در میان کتاب های متعدد عرفانی امام خمینی «تعلیقات» ایشان بر دو کتاب مهم عرفان نظری، یعنی تعلیقه بر شرح فصوص قیصری و تعلیقه بر مصباح الانس فناری از اهمیت بالا و جایگاه خاصی برخوردار است. سرگذشت این کتاب و اشاره به بعضی از تعلیقات نوشته شده به قلم امام خمینی در این یادداشت آمده است.
جماران: بیش از نیم قرن از عمر امام خمینی(س) صرف تحصیل، تحقیق، تألیف و تدریس علوم اسلامی گردید. ایشان هم در علوم نقلی دستی توانا و زبانی گویا داشت، و هم در علوم عقلی قدمی راسخ و قلمی شیوا؛ و از این رهگذر، به حق جامع معقول و منقول بود.
از جمله توفیقات بسیار ارزشمند امام خمینی شاگردی هفت ساله در محضر استاد عدیم النظیر آیت الله محمدعلی شاه آبادی(قدس سره) میباشد، به گونه ای که این توفیق، ظاهری راز آلود دارد؛ چرا که آن استاد عالی مقام از سال 1307 تا سال 1314 ش از تهران به قم هجرت کرد و در این دوره «هفت ساله» محصول و ثمره شناخته شده و ملموس تعلیم و تدریس ایشان، حاج آقا روح الله، امام خمینی است. نه اینکه شاگردان دیگری در حلقه های محدود درسی ایشان حضور نمی یافتند، بلکه مدت درنگ آنها زیاد نبود و یا دریافتشان به اندازه ای نبود که به عنوان شاگرد و پرورش یافته مکتب عرفانی او شناخته شوند. امام خود درباره استفاده از این استاد میگوید:
« عمده استفاده در علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقای آقامیرزا محمدعلی شاه آبادی بوده است.»(صحیفه امام، ج 19، ص 427)
حضرت امام در مدت هفت سالی که آیت الله شاه آبادی در قم اقامت داشتند در دو شاخه عرفان نظری و عرفان عملی از محضر ایشان استفاده های شایان و بس فراوانی داشته اند. کتابهای شرح فصوص الحکم قیصری و مصباح الانس ابن حمزه فناری و شرح منازل السائرین کاشانی، محور افاده و استفاده این استاد و شاگرد بوده است. البته تألیف سه کتاب: شرح دعای سحر، تعلیقه بر فوائد رضویه و مصباح الهدایه، در سالهای 1347 تا 1349 قمری، به قلم امام انجام گرفته، یعنی هم زمان با سالهای آغازین شاگردی نزد مرحوم شاه آبادی! و این خود دلالت دارد که او قبل از تحصیل عرفان نزد این استاد عالی مقام، احاطه زیادی در علم عرفان داشته و آن آثار و افکار محصول شاگردی نزد این استاد نبوده است. چنانکه وی در همان سالها علاوه بر شاگردی نزد آیت الله شاه آبادی، خود به تدریس فلسفه و عرفان مشغول و موفق بوده است. اولین اجازه و تأییدیهای که امام برای میرزا جواد حجت همدانی ـ یکی از شاگردان علوم عقلی خود ـ در سال 1314 ش نوشته شاهد بر این ادعا است.(صحیفه امام، ج 1، ص 4-7)
به هر حال کتاب شرح فصوص الحکم قیصری از مهمترین و معروفترین کتابها برای فراگیری عرفان نظری است که به عنوان یک متن درسی شناخته میشود و امام در خلال فراگرفتن دو کتاب شرح فصوص و مصباح الانس از محضر مرحوم شاه آبادی بر آنها تعلیقه هم می نوشته است.
امام خمینی بر این دو کتاب ارزشمند مجموعاً 229 تعلیقه نوشته اند، تعلیقاتی که در یک نگاه کلی و در نسبتی معقول و متوازن، دو ویژگی توضیح و تحقیق و نقد و بررسی را در خود جمع کرده است. در این تعلیقات سخنان حکما و عرفای بزرگ مانند صدرالمتألهین، شیخ اشراق، محقق داماد، شیخ الرئیس، ابن عربی، جامی و نیز سخنان استادشان مرحوم شاه آبادی بیش از همه دیده میشود.
