در میان مورخان و متخصصان بیشماری که به مطالعه هنر اسلامی پرداختهاند، بسیار اندکاند افرادی که ویژگیهای خاص این هنر را تجزیه و تحلیل کرده باشند، با این هدف که تبیین کنند چگونه این هنر در طی قرون و در کشورهای مختلف، هرگاه که در آن کشورها پدید آمده باشد، نشان بدیع و اصیل واحدی بر معماری، گونههای تزئینی و بسیاری از شاخههای صنایع دستی، برجای نهاده است و اما بدیهی است که اصالت این هنر، به همراه برجستهترین ویژگیهای آن، نتیجه رابطه وثیقی است که از زمان ظهور اسلام میان برخی از گونههای تولید هنری و احکام و اعمال دین نوین، احکامی و اعمالی که مولود کتاب و سنت است، ایجاد شده است. بنابراین در اینجا برای توضیح همین رابطه تلاش خواهم کرد، بدین صورت که ابتدا فرمودههای قرآن کریم درباره قوه خلاق انسانها را برررسی میکنم، و سپس در کتاب خدا و در تعالیم پیامبر(ص) که مأخوذ از کتاب است و به امت منتقل شده است، عناصر مبنایی زیباییشناسی اسلامی و قانوننامه اخلاقی هنرمندان مسلمان را موضوع بحث قرار میدهم. با در اختیار داشتن این راهنماها، میتوان شاخههای اصلی تولید هنری اسلامی را مرور کرد و به عیان دید که چگونه هر یک از آنها نقش و نشان اصول دین، قواعد اخلاقی (معاملات)، و برخی از تشبیه و تمثیلها(امثال) را که آغازگر آن بوده و با تحولات آن ملازم بودهاند، در خویش دارد.
انسان سازنده
ابراهیم(ع)، خطاب به مشرکان که آزرده بودند از اینکه دیدند ابراهیم(ع) با دست راست ضربهای بر مجسمه خدایانشان کوبید ـ فرمود:« اتعبدون ما تنحتون والله خلقکم و ما تعملون: آیا چیزی را که خود میتراشید میپرستید، در حالی که خداوند شما و چیزهایی را که میسازید آفریده است؟»(۹۶ ـ ۳۷:۹۵). ابراهیم خلیل(ع)، با این سخنان آنان را به حقیقتی که کتاب کریم پیوسته انسانها را به آن توجه میدهد، یادآور میشود: و آن حقیقت این است که فقط خداوند، آفریدگار قادر مطلق، پروردگار جهانها، تقدیر همه آفریدگان را در ید قدرت خویش دارد و هیچ انسانی را نرسد که جایگاه وی در فعل خلاقانه را مدعی شود، زیرا «هیچکس همانند او نیست: لم یکن له کفوا احد»(اخلاص،۴) و در عین حال، خداوند که اراده فرمود تا آدمیان را بر صورت خویش(علی صورته) بیافریند، از جمله قوایی که به آنان بخشید، یکی قدرت خلاقه بود که هر فرد مختار است آن را مطابق با فرمان ازلی به کار بگیرد.
در قرآن کریم شباهت میان فعل خلاقانه انسانها و فعل خلاقانه خداوند، تلویحاً بیان شده است. آنجا که خداوند در وصف خودش میفرماید: «خلقالانسان من صلصال کالفخار: آدمی را از گل خشک، مانند سفال آفرید»(الرحمن،۱۴). ابوحامد غزالی، متکلم و عارف مسلمان، که به همان ترتیب از مرتبه بشری تا مرتبه الهی سیر کرده است، مینویسد: « همان طور که مهندس ابتدا همه وجوه ساختمان را در کاغذی ترسیم میکند و سپس بر طبق آن نسخه آن را به وجود میآفریند، آفریدگار آسمانها و زمین نیز حقایق اشیا را پیش از ایجادشان بر لوح محفوظ ثبت کرده است و آنها را بر طبق این نسخه میآفریند.»
