فکر وقتی که حضور داشته باشد و این فکر بخواهد مدیریت و برنامهریزی کند، آن فکر و مدیریت و برنامهریزی امام نیست.
غفوریان در پایان این بخش از صحبت هایش گفت: من یک مورد خیلی کوتاه دیگر را عرض کنم و سخنم را تمام کنم. در مسئلهای معروف دربارۀ فروش قرآن به کفار، استدلال معروفی در کتابهای فقهی وجود دارد و خیلی از فقها هم آن را قبول کردهاند و آن اینکه طبق این آیۀ قرآن که: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا»، اگر غیر مسلمان مالک نسخهای از قرآن شود انگار سبیل داشتن کافر بر مسلمان است. حضرت امام در این بحث، در کتاب البیع مینویسند اتفاقاً آن جماعتی که بتوانند کتاب و آثار علمی خود را به جوامع و فرهنگهای دیگر بدهند، مسلطاند. اگر ما قرآن را به همۀ کفار برسانیم، ما هستیم که سلطۀ فرهنگی پیدا کردهایم. این فقط بحث فقه و علوم عقلی نیست، حتی روشنبینیهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی هم اینجا به کمک دینشناسی متوازن میآید. تعبیر ایشان این است که: «وأحسن الوسیلة لذلک نشر کتاب الله تعالی فی بلاد الکفار.» بهترین وسیله برای این مسئله، نشر کتاب خدا است. این شیوۀ فقاهت از زمینۀ جامع و متوازن فکری برمیآید. نکتۀ دیگری هم آماده کردهام که انشاءالله پس از سخنان استادان دیگر خواهم گفت.
حجتالاسلام تقوی گفت: چنانکه گفتم این مسئله در آثار فراوان حضرت امام حتی تا پس از انقلاب، بهشکل پررنگ دیده میشود. جناب دکتر کاکایی به تفسیر قرآن اشاره کردند. ایشان در اوج حوادث انقلاب در پاریس، با آرامشی که نفس مطمئنۀ ایشان داشت و با مخاطبان اهلی که یافته بودند، این مطلب مهم را در تاریخ 22مهر1357 در آغاز سخنرانی خودشان بیان کردند. من فرازهایی از آن را میخوانم که ناظر به بحث جناب غفوریان و دینشناسی متوازن و اسلامشناسی ذوابعاد و چندساحتی است؛ نه تکساحتی که این نگاههای افراطی و تفریطی گرفتار همین اسلامشناسی تکساحتی است. ایشان میفرمایند: «یک فاجعهای برای اسلام از اول تا الان بوده است و آن فاجعه این است که اسلام را نشناختهاند. کسانی که بحث از اسلام کردهاند چه در سابق و چه در لاحق، اینها اسلام را با همۀ ابعادش نشناختهاند. هرکسی یک بعدی از ابعاد اسلام را در آن نظر کرده است و همۀ مطالبی که در اسلام بوده است، در قرآن کریم بوده است، به همان معنایی که خودش ادراک کرده برگردانده. در قرنهای سابق، یکدسته متکلمین بودهاند که اینها روی فهم تکلم خودشان، روی فهم ادراک خودشان، اسلام را آنطور توجیه میکردند که خودشان فهمیده بودند. یکدسته فلاسفه بودند که روی فلسفهای که آنها میدانستند، اسلام را به صورت یک فلسفه ادراک میکردند، خیال میکردند که مکتب فلسفی است. یک دسته عرفا و این طایفه بودند که اسلام را به فهم عرفانی توجیه میکردند و اسلام را کانّه یک مکتب عرفانی میدانستند تا این زمانهای آخر. از آن وقت تا این زمانهای آخر، اسلام چندین بعدش شناخته نشده بوده است و بعضِ از ابعادش را. البته شناخت تمام نه؛ اما خوب مقداری هر طایفه روی ادراک خودش، روی علم خودش، اسلام را مطالعه میکرده و همۀ آیات قرآن را و همۀ اخبار پیغمبر(ص) و ائمه(عهم) را روی آن ادراک خودش، برداشتی که خودش کرده بوده است از اسلام، روی آن برداشت حساب میکرده.» بیانات مفصل است. تا به برداشتهای علمزدۀ دوران معاصر میرسد و میفرمایند: «در عین حالی که همانطور که آنها بودهاند، در عین حالی که خوباند، لکن شناختشان از اسلام همان شناخت مادیت اسلام است. آنها دعوت به باطن میکردند و از ظاهر و از طبیعت غافل بودند. اینها دعوت به مادیت میکنند و از معنویت غافلاند و این هر دو اشتباه است. اسلام نه محصور در آن معنویاتی است که آنها میگویند، دارد معنویات، اما محصور نیست و نه در محصور این مادیاتی است که اینها میگویند؛ یعنی مادیات را دارد لکن محصور به این نیست.» در این بخش، که همچنان منتظریم تا سرکار خانم طباطبایی امکان حضور در برنامه را پیدا کنند، از جناب آقای کاکایی خواهش میکنم سخنان پایانی خودشان را با موضوع سهگانۀ شریعت، طریقت و حقیقت در اندیشه و شخصیت امام خمینی بفرمایند.
اگر کسی حقوق را که جمع حق است، زیر پا بگذارد، نمیتواند طالب حق باشد
حجتالاسلام کاکایی گفت: بحث مستوفای جناب استاد غفوریان که از کتابها و آثار امام، به این سهگانه شریعت، طریقت و حقیقت پرداختند واقعاً قابل استفاده بود. همینطور استفاده کردم از نکتهای که از مطالب امام خواندید؛ اینکه اگر کسی که میخواهد در این راه قدم بگذارد، بایستی تمام حقوق را رعایت کند. این دقیقا فرمودۀ حضرت آیتالله قاضی و حضرت آیتالله نجابت هم هست. حضرت آیتالله نجابت از قول حضرت آیتالله قاضی میگفتند که اگر کسی بخواهد وارد سلوک بشود، به این معنی است که میخواهد دنبال حق برود و حق تعالی را بشناسد. حق هم در شریعت ظهور دارد، هم در حقیقت و هم در طریقت؛ بنابراین اگر کسی حقوق را که جمع حق است، زیر پا بگذارد، نمیتواند طالب حق باشد. از همین رو بود که حضرت آیتالله قاضی به حضرت آیتالله نجابت فرموده بودند که اگر میخواهی بیایی و ادامه بدهی، باید حق هر کسی که به گردنت حق دارد ادا کنی تا بتوانی در این راه وارد شوی؛ چون شریعت هم همان حق است که در احکام ظهور دارد و استاد از جانب حضرت امام توضیح دادند.
