شخصیت بایدن با ترامپ متفاوت است و البته ایشان یا هر کس دیگری که در امریکا باشد، طبیعتا شیفته ی ملت ایران نخواهند بود و به منافع کشور و حزب خودشان می اندیشند، اما میزان پیوستگی جریانات داخلی آمریکا با دشمنان و رقبای منطقه ای ایران و همچنین میزان معارضت این جریانات با ایران و همچنین سطح تفکر شخصیت های سیاسی این کشور یکسان نیست.
جماران: کابوس ترامپ تعبیر، و صدای لرزان او هنگام خواندن اطلاعیه اش پس از انتخابات، لحظات ریزش و فروپاشی او در انظار جهانیان بود. نهایتا با پایان مرحله شمارش آراء، بایدن به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور منتخب آمریکا اعلام شد. چه بسا تاخیر در اعلام نتایج فقط برای مدیریت افکار عمومی و جامعه هیجان زده و قطبی شده ی آمریکا و کنترل واکنش های ترامپ بود. در چهار یادداشت پیش از انتخابات آمریکا که از یک ماه پیش منتشر گردید، تلاش شد، با تحلیل داده های موسسات پژوهشی و نظر سنجی و رسانه های آمریکا و دموگرافی رای دهندگان توضیح داده شود که روند انتخابات امریکا به کدام سو می رود و چرا شانس رای آوری بایدن به مراتب بیش از ترامپ است و چرا ترامپ رفتنی است. اینک که غبار انتخابات آمریکا فرونشسته و وضعیت جدید چهره ی خود را نمایان ساخته، موارد ذیل حائز اهمیت به نظر می رسد:
دقت نظرسنجی ها
مجموعا موسسات نظرسنجی آمریکا در این انتخابات 3 تا 5 درصد خطا داشتند. این موسسات در سطح «ماکرو» نمره ی متوسط اما قابل قبولی دریافت می کنند، آنها در تشخیص میزان مشارکت و بزرگی انتخابات، تشخیص فرد پیشتاز در سطح ملی و ایالتی، اولویت های رای دهندگان به ویژه میزان اهمیت اقتصاد و کرونا و همچنین دموگرافی رای دهندگان و حامیان هر گروه، به درستی عمل کردند، اما در سطح میکرو، فاصله های میلی متری را به نفع بایدن و به زیان ترامپ بزرگتر دیدند. مثلا درسطح ایالتی دامنه ی خطایی حدود سه تا 5 درصد را به نفع بایدن از خود بروز دادند. بایدن در ایالت هایی برنده انتخابات شد که در متوسط نظرسنجی ها بیش از 5 درصد پیشتاز بود. و در هر ایالتی بایدن زیر 3 درصد پیشتاز معرفی شده بود، در حقیقت بایدن عقب ماند و بازنده شد و هر جا فاصله بین 3 تا 5 درصد بود رقابت تنگاتنگ شد. در سطح ملی نیز اکثر موسسات، فاصله ی دو رقیب را بین 7 تا 9 درصد پیشبینی می کردند در حالی که این فاصله با حدود 75 میلیون رای بایدن و 70 میلیون رای ترامپ حدود سه درصد بود.
بخشی از دلایل این خطا به طبیعت نظرسنجی ها و روش های اتخاذ شده و بخشی نیز ناشی از رای پنهان به ترامپ بود. گروهی از طرفداران ترامپ، به ویژه روستاییان یا در دسترس نظرسنجی ها نبودند و یا به پاسخ گویی صحیح تمایلی نداشتند. البته بخشی از خطای نظرسنجی ها نیز ناشی از غلبه تمایل به بایدن در موسسات نظرسنجی و جامعه شهری نمونه ها بود. و البته می توان حدس زد که در برخی موسسات حزبی، چه بسا نظرسازی نیز نقش ایفا کرده است تا متوسط را به سود بایدن بالاتر نشان دهد. می توان تصور کرد که نظر سازی در انتخاباتی 150 میلیونی و با رقابت سنگین و نزدیک، که جابجایی چند هزار رای می تواند فرد برنده را تعیین کند، برای بسیاری از موسسات و رسانه های به ظاهر مستقل، توجیه غیر علمی اما سیاسی می یابد تا گروهی از مردم را نیز از این طریق به کاندیدای مورد نظر خود هدایت کنند. بالاخره در هر جامعه ای کم نیستند کسانی که مایل هستند روی اسب برنده شرط ببندند!