هنرمند، صنعتگر، یا صانع ـ در سیاق سنتی این هر سه اصطلاح مترادف است ـ همانند آفریدگار کار خود را با یک «لوح سفید» عاری از هر تصویر، خواه صفحه سفید معمار، بستر گچی کنده کار باشد و خواه دیگر سطوح طبیعی یا آماده شده گلی، چوبی، فلزی، پارچهای، و خواه چرمی، آغاز میکند، تا تصویر نقش کرده در خیال خویش را بر روی آن بازآفرینی کند. بنابراین کار در سه مرحله، یعنی تصور(تقدیر)، آفرینش یا تولید(ایجاد)، و شکلدهی(تصویر)، که مرحله اخیر مرحله اعطای صورت اشیاء به آنها است، کامل میشود. مثال اعلای این مراحل در مرتبه الهی موجود است، زیرا خداوند برحسب مجموعه اسمائی که قرآن کریم به حضرتش نسبت میدهد، آفریدگار(خالق)، سازنده(باری) و شکل دهنده(مصور) است. صفت نخست، مستلزم معنای تقدیر است، کما اینکه در قرآن آمده است:«خلق کل شئ فقدره تقدیراً: هر چیزی را آفرید و سپس آن را به شایستگی اندازه نهاد»(فرقان،۲). صفت دوم مشعر به ایجاد و حیات بخشی است، و صفت سوم توصیف میکند که چگونه خداوند به همه آنچه میآفریند کامل ترین و زیباترین صورت را میبخشد.
شاید در رسائل اخوان الصّفا فرآیند واقعی آفرینش هنری روشنتر از هر متن دیگری در جهان اسلام، تحلیل و تبیین شده است؛ اخوان الصّفا گروهی از فیلسوفان مسلمان بودند که در سده چهارم هجری(۱۰م) دانشنامهای کاملاً مفصّل در زمینه دانشهای آن روزگار و بنیادهای معنوی و مابعدالطبیعی آنها تدوین کردند. اخوان الصّفا، با فرق نهادن میان هنرهای عملی(الصنایع العملیه) و هنرهای نظری(الصنایع العلمیه)، یعنی ایجاد یک شئ و صورت از پیش موجود آن در عقل بشر، نشان دادند که شئ ساخته شده(المصنوع)، هویت متجانس مرکب از ماده و صورت است.
همین است بنیاد قدسی هرگونه هنر خلق شده به دست هنرمندانی که درصدد پیروی از اراده الهیاند و فقط با نیروی تفویض شده به ایشان و از طریق پیوندی با آسمان که مراتب گوناگون ظهور الهی را شامل میشود، اثر خویش را خلق میکند. از این لحاظ، سیدحسین نصر خاطر نشان میشود که واژه «صنعت» در اصطلاح اخوانالصّفا، برای تعبیر از «هنر» به معنای «تولید» به کار رفته است، زیراهرگونه خلاقیت بشری را شامل میشود.
«[خلاقیت هنری بشری] که اینک به معنای «فناوری» نیز به کار میرود، اشاره به صنایع دستی دارد، که با هنرها، یا به تعبیر دقیقتر، هنرهای تجسمی در سیاقهای ایرانی و اسلامی، یکی است. ساختن یک بشقاب یا جام زیبا، همان قدر هنر است که ترسیم یک مینیاتور. بنابراین واژه «صنعت»، یک بار دیگر به موجب همان گستره معنایش وحدت هنر و زندگی را که ویژگی خاص فرهنگ ایرانی، همانند هر فرهنگ سنتی اصیل دیگر در سراسر تاریخ است، اثبات میکند.»
اما مشارکت بشری در صفت الهی مصور نوعی محدود ذاتی به همراه خویش دارد، زیرا هنرمندان بشری قادر نیستند به موجوداتی که بازآفرینی میکنند، حتی اگر هم در بالاترین مرتبه کمال این کار انجام شده باشد، جان بدهند. بنابراین خلاقیت ایشان، آلوده به نقصان فاحشی است، و نتیجهاش سعی بیهوده برای برابری با آفریدگار است. ابن عربی (متوفی ۶۳۸ قر ۱۲۴۰ م) در شرح خویش بر یک حدیث معروف، درباره سرزنشی که در انتظار مصورون، «صورت پردازان» است، مینویسد:«خداوند صورت پرداز(مصور) را سرزنش کرده و وعده عذاب داده، زیرا آفریده خویش را کامل نکرده است.»
تیتوس بورکهارت در مقدمه کتاب مهمش درباره هنر اسلام، تفسیر دیگری از این حدیث به دست میدهد. بورکهارت در مقام توضیح ماهیت قدسی کعبه و ارزش آن به منزله رمز توحید ناب، یادآور میشود که چگونه رسول خدا(ص) ۳۶۰ بت در اطراف آن خانه را درهم شکست و فرمان به محو نقاشیهای واقعگرایانهای دادکه در درون آن اجراء شده بود. او میافزاید: «این حکایت سنتی معنا و مقیاس چیزی را که به خطا از آن به «شمایل شکنی اسلامی» تعبیر شده است و بهتر است از آن به «بیشمایلی» تعبیر شود، نشان میدهد: اگر کعبه قلب انسان است، بتها که در آن ساکن شدهاند، نمایانگر شهوات [یا احساساتی] هستند که قلب را احاطه میکنند و مانع از یاد خدا میشوند. بنابراین درهمشکستن بتها ـ و توسعاً هر تصویری که مستعد بتشدن است ـ روشنترین حکایت ممکن از یک «امر ضروری» برای اسلام است و آن تهذیب قلب برای خاطر توحید، شهادتدادن بر «لا اله الا الله» یا آگاهی به آن است.»