وی افزود: نکتهای که من در سخنانم گفتم و در چندین جای دیگر هم عرض کردهام این است که تفسیر سورۀ حمد امام(ره)، مانیفست انقلاب اسلامی و اعلامیۀ انقلاب اسلامی است. همۀ چیزی که ایشان از انقلاب در ذهن داشتند، در همین تفسیر بیان کردهاند و هر زمان که خواستیم بدانیم کجا ایستادهایم باید این تفسیر را مدنظر داشته باشیم. دینشناسی متوازن را که استاد غفوریان گفتند، درست است عرفان شیعی حضرت امام از عرفان صوفیان یا این معنویتهای نوظهور متفاوت است. در این معنویتهای نوظهور بیشتر به دنبال مسئلۀ روانشناختی هستند؛ یعنی دو امر را دنبال میکنند: یکی مسئلۀ شادی و نشاط درونی و دیگری امنیت خاطر. همۀ معنویت در پی این مسئله است؛ اما آنچه در معنویت حضرت امام(ره) به عنوان یک عارف شیعی مطرح است، این است که معنی همان خداست. خداگرایی مطرح است نه خودخواهی که ما خودمان را ببینیم و مسئلۀ امنیت خاطر و شادی خودمان را. همۀ اینها خوب است ولی به تعبیر مولانا: «المعنی هو الله شیخ دین بحر معنیهای رب العالمین»
کاکایی خاطرنشان کرد: امام(ره) در سرتاسر زندگی خود، خدا را دنبال میکردند؛ مثل همین آیۀ قرآن که فرمود: «قل انّ صلاتی و نسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین» تمام این مسائل من از شریعت و طریقت و حقیقت که میدانم و حیات و زندگی و مرگم همه برای خدای تعالی است.
وی افزود: نکتۀ خیلی مهمی که جناب استاد غفوریان گفتند، این متوازن بودن بحث دین است و افراط و تفریطهایی که صورت میگیرد. ما در حیات امام میدیدیم که مثلاً مداحی امام حسین(ع) به چه شکل است. آن جنبههای معنوی که مرحوم کوثری داشتند و امام هم آنطور برای امام حسین(ع) اشک میریختند. ولی همین امر وقتی به حد غیر متوازن برمیگردد، میبینیم که در دعای کمیل که به صورت جمعی خوانده میشود و در مراسم مختلفی که وجود دارد، از حالت نیایش بیرون میآید و به شکل نمایش درمیآید. حفظ مناسک خوب است ولی اگر ما را از توازن خارج کند، غلط است. حضرت امام شاید چنین چیزی را امضا نمیکردند که مداحی به عنوان یک شغل باشد. مداحی مرحوم کوثری را دنبال میکردند ولی مداحی به عنوان یک شغل مطرح نبوده است. نکتۀ دیگری که دربارۀ این توازن عرض کنم این است که این توازن در وجود خود حضرت امام بود؛ یعنی شما در عین اینکه هیبت را در امام میدیدی و اگر چشم امام به چشم شما میخورد، تمام درونت از هیبت خدایی که امام داشت، ملتهب میشد؛ ولی در عین حال متواضع بودند. مرحوم شهید دستغیب در شیراز میگفتند من خیلی نکات را به ذهنم میسپارم که در زمان حضور نزد امام، به ایشان بگویم؛ ولی وقتی خدمت امام میرسم، ابهت امام آنقدر است که اصلاً فراموش میکنم که چه بگویم. همین امام چون نفس را کشتهاند و تسلیم خدا هستند، با چاپلوسی و اینکه کسی بخواهد ایشان را بالا ببرد، برخورد میکردند. خدا رحمت کند مرحوم جناب فخرالدین حجازی را که وقتی نمایندۀ مجلس بودند، در جلسهای خیلی زیبا وصف امام را گفتند. امام فرمودند من اصلاً از آقای فخرالدین حجازی انتظار نداشتم که اینطور بگوید. من هم نفس دارم. من هم انسانم و این همه روایت دربارۀ تعریف و تمجید از فرد مقابل داریم. همینطور در جایی مرحوم آیتالله اردبیلی گفته بودند حرف مرد یکی است و امام(ره) فرموده بودند مرد آن است که حرفش دو تا شود؛ یعنی اگر من جایی اشتباه کردم، اشتباه خودم را بگویم و برگردم و روی اشتباه اصرار نکنم.