تعداد تعلیقات حضرت امام بر کتاب مصباح الانس که به عنوان عالیترین متن درس عرفان نظری در حوزه های علمیه شناخته میشود، 132 تعلیقه میباشد که تعلیقه نگاری بر تمامی این کتاب نمیباشد بلکه تا صفحه 132 چاپ سنگی آن بوده است. توضیح اینکه تا زمان اقامت مرحوم شاه آبادی تعداد 57 تعلیقه نوشته شد، و اما پس از بازگشت استاد به تهران، 75 تعلیقه دیگر بر مطالب و مباحث کتاب نوشتند که تا سال 1355 قمری این توفیق حاصل بوده، ولی ادامه نیافته است. تاریخ آخرین تعلیقه بیست و ششم جمادی الثانیه 1355 قمری میباشد که در «قصبه خمین» نوشته شده است. تعلیقات امام خمینی بر این دو کتاب مهم در یک مجلد(شماره 45 موسوعه الامام الخمینی) تنظیم و نشر یافته است.
تحقیقات و نظرات حضرت امام در این 229 + 132= 361 تعلیقه در باره بسیاری از مباحث عرفان میباشد، به خصوص درباره: اسماء مستأثره، حقیقت جعل، أعیان ثابته، میزان و معیار در أسماء ذات و افعال و صفات، حقیقت عماء، کیفیت محو اثبات، قرب نواقل و قرب فرائض، عقل اول، کلام نفسی، فیض اقدس و فیض مقدس، ألسنه خمسه، فیض منبسط، تجلیات، کمال جلاء و استجلاء، انسان کامل، شهود، مکاشفه و دعاء میباشد.
به این نکته هم باید اشاره شود که در پی هجوم و غارت منزل شخصی و کتابخانه امام خمینی در سال 1347ش توسط عوامل حکومت شاه این نوشته مفقود شده بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نسخه دستنویس این تعلیقات را طلبه ای در حوز علمیه همدان از یک کتاب فروش دوره گرد که به مدرسه آمده بود، خریده و وقتی متوجه نام امام ذیل تعلیقات شد که نوشته بود «السید روح الله الخمینی» آن را از طریق آیت الله میرزا حسین نوری امام جمعه وقت همدان، تقدیم امام کرد. این تعلیقات در همان سالها بازنویسی و مورد ملاحظه و اصلاحات جزئی امام قرار گرفت و منتشر گردید و علاوه بر انتشار جداگانه، به همت بعضی از محققین و ناشرین کتب عرفانی، به همراه تعلیقات بزرگانی چون آقا محمدرضا قمشه ای و سید ابوالحسن جلوه، در پاروقی شرح فصوص و مصباح الانس، نیز منتشر گردید.
بعضی از نکته ها از این تعلیقات
در تعلیقه 21 شرح فصوص، امام خمینی میگوید: میزان در مشاهده صور غیبی، انسلاخ و جدایی نفس از طبیعت و رجوع به عالم غیبی خودش میباشد و این انسلاج و جدایی از طبیعت یا در حال خواب رخ میدهد، یعنی وقتی نفس از تدبیرات بدنی فارغ شود، به اندازه صفاء نفس، به عوالم غیبی متصل و حقایق غیبی را مشاهده میکند والبته در این صورت آن حقایق به صورت مثالی ـ به حسب عادات و مأنوسات نفس ـ تمثل پیدا میکند و به همین خاطر نیازمند تعبیر میباشد. و یا اینکه این مشاهدات در حال بیداری رخ میدهد و این برای اهل سلوک میباشد، ولی سالکان کامل مانند پیامبران الهی(ع) حقایق مثالی را با اختیار خود مشاهده میکنند و این توان روحانی آنها است که آن را انجام میدهد.
