یادگار امام اگرچه از درغلتیدن به موضع گیریهای نفی و اثباتی و رقابتهای آشکار سیاسی می پرهیزد و اقتضای پاس داشت گفتمانی انقلاب نیز همین است اما دراین سخنان نشان داد از مرزبندی آشکار با افراطیونی که حرمت نگاه نمیدارند وبی محابا به روی سرمایههای انقلاب و نظام و کشور پنجه میکشند ابایی ندارد و ظاهراً همین صراحت و عزم خشم آنان را برانگیخته و گویی ضمیر، مرجع خود را شناخته و یافته که ناگاه گستاخانهتر پنجه کشیدند و این بار به روی خود او و با تندی بیشتر پیکانهای طعن و تهمت درانداختند.
جماران: ضربالمثلها در هر زبان و از جمله در زبان شیرین پارسی با هزار سال پشتوانۀ غنی آن، حاصل و فشردهای از آموزهها و نکتهها و تجربههایی است که گاه در یک جمله یا در قالب یک بیت و حتی یک مصراع، بیان میشود و نسل در نسل به کار میرود.
با این همه نوع بهره بردن ازیک ضربالمثل یا آنچه زبانزد شده به نگاه و انتخاب ما هم بستگی دارد که برای چه منظور و در کدام قالب مثبت یا منفی از آنها استفاده میکنیم.
از ظرافتهای زبان پارسی و از غنای فرهنگی ماست که برخی از این ضربالمثلها درون متناقضی دارند یا گوینده به قصد نفی و طعنه بر زبان جاری میسازد و یکی از همینهاست: «سالی که نکوست، از بهارش پیداست.»
به این معنی که از همان آغاز سال میتوان دریافت که با چه سالی رو به روییم خاصه این که در اقتصادهای کشاورزی، بارشهای بهاری یا نباریدن ها و چشم انتظاری باران، نشانههای مثبت یا منفی برای زارعان بوده تا بدانند با سالی پرباران و پربرکت رو به رویند یا خشکسالی گریبان آنان و زمین و محصولشان را خواهد گرفت و سفره هاشان خالی خواهد بود.
این گونه است که هم وقتی در آغاز بهار و شروع سال، آسمان سخاوت خود را بر زمینیان نازل میکرده و میکند به کار میرود و بر زبان مردمان مینشسته و مینشیند که «سالی که نکوست از بهارش پیداست» و هم هنگامی که در آغاز سال و بهار هم نمیبارد تا بدانند وقتی بهار چنین است دیگر فصول چگونه خواهد بود و به طعنه بگویند: سالی که نکوست از بهارش پیداست و بی آنکه بخواهند بذر نومیدی بکارند، نباریدن های مورد انتظار در آغاز بهار را نشانهای تلقی کنند و هشدار دهند.
به همین خاطر است که این ضربالمثل هم در مقام شُکر و سپاس و امید بر زبان ها مینشسته و هم به مثابه طعنه و با تلخی و البته که دومی هم از امید عاری نبوده و نیست چندان که صفت و فعل منفی در آن به کار نرفته و پیشینیان ما مثلا نگفتهاند «سال بد از بهار آن پیداست».
در شامگاه 11 اردیبهشت 1400 خورشیدی که به تعبیری نخستین سال سدۀ جدید تقویم ماست و به باوری واپسین سال سده، باران بهاری نیکو میبارد و بسیار هم و این خلاف پیشبینیهای تازه دربارۀ سالی کم بارش و هشدار دربارۀ خشکسالی است و اگر هم ادامه نیابد نیز باز نشانۀ فرخندهای است چراکه دستکم به یادمان میآورد که آسمان و طبیعت، مقهور ویروس نحس کرونا نشدهاند و اگر ما آیینهای خود را فرونهاده و در چنبرۀ کووید 19 شمار مُردگان روزانهمان را می شماریم، اردیبهشت، همچنان اردیبهشت است و باران بهاری میبارد.
ضربالمثلها اما برای آن به کار نمیروند تا تنها کلمات خود را شرح دهند و مثلا وقتی میگوییم «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» اگرچه دربارۀ هر بام و هر برفِ نشسته بر آن، صدق میکند اما بام و برف، نشانه و نماد است تا سخنی دیگر را بگوییم و این دو پهلوگوییها و با طعن یا نماد، سخنگفتنها از ویژگیهای گفتاریِ مردمانی است که در حال و هوای بیم و هراس برخورد و مجازات، تنفس کردهاند و به در گفتهاند تا دیوار بشنود و با ضربالمثل منظور خود را بیان کردهاند.
