عنوان «فرار» نه بر مقصّر بودن فراریان، که بر مقصر بودن دیگران از جمله «نظام و حکومت» حکایت دارد که شرایط فرهنگی ـ سیاسی ـ اجتماعی کشور را برای زندگی آنان مناسب نساخته و آنان را مجبور به فرار کردهاند.
جماران: «پژوهشگاه فقه نظام» در سومین کرسی ترویجی، «فرار مغزها» را بررسانده که نکاتی را یادآور میشویم:
1. عنوان کرسی، «مهاجرت خبرگان» و عنوانی ارزشی و مثبت است در حالی که موضوع واقعاً و به اقرار برگزارکنندگان، «فرار مغزها» و منفی و مذموم است. این که حقیقت منفی را علیرغم عقیده خود، با عنوان مثبت طرح کردهاند، نشان دارد که از اعتراف به «فرار» ابا دارند! عنوان «فرار» نه بر مقصّر بودن فراریان، که بر مقصر بودن دیگران از جمله «نظام و حکومت» حکایت دارد که شرایط فرهنگی ـ سیاسی ـ اجتماعی کشور را برای زندگی آنان مناسب نساخته و آنان را مجبور به فرار کردهاند.
2. به توصیف آنان از این موضوع توجه کنید: «*مهاجرت به دارالحرب و رفتن به بلاد کفر، *سیاهی لشکر آنها شدن، *تقویت دولت کفر، *تضعیف اسلام و کشور اسلامی؛ *خروج از التزام به ولایت ولیالله و تعرّب بعد الهجرة(بازگشت به جاهلیت بعد از پذیرش اسلام)، *پذیرش ولایت کافران، *شرک و حرام؛ * فرار از میدان جنگ و جهاد(با توجه به عمومیت جهاد)؛ *توجیه کننده نبودن کوتاهی مسئولان کشور در این موضوع؛ *وظیفه حکومت در جلوگیری از فرار مغزها، و ...»، با توجه به محورهای بالا معلوم میشود در این کرسی بر این مبنا بحث شده که حکومت جمهوری اسلامی، حکومت ولی الله و شبیه حکومت معصوم است و در این حکومت، مبانی و موازین اسلامی در غالب موارد حاکم است و فضای رشد و تعالی فراهم است ولی این مغزها نه به دلایل موجّه، بلکه به خاطر دنیاطلبی و فسادخواهی و سنگینی تولّی ولی الله و ...، از حوزه حکومت ولّی الله به دارالحرب و «حکومت مشرکان محارب با حکومت دینی» فرار کردهاند.
3. مبانی بالا مخدوش است و طبیعی است که بحث مبتنی بر آن، به نتایج نامقبول منتهی شود. به عنوان مثال دارالحرب کشوری است که علنی با کشور اسلامی به قتال و درگیری براندازانه نظامی پرچم برداشته است و امروز در جهان، تقریبا هیچ کشوری علیه ما پرچم جنگ نظامی را علناً برنیافراشته است و هیچ کشوری دارالحرب نیست حتی رژیم اشغالگر قدس هم کشوری اشغالی است که ما آن را به رسمیّت نمیشناسیم.
4. قطعا کشور ما به نام، جمهوری اسلامی است و در رأس آن، ولیّ فقیه است اما آیا زمینه رشد و تعالی و زندگی مناسب برای نخبگان در این کشور فراهم است تا فرار آنان را تقبیح کنیم؟ از باب مثال غالب نخبگان مورد نظر، در مراتب بالای علمی دانشگاهی هستند حال آن که در اداره دانشگاهها هیچ اختیاری ندارند. تنها در دولت اصلاحات بود که بنا شد ریاست دانشگاهها توسط هیئت علمی همان دانشگاه تعیین شود و نخبگان عملا در اداره مجموعههای علمی سهیم شوند و احساس کنند در خانه خودشان صاحب اختیارند، که این هم در دولت بعد نقض شد. در بقیه دستگاهها هم وضع نخبگان به همین منوال است و آنان قدر و قیمتی نمیبینند تا به ماندن امیدوار شوند حال آن که در دولت اصلاحات نه تنها به ماندن امیدوار بودند بلکه جریان فرار مغزها عکس شد و مغزهای فراری بسیاری، به کشور باز گشتند همچنان که سرمایههای ایرانیان خارج برای سازندگی به سوی داخل سرازیر شد.
5. فرار از ایران و رفتن به کشورهای اروپایی و آمریکایی را خروج از ولایت خدا و اولیای خدا و داخل شدن در ولایت طاغوت و شیطان شمرده است، در حالی که آنان از باب مثال در جمهوری اسلامی حتی برای شورای شهر شدن هم باید تایید فلان نهاد و ارگان را داشته باشند چه رسد به پستهای بالاتر؛ حال آن که در آن کشورها حق دارند برای هر پستی که صلاحیتش را داشته باشند، کاندیدا شوند و انتخاب گردند. آنها در ایران با توجه به نظارت استصوابی و گزینشها و قانونهای عجیب و غریب و محدود کنندهای که توسط مجلس انقلابی تصویب میشود و ضوابط گزینش و ...، امیدی به دست یابی به هیچ پست مدیریتی در هیچ حوزهای را ندارند، آن گاه انتظار داریم این نخبگان بمانند!
6. نکته مهم دیگر، مجموعهای است که این کرسی بدان منسوب است: حوزه علمیه و روحانیت که باید حدّواسط حکومت و مردم باشد و عواملی که این فرارها را باعث شده و ناشی از حکمرانی نامطلوب است، را شناسایی کرده و به گوش مسئولان رسانده و پیگیر رفع آنها باشد، متأسفانه به جای انجام این وظیفه مهم، در صدد کوبیدن نخبگانی است که گرچه جسمشان در این کشور نیست، ولی روحشان به سوی این کشور پرمیکشد و آرزوی بازگشت را دارند. اللهم انا نشکو الیک و الیک المشتکی.