تعلیقه 24 مربوط به فصل دوازدهم مقدمه قیصری و در موضوع «ولایت» میباشد و حضرت امام حقیقت «قرب نوافل» را این میداند که الله تعالی چشم و گوش و دست سالک میشود و در نتیجه «عبد» خلعت ولایت میپوشد و حق در صورت خلق میشود و باطن ربوبیت در او مشاهده میشود ـ که کُنه عبودیت است ـ و عبودیت باطن آن میشود و البته مقامات اولیاء الهی همه در یک رتبه و جایگاه نمیباشد و به حسب اختلاف اسمائی که بر آنها تجلّی کرده، مختلف و متفاوت میباشند. البته امام خمینی تفصیل این بحث را به کتاب مصباح الهدایه خود ارجاع میدهد که قبل از نوشتن این تعلیقه ها نوشته بود.
ایشان در تعلیقه 37 در انتقاد و رد تفسیر شارح ـ قیصری ـ از حکمت، میگوید: معنای حکمت آن نیست که قیصری گفته، بلکه حکمت عبارت از معرفت الله و شؤون ذاتی و تجلیات اسمائی و افعالی میباشد و ممکن است حکمت علم به کمال جلاء و استجلاء باشد، که کمال جلاء ظهور حق در آینه أتم و تمام نما است و کمال استجلاء هم شهود نفس خود در آن آینه میباشد.
در تعلیقه 54 میخوانیم: از آنجایی که انسان عین حجاب بر نفس خویش است و دائماً در حجاب تعیّن و نفسیّت خود میباشد، حق را در غیر حجاب ادراک نمیکند، و اگر نفس خود را بشناسد، ربّ خود را هم از وراء حجاب شناخته است، انسان دائماً در حجاب خود میباشد و این حجاب مرتفع شدنی نمیباشد و هر کسی که ادراک میکند، نفس خود را ادراک میکند، در نتیجه معرفت نفس عین معرفت رب میباشد.
در تعلیقه 101 سخن از قرب نوافلی و قرب فرائضی در میان است، و حضرت امام قرب نوافلی را استهلاک اسماء و صفات میداند که در نتیجه آن حق تعالی سمع و بصر و ید سالک میشود، اما قرب فرائضی استهلاک کلی ذاتی و صفاتی است که بعضی وقتها ابقاء عبد را به دنبال دارد که نتیجه آن این است که عبد سمع و بصر حق تعالی میشود. ایشان در همین تعلیقه میگوید: حصول ولایت کلیه و ظهور برزخیت کبری، جز پس از قرب فرائضی حاصل نمیشود که نهایت معراج صعودی پیامبر ما(ص) است و برای غیر آن حضرت، از انبیاء و اولیاء حاصل نمیشود، مگر به تبعیت، نه اینکه به اصالت به چنان مقام و مرتبه ای برسند.
ایشان در تعلیقه 117 درباره عظمت پیامبر خاتم(ص) میگوید: رسول الله(ص) تحقق تمام دائره وجود و مستجمع کمالات در جمیع غیب و شهود است و مقام برزخیت کلیه را دارد، در نتیجه هیچ کمال و وجودی خارج از حیطه کمال و و جود او نمیباشد، و او کل وجود ظلّی است و او وجود است و هیچ وجود و کمال وجودی خارج از وجود او و کمال وجود او یافت نمیشود تا افزون بر کمال و وجود او باشد و فیوضات وجودیه و کمالیه ای که به غیر او میرسد، از حضرت او به طریق تجلّی و تشؤن مباشد نه به طریق اضافه و زیاده.
در تعلیقه 137 که در فصّ یعقوبیه و ذیل جمله «والناموس هو الشرع» آمده، حضرت امام میگوید: «ناموس» آن چیزی است که انسان در صدد حفظ و مخفی کردن و پنهان داشتن آن است و از آنجایی که مقصد انبیاء(صلوات الله علیهم) بسط معروفیت حق و معبود بودن او در عالم میباشد و این مقصد حاصل نمیشود، مگر با حفظ کردن اموری؛ نوامیس الهیه پنج چیز شده است:
اول: ناموس حیات،[و حفظ جان آدمی] که بوسیله آن معرفت و عبودیت حاصل میشود.