کاکایی در ادامه بیان کرد: به عنوان نکتۀ آخر هم بگویم که چنانکه شما بزرگواران هم فرمودید، امام را باید با همۀ این ابعاد شناخت و جنبههای معنوی ایشان نباید فراموش بشود. آن زنده است و میماند. جنبههای فقهی خیلی مهم است ولی ما فقهای زیادی هم در طول تاریخ داشتیم. این که میگویند از فقیه زنده باید تقلید کنید، به این دلیل است که فقه مربوط به زندگی است. اگر کسی منحصر در فقه باشد، با فوتش، رسالتش هم تمام میشود؛ اما اگر کسی مثل حضرت امام و عرفای بزرگ، حرف عرفانی و معنوی و عقلانی داشتند، میمانند. چنانکه میبینید بزرگان عرفان 800سال است که با آثارشان حضور دارند. این جنبۀ معنوی امام که در واقع باطن دین است و مغفولٌ عنه است، باید در داخل و خارج از کشور، شناسانده شود. زمانی من در دانشگاه کمبریج فرصت مطالعاتی داشتم. دانشگاه کمبریج، یک دانشکده دارد به نام شرقشناسی (Faculty of Oriental Studies). بزرگانی مانند نیکلسون مصحح و شارح مثنوی و آرتور آربری، مترجم قرآن در این دانشکده بودند و از این حیث خیلی دانشکدۀ مهمی است. من موضوعی را در آنجا مطرح کردم با عنوان بررسی دیوان یک عارف ناشناختۀ قرن بیستم و اعلام هم نکردم که این عارف، حضرت امام(ره) هستند. از اقشار مختلف انقلابی و غیر انقلابی و حتی ضد انقلابی در آنجا حضور داشتند. من در آنجا بحث عرفان امام را مطرح کردم و اشعاری از امام در دیوان ایشان را خواندم و شرح و تفسیر کردم. کسانی مثل پروفسور پیتر اوری که ایرانشناس یا عرفان پژوه بودند و خیلی از جوانان خود انگلستان، میگفتند ما چنین شناختی از امام نداشتیم و از امام فقط همان نکتهای را که توی دهن آمریکا میزند میدیدیم و فرق بین امام خمینی و ملاعمر و بنلادن را نمیفهمیدیم. اصلاً باورکردنی نبود که ایشان وارد این حوزه شده باشند. منظورم این است که حتماً باید حنبههای معنوی امام را گفت. برای جوانان خودمان هم لازم است. میبینیم که الان جوانان ما بعدی از دین در ذهنشان است که شوخی یا جدی میگویند که شریعت، یعنی اینکه هر چیزی که تو از آن خوشت میآید حرام است. هیچ مطلبی از آن مسائل معرفتی که در فطرت جوان هست و دل این جوان را خوش کند، به او نمیگوییم. به نظر من نباید این ظلم را در حق امام، به عنوان کسی که این انقلاب به اسم او گره خورده است، روا بداریم که این جنبه از شخصیت ایشان در رسانههای خبری مغفول بماند.
آن چیزی که ما امروز میشنویم با اندیشههای امام بسیار فاصله دارد
حجتالاسلام دکتر غفوریان در ادامه گفت: من در ادامۀ سخنم فقط یک مورد کوتاه دیگر که هم بسیار مهم است و هم در مسائل مختلف و اساسی کشور میتواند راهگشا یا خدای نخواسته مشکلساز باشد، خدمت همراهان عزیز عرض میکنم و ادامۀ بحث را به استادان دیگر میسپارم. یکی از جاهایی که این دینشناسی متوازن خیلی خوب خودش را نشان میدهد، در عرصۀ قانونگذاری یا در عرصۀ ارزیابی قوانین در مطابقت با شرع و احکام دینی است. من کاری به مصداق معین ندارم و وجه علمی بحث را عرض میکنم. تا جایی که در خاطر دارم این مسئله را دونفر از فقهای شورای نگهبان گفتند که ما دو شأن و دوگونه ارزیابی و داوری داریم. یکی به این شکل است که ما در شورای نگهبان، قانونی را که در مجلس تصویب شده است، ارزیابی میکنیم. آنجا معیار ما صرفاً تطبیق با احکام شرعی است و در آنجا سنجش مصالح و مفاسد اجتماعی مطرح نیست؛ ولی در همان قانون اگر مجلس، نظر شورای نگهبان را نپذیرد و روی نظر خودش اصرار کند و قانون به مجمع تشخیص مصلحت برود، ما به عنوان فقیه شورای نگهبان، در مجمع تشخیص مصلحت، مصلحتسنجیها را در نظر میگیریم. چهبسا در شورای نگهبان به یک قانونی رأی منفی بدهیم و در مجمع تشخیص مصلحت رأی مثبت بدهیم. به نظر من این مسئله بهکل هم با مبانی امام تنافی دارد و هم با تصریح پندها و پیامهایی که حضرت امام به خود این حضرات گفتهاند. قبل از این که فرمایش امام را ببینیم، نکتهای که به ذهن قاصر من میرسد و شاید خیلی از بزرگواران هم به آن توجه کنند، این است که ما فقط به حکم شرعی نگاه میکنیم و به مصالح و مفاسد کاری نداریم، یعنی چه؟ مگر در قانونگذاریها احکام شرعی دور از مصلحتسنجی و ارزیابی مصالح و مفاسد اجتماعی و سیاسیِ یک قانون است؟ اساساً حکم بالفعلِ شرعی، حکمی است که الان مُنَجّز است و این معنا ندارد که فقیهی بگوید من این حکم فقهی را در یکجا، طوری ارزیابی میکنم و در جای دیگر مصلحتها را میسنجم و به گونۀ دیگر رأی میدهم. به نظر من این موضوع از لحاظ بحث فنی فقهی خیلی روشن است؛ ولی در عین حال متأسفانه بعضی از بزرگواران به همین نکتۀ روشن توجه نکردند تا اینکه حضرت امام، این نکته را به صراحت یادآوری کردند؛ یعنی همان مسئلۀ توازن در ارزیابی مسائل را که وقتی در بحث عرفان نشستهایم، فقه از یادمان نرود؛ وقتی در بحث فقهی نشستهایم، مصالح و مفاسد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یادمان نرود؛ وگرنه بیان کردن یک حکم اولیۀ غیر مُنجّز چه فایدهای دارد؟
غفوریان گفت: ایشان نامهای دراینباره نوشتهاند که من سخنم را با خواندن این چند سطر به پایان میبرم: «تذکری پدرانه به اعضای شریف شورای نگهبان میدهم که خودشان قبل از این گیرها مصلحت نظام را در نظر بگیرند؛ چراکه یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیریها است.» دیگر نیازی به تصریح بیشتر نیست. مخاطبانی که سخنان من و این جملههای امام را میشنوند، کاملاً میتوانند بفهمند که اگر امام خمینی امروز بودند، در مقابل حوادث مختلف چگونه موضع میگرفتند. آن چیزی که ما امروز میشنویم دستکم باید بگوییم با اندیشههای امام بسیار فاصله دارد. حداقل آن کسانی که خود را وامدار آن بزرگ، شاگرد آن بزرگ و ادامۀ راه آن بزرگ میدانند، باید به این نکته توجه کنند که: «حکومت، فلسفۀ عملی برخورد با شرک و کفر و معضلات داخلی و خارجی را تعیین میکند و این بحثهای طلبگی مدارس که در چارچوب تئوریها است نهتنها قابل حل نیست که ما را به بنبستهایی میکشاند که منجر به نقض ظاهری قانون اساسی میگردد. شما در عین این که باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعی صورت نگیرد و خدا آن روز را نیاورد؛ باید تمام سعی خود را بنمایید که خدای نکرده اسلام در پیچوخمهای اقتصادی، نظامی، سیاسی و اجتماعی متهم به عدم قدرت ادارۀ جهان نگردد.» من نمیدانم چطور میتوان بیشتر از این تصریح کرد. امام این جملهها را از عمق وجودشان میگویند. شناخت اینکه چه چیزی حکم شرع است، همان جمع طریقت، شریعت و حتی حقیقت و همان دینشناسی متوازن را میخواهد؛ نه این چیزهایی که ما را به بنبست برساند. من فکر میکنم توضیح بیشتری نیاز ندارد. امیدوارم که خداوند بزرگ به همۀ ما توفیق راهیابی و بهرهگیری از راه حضرت امام، اندیشۀ آن بزرگوار و میراث عظیمی که گذاشتهاند مرحمت بفرماید.