آری، سالی که نکوست از بهارش پیداست و حالا در اردیبهشت 1400 خورشیدی و در عبور از یازدهمین شب و در نخستین دقایق بامداد روز بعد که با یکی از لیالی قدر در ماه مبارک رمضان هم مقارن است و نزد شیعیان به سبب یاد مولا علی علیهالسلام، ارج و اجر مضاعفی دارد، باران به تندی میبارد بی اعتنا به آنچه همین دو سه روز پیش دربارۀ بیمهری امسال آن گفته شده بود و بی توجه به ویروسی که بشر مغرور را حیران و سرگردان خود کرده اما این تمام داستان نیست که اگر بود به ضربالمثل نیاز نبود.
در سپهر سیاست و در مناسبات قدرت اما بهار 1400 با خبری آغاز شده که یادگار گرامی امام در حال رایزنی و مشورت برای نوع مواجهه با دعوت دوستداران و علاقهمندان و دلسوزان به حضور در عرصۀ انتخابات ریاست جمهوری به قصد تألیف قلوب مردم و کاهش تنشها و بهره برداری از ظرفیت منحصر به فرد و پاسخ به آنان بوده که در دیداری از ملاقاتهای نوبهای با مقام عالی رهبری از ایشان میشنود که صلاح نمیدانند و این روایت از زبان برادر، منتشر و رسانهای میشود.
حاج سید حسن آقای خمینی اما دو سه روز بعد از انتشارخبر با مضمون پیش گفته و این نقل که « تأکید شد که او را چون فرزندان خود دوست دارند» در دیداری با سیاسیون، منتفی شدن این حضور را اگرچه هنوز جامۀ قطعیت هم نپوشیده و در مرحلۀ ارزیابی بود به منزلۀ حاشیه نشینی و عافیت طلبی و نظاره گری و خاموشی ندانسته و تصریح میکند "کنشگری و فعالیت و توصیه "را فرو نخواهد گذاشت و در آغاز بهار از فصل تازه در زندگی اجتماعی خود خبر میدهد که همانا کنش گری سیاسی است.
یادگار امام اگرچه از درغلتیدن به موضع گیریهای نفی و اثباتی و رقابتهای آشکار سیاسی می پرهیزد و اقتضای پاس داشت گفتمانی انقلاب نیز همین است اما دراین سخنان نشان داد از مرزبندی آشکار با افراطیونی که حرمت نگاه نمیدارند وبی محابا به روی سرمایههای انقلاب و نظام و کشور پنجه میکشند ابایی ندارد و ظاهراً همین صراحت و عزم خشم آنان را برانگیخته و گویی ضمیر، مرجع خود را شناخته و یافته که ناگاه گستاخانهتر پنجه کشیدند و این بار به روی خود او و با تندی بیشتر پیکانهای طعن و تهمت درانداختند که چرا بر حضور و کنشگری سیاسی خود تأکید ورزیده و به برگزاری آیین های مناسبتی بسنده نمیکند و اساسا چرا هست و چون اینها را نمی توانند گفت و خریداری ندارد از دری دیگر وارد شده اند: اتهام زنی و ابهام افکنی دربارۀ مؤسسۀ متبوع از زبان دیگران یا جعل و نسبت دادن به دیگران بر خلاف واقع و تقلیل جایگاه و نفوذ به مدیریت یک مجموعۀ فرهنگی.
به جای الگو گرفتن از پیران روحانیت و سیاست و چهرههایی چون آیت الله موحدی کرمانی که حُسن سلوک حسن را ستودند و طمأنینۀ او و نوع مواجهه با صلاح دید در عالی ترین سطوح را مایۀ تحسین دانستند، پارهای مدعیان نه تنها چنین نکردند که مصاحبه دروغین ساختند و پرداختند و از همه زشتتر رویکرد و یک بنگاه شبه رسانهای است که از بیت المال ارتزاق میکند و به نام حوزۀ علمیه، خبر میپراکند و فی المثل به نقل از نمایندۀ "درود و ازنا" در مجلس شورای اسلامی، نیات و آرزوهای خود را روی دایره ریخت و پیگیری ها و اطلاعات نویسنده بر پایۀ اعتماد به افراد مطلع حاکی است که اساساً در این باره گفت و گویی صورت نگرفته تا این سخنان را بر زبان آورده یا نیاورده باشد و این دیگر اوج وقاحت است. اوجی البته در کار نیست و فضیلتی را نمی توان سراغ گرفت. حضیض رذیلت است و نه با آموزه های اخلاقی و دینی سازگار است و نه با اصول حرفه ای کار رسانه ای در جهان و اخلاق در هر دو معنی و جلوۀ آن چه در نگاه سنتی و چه در قالب مسؤولیت حرفه ای در دنیای مدرن رسانه ای را زیر پا میگذارد.
صریح و روش این که چون قطعی شدن نیامدن یادگار امام را هم برنمیتابند و با اصل حضور او در عرصه و صحنه مشکل دارند شمشیر دروغ های خود را تیز تر کرده اند و در این فقره انگار تقسیم کار صورت گرفته و عده ای برای تزریق سم دروغ و شایعه مأموریت ویژه دریافت کرده اند.
