آیت الله طه محمّدی گاهی در جواب برخی طلّاب که نزد ایشان از مشکلات اقتصادی گلّه می کردند، می فرمود: «شما عادت کرده اید که می گویید ما «آقا» هستیم و باید به ما پول بدهند! نه خیر! هیچ هم آقا نیستید، بروید کار کنید! اگر من امکانات داشتم، حوزه ای می ساختم که در آن طلّاب صبح ها درس بخوانند و بعداز ظهرها کار کنند.»
جماران: از مدّت ها قبل خبرهایی مبنی بر تغییر امام جمعه ی همدان به گوش می رسید که نهایتاً آیت الله طه محمّدی در روز 17 اسفند ماه 1397 در نماز جمعه ی همدان این خبر را تایید کردند و از انتصاب امام جمعه ی جدید همدان خبر دادند.
آری مسئولیت های دنیا هم چون خود دنیا دیر یا زود به پایان می رسد و به قول ایرج میرزا:
این همه قدرت و ناموس شهان آخر کار چند سطری است که بر صفحه ی دفتر گذرد
امّا در این میان خاطرات نیک و یا - خدایی نکرده- بد افراد در زمان مسئولیت شان در اذهان مردم و نیز در دفتر اعمال آدمی در محضر خدای متعال باقی خواهد ماند.«إلهنا عامِلنا بفضلک و لاتعامِلنا بعدلک یا کریم!»
به عنوان کسی که در دوران تحصیل در همدان و پس از آن ،چند سال از دور و نزدیک در معاشرت با حاج آقای طه محمّدی (وفّقه الله لمرضاته) بوده ام، نکاتی را از خاطراتم با ایشان بر صفحه ی کاغذ می نگارم؛ امیدوارم سبب تشویق نگارنده و خواننده گردد.
1- فراموش نگردن اصل و پیشه ی خود
بارها در محافل عمومی از جمله در خطبه های نماز جمعه، روستایی بودن خود را یاد آور می شدند و هنگامی که از برخی هم مباحثه های دوران تحصیل شان یاد می کردند ، گاهی می فرمودند: «آنان عالِم زاده بودند و ما چوپان زاده!». در طی سال هایی هم که از فامنین به همدان آمده بودند و امامت جمعه ی همدان را بر عهده گرفته بودند، همواره در مناسبت های مختلف به زادگاه شان سر می زدند و روزی در این باره می فرمودند:
هر کسی دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش
2- کار یَدی در کنار کار فکری
روزی جوانی که تحصیلات دانشگاهی داشت، نزد ایشان آمده بود که برای استخدام وی به ارگانی توصیه کند؛ ایشان بعد از شنیدن سخنان آن جوان، قول همکاری به وی داد ولی در ضمن، سخنانی بدین مضمون به وی گفت: «عادتی ایجاد شده است که فقط کار پشت میز و ادارای را کار می دانند، من خودم 60 سال است که درس می خوانم ولی کار کشاورزی هم می کنم»؛ آن گاه دستان خودشان را نشان دادند که نشان از کار کشاورزی داشت.
گاهی در جواب برخی طلّاب که نزد ایشان از مشکلات اقتصادی گلّه می کردند، می فرمود:« شما عادت کرده اید که می گویید ما «آقا» هستیم و باید به ما پول بدهند! نه خیر! هیچ هم آقا نیستید، بروید کار کنید!»
و نیز می فرمود:«اگر من امکانات داشتم، حوزه ای می ساختم که در آن طلّاب صبح ها درس بخوانند و بعداز ظهرها کار کنند.»
3- تبحّر در مسائل غیر آخوندی
در کنار اجتهاد در فقه- که اجازه ی اجتهادشان را در حدود 28 سالگی از مرحوم آیت الله میرزا هاشم آملی (ره) دریافت کرده بودند- در مسائلی غیر از علوم عقلی و نقلی نیز اطّلاعات قابل توجّهی داشتند؛ از جمله در معماری و طب سنّتی؛ که طرّاحی نقشه ی دفتر امام جمعه ی همدان در میدان شهید مفتّح(ره) این شهر، گواهی است بر تسلّط این روحانی بر علم معماری. خودشان در این باره می فرمودند:« ما از آخوندی خودم راضی نیستم ولی از معماری ام راضی ام!» و هم چنین در عبارت جالبی می فرمودند:«من معماری را در عالم ذرّ یاد گرفته ام!».