رسانه ها و تبلیغات
بنا بر اعلام رسانه های آمریکا، کمپین ترامپ در این انتخابات حدود 575 میلیون دلار و کمپین بایدن حدود 776 میلیون دلار به شکل مستقیم هزینه داشتند که بخش عمده آن صرف هزینه های تبلیغاتی در رسانه های کلاسیک از جمله برنامه های تلویزیونی و بخشی دیگر صرف رسانه های اجتماعی شد.
در این انتخابات شاهد قیام رسانه های کلاسیک آمریکایی و حتی بین المللی علیه ترامپ بودیم. ترامپ رفتار مناسب رسانه ای در 4 سال ریاست جمهری خود اتخاذ نکرده بود و بارها و بارها رسانه ها را تحقیر و مورد حمله قرار داده بود، انباشت آن همه تحقیر رسانه ای در این انتخابات به قیام علیه خودش تبدیل شد. در کنار قیام رسانه های کلاسیک، شاهد تقسیم فضای رسانه های اجتماعی نظیر فیسبوک و تویتر بودیم. ترامپ با 80 میلیون فالوئر تقریبا بی رقیب می نمود اما ورود 124 میلیونی اوباما، شرایط را به موازنه کشاند. صدها و بلکه هزاران اینفولئنسر با فالوئرهای میلیونی دیگر همراه هر یک از این دو تن، فضای رسانه ها ی اجتماعی را از یکجانبه بودن به نفع ترامپ خارج ساخت که همراه با وزن رسانه های کلاسیک و هزینه های بیشتر تیم بایدن در فضای تبلیغی – رسانه ای مجموعا فضای تبلیغی را به نفع بایدن تغییر داد. البته گرایش مدیران دو شبکه ی توئیتر و فیسبوک را نیز در این اتخابات نباید از نظر دور داشت.
تاثیر انتخابات بر داخل آمریکا
سرنوشت ترامپ
تا آن جا که اطلاعات منتشر شده نشان می دهد، ترامپ از متهم ترین شخصیت های تاریخ ریاست جمهوری آمریکا است، که به تنهایی اوج اشرافی گری و سرمایه داری کریه را به هم آمیخته بود. پدیده ی پوپولیستی و متعصبی که با ریاست جمهوری ترامپ و با سرمایه گذاری صهیونیستی و عربی سربرآورده بود، در سایه امپراتوری دروغ وادعای مبارزه با فساد و البته برخی موفقیت های اقتصادی، هواداران فراوانی در داخل و خارج آمریکا برای خود یافته و چنان که مشاهده کردیم حتی نمونه ی وطنی اش در ایران با او همزاد پنداری یافته و دیدیم که چگونه متاسفانه شعبه ای از ترامپ در ایران از نتایج اولیه انتخابات امریکا متاثر شد. این پدیده می توانست با برگزیده شدن او در دور دوم تبدیل به یک ایدئولوژی و جریان مسلط شده و تاثیرات عمیق تر و بلند مدت تری چه در داخل چه در نقاط دیگر جهان بگذارد.
جامعه آمریکا طی چهار سال ریاست جمهوری ترامپ در سایه تعالیم و رویکردهای نژاد پرستانه و ضد علمی و پوپولیستی او دچار شکاف ها و تعارضات فراوانی شد که در انتخابات این شکاف ها به اوج رسید و فضا به شدت قطبی شد. چنان که پیشبینی شده بود، و دموگرافی رای دهندگان به ترامپ نشان می دهد، اصلی ترین هوادارن او از کلیسای ارتودوکس، ارتش سالاران، سرمایه داران، سفیدها، طبقه ی روستایی و افراد کم تر تحصیل کرده، افراد با متوسط سنی بالای 50 سال و جریانات راست افراطی در یک سو قرار گرفتند. در آن سوی نیز رای دهندگان به بایدن بیشتر از جریان لیبرال ها، دموکراتها و سوسیالیست ها و از طبقه متوسط شهر نشین، تحصیلکردگان، زنان، جوانان و کارگران حاشیه شهر و سیاهان و مهاجران آمریکایی آسیایی و یا آمریکایی آفریقایی بوده اند.
صرف نظر از هر سرنوشتی که شکایت ترامپ در دادگاه پیدا کند، موضوع بی اعتبار سازی سیستم انتخابات آمریکا و تنش های مدت دار پس از انتخابات، و مدعی شدن ترامپ نکته ی دیگری است زمزمه های آن پیش از انتخابات آغاز شده و آثار آن تا مدتها گریبانگیر جامعه و حاکمیت آمریکا خواهد بود و تنش های کوچک و یا بزرگی را دامن خواهد زد. او با پشتوانه رای بیش از 70 میلیونی، قابلیت های رهبری و «موبالایز» کردن اجتماعی را خواهد داشت و احتمالا به عنوان رهبر جمهوری خواهان ایفای نقش کرده و تلاش خواهد کرد به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری 2024 مجددا به صحنه بیاید.