حجتالاسلام تقوی گفت: با تشکر از سخنان استادان گرامی، که ابعاد متنوع شخصیت حضرت امام و دینشناسی متوازن در اندیشه و شخصیت ایشان را مطرح کردند که در واقع تجلی شریعت، طریقت و حقیقت در اندیشۀ ایشان است. خدمت سرکار خانم دکتر طباطبایی، عروس بزرگوار امام خمینی -که هم افتخار شاگردی امام را داشتهاند و هم نام ایشان گره خورده با دیوان امام خمینی- هستیم و سخنان ایشان دربارۀ سهگانۀ شریعت، طریقت و حقیقت در اندیشۀ امام خمینی را میشنویم.
مذهب و دین در نگاه امام خمینی تنها یک رابطۀ شخصی و معنوی بین انسان و خدا نیست
دکتر فاطمۀ طباطبایی گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. در ایام سالگرد ارتحال امام عزیز هستیم. از خدای بزرگ علو مقام ایشان را خواستارم و به روان پاک شهدای گرانقدر ایران اسلامی درود میفرستم. از مسئولان محترم مؤسسه مفتاح کرامت تشکر میکنم که به بازخوانی اندیشههای عرفانی امام پراختهاند.
دکتر طباطبایی افزود: عنوان این وبینار سه اصطلاح شریعت، طریقت و حقیقت از منظر امام خمینی است. این سه اصطلاح از اصطلاحات مشهور و رایج مکتب عرفان است و بحثی دروندینی است. اکثربزرگان عرفان بر مبنای گفتاری از پیامبر اکرم(ص) که فرمودند: «الشریعه اقوالی و الطریقه احوالی و الحقیقه رأس مالی» به شرح این مطلب پرداختهاند و بهرغم اختلافنظر در تفاسیر و ارتباط این سه با یکدیگر، کتابها و مقالاتی تألیف کردهاند که از آن جمله میتوان به سیدحیدر آملی، عارف شیعی قرن هشتم، اشاره کرد که کتابی با همین عنوان به رشتۀ تحریر درآورده است.
طباطبایی در ادامه خاطرنشان کرد: آنچه موجب میشود که عارفان در مظان اتهام قرار گیرند، شبههانگیزی برخی از عارفان در تشبیه و تمثیلهایی است که برای این سه اصطلاح به کار بردهاند. به عنوان مثال گفتهاند: «لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع» یا « طلب الدلیل بعد الوصول الی المدلول قبیح و ترک دلیل قبل الوصول الی المدلول مذموم» ازاینرو تصور شده است اینان براین باورند که شریعت برای عوام و مبتدیان است و بهحقیقترسیدگان نیازی به شریعت ندارند یا شریعتمداران، دیگرند و بهحقیقترسیدگان دیگر.
وی بیان کرد: خواجه عبدالله انصاری در تعریف مینویسد: «شریعت را تن شمار و طریقت را دل و حقیقت را جان.» مولانا جلال الدین از تمثیل شمع، راه و مقصد استفاده کرده است و میگوید: «شریعت همچو شمع است، ره مینماید و بیآنکه شمع بهدست آوری راه رفته نشود. چون در ره آمدی، آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود، آن حقیقت است.» همچنین در تشبیه دیگری این سهاصطلاح را به پوست و مغز و روغن بادام تشبیه میکند.
دکتر طباطبایی گفت: اگر کسی به ادبیات مولوی اشرافی کامل نداشته باشد، اینگونه تمثیلات و تشبیهات رهزن او خواهد بود و میپندارد مولوی برای هر یک از این سهمقوله ساحت و حد و مرزی جدای از یکدیگر قائل است و براین باوراست که بعد از رسیدن به حقیقت، دیگر نیازی به شریعت نیست؛ حال آنکه جملۀ پایانی مولوی در همین مقدمۀ دفتر پنجم بیان این نکته است که این سهمرتبه در درون یکدیگرند و همواره به هم نیازمندند و تصریح میکند که شریعت «علم» است و طریقت «عمل» و حقیقت «وصول الی الله» و شیخ محمود شبستری در گلشن راز در شرح و بسط آن مینویسد: «اگر چه این تشبیه شبههانگیز و سؤالبرانگیز است، اما هیچ راهی برای رسیدن به مقصد جز با چراغ و شمعی که فرازونشیب راه را تا سرمنزل مقصود نشان دهد و ما را از تاریکیها و غول و اغتبالها و خوف و خطرها حفظ کند، راه درست و راستی نخواهد بود. با این بینش است که معلوم میشود هیچ روغن سالمی بدست نمیآید مگر از مغز بادام سالمی که در پوستة مناسب خود به کمال برسد. بدینسان جز از طریق شریعت و رعایت موازین آن هرگز طریقت حاصل نخواهد شد.»