احساس هنرمندان این است که فقط ابزاری هستند در دست ارادهای حکیم و هدایتگر که بینهایت بزرگتر از ارادة خود ایشان است؛ این احساس در دغدغه ایشان برای دقیقترین پیروی ممکن از رهنمودهایی که در قرآن آمده، در احادیث تفسیر شده و به دست نیاکان صالح، سلف الصالح، در قالب قواعد و اعمال ترجمه شدهاند، منعکس میشود. هنرمندان مسلمان، سرشار از یقین به اینکه کل آفرینش، صنع خدا است که «هر چیزی را کامل کرده است: «صنع الله الذی أتقن کل شی»(نمل،۸۸)، و آگاهی به این حدیث پیامبر(ص) که فرمود: «ان الله یحب إذا عمل أحد کم عملا یتقنه: خداوند دوست دارد که اگر کسی از شما کاری انجام میدهد، کارش را به کمال برساند»(یتقنه) میکوشند که اتقان «جستجو برای کمال» را آرمان و قاعدة ثابت رفتار خویش قرار دهند. انضباطی که هنرمندان مسلمان برای دستیابی به کمال (یا به تعبیر بهتر برای نزدیکشدن به آن، زیرا هر مؤمنی میداند که کمالِ کامل فقط از آنِ خدا است) در پیش گرفتهاند، بسیار شبیه به تلاش مؤمنانی است که جانهای خویش را از طریق عبادتهای دشوار، تهذیب میکنند. از همین روی پیامبر(ص) فرمود:«ان الله یحب العبد المحترف: خداوند بندهای را که به حرفهای مشغول است، دوست میدارد.»
هنرمندانی هم که صنایع دستی کاملر کاملاً تمام شده تولید میکنند، محرکشان احساس مشارکت در طرح عمل خداوند، طرحی مشتمل بر فیضان زیبایی در سراسر جهان آفرینش، البته در سطح [و اندازة] حقیر خود ایشان است. پیامبر(ص) به شخصی که نگران این بود که آیا انسان مجذوب جامهها و پایپوشهای زیبا دسترسی به بهشت میتواند داشت، فرمود: «إن الله جمیل و یحب الجمال: خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.» این حدیث حاوی دعوتی دو لایه است: یکی اینکه باید خداوند را منبع زیبایی دانست و دیگر اینکه با تولید [آفرینش] خاص خویش، مایة خشنودی او شد. ظاهراً این حدیث در برانگیختن شوق مؤمنان بیشماری که در نسلهای پیاپی، زبان صوری هنر را برای تجلیل شکوه پروردگار قادر مطلق به کار گرفتهاند، مؤثرتر از هر انگیزه دیگر بوده است.
دو موهبت آسمانی
چهارده سده پیش، در سال ۶۱۰ میلادی، تنزیل قرآن آغاز شد؛ خود کلماتی که سرآغاز تنزیل آن بودند، پیامبر اکرم(ص) را به قرائت و ابلاغ پیام خداوند فراخواندند، بشارت بودند بر اینکه خداوند همچنان به فکر نجاتدادن جانهای بشری است. افزون بر این، این کلمات همانطور که در قالب وحی آنها از طریق جبرئیل امین به زبان عربی دیده میشود، طنین و قوتی بیهمتا داشتند: «إقرا باسم ربک الذی خلق…: بخوان به نام پروردگارت که آفرید انسان را از خون لختهای. بخوان! پروردگار تو گرامیترین است، همان که با قلم آموزش داد، به انسان آنچه نمیدانست، بیاموخت» (علق، ۱ ـ۵)
به علاوه، این آیات مشتمل بر بذر و طلیعه دو نوع هنر است؛ این دو هنر از ارجمندترین یاورانی هستند برای توانا ساختن آدمیان در اجابت خواست آفریدگارشان که فرمود: «ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون: جنیان و آدمیان را نیافریدم مگر برای آنکه مرا بپرستند»(ذاریات:۵۶) و همچنین «لذکر الله اکبر: به راستی، یاد خداوند بزرگتر است»(عنکبوت:۴۵). چگونه آدمیان میتوانند جز با امداد خود پروردگار، با فلسفه وجودی حقیقی خویش که پرسش خداوند و یاد او در دائمیترین حالت ممکن است، هماهنگ شوند؟
پاسخ این پرسش را در تاریخ نوع بشر به شرحی که در قرآنکریم آمده است، میتوان یافت. انسانها که بر طبق آیه قرآن، «در نیکوترین ساختار» (فی احسن التقویم) آفریده شدهاند، بر اثر غرور و عصیانشان در برابر فرمان خداوند، این فطرت پاک خویش را از کف دادند؛ انسانها وقتی از بهشت رانده شدند، خداوند خطایشان را بخشود، و همه زاد ورود آدم(ع) در طی هزاران هزار سال تعالیم قدسی را که از طریق سلسلههای متوالی رسولان، پیامبران و اولیا نازل شده است، دریافت داشتهاند.