البته او مخالفانی با سابقه در حزب جمهوری خواه دارد که معتقدند او حزب جمهوری خواه را مصادره کرده و او را نماینده اصیلی برای حزب خود نمی شناسند و علنا نیز مخالفت هایی با او ابراز داشته اند. همچنین رقیبی به نام مایک پنس دارد که ممکن است بخواهد در انتخابات بعدی کاندیدا شود. در این صورت چه بسا او با حزب سومی به صحنه بیاید و برای اولین بار در آمریکا یک حزب سوم مطرح شکل بگیرد. در هر صورت او اگر در دادگاه برای بازگرداندن نتیجه انتخابات موفق نشود، که البته بسیاری بعید می دانند موفق شود، در چهار سال آینده به عنوان یک اپوزوسیون با همان شیوه های پوپولیستی مشهورش در داخل و خارج آمریکا، اجتماعات بزرگ و آمد و شدهای سیاسی و گفت و گو های رسانه ای فراوانی برپاخواهد ساخت و تلاش خواهد داشت تیتر رسانه ها بماند و حتی رهبری برای جنبش های پوپولیستی دیگر در جهان باشد و خود را سمبل ضد فساد معرفی کند و طرفدارانی هم بیابد.
اما از سوی دیگر دموکرات ها با رهبری اوباما و بایدن چه بسا در اندیشه ی افشاگری ها گسترده و حتی محاکمه او برآیند و با گرفتن محکومیت از سیستم قضایی برای او، شانس حیات سیاسی ترامپ را به حداقل برسانند. این در حالی است که ترامپ در ایام انتخابات در اجتماع هوادارانش فریاد می زد که بایدن و خانواده اش باید به زندان بروند. با توجه به شخصیت ترامپ، برای او هر سرنوشتی ممکن است. شاید حتی آن جمله ای که در ایام انتخابات به ناگهان از دهانش خارج شد که «شاید از آمریکا بروم»، حالا از هر زمان به واقع نزدیک تر شده باشد. اگر از ترامپ کاری شبیه خودکشی هم سر زد نباید تعجب کرد.
تاثیرات جهانی و منطقه ای
ظهور ترامپ خسارات فراوانی به جامعه جهانی وارد کرد. ماموریت او بر هم زدن نظم جهانی بود. او رسما تبدیل به رهبر یک جنبش خرابکاری در سازمان های جهانی شده و اعتبار آمریکا را به حداقل ممکن رساند. آمریکای ترامپ برای جهان، آمریکایی بی قاعده تر، کریه تر و ناموجه تر از آمریکایی بود که قبلا می شناختیم؛ امپریالیستی زشت تر از زشت. در صورت خلع ترامپ از قدرت، جهان با آمریکای کلاسیکی که می شناخت مواجه خواهد شد. آمریکای جدید، آمریکای سنتی البته با گرایش بایدن - اوباما و تاثیرات برنی سندرز خواهد بود. این آمریکا به شکل مشروط یا نیمه مشروط به بسیاری از قراردادهای بین المللی بازخواهد گشت که مطلوب اتحادیه اروپا و چین خواهد بود.
هر دو حزب آمریکا تحت تاثیر لابی صهیونیست ها هستند اما در منطقه خاورمیانه هیچکس برای اسرائیل، ترامپ نمی شود، کما این که هیچ کس هم به اندازه ترامپ با ایران دشمنی نکرد. رفتن ترامپ، تاثیرات منطقه ای مشخصی داشته و علاوه تاثیرات داخلی نیز بر اسرائیل خواهد داشت و چه بسا رفتن نتانیاهو را تسریع کند. کشورهای عربستان و امارات و بسیاری دیگر از همپیمانان ترامپ و اسرائیل نیز همان احساسی را دارند که نتانیاهو از رفتن ترامپ دارد. قطعا آنها بسیار نگران و غمگینند.