او بیان کرد: بحث ما در اینجا بیان نظرات امام خمینی است. به نظر میرسد یکی از ویژگیهای عرفان امام این است که بهخوبی توانستند این سهاصطلاح عرفانی را که همواره معرکهآرای محفل بزرگان بوده است، با هم تلفیق و سازگار کنند. ایشان از جایگاه مرجعیت شیعه و فقیه صاحب فتوا با طرح مطالب ناب عرفانی و با بهکاربردن برخی از این اصطلاحات در محافل عمومی و ازطریق رسانۀ عمومی توانستند هم گرایش و تمایل اهل معنا را به دنیای فقاهت و مرجعیت جلب کنند و هم فضا را برای پذیرش اصحاب نقل و عقل هموار کنند و من تصور میکنم در نوع خود خدمتی بهسزا به تاریخ عرفان اسلامی و گسترش آن در فضاهای علمی کشور چه در حوزههای علمیه و چه در دانشگاهها بود. همین نشست امروز مؤسسه مفتاح کرامت، شاهد مدعای ماست. مقالات و کتابها و نشستهای تخصصی در حوزۀ علمیه و رشتههای دانشگاهی و حتی در حوزههای هنری در قالب فیلم و تئاتر و موسیقی، ثمرۀ همان نگاه امام به عنوان رهبر جمهوری اسلامی است و ایشان بهخوبی توانستند با تنزیه و تعدیلی که دربارۀ عرفان و عارفان داشتند، آن بدگمانیها را برطرف کنند؛ زیرا هم اهل نقل دریافتند که غور کردن در باطن دین و پی بردن به اسرار آن و هموار کردن طریقت برای رسیدن به حقیقت با تقوا و فقاهت و مرجعیت مخالفت ندارد، هم اهل عرفان و اشراق دریافتند که در میان اهل «علم و فقه و اجتهاد» شخصیتهای برجستهای یافت میشوند که نهتنها در علوم عقلی و معارف دینی خبره و صاحبنظرند بلکه با برخورداری از نفس قدسی و قلب زکیّ دارای تجربههای عرفانی و شهودهای غیبیاند و به متون عرفانی تسلط کامل دارند. امام خمینی، افزون بر کتابها و نوشتههای خود در سخنرانیهای بعد از انقلاب نیز هم از اصطلاحات عرفانی یاد کردند و هم به مسائل مهم عرفانی اشاره کردند که تفسیر سورۀ حمد ایشان از رسانۀ عمومی بیانگر این مطلب است.
دکتر طباطبایی گفت: در نگاه امام شریعت، نسخة اصلاح امراض نفسانی است که به غیر از حق تعالی کسی از آن اطلاع ندارد و فقطوفقط به تعلیم حضرت ربوبی است. این قوانین از طریق «وحی و الهام» توسط پیامبر(ص) به انسانها ابلاغ شده است. سالک طریق پس از کشف حقیقت و وصول به آن نیز همچنان متأدب به آداب شریعت باقی خواهد ماند. ایشان شریعت اسلام را برترین شرایع میدانند (دعای سحر، 62) و در بیان ملاک ارجحیت آن مینویسند: «شریعت اسلام به سه مقام ـکه اساس شرایع و مدار تشریع است- بازگشت دارد»؛ ازاینرو با این تعابیر هیچگونه مجالی برای ایراد متدینان و مقدسان به عرفانی که امام ترسیم کرده و به آن دعوت میکردند باقی نماند. از این مطالب باور ایشان به دین و انسان و حقایق هستی نیز فهمیده میشود.
طباطبایی اضافه کرد: ایشان علوم شریعت یعنی عقاید، اخلاق و احکام را با مقامات و نشئات سهگانۀ انسان معنا میکنند؛ بدین صورت که حوزۀ عقاید را با نشئۀ غیبیِ وجود و عالم عقل، حوزۀ اخلاق را با نشئۀ برزخ و عالم خیال و حوزۀ احکام را با نشئۀ دنیا و مقام ملک و عالم شهادت مرتبط میدانند که هرکدام در دیگری تأثیر و تأثر دارند و تکمیل و اِکمال هر کدام به تکمیل و تکامل دیگری مرتبط است. هرکدام بهمنزلۀ ظاهر و باطن یکدیگرند و غایت همۀ آنها هم سعادت حقیقی انسان است (الموسوعه، ج46، ص427-428) و با صراحت میگویند: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمیشود؛ مگر آنکه ابتدا کند آنان از ظاهر شریعت و تا انسان متأدب به آداب شریعت حّقه نشود، هیچیک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود (شرح چهل حدیث، ص8).
دکتر طباطبایی گفت: دین در نگاه ایشان مجموعهای به هم پیوسته، نظاممند و منسجم دارای ساختار خاص سیاسی، فرهنگی، عبادی، اقتصادی و نظامی است و چنانکه گفته شد از سهبخش جداییناپذیر احکام، اخلاق و عقاید در سطوح مختلف تشکیل شده است؛ ازاینرو برای شناخت دین باید هرسه حوزه مورد تحقیق محققان قرار گیرد و در غیر این صورت دین به درستی شناخته نمیشود.
وی بیان کرد: در قسمت احکام، مباحث مربوط به اجتماعیات، معاملات، سیاسیات و عبادات، مطرح میشود و در بخش اخلاق، اخلاق فردی، اجتماعی و کاربردی و درحوزۀ عقاید نیز مسائل معرفتی در سطوح گوناگون کلامی، عقلی، عرفانی، مورد بحث و تحقیق قرار میگیرد و برای شناخت دین حقیقی، باید همۀ لایهها و ابعاد آن شناخته گردد. در غیر این صورت هیچکس نمیتواند ادعا کند که دین را شناخته است.
طباطبایی یادآور شد: در کتاب شرح جنود عقل و جهل صفحۀ 9 بهگونهای از پیوند شریعت و طریقت و حقیقت سخن میگویند و مینویسند: «چهبسا کسانی که صرف عمر در توحید علمی نموده و تمام اوقات را به مطالعه و مباحثه و تعلیم و تعلم آن مصروف کردند و صبغۀ توحید نیافتهاند و عالم الهی و حکیم ربانی نشده، تزلزل قلبی آنها از دیگران بیشتر است، زیرا که علوم آنها سِمَت آیه بودن نداشته و با ارتیاضات قلبیه سروکار نداشتهاند و گمان کردند با مدارسۀ فقط، این منزل طی میشود.»