4- اهتمام به تبلیغ
اگر بگوییم تعداد مسافرت های تبلیغی ایشان به شهرها و روستاهای استان همدان و خارج از استان همدان، کم نظیر بود، ظاهراً گزافه نگفته ایم. در این زمینه خاطره ای از ایشان دارم که شاید جالب به نظر برسد:
«در زمان تحصیل در تربیّت معلّم(دانشگاه فرهنگیان) شهید مقصودی همدان در سال 94 در یک روز برفی برای کاری نزد ایشان رفتم که دیدم چند لباس ضخیم پوشیده اند، فرمودند: « از دانشگاه شما دعوت شده بود که بیاییم سخنرانی کنیم،چون جاده ها به علّت برف مسدود شده اند، مسافرت هایم لغو شده اند؛ بنابر این امشب به دانشگاه می آیم.»
شب در حالی به دانشگاه آمده بودند که از مسئولین دانشگاه به جز مسئول نهاد نمایندگی کسی به استقبال ایشان نیامده بود ، ایشان نه تنها گله ای نکردند بلکه از تشکیل چنین جلساتی خوش حال هم بودند. البتّه پرسش و پاسخ را بر سخنرانی ترجیح می دادند و می فرمودند در پرسش و پاسخ چندین شبهه برطرف می شود ولی در سخنرانی تنها به یک مطلب پرداخته می شود.».
از دورترین نقاط کشور نظیر کرمان هم وقتی از ایشان برای سخنرانی دعوت می شد، اجابت می کردند و گاهی می فرمودند به من می گویند «نماینده ی ولی فقیه در جاده ها »! شاید بتوان گفت این اهتمام ایشان به امر تبلیغ، یادآور آن ویژگی پیامبر اکرم باشد که امیر المومنین علی(علیه السّلام) در خطبه ی 108 نهج البلاغه می فرماید:«طبیبٌ دوّارٌ بطبّه» یعنی پیامبر پزشکی است که با طبّ خویش پیوسته در گردش است.
یکی از مجالسی که علاقه داشتند در آن جا حضور یابند، مجالس مربوط به تکریم شهیدان بود؛ در این باره آقای سیّد حسن شماعی پدر شهید شماعی فرمودند: « در شب 29 بهمن 65 که بحبوحه ی برف و باران همدان بود، من به ایشان در قم زنگ زدم که فرزندم شهید شده است و ما فردا مراسم داریم. ایشان فردا صبح قبل از این که ما برویم مسجد، در مسجد بودند.»
5- به رسیدگی به مراجعات مردمی
روزهایی که در همدان بودند و در دفترشان حضور پیدا می کردند، خودشان شخصاً با مراجعان مردمی دیدار می کردند و پاسخ نامه ها را با خط خودشان می نوشتند و با مراجعانی که فارس نبودند- به ویژه روستاییان- با همان زبان ترکی همدانی صحبت می کردند و در این زمینه برخلاف بسیاری افراد تکلّفی نداشتند.
6- علاقه به تدریس
زمانی که برای سخنرانی در نخستین سالگرد استادش مرحوم آیت الله آدینه وند(رضوان الله تعالی علیه) به شهر ما کوهدشت آمده بودند، در جمع طلّاب فرمودند: «خوب یادم است که زمانی که جامع المقدّمات را تدریس کردم، هنوز مکلّف نشده بودم»؛ و نیز در همان مجلس فرمودند:« به خدای وحده لاشریک له معلّمی ام را با ریاست جمهوری عوض نمی کنم، مگر این که رییس جمهور هم همین کار را انجام دهد.».
آقای یزدی در زمان ریاستش بر قوه ی قضاییه از ایشان دعوت کرده بودند که وارد دستگاه قضایی شود، ایشان فرمودند: «گفتم من معلّم خوبی هستم ولی قاضی خوبی نیستم»؛ از این جمله هم می توان علاقه ی ایشان به تدریس و شغل معلّمی را دریافت و هم می توان دریافت که در کاری که تخصّص و علاقه نداریم نباید وارد شویم. فتأمّل جیّدا!