آخرین نمونه این مداخلههای رحیمانه، قرآن کریم، به معنای «خواندن» یا «قرائتکردن» است که از مبدأ الهی نازل شد تا شنیده شود، یادآوری شود، و پیوسته تکرار شود. قرآنکریم در قالب شنیداریاش، منبع نخستین هنر اسلامی، یعنی تلاوت قرآن است که بانگ آیات کتاب خداوند را در زمان متجلی میسازد. و از آنجا که کلمات وحیانی مرکب از حروف است و در کتابی جمع آمدهاند، میتوان آنها را منبع دومین گونه هنر اصلی در اسلام، یعنی «خوشنویسی» دانست که کتاب خداوند را به لحاظ بصری ثبت و ضبط میکند و جایگاهی مکانی به آن میدهد. این یک قالب هنری است که انسانها، بهنحوی از همان آغاز تنزیل قرآن در درون خویش دارند، زیرا خداوند «با قلم آموزش داد»، و قلم، رمز عقل اول است که با فرو رفتن در مرکب حکمت الهی، نشانههای قدسی را ترسیم میکند و دسترسی به معرفت را برای انسانها ممکن میسازد.
هنر تلاوت قرآن، هنر قدسی کامل عیار است. رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند هرگز پیامبری نفرستاد مگر اینکه صوت خوشی به او بخشید»، و تاریخ وحی قرآنی گواه بر این سخن است. پیام الهی که «به زبان عربی روشن» (بلسان عربی مبین) در اختیار انسانها قرار گرفته بود، باید به روشنی اعلام میشد. به پیامبر امر فرمود که: «و رتل القرآن ترتیلا: قرآن را با آرامش سنجیده بخوان»(مزمل،۴) و خود پیامبر(ص) به مؤمنان توصیه کرد: «آن را با صدای خوش تلاوت کنید» و این بدان معناست که تناسب تمام عیاری میان کلام الهی و صوت بشری وجود دارد.
همچنین پیامبر(ص) توصیه فرمود: «قرآن را با لحن و لهجه عربی تلاوت کنید». قرابت انکارناپذیری که میان همة سبک های قرائت قرآن در جهان اسلام موجود است، گواه بر آن است که عموم مسلمانان به این توصیه عمل کردهاند. در حقیقت هنر تلاوت قرآن، در مسیر گسترش در مکان، حتی اگر چه عناصر ساختاری اصلیاش در همان دوران اولیه از طریق چندین مکتب معروف تثبیت شده بود، برخی عناصر موسیقایی موجود در فضاهای محلی مختلف را جذب خود کرد، و پیدایش سبکهای خاصی را که به آسانی قابل تشخیصاند، موجب شد، اما همه این سبکها نشان محوناشدنی اسلام را دارند. آنها صدایی پرطنین را که محمل پیام قرآنی بوده است و هنوز هست، مجسم میسازند.
هنر قرائت قرآن که در همه موقعیتها، خواه به صورت فردی و خواه به صورت جمعی به آن عمل میشود، برای هر مؤمنی کاملترین وسیله برای یاد خداوند و تأمل در آیات و برکات او است، به پیروی از این دستور خود خداوند که میفرماید: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب، الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض، ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار: به راستی در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز خردمندان را نشانههایی است. هم آنان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [میگویند] پروردگارا این را بیهوده نیافریدهای. پیراستهای تو! ما را از عذاب آتش نگهدار»(ال عمران، ۱۹۰ ـ ۱۹۱). این هنر که به کودکان از همان دوران نخست زندگیشان آموزش داده میشود، نه فقط احکام معنوی و اخلاقی اسلام را در جان ایشان نقش میکند، بلکه از طریق کیمیای کلام، بر تاروپود احساس و اعمال هنریشان تأثیر میگذارد، و به موجب این تحول، چیزی از قدسیت ازلی فطرت بشری، را احیا میکند.