دوم: ناموس عقل، چرا که اگر عقل نمیبود، خداوند شناخته و پرستیده نمیشد.
سوم: ناموس مال، زیرا بوسیله آن معاش و معاد مردم تأمین میشود.
چهارم: ناموس عرض و اّبرو، چرا که با محفوظ بودن آبرو، توالد و تناسل صحیح و درست جریان خواهد داشت و معروفیت و معبودیت حق تعالی بسط می یابد و گسترش میگیرد.
پنجم: ناموس شریعت، که همان ناموس معبودیت و معروفیت است.
جالب اینکه این مطلب ارزشمند عرفانی در ساحت فقه و بحثهای مربوط به فلسفه فقه به عنوان «مقاصد شریعت» شناخته میشود.
در تعلیقه 188 که در فصّ عُزَیریه واقع شده و ذیل میراندن و زنده کردن عزیر نبی میباشد، حضرت امام از شیخ عارف کامل خود، مرحوم شاه آبادی نقل میکند که ایشان درباره اماته و احیاء حضرت عزیر گفته که ممکن است بگوییم: علاقه روح نسبت به بدن، بعد از مرگ باقی است، زیرا دنیا دار قرار و نشو و نما و ماده ظهور آن است و بر همین اساس اشکالی متوجه احیاء مردگان در این عالم [ماده] نمیباشد.
اما امام خود احتمال دیگری میدهد و میگوید، ممکن است بگوییم: احیاء عبارت از تمثل با بدن حسی یا مثالی است که به همراه نفس او به این عالم منتقل شده است، همانگونه که حقیقت رجعت همین است، یعنی میشود رجعت را به یکی از این دو وجه تصحیح کرد و درست شمرد. امام در ادامه مینویسد: آنچه استاد شاه آبادی ذکر کردند، مورد اشاره حکیم محقق میرداماد(قدس الله نفسه) در بعضی از رساله های فارسی ایشان میباشد که به سرّ زیارت اموات برمیگردد؛ آن مرحوم گفتند: نفس دو علاقه به بدن دارد، علاقه ای صوری و علاقه ای مادی، که مرگ موجب سلب علاقه صوری نفس به بدن میشود، نه علاقه مادی نفس به بدن، و به همین خاطر زیارت اموات تشریع شده است.
در تعلیقه 193 در مقام تفاوت «رسالت» و «ولایت» آمده است: مدار رسالت انبیاء بر احتیاجات دنیایی و نشئه ملک است، یعنی سیاسات و معاملات و عبادات، که همه از امور کونیّه میباشند و با انقطاع آن، منقطع میشوند و رسالت هم به همین صورت است، بلکه تشریع تام متکفل همه احتیاجات انسان میباشد مانند تشریع پیامبر ما(ص) که به همین صورت است، بر خلاف ولایت که حقیقت آن با قرب حاصل میشود یا اینکه حقیقت آن همان قرب تام میباشد و چنین حقیقتی منقطع نمیشود.
در تعلیقه 214 که مربوط به فصّ سلیمانی است، حضرت امام میگوید: علم انبیاء به احکام از قبیل اجتهاد [مجتهدین و فقها] نمیباشد، پیامبران(ع) با اطلاع از علم حق یا لوح محفوظ، به حسب مراتبشان، حقایق را کشف میکنند و نسخ از جنس کشف خطاء پیامبر پیشین نمیباشد، بلکه حکم در زمان پیامبر پیشین برای امت او همان بوده که او حکم کرده، و نسخ عبارت از کشف حد حکم سابق است، نه رفع و برداشتن یک حکم مطلق.