7- ارتباط با اقلیّت های دینی
ایشان بعضی سال ها در شب عید کریسمس در جمع مسیحیان همدان حاضر می شدند و همراه با آنان سالروز میلاد مسیح(علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) را گرامی می داشتند که این بیان گر فرمایش امیرالمومنین(ع) خطاب به مالک اشتر نخعی(رحمه الله علیه) پیرامون تعامل با پیروان مذاهب اسلامی و غیر اسلامی است:«فإنّهم صنفان:إمّا أخٌ لک فی الدّین و إمّا نظیرٌ لک فی الخلق» مردم دو دسته اند یا هم دین تو اند و یا هم نوع تو اند.
8- احترام به شخص بیش از احترام به مسئولیت
هنگامی که از طرف موسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی مشغول ضبط خاطرات ایشان بودیم، در ضمن بیان خاطرات شان فرمودند: « در دوران طلبگی با آقایی هم مباحثه بودیم و اتّفاقاً اوّلین بار نام«حاج آقا روح الله خمینی» را از ایشان شنیدم. بعد از انقلاب ایشان مسئولیّت هایی داشتند تا این که ایشان برای تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری به همدان آمده بود. من هم با ایشان دیدار کردم؛ به وی گفتم فلانی شما زمانی نایب رییس مجلس، رییس بنیاد شهید، رییس حج و زیارت و... بودید، در آن زمان من با شما کاری نداشتم ولی الان که مسئولیّتی ندارید به استقبال تان آمده ام. در آخر هم یک عصا به ایشان هدیه دادم.».
هم چنین می فرمودند: «یکی از استانداران همدان بعد از استانداری اش روزی به دیدار ما آمد. هنگام خداحافظی تا در حیاط وی را بدرقه کردم. به او گفتم زمانی استانداری تان وقتی به دیدار ما می آمدید تا در اطاق شما را بدرقه می کردم ولی الان تا در حیاط شما را بدرقه کردم؛آن بدرقه مربوط به استانداری شما بود و این بدرقه مربوط به شخص شماست.»
و نیز در موردی مشابه می فرمودند: «بعد از برکناری مرحوم آیت الله زرندی(رحمه الله علیه) از امامت جمعه ی کرمانشاه، هر وقت به کرمانشاه می رفتم به ایشان سر می زدم.»
البته با تواضع می فرمود این از ویژگی های ذاتی من است؛ نه از خودسازی من!
9- انتقاد آری؛ توهین نه
به طور طبیعی در عالم سیاست بسیاری از افراد سلیقه ی یکدیگر را در برخی مسائل نمی پسندند و ایشان هم در برخی زمینه ها شاید با مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی(رحمه الله علیه) هم فکر نبودند ولی با این وجود از توهین به ایشان انتقاد می کردند. در این زمینه خاطره ای از ایشان دارم:
«در انتخابات مجلس خبرگان رهبری در سال 94، در ایّام تبلیغات انتخابات یک روز صبح چند نفری در محضر ایشان نشسته بودیم که صحبت از تخریب های برخی اشخاص به میان آمد، ایشان فرمودند:«این ها فحش به هاشمی را از من می خواهند و من هم رای نجس این ها را نمی خواهم!»».
10- مشورت و تواضع در مسائل علمی
با این که ایشان در زمینه ی خطابه سال ها کار کرده بودند، امّا گاهی در خطبه های نماز جمعه از دیگران می خواستند نظرات شان و یا مطالب شان را برای طرح در خطبه به ایشان انتقال دهند که در این باره گاهی خود نگارنده ی این سطور پیشنهاداتی را به ایشان ارائه می داد که معمولاً می پذیرفتند و اتّفاقاً در خطبه ها می فرمودند که یک نفر از لرستان تماس گرفته است و این پیشنهاد را ارائه کرده است.
نوشته ام را با بخشی از آیه ای از قرآن به پایان می برم که ایشان گاهی آن را پایان خطبه ی نماز جمعه قرائت می کردند:
«ربّنا اغفرلنا و لإخواننا الّذین سبقونا بالایمان و لاتجعل فی قلوبنا غلّاً لّلّذینَ ءامنوا ربنا إنّک رءوفٌ رحیم»
وفّقنی الله تعالی و ایّاه لمرضاته