ایران و آمریکای جدید
قطعا ترکیب ترامپ، نتانیاهو و بن سلمان با ترکیب اوباما، بایدن، برنی سندرز یکی نیست و مهمتر، حامیان این دو جریان در داخل آمریکا و در سطح منطقه هستند. از اهم مسائلی که همواره از آن غفلت شده، ارتباط با نهادهای مدنی، احزاب و ملت آمریکاست. جریانی که پشت اوباما - بایدن ایستاده و به او رای داده است را نباید به چشم هیات حاکمه ی آمریکا نگریست و از تاثیرات مهم آن بر همین هیات حاکمه غافل بود. پشت سر بسیاری از سیاستمداران آمریکایی، بخشی از همین جریانات مدنی اجتماعی، دانشگاهی و یا اقتصادی ایستاده اند. این طیف میلیونی رای دهندگان تحصیل کرده، یک جریان نسبتا معتدل و قابل گفت و گو است و دشمنی خاصی با ملت بزرگ ایران ندارند. دلیلی هم ندارد با این طیف عظیم تحصیل کرده، قطع ارتباط کرده و از ظرفیت آنان از جمله جامعه مسلمانان آمریکا برای تصحیح و تعدیل روابط دو ملت و کاستن از خصومت های دو کشور بهره نگرفت. کم نیستند شخصیت های متفکری که در آمریکا زندگی می کنند اما موافقتی با سلطه گری های سیستمیک این کشور در جهان ندارند. علاوه ده ها سال است «لابی» صهیونیست ها و در ده ی اخیر «لابی» عربستان قویا در آمریکا فعال شده، اما ایران از کمترین زمینه های ارتباط در این کشور برخوردار است و بعضا به دست خودمان و با بدبینی های افراطی یا توقع بیش از حد و یا نگاه امنیتی سخت گیرانه، روزنه های حداقلی را بسته ایم.
شخصیت اوباما یا بایدن نیز با ترامپ متفاوت است و البته ایشان یا هر کس دیگری که در امریکا باشد، طبیعتا شیفته ی ملت ایران نخواهند بود و به منافع کشور و حزب خودشان می اندیشند، اما میزان پیوستگی جریانات داخلی آمریکا با دشمنان و رقبای منطقه ای ایران و همچنین میزان معارضت این جریانات با ایران و همچنین سطح تفکر شخصیت های سیاسی این کشور یکسان نیست. به زبان دیگر همچنان که دوستان درجه بندی دارند، باید رقبا و متخاصمان را هم درجه بندی کرد. ضمن آن که همچنان که در میان کشورهای دوست، مخالفانی وجود دارند، در میان کشورهای رقیب و متخاصم هم دوستانی یافت می شوند. آمریکایی که امروز و پس از انتخابات شکل گرفته، از نظر داخلی، آمریکای جدیدی است و حتی با آمریکای اوباما هم متفاوت است. احیاء گفت و گوی نخبگان دو ملت می تواند راه هایی را بگشاید. در همین جهت، نقش آفرینی اوباما به عنوان یک مقام غیر رسمی و عین حال رهبر معنوی حزب دموکرات در به قدرت رساندن بایدن و نفوذ او در جامعه آمریکا، نکته ی مهمی است و چه بسا می توان در شرایط عدم ارتباط بین دو کشور، با شخصیت هایی نظیر اوباما به عنوان یک شخصیت موثر، اما غیر رسمی به گفت و گو نشست و باب هایی را گشود. در آمریکا انقلاب نشده است و قرار نیست یک شبه همه چیز در آنجا یا این جا که به ویژه از کودتای 1332 تا کنون زخمی ده ها ساله بر پیکرمان نشسته است تغییر کند، اما حتی آمریکای جدید، چه بسا مانند شوروی گورباچف قابل بررسی است.
در شرایط سیال جدید، اغتنام فرصت یک ضرورت است. ارائه ی تحلیل های متفاوت و فکورانه و اعلام مواضع قوی و دوراندیشانه از هر سوی در این شرایط، بسیارمهم و ارزشمند است، اما نباید پذیرفت ترامپیست های وطنی که تجربه ی تلخ آنها را به عینه احساس کرده ایم و یا کاسبان تحریم و فساد، زمینه های ارتباط دو ملت و دو کشور را با نقشه و یا رفتارهای احساسی و افراطی و یا مواضع به ظاهر انقلابی و در باطن منفعت طلبانه ی خود از بین برده و با تباه ساختن فرصت ها، برای کسب قدرت و یا پر کردن جیب های خود، زمینه تداوم تحریم های ظالمانه را فراهم آورده و فشار بر ملت مظلوم ایران را مضاعف سازند و از آن سوی دانسته یا ندانسته برای اسرائیل و عربستان بن سلمان فرصت آفرینی نمایند. می توان در عین حفظ استقلال و در عین حفظ هوشیاری نسبت به ماهیت نظام آمریکا، برای مصالح بلند مدت ملت ایران، و بدون شیفتگی و هیجان زدگی شرایط جدید را با ملاحظات جدید بررسی کرد و مطالبات به حق ملت شریف ایران از دولت آمریکا در برابر ده ها سال کودتا و جنگ و فشار و تحریم و دخالت در امور داخلی ایران و شهادت سردار را دنبال کرد. در این حال گفت و گوی ملت ها و نخبگان و صاحبان فنون و سطوحی از دو کشور حداقل برای کاهش خصومت ها در عین استحکام و استقلال ممکن است. همچنان که قدرتهایی چون چین و روسیه و آلمان و کشورهایی نظیر هند همین راه را رفته اند و ضرورتا هم از استقلال و عزت خود دست نکشیده اند. همه چیز ضرورتا متوقف بر بالاترین سطح رابطه سیاسی نیست، کما این که روابط علمی و اقتصادی چین با آمریکا قابل مقایسه با رابطه ی سیاسی با این کشور نیست.
