آیت الله خویی سعی داشتند در طول نهضت امام خمینی از حرکت ایشان حمایت کرده و نسبت به مسائل مختلف به مسئولین حکومتی رژیم ایران نیز تذکر دهند. زمانی که امام به ترکیه تبعید شده بود ایشان طی نامه ای به هویدا خواستار بازگرداندن امام شدند.
هشتم صفر، مصادف است با رحلت آیتالله العظمی خویی، به همین مناسبت نگاهی میکنیم به روابط امام خمینی و این مرجع بزرگ شیعه.
آیت الله خوئی در نیمه ی اول آذر ماه 1278 ش (رجب 1317 ق) در خانواده ای روحانی در شهر خوی متولد شد. تحصیلات ابتدائی را نزد پدرش فرا گرفت و در سال 1291 ش (1330 ق)، همچون پدرش به نجف رفت و مدارج علمی را در رشته های مختلف علوم اسلامی به سرعت طی نمود. او از اساتید برجسته ی بسیاری استفاده کرد. از میان این اساتید؛ آیت الله محمد حسین اصفهانی و نائینی تأثیر بیشتری بر ایشان داشته است. آقای خوئی از علمایی همچون آیات عظام؛ نائینی، کمپانی، عراقی، بلاغی، میرزا علی آقا شیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی اجازه ی اجتهاد گرفتند.
آثار زیادی از ایشان بر جای مانده است. چه آثار تألیفی و چه آثار تقریری دروسشان. از جمله آثار تألیفی؛ البیان فی تفسیر القرآن، معجم رجال حدیث (23 جلد)، منهاج الصالحین، مبانی تکمله النهاج و تعلیقه بر عروه الوثقی و... دیدگاه و اندیشه ی سیاسی ایشان را می توان در دیگر آثارش؛ مصباح الفقاهه، التنقیح و... مشاهده نمود.
البته فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی او نسبت به فعالیتهای علمی و خدمات اجتماعیش بسیار اندک می باشد، اما این به معنای عدم فعالیت سیاسی نیست. آیت الله خوئی در هر زمانی که شرایط ایجاب کرده، به نحوی در عرصه تحولات سیاسی حضور یافته است. به نوعی آغاز مبارزه سیاسی ایشان به سالهای 1341 و 1342 ش که نهضت امام خمینی در ایران شروع شده بود، برمیگردد. در مهرماه 1341 که لایحه انجمنهای ایالتی در هیئت دولت ایران به تصویب رسید و از سوی حضرت امام مورد اعتراض قرار گرفت، آیت الله خوئی نیز با ارسال تلگرافی به آیت الله بهبهانی در تهران دیدگاه خود را درباره آن چنین اعلام کرد:
«تصویبنامه اخیر دولت راجع به تساوی زن و مرد و کافر و مسلمان در انتخابات انجمنها مخالف شرع انور و قانون اساسی است، لذا استنکار شدید خود و حوزه علمیه نجف اشرف را بدین وسیله اطلاع داده، مستدعی است مراتب را به پیشگاه اعلی حضرت همایونی ابلاغ نمایید...»
همچنین در سال 1342 به مناسبت حادثه خونین مدرسه فیضیه ی قم و یورش نظامیان به آن، پس از پیام اعتراضی و افشاگرانه ی حضرت امام خطاب به مراجع و علمای بلاد، از جمله آیت الله خوئی (14 اردیبهشت 1342 ش) آیت الله خویی نیز از مردم و علما دعوت کرد تا علیه رژیم شاه دست به مبارزه و مقاومت همه جانبه زده و در سرنگونی آن تلاش کنند. در بیانیه ای که به همین منظور صادر شده بود، آمده است:
«ما ملت ایران را که ایمان به مقدسات خود دارند، دعوت می کنیم با دشمنان دین و وطن به طرق مقتضی بدون اخلال و اغتشاش که دشمنان از آن استفاده کنند، بجنگند و بر عهده ی علمای عالیقدر است که مسلمانان را در وظیفه مقدسی که در پیش دارند، رهبری کنند...»
در جریان واقعه پانزدهم خرداد سال 1342 که عده زیادی به دست عوامل حکومت شاه در شهرهای قم، تهران و جاهای دیگر به شهادت رسیدند، آیت الله خوئی رژیم شاه را ظالم خوانده و از مردم خواست که با آن قطع رابطه کنند و به پیروی از امام حسین (ع) در مبارزه آشکار با ستمکاران شرکت نمایند.