تعلیقه 217 در فصّ داودی و درباره «خلافت» میباشد که امام خمینی در این موضوع میگوید: خلافت معنوی که عبارت از مکاشفه معنویه حقایق با اطلاع یافتن بر عالم أسماء و أعیان میباشد، واجب نیست تنصیصی بر آن شود. اما خلافت ظاهری که از شؤون نبوت و رسالت است، که تحت أسماء کونیّه واقع میشود، اظهار کردنش واجب است، و به همین خاطر رسول اکرم(ص) خلفا و جانشینان ظاهری خود را نام برده و معرفی کرده است. خلافت ظاهری، مانند نبوت، تحت أسما کونیّه قرار دارد و همانگونه که نبوت از مناصب الهیه ای است که از آثار آن اولویت داشتن و مقدم بودن بر أنفس و اموال است، خلافت ظاهری نیز همینطور است. منصب الهی برای مردمان امر پنهانی است که با تنصیص باید اظهارش کرد و به حان دوست سوگند! که تنصیص بر خلافت از أعظم فرائض بر رسول الله(ص) میباشد، زیرا تحقیقاً تضییع این مسئله خطیر -که با تضییع آن وضعیت امت اسلام متشتّت میشود و اساس نبوت مختل و آثار شریعت مضمحل میگردد- از زشت ترین قبایحی است که کسی راضی نیست به افراد عادی نسبت داده شود تا چه رسد به نبی مکرم و رسول معظم.
تعلیقات بر مصباح الانس بخش دوم این اثر میباشد و حضرت امام در تعلیقه 5 درباره روایت نبوی:«إن للقرآن ظهراً و بطناً و حدّاً و مطلعاً» میگوید: اگر قرآن همه صفحه وجود باشد، ممکن است مراد از «مطلع» کلام ذاتی و تجلّی در حضرت واحدیت باشد که بر تعیّنات غیبیّه و شهادیّه که لائق فیض میباشند، مشرف است و مراد از «حد» کلام ظلی فیضی که فاصل بین حضرت واحدیت و مظاهر غیبیه و شهادیّه، که از آن به عماء تعبیر میشود، بوده باشد و مراد از «الظهر» عالم شهادت باشد. و اما اگر مراد از قرآن انسان کاملی باشد که کون جامع و کتاب مبین است. مراد از ظهر و بطن و حد و مطلع به اعتبار مراتب اربعه انسان کامل میباشد و مراد از بطون سبعة آن هم به اعتبار لطائف سبعه خواهد بود.
در تعلیقه 97 میخوانیم: مشاهده حضوریه و مکاشفه ذوقیه، به هیچ عنوان اکتناه [و احاطه یافتن و به حاق و حقیقت حق رسیدن] نمیباشد، چرا که اکتناه با قدم فکر است، در حالیکه مشاهده و مکاشفه با براق ذوق و عشق انجام میگیرد. فکر چینش امور معلوم برای رسیدن به امر مجهول است، اما چیزی که جنس و فصل و تعریف ندارد، نمیشود بر آن برهان اقامه کرد، پس فکر حجاب [شهود] است و علم حجاب اکبر[در این وادی] است. مشاهده، حضور و تدلّی و تعلّق و ربط یافتن و ترک همه تعیّنات است، چنانکه در آیه شریفه«ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین او أدنی» آمده و در سخن ولی عصر ـ روحی له الفداء طبق نقل ـ مناجات شعبانیه آمده که «و أنر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعزّ قدسک» پس «معرفت» مورد رغبت است و بدان امر شده است، اما فکر مورد نهی و رویگردانی میباشد، و این یکی از وجوه جمع میان اخبار و روایات آمره به معرفت و ناهیه از فکر در ذات الله است.