طباطبایی گفت: دین اسلام با چنین قرائتی، دین تفکر و عقلانیت و در عین حال دین عمل است؛ دینی است که انسان را به شناخت احوال خود و سایر موجودات فرامیخواند و ارتباط آنها را با خود و خالق و جهان هستی تنظیم میکند. امام بر این باور بودند که همۀ علوم شرعی مقدمۀ معرفت الله و حصول توحید در قلب است و تصریح میکنند که: «علم فقه نیز مقدمۀ عمل است و اعمال عبادی هم مقدمۀ حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است. علم اخلاق نیز مقدمۀ تهذیب نفس است و تهذیب نفس هم مقدمهای است برای حصول حقایق معارف و لیاقت نفس برای جلوه توحید» (همان، ص10). اینچنین است که پیوند نظر و عمل و همسویی و ارتباط تنگاتنگ شریعت و طریقت و حقیقت در نگاه ایشان آشکار میشود.
دکتر طباطبایی تاکید کرد: امام خمینی معتقد بودند همانگونه که انسان دارای مراتب وجودی است و همۀ ابعاد و مراتب وجود او درهمتنیده و مرتبط با یکدیگر است و در هم تأثیر و تأثر دارند، احکام دینی نیز دارای مراتب است و هرکدام با ابعاد وجود انسان مرتبط است.
وی افزود: کارکرد دین در نگاه ایشان، اعطای حیات تعقلی به انسانی است که رسالتش جانشینی خداوند در زمین است و به تعبیر مرحوم سبزواری در اسرار الحکم، موجودی که «هیکل توحید است» (اسرار الحکم، نسخۀ کریم فیضی، ص622) که «واحدشان کل و کلِّشان واحد است» و خداوند فرمود «من قتلَ نفسا ً بغیر نفسٍ او فساداً فی الارضً فکانَّما قتلَ الناس جمیعاً» (مائده، 35).
دکتر طباطبایی گفت: التزام به شریعت و فهم اسرار احکام الهی موجب پیوند عقل انسان با «وحی» و «عقل فعال» میشود و با ظهور عقلانیت، ارتباط وجهۀ ملکی انسان با عالم ملکوت و جبروت برقرار میشود. چنین شریعت و طریقتی انسان را اشرف مخلوقات و به تعبیر مرحوم حاجی سبزواری «مثلِ اعلای حق» میسازد (همان، ص548) و «آدم حقیقتی» است. جامع ِکل مثل ندارد، «متن» است و همه ممکنات شرح او لّف است و همه نشرِ او (همان، ص570).
دکتر طباطبایی تاکید کرد: در باور امام خمینی دین و احکام دینی برای محقق ساختن ارادۀ خداوند از آفرینش موجودی همصفت با خویش است که اراده کرده خلیفه و جانشین او در زمین باشد و همانگونه که خود «کریم» و صاحب کرامت است به انسان نیز کرامت عطاکرده است: «لقد کرمنا بنی آدم». بدیهی است این کرامت باید برای او تعریف شود. راهکار وصول و ظهور آن به او تعلیم داده شود و سازوکار وصول به آن جایگاه نیز آموزش داده شود؛ همچنین الگوهایی برای سهولت کار مشخص شوند تا انسان با آگاهی (نظر) و داشتن قدرت اختیار و عقل و تدبیر، این کرامت را در وجود خود به ظهور برساند (عمل). ولی امروزه از رفتار و کردار و گفتار برخی از پیروان ادیان، چنین برمیآید که بهجای پرداختن به لایههای باطن دین و شناختن موقعیت و منزلت انسان و همچنین فهم عمیق گزارههای آسمانی و وحیانی، به تنوع و تکثر و شاخهشاخه کردن حقایق دینی میپردازند و متأسفانه برخی هم فقط به وجهۀ ظاهری آن توجه میکنند و آن را شریعت میدانند و خود را متشرع مینامند. حال آنکه ظهور کرامت و کسب مقام خلیفهاللهی برای انسان، بدون شریعت و طریقت یعنی حرکت در آفاق و انفس، ظهور پیدا نمیکند. یکی از ویژگیهای انسان کریم از منظر قرآن، سبقت نگرفتن از قول خداوند و عمل به اوامر الهی است: «لایسبقونه بالقول وهم بامره یعملون». انسان کریم، در حالی که همواره اوامر حق را گردن مینهد و به شریعت ملتزم است، در مسیر امر حق هم حرکت میکند؛ نه از قول و سخن خدا منحرف میشود و نه پیشی میگیرد و نه از حرکت بازمیایستد.
دکتر طباطبایی خاطرنشان کرد: بدیهی است برای شریعتمدار بودن: یک) عنصرآگاهی ومعرفت حق؛ دو) قدرت واستیلای برنفس، لازم و ضروری است. تحقق این دو بهویژه استیلای بر نفس و مراتب آن و منطبق ساختن آن با مراتب نظام هستی به برنامهریزی دقیق و سیاستگذاری همهجانبه نیازمند است که با طریقت منطبق است.
وی افزود: از آنجا که در اندیشۀ امام مانند بزرگان خلف خود، عالم ملک، سایه و رقیقۀ عالم ملکوت و عالم ملکوت نیز سایۀ عالم جبروت است و هریک از عوالم بر یکدیگر تأثیر و تأثر دارند، ظاهر احکام شریعت نیز با باطن آن پیوند دارد. از ظاهر احکام به باطن رفتن و کشف اسرار احکام، طریقت و یافتن منشاء و اسرار احکام، حقیقت است. از اینرو امام ایستادن در معانی عرفی و محدود کردن عبادات به قشر و صورت و هیئت ملکی را، مخالف عقل و نقل میدانند که انسان را قانع و واقف میکند و از سیر علمی و عملی باز میدارد (سرالصلوه، ص18-19). حاجی سبزواری شریعت را به لباس نمازگزار همانند میسازد و متذکر میشود که اگر به هواهای نفسانی و نیتی غیر قرب حق آمیخته باشد، مانند لباسی است که نماز با آن جایز نیست (سبزواری، اسرار الحکم، ص595).