محسوس ساختن حقیقت و زیبایی جاودانه پیام قرآنی، وظیفه خوشنویسی نیز هست. خوشنویسی، فقط چند سال پس از رحلت پیامبر(ص)، برای بازنگاری کتاب خداوند به کار گرفته شد، و از آن زمان به بعد بیهیچ وقفهای در گسترش دادن متن در همة جهات اثرگذار بوده، و پیدایش قلابها و سبکهای کتابت را که کیفیات زیبایی شناسانه آنها حتی تحسین غیرمسلمانان و غیرعربها را نیز برانگیختهاند، موجب شده است.
هر خط، از طریق بازی با اشکال، ابعاد، و تناسبهای حروف، برخی از صفات الهی را برجستهتر میسازد. برای مثال جلال و تعالی خداوند از طریق خطهای عمودی، بهخصوص خطهای الف، رمز یکتایی مبدأ متعال (الله) که نشان خود را بر ضرب آهنگهای گفتار حک میکند، تداعی میشود. جمال و حلول از طریق خطوط افقی، با زیر و زبرهایی برای آنها، همانند نتهای یک پارتیور موسیقی،به بیان میآید. رحمت و غنای خداوند را از طریق شکلهای مدور، که در برخی سبکهای خوشنویسی نشاندهنده قوسهای سخاوتمندانه در زیر مرتبه افقی است، به بیان میآورند. برای مثال، حرف «نون»، از این قسم است؛ حرف نون رمز است برای [لطف و] صیانت خداوند در حق حضرت یونس(ذوالنون) که در کام نهنگ رفت و به شیوة معجزهآسایی نجات یافت.
«من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا: هر کس مرا حرفی بیاموزد، مرا بندة خویش ساخته است.» این سخن از علیبنابیطالب(ع)، پسرعمو و داماد پیامبر(ص) است و خط کوفی را که در حدود سال ۳۰ ق در شهر کوفه شکل گرفت، به او نسبت دادهاند. این خط نمونهای در تأیید ارزش و اهمیت حروف به منزله کلیدهایی برای فهم اسرار نهان و برای دستیابی به فیضهای مخصوص است. در حقیقت، کل یک رشته علمی، «علم الحروف» بر اشکال جزئی و ارزشهای عددیر علمالحسابی حروف (ابجد) الفبای عربی مبتنی است. طبقه خاصی از علما در یک سطح عامیانه به این علم عمل میکنند؛ اینان طب عامیانه نیز تحصیل کردهاند و ممکن است دعاهایی(حرز، طلسمان) حاوی مربعهای جادویی و عبارات مکتوب برگرفته از قرآن برای بیمارانشان بنویسند.
درست همانطور که کلام الهی تلاوت شده از منارههای مساجد، در همه جهات منتشر میشود، شبکهای از صدا را در کل فضا به هم میبافد، آیات مکتوب نیز در همه جا حضور دارند: بر صفحه مصحفهای دستنویس و تکثیر شده قرآن که در خانه هر مسلمانی موجود است، بر کتیبههای بناهای تاریخی، و بر بسیاری اشیاء آئینی: شمعدانها، چراغها، منبرها، پارچه نوشتههای مراسم، پردههای گلدوزی شدهای که بر دیوارها آویخته میشود یا پوشش تابوتها (این پردهها بر الگوی کسوت مخملی سیاه خانه کعبه که هر ساله نو میشود، طراحی شدهاند). بر روی سلاحهای جنگی، جواهرات و صندوقهای فلزی، و وسایل خانگی مانند مشربهها و کاسهها نیز عبارات قرآنی یا عبارات برگرفته از قرآن حک میشود، چه اعتقاد بر این است که این عبارات میتوانند کسانی را که حملشان میکنند، از آنها استفاده میکنند، یا صرفاً به آنها مینگرند، از خطرات حفظ کنند و در پناه حمایت الهی قرار دهند.
کتیبههایی که بیشتر از همه چونان نشانههایی برای یادآوری برگزیده شدهاند، عبارتند از شهادت به «لاالهالاالله»، و اسم اعظم «الله». هر دو عبارت به شکل های مختلف کتیبهنگاری شدهاند، به «خط کوفی مربع شکل» با خشتهای لعابی بر نمای بسیاری از بناها در ایران و خراسان بزرگ(آسیای مرکزی)، در سبک تزئینی وسیع، سبک به اصطلاح ثولوث، بر پوششهای در مساجد و کاخهای خاور نزدیک و خاورمیانه، و در سبکهای مختلف خوشنویسی در هر جا که چشم بشر قادر به ادراکشان باشد: نه فقط در نمازخانه، بلکه همچنین در تجارت خانهها، کارگاههای هنری، و اتاقهای نشیمن خانوادهها.