در تعلیقه 128 بر مصباح الانس درباره دعا میخوانیم: اکثر آنچه دعاء موجب جلب و تحقق آنها میشود، از اموری است که در حضرت غیبیّه ازلیه و حتی در مرتبه دوم، تعیّن پیدا نکرده است، چرا که آنچه در آن مرتبه میباشد مکتوبه و ثابته و تقسیم شده میباشد، در حالی که دعا به یکی از سه صورت میتواند باشد ـ که شیخ اکبر در فصوص ذکر کرده است ـ اول اینکه دعا به نحو استعجال و درخواست فوریت است که این قسم دعا عامه و عموم مردمان است. دوم اینکه دعا به نحو احتمال است که دعاء حکما است که آنها میگویند ممکن است دعا شرط در تحقق امور باشد شیخ الرئیس و امثال او در کتابهایشان این را میگویند و شیخ فرغانی در منتهی المدارک نیز همین معنا را میگوید. سوم اینکه دعا و علی سبیل الامتثال است و این دعا عرفاء و اولیائی است که جفاف قلم را مشاهده میکنند و می بینند آنچه تا قیامت خواهد بود [و تغییری نخواهد کرد]
در پایان به این نکته متذکر باید شد که امام خمینی در کنار عشق و ارادت ویژه ای که به استاد خود آیت الله میرزا محمدعلی شاه آبادی دارد و از او با عناوین و اوصاف و احتراماتی یاد میکند که از دیگر مشایخ و اساتید خود چنان یاد نمیکند، ولی در این تعلیقات که به موازات سالهای شاگردی در محضر او نوشته است، موارد متعددی برخلاف نظر استاد نظر داده است.
از باب نمونه در تعلیقه 81 نوشته، قال شیخنا العارف الکامل الشاه آبادی ـ مد ظله العالی ... أقول ... چنانکه در تعلیقه 103 نوشته قال شیخنا العارف الکامل ـ أدام الله ظله ـ ... اما در نقد و بررسی آن میگوید: و عندی فی بعض ما افاد ـ دام ظله ـ نظر ...
در تعلیقه 202 نیزنوشته: قال شیخنا العارف الکامل الشاه آبادی ـ دام ظله العالی ... اما خود پس از نقل سخن استاد مینویسد: أقول هذا مسلک الحکیم، و أما ذوق العارف فیقتضی غیر ذلک، چنانکه این استقلال رأی و اجتهاد در اندیشه عرفانی تنها در برابر استاد نمیباشد بلکه کلاً مواجهه ایشان با نظرات و سخنان بزرگان حکمت و عرفان، مواجهه مجتهدانه و البته محترمانه است، در تعلیقه 91 تحقیق استاد خود را همسو با تقسیم محی الدین میداند اما خود میگوید: هذا و لکن التحقیق عند نظری القاصر...
امام خمینی در این تعلیقات که پس ازکتاب ارزشمند مصباح الهدایه نوشته شده، در موارد متعددی به تحقیقات و نظرات خود در آن کتاب ارجاع داده است. مثلاً در تعلیقه 196 که درباره مراتب ملکوتی رسول اکرم(ص) میباشد، یادآوری کرده:« و لقد أفردنا ـ بحمدالله ـ رساله فی تحقیق سریان الخلافه و النبوه و تفردنا فیها بتحقیقات أنیقه، فضلاً من الله تعالی ولیّ الهدایه.
و یا در تعلیقه 108 در مقام تبیین صفات جمالی و جلالی یادآور شدند: کما فصّلنا ذلک فی بعض رسائلنا [مصباح الهدایه] و شرحنا لبعض الأدعیه[شرح دعای سحر]. در تعلیقه 106 که بحث از مقام عماء و مقام واحدیت به میان آمده یادآور شده است به اینکه:« و قد فصّلنا القول فی بعض رسائلنا و حقّقنا أنه مقام فیضه الأقدس و لیس هنا مقام بسطه»
و در تعلیقه 98 که بحث و سخن از ذات الله تعالی است بعد از کمی توضیح یادآور شده: و لیس ها هنا مقام شرح ذلک و قد استفید تحقیقه من بعض رسائلنا فی حقیقه الخلافه و الولایه.
باشد که اساتید و محققین در عرفان نظری با تأمل و امعان نظر در این مسفورات پر ارزش، انظار و آرای این عارف بزرگ را دریافته، معارف و حقایق توحید ناب را تبیین نمایند.