دکتر طباطبایی بیان کرد: امام مینویسند: «برخی اهل باطناند و برخی اهل ظاهر (آداب نماز 80-81) ولی عارف کامل کسی است که جامع هردو است؛ زیرا ظاهر بدون باطن، جسدی بدون روح و دنیایی بدون آخرت است (دعای سحر، 62).
وی گفت: بنابراین در نگاه امام متون دینی منحصر در احکام دین نیست، بلکه عمیقترین معارف توحیدی نیز در آنها بیان شده است و همین امر از وجوه اعجاز قران است و برتری کلام اهل بیت(عهم) هم این است که ماهرانه این معانی ژرف را در سخنان خود چنان گنجاندهاند تا عامی و عارف به حسب فهم و مسلک خود از این خوان الهی بهره و توشهای برگیرد (آداب نماز، ص185-6؛ موسوعه، ج48، ص227-228).
دکتر طباطبایی یادآور شد: همچنین معتقدند برای راه یافتن به معارف توحیدی و اسرار دین و رسیدن به حقیقت، اصول و قواعد رایج در اجتهاد مصطلح حوزه، کافی نیست و باید از مبانی و قواعد و روشهای مناسب دیگری هم استفاده کرد. ازاینرو متذکر میشوند: «از برای هر علمی اهلی است و از برای هر میدانی فارِسی... است؛ یعنی گمان نشود که آیات توحید یا اخبار شریفه و خطبهها و ادعیه و مناجات ائمه(عهم) که مشحون از معارفاند، انسان میتواند به فکر خود و ظهور عرفی بفهمد. این خیالی است بس خام و وسوسه شیطانی است که قطاع الطریق راه انسانیت است و دام گشوده تا انسان را از معارف بازدارد و ابواب حکمت و معرفت را بر او سدّ نماید و او را در وادی حیرت و ضلالت سرنگون کند.»
وی خاطرنشان کرد: یکی از حقایق هستی در باور امام وحدت شخصی وجود، علم حق تعالی به همۀ موجودات، درک حضور خداوند در همه موطنها، یعنی فهم «فی السماء الله وفی الارض الله»، معیت قیومی حق تعالی با موجودات است که فقط با براهین عقلی حاصل نمیشود بلکه به مجاهده و ریاضت احتیاج دارد تا به قلب سرایت کند و به مرتبۀ ایمان برسد (صحیفه امام، ج11، ص382-383). امام از آیه «وهو معکم این ما کنتم» و «یا اقرب الیه من حبل الورید» چنین استنباط میکنند که این معیت ذاتی بهنحو حقیقی است و نه مجازی؛ یعنی مانند ارتباط میان وصف و موصوف یا مطلق و مقید است. ولی این سخن به حقِ عارفان، توسط کجفهمان و معاندان یا به افراط یعنی به حلول یا به تفریط کشیده شده و از دو وجود حقیقی متباین سخن گفتهاند.
وی افزود: یکی دیگر از حقایق هستی در نگاه امام «اصل توحید» است که از همان باور به وحدت شخصی وجود نشأت میگیرد و نکتۀ مهم این است که امام از این اصول، دستورات سلوکی و طریقتی را استخراج میکنند و در پاریس در جواب خبرنگار روزنامۀ تایمز که از اعتقادت ایشان پرسش میکند، میگویند: «این اصل به ما میآموزد که انسان در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد. پس هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. همچنین هیچ فردی حق ندارد انسانی یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند. رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که ناقص است یا بنابر امیال و خواسته خود تنظیم کند. قانونگذاری برای بشر تنها در اختیار خدای تعالی است، همچنان که قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است. سعادت انسان و جوامع بشری در گرو اطاعت از قوانین الهی و همان شریعت است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده و علت انحطاط بشر هم سلب آزادی و تسلیم دربرابر غیر خدا و مهجوریت از قرآن است.»
دکتر طباطبایی گفت: بدیهی است باور به چنین شریعتی امام را به مبارزات اجتماعی سیاسی و مقابله با استکبار کشانده است؛ زیرا براساس این باور انسان باید علیه این بندها و زنجیرها و دیگرانی که او را به اسارت دعوت میکنند، قیام کند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگی تسلیم و بنده خدا باشند. در این برداشت از دین همه انسانها در پیشگاه خداوند یکساناند. او خالق همه است و همه مخلوق و بنده او هستند و امتیاز فردی بر فرد دیگر بر معیار و قاعده تقوا و پاکی از انحراف و خطاست. بنابراین با هر چیزی که برابری را در جامعه برهم میریزد و امتیازات پوچ و بی محتوا را در جامعه حاکم میسازد باید مبارزه کرد.
در اندیشۀ امام مبارزۀ سیاسی، بخشی از وظایف و واجبات دینی و احکام شریعت است
وی گفت: در اندیشۀ امام مبارزۀ سیاسی، بخشی از وظایف و واجبات دینی و احکام شریعت است. زندگی پیامبر(ص) و امام علی(ع) را مثال میآورند که هم رهبر مذهبی و هم رهبر سیاسی بودند. همچنین به سخن امام علی(ع) اشاره میکنند که میفرمایند: «خداوند از دانشمندان پیمان گرفته که بر سیریِ ستمگر و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند.» (خطبۀ 3 معروف به شقشقیه).
دکتر طباطبایی گفت: مذهب و دین در نگاه امام خمینی تنها یک رابطۀ شخصی و معنوی بین انسان و خدا نیست. ازاینرو اسلام دارای نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است و برای تمامی ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی قوانین خاصی وضع کرده است و جز آن را برای سعادت جامعه نمیپذیرد. شریعت اسلام همزمان با اینکه به انسان میگوید خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او میگوید چگونه زندگی کن و روابط خود را با خدای خود و سایر انسانها چگونه تنظیم کن؛ حتی میگوید جامعۀ اسلامی چگونه باید با سایرجوامع ارتباط برقرار کند.