اگرچه قرائت قرآن و خوشنویسی ابزارهایی بودند که مستقیماً در وحی قرآنی وارد شدند تا راه ورود به پیام الهی و تثبیت آن را هموار سازند، دیگر قالبهای هنر، در هماهنگی کامل با عقیده توحیدی و احکام فقهی، در پاسخ به نیازهای اخلاقی، اجتماعی، و مادی امت نوپای اسلامی، شکل گرفت. نخستین نمونه این نیازها، که خود پیامبر(ص) نیز پس از مهاجرت از مکه به مدینه، عمیقاً چنین نیازی را حس میکرد، نیاز به مکانی بود که خودش در آن به سر ببرد و او و یارانش در آنجا دیدار کنند و در کنار هم به عبادت بپردازند.
مسجدالنبی در مدینه
نیاز به عبادتگاه مناسب، با سنت خداوند کاملاً هماهنگ بود، چه بر طبق این سنت در طول تاریخ و چونان یاوری برای پیامبران و رسولان خداوند «[در] خانههاست که خداوند رخصت داده است تا رفعت بیابند و در آنها نامش برده شود: فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه» (نور،۳۶). همانطور که کشتی ساخته شده به دست نوح(ع) چونان پناهگاه مبارکی در برابر طوفان «زیر نظر ما و به وحی ما» («باعیننا و وحینا» ساخته شده بود، کعبه (البیت) نیز وقتی به دست ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) بنا شد، «زیارتگاه برای مردم و نمازگاه» (بقره، ۱۲۵) قرار گرفت؛ درست همانطور که سلیمان(ع) محرابها («محاریب») خویش را با برخی جنیان که «به اذن خداوند پیش او کار میکردند» (یعمل بین یدیه بإذنالله) میساخت. همچنین با جاذبة ویژهای بود که محمد(ص) به مکانی سوق یافت که باید در آن مسجدی میساخت که برای همیشه حرم نبوی شناخته شود.
ماجرا از چه قرار بود؟ وقتی پیامبر(ص)، پس از مهاجرت از مکه، به یثرب ـ که بعدها مدینه نامیده شد ـ رسید، بر ناقهاش سوار بود، و استقبال بسیار پرشوری از او شد؛ چندان که او باید دعوت شماری از یارانش را برای پذیرایی از او در خانه خویش رد میکرد. پیامبر(ص) به کسانی که میخواستند افسار ناقه را بگیرند و به خانه خویش هدایتش کنند، فرمود: «به حال خودش رهایش کنید! او تحت فرمان خداست.» سرانجام ناقه پس از درنگهایی چند نهایتاً ایستاد و زانو زد به قسمی که پیامبر(ص) از آن پیاده شد. پیامبر(ص) میدانست که مکان مناسب همان جایی است که ناقه در آن توقف کرده است. روز بعد، پیامبر(ص) پس از پرداخت بهای زمین به دو کودک یتیمی که مالک آن بودند، نقشة زمینی مسجد را ترسیم و به همراه یارانش شروع به کندن پیهای آن کرد.
ساختن مسجد، هفت ماه به طول انجامید. پیامبر(ص)، باید برای نقشه، طراحی و ساختن آن همان امداد آسمانی را که به سازندگان مقدس دورانهای گذشته رسیده بود، دریافت میکرد، به ویژه با توجه به اینکه تا به آن موقع هیچ بنایی در کل جزیرةالعرب که بتواند الگویی متناسب با نیازهای جامعة نوین باشد، ساخته نشده بود. نقشه نهایی مسجد، نقشه ساده و انعطافپذیری بود. عبارت از یک صحن با سه در ورودی بود. بخشی از آن، به موازات دیوار قبله با سقفی از نی که روی تنههای درخت خرما قرار داشت، پوشانده شده بود و در حکم نمازخانه همیشگی بود. عمدة فضای آن روباز و در همه وقت پذیرای مشتاقانی بود که به آنجا میآمدند تا با پیامبر(ص) ملاقات کنند، یا صرفاً او را ببینند، در برخی گردهماییهای مذهبی یا اجتماعی شرکت کنند،یا در عین سرگرم بودن به برخی صنایع دستی کوچک، در آن صحن متبرک اقامت داشته باشند.