چرایی آن هم شاید این باشد که کنش گری و توصیه های یادگار امام را برنمی تابند که آشکارا از تنگ نظری ها و رد صلاحیت های گسترده در انتخابات شوراها گله می کند و برای ریاست جمهوری رقابت سیاسی و شور مردمی را لازم میداند.
او دغدغۀ مشارکت دارد و در حضور مردم هر نتیجه را نیکو میداند و طعن زنندگان انگار جز به قدرت نمیاندیشند و چه باک اگر به جای واریز به حساب اعتبار سیاسی نظام و سرمایۀ اجتماعی کشوراز این نمد کلاهی برای خود بدوزند. پس، به چهرۀ یادگار امام پنجه میکشند و شگفتا که بعضی در عین این که چنین می کنند همچنان در نیمۀ ماه رمضان از ظلمی که بر نوادۀ پیامبر گرامی اسلام رفته نیز سخن میگویند و خصایص مولا در شب های ضربت وشهادت را هم برمیشمارند.
یکی از ابزارها در این مسیر اتهام زنی دربارۀ مؤسسهای است که اعتبار و بودجه و هزینه کرد آن مشخص است و گزارشهای مربوطه منتشر می شود. این نویسنده اگرچه هیچ ارتباط سازمانی و رسانه ای با آن ندارد اما آن قدر در این فضای سم زده استشمام کرده تا بداند چرا ناگهان این سخنان درگرفته و چرا حساسیتها گاهی بروز می کند و گاهی نه و میتواند حدس بزند اگر یادگار امام گفته بود راه خود میگیریم و کنج حجرهای روزگار میگذرانیم یا زینت المجالس می شویم یا گاهی خاطره ای نقل می کنیم و خلاص، چه بسا ستایشها میشنید و آنچه ثقیل افتاده اعلام حضور است. اگر نه مصداقی و مشخص و در انتخابات که در جایگاه پایش و نظاره و توصیه و دم فرو نبستن و گفتن.
حال آن که سعدی می گوید:
زبان در دهان، ای خردمند چیست
کلیدِ درِ گنجِ صاحب سخن
چو در، بسته باشد چه داند کسی؟
که گوهرفروش است یا پیلهور؟
شوربختانه باید گفت کسانی ولو قلیل اما با صدایی بلند و فربه شده با بودجهها و حمایتها و رانتهایی درها را بسته میخواهند تا مجال تشخیص دوغ و دوشاب برای مردمان، فراهم نیاید و به جای آن که بذر امید بیفشانند و بارش باران را پاس دارند در آرزوی بازاری هستند که در آن به جای تعامل، تغابن بنشیند و کاری هم از کسی برنیاید جز زمزمۀ این سخن خواجۀ شیراز:
جای آن است که خون، موج زنَد در دلِ لعل
زین تغابن که خَزف میشکند بازارش
بازار سیاست اما هنوز از بارشهای بهاری محروم نیست و گوهر را میتوان تمیز داد چون تلألؤ دارد و همین که در اردیبهشت، باران می بارد هم خبر خوبی است.
اگر انتسابات و ملاحظات نشریهای که این یادداشت در آن منتشر میشود دست این نویسنده را از اشارات نبسته بود آن گاه با وضوح بیشتر میشد مثالهایی آورد تا نشان داده شود در حمله به یادگار، در پوشش دفاع از گفتمان امام تا چه اندازه راستکردار و درستگفتارند چرا که هنوز صدای امام در گوشهاست که نهیب میزد و میگفت می شناسدشان و سید حسن هم از یک سو میتواند گفت تبارتان را میشناسم و از جانب دیگرنمیتواند گفت چون بیم درغلتیدن به وادی بی اخلاقی و قدرت پرستی هم هست چنان که آرمان ها و اصول انقلاب بیش از این فدای قدرت خواهی ها و نفس پرستی ها شود.
می توان به طعنه گفت سالی که نکوست از بهارش پیداست و گستاخی و جعل مصاحبه و دروغ بافی و اتهام زنی را آغاز دور تازه ای از انحصار طلبی و اقتدارگرایی و تخریب دانست و برای بدتر از آن هم در فصول بعد از بهار آماده بود و می توان همین خروج از سایه را نیکو قلمداد کرد و حضور را به رغم میل طاعنان، مغتنم شمرد و به فصل تازه سلام کرد و به بار نشستن آن را انتظار کشید.
همچنین میتوان به صدای باران در اردیبهشت گوش جان سپرد که میبارد و میشویَد ولی دریغ که زمین و زمانه مجال این اندازه از شاعرانگی را نمیدهد. اگرچه از گفتار و رفتار پنجه کشان باز می توان به دامان شعر و باران پناه برد و این بار با شفیعی کدکنی همزبان شد:
آخرین برگِ سفرنامۀ باران این است
که زمین، چرکین است....