متأسفانه هنوز معنای جمهوری برای برخی از مسئولان روشن نشده است
دکتر طباطبایی افزود: با آنکه چهلودوسال از انقلاب اسلامی و برپایی جمهوری اسلامی میگذرد، متأسفانه هنوز معنای جمهوری برای برخی از مسئولان روشن نشده است و سخن امام را در پاریس فراموش کردهاند که در پاسخ به پرسش خبرنگار، قریب به این مضمون، گفتند که منظور ما از جمهوری، همان است که در همهجا مطرح است.
وی گفت: در این قسمت میخواهم به سهگانۀ شریعت و طریقت و حقیقت، در نظام جمهوری اسلامی که امام پیریزی کردند اشاره کنم.
تاکید امام بر رأی و پذیرش مردم در رفراندوم قانون اساسی قابل اهمیت است
1- شریعت: آنچه از سخنان امام استنباط میشود این است که شریعت در جمهوری اسلامی، احکام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره است که حدود آن را دین معین کرده است؛ ازاینرو امام در تاریخ 20مهر1357 تأکید کردند، قانون اساسی جمهوری اسلامی باید توسط خبرگان، منطبق بر قانون اسلام نوشته شود و از آن مهمتر تأکید ایشان بر رأی و پذیرش مردم در رفراندوم قانون اساسی قابل اهمیت است. ازاینرو حضور فقیه جامع الشرایط در رأس هرم جمهوری را مطرح میکنند؛ چراکه او میتواند احکام شرعی (شریعت) را بر اساس نیازهای جامعه با توجه به عنصر زمان و مکان تبیین کند. بدین ترتیب شریعت، شناخت احکام الهی و تنظیم قوانین عدالتمحور است.
از نظر امام، هر امری که میان مردم و افراد حکومت فاصله ایجاد کند، خیانت به انقلاب و جمهوری است
2- طریقت: طریقت، الف) رأی مردم و مشارکت و پیوستگی آنان با حکومت است. ایشان در پاریس هم گفتند که جمهوری اسلامی متکی بر آرای مردم است؛ بنابراین هرچه مشارکت و همبستگی مردم با حاکمان و دولتمردان بیشتر باشد، توان و قدرت و صلابت جمهوری اسلامی بیشتر خواهد شد. ازاینرو در نگاه امام یکی از وظایف مهم و سرنوشتساز حاکمان جمهوری اسلامی، حفظ ارتباط مردم با حکومت و مشارکت آنان در ادارۀ کشور است. بدیهی است تخطی از آن به هر شکل، انحراف از راه و اندیشۀ امام خمینی است. شاید راز سخن امام در برحذر داشتن نظامیان از دخالت در امور سیاسی و تأکید مؤکد ایشان به همگان اعم از رهبری و مسئولان و مردم این باشد که جنس و ماهیت کارهای نظامی و امنیتی بر پنهان بودن است و افراد نظامی با چنین روحیهای خود را پاسخگو به مردم نمیدانند و تشریح امور را برنمیتابند. روشن است که چنین امری موجب مشارکت نکردن مردم خواهد بود و همراهی و همدلی آنها را کاهش میدهد و از نظر امام خمینی(ره)، هر امری که میان مردم و افراد حکومت فاصله ایجاد کند، خیانت به انقلاب و جمهوری است. ب) شیوۀ اقامۀ قسط و عدل توسط مردم است که خداوند آن را وظیفۀ انبیا و اولیا دانسته تا راه عدالتورزی و اقامۀ قسط و عدل را به مردم آموزش دهد که فرمود: «لیقومَ الناسُ بالقسط» و از همه مهمتر بهره گرفتن از عقل و خرد و ظاهر ساختن آثار عقلانیت است که امام در کتاب شرح جنود عقل و جهل بهخوبی تشریح کردهاند. ایشان به گفته امام علی(ع) استناد میکنند که: «اگر بدعت در دین ظاهر شود، بر علماست که دانش خود را آشکار کنند و نگذارند فریبها و نیرنگها و دروغهای بدعتگذاران در دین و مردم اثر کند و منحرف سازد» (صحیفه، ج5، ص389-390).
3- حقیقت: در جمهوری اسلامی، حقیقت، ظهور، گسترش، تحقق و تثبیت عدالت در همه زمینهها اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی وسیاسی... برمبنای احکام اسلام است.
حجتالاسلام تقوی در بخش پایانی نشست گفت: در موضوع بسیار مهم شریعت، طریقت و حقیقت در اندیشه و شخصیت و سیرۀ حضرت امام(ره) از محضر سه تن از اساتید بزرگوار استفاده کردیم: جناب دکتر کاکایی به ابعاد متنوع شخصیت حضرت امام در این ساحتهای مختلف اشاره داشتند. جناب استاد غفوریان به دینشناسی متوازن و تجسم این دینشناسی در شخصیت حضرت امام با استناد به آثار و بیانات و اظهارات حضرت امام(ره) در آثار عرفانی و فقهی پرداختند. سرکار خانم طباطبایی با تفسیر و تبیین این سهگانه در آثار عرفا، به آثار حضرت امام دراینباره پرداختند و فقه و عرفان امام را تجلییافته در کارنامۀ سیاسی حضرت امام و نظام جمهوری اسلامیِ حضرت امام معرفی کردند. به تعبیر بنده امام همانطور که فقه را با تکیه بر عنصر زمان و مکان به متن زندگی انسان امروز آوردند، میخواستند عرفان را هم از لابلای کتابها به متن و بطن زندگی انسان بیاورند تا سازندگی فقه و سازندگی عرفان به عنوان دوبال پرواز و تکامل انسان باشد.
به روح مطهر و ملکوتی امام خمینی(ره) و همۀ ایثارگران و فداکارانی که با ایشان برای اعلای کلمة الله همراهی کردند، درود و سلام میفرستیم. خداوند بر درجات ایشان و مجاهدان و شهیدان بیفزاید. از استادان گرامی برای همراهی و صبوریشان در مشکلات برگزاری جلسه در فضای مجازی، کمال تشکر را داریم.