در یکی از ضلعهای جانبی صحن، خانهها یا حجرههای پیامبر(ص) و همسرانش قرار داشت، و این مجاورت بنا به تعبیری که در قرآن کریم مذکور است، مشکلاتی را برای پیامبر(ص) موجب شد، و در مراحل بعدی تحولات شهری، زمینهساز تدوین قواعد معیار برای رفتار صحیح و روابط همسایگی خوب میان شهروندان قرار گرفت. سرپناه دیگر صفهای بود که مسافران میتوانستند در آن استراحت کنند و آن دسته از اصحاب که خانه و کاشانهای نداشتند در آنجا به سر میبردند و میتوانستند از همسایگی پیامبر(ص) برخوردار باشند.
نخستین وسیلة آئینی آن یک منبر چوبی دوپلهای بود که پیامبر به هنگام ایراد خطبه یا اعلان خبرهای مهم بر رویش مینشست یا میایستاد. در همان روزهای نخست، قبله با عنزه مشخص شد؛ عنزه نیزهای بود که پیامبر(ص) به همان سان که در زمان اردوکشیهای نظامیاش به موقع اقامه نماز جماعت برای سپاهیانش معمول او بود، پیش روی خویش قرار میداد. خیلی زود، یک یا دو سنگ بزرگ که به دیوار شمالی، در جهت بیتالمقدس تکیه داده بودند، بر جای آن نیزه قرار گرفت. این نخستین محراب مسجد در اسلام بود. چند ماه بعد، وقتی به حکم خداوند قبله از بیتالمقدس به مکه تغییر یافت، آن سنگها را به وسط دیوار جنوبی منتقل ساختند، و این به معنای آن بود که همه مؤمنان باید از این پس، در موقع نماز، رو به سوی مسجدالحرام که خانه کعبه در مرکز آن واقع است، داشته باشند.
مسجدالنبی به محض آنکه برپا شد مورد تصویب قرار گرفت؛ پیامبر(ص) و مؤمنان در آن نماز میگزاردند و به تأمل مینشستند، و از خداوند میخواستند که ایشان را نیرویی ببخشد تا در برابر دشمنان بیرونی و درونی خویش «در صفها، چون بنیادی استوار»(صفا کأنهم بنیان مرصوص) بجنگند. آن مسجد همچنین فضای مؤثری برای برقراری پیوندهای تفاهم و محبت متقابل در میان مؤمنان بود. با افزایش جمعیت مدینه، رفت و آمد به صحن مسجد به حدی زیاد شد که هفت سال پس از پایان بنای مسجد، توسعه آن ضرورت یافت. این کار سه سال پیش از رحلت پیامبر(۱۱قر۶۳۲م) انجام شد. پیامبر(ص) در مکانی که به نام «روضه الشریفه» خوانده میشود، در نزدیکی منبری که معمولاً از آنجا با مؤمنان سخن میگفت، به خاک سپرده شد. جامع نبوی به رغم تغییرالشکلهای بسیاری که در طی قرون به قصد تعمیر و توسعه در آن ایجاد شده است، همچنان دومین بنای مذهبی مقدس در اسلام ـ پس از کعبهـ به شمار میآید؛ در آن مکان مقدس میتوان مزار آخرین پیامبری را که خداوند، از میان همه انسانها، برای دریافت و ابلاغ آخرین پیام شکوهمندش به نوع بشر برگزیده است، زیارت کرد.
مسجد النبی که خاورشناسان آن را(به دلیل آنکه به دست اعراب با روشها و مصالح محلی آنها ساخته شده است) متعلق به گروه «عرب»، یا به (دلیل ردیف ستونهایی که تقسیمکننده فضا و تکیهگاه سقفاند) «سقف ستوندار» دانستهاند، نقشی اساسی در معماری اسلامی ایفا کرد. طرح آن برای ساخت مجموعه مفصلی از بناهای معروف، اقتباس شد و سرآغاز این بناها مسجد عمر بود که آن را در سال ۲۲قر۶۴۳م در فسطات (قاهره) به منزله المثنای مسجد النبی ساختند؛ اما در مسجد دوم به جای تنههای درخت خرما که سقف بر رویشان قرار گرفته بود، ستونهایی ساخته شد و برای نخستین بار منارهای به صحن ضمیمه شد. برخی از مساجد دیگر از همین قسم که در دوران خلافت بنیامیه ساخته شدند، به خوبی محفوظ ماندهاند و امروز همچنان مورد استفاده قرار میگیرند. از آن جمله میتوان نام برد از: مسجد کبیر قیروان، که در سال ۵۰قر۶۷۰م به دست عقبة بن نافع بنا شد و در ۲۴۹ـ۲۰۰قر۶۳ـ۸۱۶م به خوبی بازسازی شد؛ جامع الاقدس اورشلیم (۸۳قر۷۰۲م)؛ و جامعالاموی دمشق (۸۶ر۷۰۵م). همچنین باید از مسجد کبیر قرطبه که در سال ۱۳۷قر۷۵۵م بنا شد و سپس سه بار توسعه داده شد، مسجد کبیر سامرا (۲۳۷ـ۲۳۱قر۸۵۲ـ۸۴۶م)، و مسجد ابن طولون (۲۶۲قر۸۷۶م)، الازهر (۳۶۲قر۹۷۳م)، و الحاکم (۳۸۱قر۹۹۱م) در قاهره، به دلیل اهمیت تاریخی و ویژگیهای معماریشان یاد کرد.