ضرورت غرب شناسی
در پایان نوشته پنجم که آخرین یادداشت درباره انتخابات آمریکاست، تصریح بر اهمیت «جهان شناسی» به ویژه تاسیس پژوهشکده های «غرب شناسی» با رویکرد علمی و استراتژیک است. یکی از مصائب ملت ما برخی تریبونهایی هستند که درباره همه اوضاع جهان نظر می دهند اما از شناخت حداقلی درباره بسیاری از تحولات جهان برخوردارند. شناخت درست از غرب و ماهیت آن، در فهم رفتارها و تنظیم روابط با ملت ها و دول غربی، تعیین کننده است. ماهیت متعدی و سلطه طلب بسیاری از سیستم ها و حکام در غرب را نباید کتمان کرد. در این حال در دنیای پیچیده امروز، همه چیز در قالب دوست و دشمن تعریف نمی شود و اگر هم چنین باشد، باز باید دوست و دشمن را به درستی شناخته و با تحلیل دقیق و عمیق، تنظیم مواضع و روابط کرد. به عنوان یک ایرانی خارج از کشور، در مواضع بسیاری از سردرمداران غربی، ضعف در شرق شناسی، به ویژه ایران شناسی و در مواضع بسیاری از سیاستمداران ایرانی، ضعف در جهان شناسی به ویژه غرب شناسی را به وضوح مشاهده می کنم و باور دارم باید به سرعت موسسات واقعی غرب شناسی در ایران شکل گرفته و کارشناسان زبده و هوشمند به کار بسته شوند و مطالعات بلند مدت و عمیق، سازمان یافته و در سیاست های کلان مورد مشورت قرار گیرند.
همچنین رسانه های گرانقدر و مسئولان سیاسی و اقتصادی ما برای درک عمیق تر از جوامع غربی نظیر آمریکا، شایسته است از سطح اول رسانه های بین المللی این کشورها عبور کرده و به سطح عمیق تر موسسات پژوهشی و دانشگاهی و همچنین رسانه های داخلی آنها توجه بیشتری داشته باشند. آیا ایران را می توان از طریق پرس تی وی و العالم شناخت، که جریانات و روندهای داخلی آمریکا را از طریق سی ان ان و فاکس نیوز بشناسیم؟ این رسانه ها برای تبیین مواضع خارجی و بین المللی کشورها طراحی شده اند، نه تبیین تحولات و جریانات داخلی آنها. قطعا اگر رسانه های ایران، در تحلیل و تفسیر انتخابات جاری آمریکا، به اطلاعات دست اول موسسات پژوهشی و سازمان های نظرسنجی آمریکا رجوع کرده و داده ها را شخصا ملاحظه و به جای اتکا به تفسیر رسانه های بین المللی آمریکایی، رسانه های ملی و ایالتی و موسسات دانشگاهی آنها را مطالعه نموده و اصل داده ها را خود تفسیر نمایند و همچنین طیف وسیع ایرانیان دانشگاهی و محقق مقیم آمریکا را به عنوان یکی از منابع غنی تحلیل، مورد رجوع قرار دهند، به جمع بندی و تحلیل بهتری از روند رخدادها در این کشور و کشورهای نظیر دست خواهند یافت. این شیوه ای بود که در یادداشت های چهارگانه قبلی درباره انتخابات آمریکا به کار بسته شد و با توجه به پیشبینی درست نتیجه ی انتخابات آمریکا در این یادداشت ها که بسیاری بر آن باور نداشتند، به نظر می رسد این شیوه خوشبختانه می تواند جمع بندی واقع بینانه و قابل اعتمادی از روند رخدادهای بزرگ و پیچیده ای نظیر انتخابات امریکا و نتیجه ی آن ارائه دهد.
والسلام