یکی از انسان هایی که در مسیر به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران خدمتی فراموش نشدنی انجام داده و برای چند ساعت حامل امانتی بزرگ بوده است «پیتر شولاتور» خبرنگار آلمانی است که در پرواز انقلاب حضور داشته و متاسفانه هرگز نامی از او و خدمتی که کرده است برده نشده و مردم انقلابی ایران کمتر با نام او آشنا هستند.
جماران: در گذرگاه تاریخ برای بعضی انسان ها به طور ناخودآگاه فرصت یا فرصتهایی پیش میآید که اگر درست عمل کنند باعث ماندگاری نام آنها در تاریخ میشود. خصوصا وقتی این اشخاص یک فاصله فکری، فرهنگی، نژادی یا مذهبی با دیگران داشته باشند، نام آنها بیشتر در ذهن ماندگار میشود. به عنوان مثال همه نسل ما از دوران کودکی با نام "پطرس فداکار" آشنا بوده و داستان خدمت او را شنیدهایم.
یکی از انسان هایی که در مسیر به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران خدمتی فراموش نشدنی انجام داده و برای چند ساعت حامل امانتی بزرگ بوده است آقای "پیتر شولاتور" خبرنگار آلمانی است که در پرواز انقلاب حضور داشته و متاسفانه هرگز نامی از او و خدمتی که کرده است برده نشده و مردم انقلابی ایران کمتر با نام او آشنا هستند.
آقای دکتر صادق طباطبایی که از همراهان صادق حضرت امام در پاریس و معرف وی به حضرت امام بوده است در مورد آشناییش با آقای شولاتور میگوید:
زمینه آشنایی من با آقای دکتر شولاتور به سفرهایی که امام موسی صدر به آلمان میداشتند و با مقامات آلمانی دیدار و گفتگو میداشتند بر میگشت. ....یک مفسر بسیار برجستهای بود که در شبکه 2 تلویزیون آلمان مطالب مربوط به خاورمیانه و کشورهای اسلامی رو انجام میداد، اغلب میزگردهایی که برگزار میشد پیرامون مسئلهی انقلاب ایران در اون مقطع و حوادث بقیه کشورها، یک پایه مذاکره در میزگرد آقای دکتر پیتر شولاتور بود. ...
ایشون در سال 57 دفتر شبکه 2 تلوزیون آلمان را در پاریس اداره میکرد، طبیعیست وقتی امام آمدند اونجا خب منم که در اونجا بودم، آقای شولاتور هم با آشنایی که با هم داشتیم اغلب میآمد اونجا خبر میگرفت، خبر میداد یا مطلب مهمی رو که میخواستیم فیلم کامل ازش گرفته بشه، من به ایشون اطلاع میدادم.
در هواپیما به آقای شولاتور گفتم که من یه امانتی دارم که نمیدونم وقتی ما میرسیم تهران چه بر سر ما میاد. آیا کشته میشیم؟ سالم میرسیم؟ دستگیرمون میکنن؟ دستگیرمون نمیکنن؟ به هر حال من یه پاکتیست که امانت نزد شما میگذارم. اینو نگهدار پهلوی خودت. اگر سالم اومدیم و سالم از فرودگاه رفتیم بیرون منو پیدا میکنی و این رو به من بر میگردونی. ... آنها با درخواست من به محل نماز امام در طبقه بالای هواپیما آمدند و [در همین لحظه که من این مطالب را به آقای شولاتور می گفتم]، آقای کافمن [فیلمبردار شولاتور] این صحنه را فیلم گرفت که من دارم این توضیح رو بهش میدم.
آقای شولاتور میگوید:
امام خمینی شخصاً گزارشهای مرا ملاحظه میکردند و در مواردی اظهار نظرهایی هم کرده بودند، ایشان به من اعتماد کامل داشتند و من در اونجا خیلی آزادانه رفت و آمد داشتم. ... صادق طباطبایی [در حین پرواز با هواپیمای ایرفرانس] از ما خواست از امام در حین ادای نماز در حالی که در قسمت بالای هواپیما تنها بودند فیلم برداری کنیم. کار فوقالعادهای بود. من او (امام) را هیچگاه آنقدر آرام و سرحال ندیده بودم.
روایتی از بازگشت امام خمینی (س) به ایران با قانون اساسی
من اصلاً فکر خاصی نکردم با خودم گفتم یک سری اسناد محرمانهست و از آنجا که من با طباطبایی دوستی نزدیکی داشتم این خدمت را برای ایشان انجام دادم. البته به همین نسبت خدمتی برای امام انجام دادم. من آن امانت را در جای مناسبی از کیف خودم خوب قایم کردم. من آدم رازداری هستم و هرگز به داخل پاکت نامه¬ای که به من سپرده شده نگاه نمیکنم و میدونستم که اوراق محرمانهای هستند. هرگز فکر هم نکرده بودم آن را باز کنم. ... این نگرانی وجود داشت که هواپیما را سرنگون کنند یا اینکه امام را پس از پیاده شدن از هواپیما دستگیر کنند یا او را بکشند. ...
من میدانم که پس از حضرت محمد دیگر کسی به عنوان پیامبر نخواهد آمد ولی او (امام) به حق ویژگیهای پیامبرانه داشت. البته برای معتقدان به مکتب تشیع هم او شخصیتی فراتر از معمول بود. ... ما در تهران در حالی فرود آمدیم که صدها هزار نفر نسبت به ورود امام خمینی ابراز احساسات میکردند. ... اگر امام خمینی و همراهانش دستگیر میشدند من با امانتی که داشتم بر میگشتم آلمان و سعی میکردم آنجا امانت را به فرد قابل اطمینانی تحویل دهم.
آقای طباطبایی:
حالا این بنده خدا امانتی رو گرفته و تحویل داده اما نمیدونه چی گرفته چی تحویل داده، نُه ماه بعد یه کتابی نوشت به نام "ایران، کانون زمینلرزه" توی اون کتاب دیدم باز نوشته که [صادق طباطبایی ]یه پوشهای داد و من نمیدونستم توش چیه من دیدم دیگه خب این خیلی بیانصافیه دیگه بهش نگم. باهاش تماس گرفتم. بهش گفتم در کتابهای بعدیت میتونی درست کنی. این پوشهای که حاملش تو بودی و امانتدار در بین مجموعه کسانی که اونجا بودند تو امانتداری بودی که من و امام انتخابت کردیم حامل پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی بودی.
آقای شولاتور:
بعد از ورود به ایران که با استقبال با شکوهی توأم بود من بسته را تحویل دادم. هشت ماه بعد به من گفته شد توی اون پاکت پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بوده است. این اتفاق فرصتی برای من بوجود آورد که در حقیقت من دو ساعت حافظ و امانتدار قانون اساسی باشم و این افتخاری بود که به سادگی نصیب هر کسی نمیشد. ... من نود سال سن دارم، این افتخاری برای من بود از اینکه به من اعتماد شده بود احساس غرور میکردم.
آری آقای پیتر شولاتور امانتی بزرگ را تحویل گرفت و سالم آن را به صاحبش مسترد گردانید. وی پنج سال پیش در سن 95 سالگی درگذشت. روحش شاد.