مسجد النبی اگرچه به لحاظ ساختاری با کعبه که در قرآن کریم «بیتالله» (خانه خدا) نامیده میشود کاملاً متفاوت است، تقریباً به اندازه بیتالله تکریم شده است. دلیلش آن است که هر دو خانه ویژگیای واحدی دارند: هر یک از آن دو «حرم» است با جایگاه مخصوصی که منبعث از پیمانی است که میان خدا و یکی از بندگان مؤمنش، در مورد نخست رسولالله(ص) و در مورد دوم ابراهیم خلیل(ع) منعقد شده است. در مدینه، مسجد ساخته شده در آن مکان و نیز محدوده تعیین شده با مشیت خداوند، حرم قرار گرفت به طوری که در ده سال فاصله میان سال نخست هجرت (۶۲۲م) و رحلت رسول خدا(ص)، همه محتوای اعتقادی و عملی دین اسلام نازل شد، تفسیر شد، و امت اسلامی نوپا به آن عمل کردند. مسجد پیامبر(ص)، مرکز اولیه برای همه این جوانب جامعه اسلامی نوپا بود. همان طور که یکی از صاحبنظران در زمینه تمدن اسلامی گفته است: «خانه ـ مسجد پیامبر(ص)، زمینه و همچنین هسته سنت جمعی او شد. این خانه ـ مسجد، به رغم همه تحولات فیزیکی پیاپیاش که کاملاً از سادگی اولیهاش فراتر میرفت، به منزله الگوی ذهنی رفتار اجتماعی و تخیل معمارانه، هیأتی مثالی پیدا کرد.»
آن حرم مثالیر آرمانی، به حدی نیرومند بوده که تأثیری اساسی بر تحول فیزیکی و اجتماعی شهرهای اسلامی داشته است. مسلمانان که از طریق تعالیم جدی قرآن کریم به حالت بیگانگی خویش از حضور الهی آگاه شده بودند، دریافتند که حرمت [و قداستی] که در مسجد پیامبر(ص) موجود است، عمدتاً معلول آن فضای معماری جمع و جور ویژهای است که الهام یافته از آن حضرت است و این میتواند به دیگر بخشهای محیط شهری تعمیم داده شود. اولویت شبه ـ نظاممندی که در شهر سنتی جهان اسلام برای نظام ساختمانی دارای «حیات درونی» برای خانههای شخصی، مساجد، و اکثر ساختمانها به طور کلی داده شده است، از همین جا است.
شهر اسلامی، وقتی از آسمان یا تپههای اطراف به آن نگریسته میشود، به واسطه جلوهاشر ظاهرش بسان یک جوش سنگ منفذدار، قابل تشخیص است. هر کانون مشتمل بر یک ساختار مربع شکل یا مستطیل شکل محیط بر محوطهای است که محلههای زندهای از خانههای مسکونی، فروشگاهها و مغازههای بازار و کاروانسراها، حجرههای مدارس دینی یا تالارها و شبستانهای مساجد به آن گشوده میشود. این کانونهای چهارضلعی حتی اگرچه ممکن است به حسب کارکردهایشان اندازههای مختلفی داشته باشند، به لوح نقاشی شهر تجانسی شبیه به تجانس یک اندامه زیستی میبخشند، به این اعتبار که از عناصر مشابه و هماهنگی شکل گرفتهاند که قادرند بدون تداخل نابجا، به موازات گسترش شهر تکثیر و درهم تنیده شوند. در حقیقت، شهر اسلامی سنتیر کلاسیک نوعی حرم، مکان مقدسی برای ساکنان خویش، است. درست همانطور که مسجد حرم است، و درست همان طور که هر منزل خانوادگی محصور در خویش که به روی بیرون بسته و به روی حیاط و آسمان، گشوده است، حرم است، معبدی است که در آن پدر چونان یک امام و مادر چونان یک مدیر بلامنازع زندگی خانوادگی، انجام وظیفه میکنند.