مبارزه آیت الله خوئی با رژیم شاه از طریق حمایت از مبارزات امام خمینی ادامه یافت. با مطالعه ی بعضی کتب و آثار، نظرات و دیدگاه های سیاسی و اجتماعی ایشان به دست می آید که به اعتقاد ایشان، رژیم شاه، رژیمی ظالم و غیراسلامی بوده که تحت تاثیر قدرتهای غیراسلامی قرار داشت. وی اصلاحات و عمل کرد شاه را، به تقلید از جهان کفر به ویژه آمریکا می دانست. او مبارزه سیاسی را بیشتر به منظور ایجاد اصلاحات دینی، جلوگیری از استبداد، الغای قوانین غیر شرعی و برقراری عدالت در دستگاه سلطنت مورد توجه قرار داده بود. اما در عین حال از استراتژی امام خمینی و تشکیل نظام واقعی اسلامی تحت زعامت فقها نیز حمایت به عمل آورد، چنانکه در دوران اوج انقلاب اسلامی که امام خمینی هدف خود را درباره تشکیل حکومت اسلامی آشکار نمود، آیت الله خوئی در پیام آبان ماه 1357 خود ضمن اعلام حمایت از آن، از مردم خواست که از رهبری علما در نهضت اطاعت کنند. او در آن پیام آورده بود: «از ملت می خواهم با شجاعت قدم برداشته، ولی با حفظ کامل موازین شرع و در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبه مراجع معظم تقلید تبعیت و پیروی کنند.»
آیةالله خویی سعی داشتند در طول نهضت امام خمینی از حرکت ایشان حمایت کرده و نسبت به مسائل مختلف به مسئولین حکومتی رژیم ایران نیز تذکر دهند. زمانی که امام به ترکیه تبعید شده بود ایشان طی نامه ای به هویدا خواستار بازگرداندن امام شدند. همچنین در خاطرات یاران امام خمینی آمده است: وقتی حضرت امام به همراه فرزندشان حاج آقا مصطفی از ترکیه وارد بغداد شدند، حاج آقا مصطفی «از بغداد به منزل آقای خویی تلفن زده و گفته: من آقا مصطفی هستم و به اتفاق پدرم وارد بغداد شدیم.» به گفته ی یکی از اعضاء دفتر آیت الله خوئی، «خود شخص آقای خوئی هم پاسخ تلفن آقا مصطفی را داده» سپس استقبال شایانی از ایشان انجام می دهند. به گفته ی بعضی از یاران حضرت امام، از بین مراجع وقت نجف، تنها کسی که برای استقبال امام کاری انجام داد آقای خویی بود. چراکه چند ماشین به بغداد فرستاد و در نجف هم همان شب اول ورود امام به همراه دیگر علما و فضلای نجف دیدن ایشان آمدند.
پس از استقرار حضرت امام در نجف در رابطه با حل مشکلات طلاب و حوزه های علمیه نیز بین حضرت امام و دیگر مراجع، به ویژه آیت الله خویی مراودات و هماهنگی های لازم صورت می گرفت. برای مثال هنگامی که مسأله اخراج طلاب ایرانی از عراق پیش آمد و در این ایام آقای خویی به دلیل بیماری در خارج از عراق و مدتی هم بغداد بودند، از طرف رژیم بعث عراق به منزل حضرت امام مراجعه می کنند تا در زمینه اخراج طلاب ایرانی توضیح داده و مذاکره نمایند، لکن حضرت امام می گویند: من در این حوزه تنها نیستم، باید آقای خویی هم بیاید بعد در این مورد تصمیم بگیریم. وقتی هم آقای خویی به نجف برگشته و در کوفه مستقر شدند. حضرت امام، هم برای عیادت ایشان و هم برای این که در مورد این قضایا با او حرف بزند، به کوفه رفت.
با مطالعه و دقت و بررسی دوران حضور حضرت امام در نجف متوجه می شویم که تا «پیش از رحلت آیت الله حکیم، آقای خویی خیلی در کارهای امام کمک می کرد و نظر مثبت داشت اما با فوت آقای حکیم، به دلایلی، شاید هم تأثیر اطرافیان و بعضی از دفتریان ایشان باعث شده باشد، رویه اش کمی تغییر نمود. به ویژه عده ای یک حالت رقابتی به مرجعیت داده و می خواستند پس از آقای حکیم فرد مورد نظر خود را مرجع تام اعلان نمایند. با این وضع بود که باز حضرت امام، مثل ایرانِ پس از رحلت آیت الله بروجردی، صحنه برای دیگران را خالی کرده و زمینه را طوری برنامه ریزی نمود تا مرجعیت به آقای خویی برسد و عده ای که پیگیر این قضایا بودند اعلمیت آقای خویی را اعلام نمایند.
حجت الاسلام و المسلمین سید صاحب خوئی در پاسخ به سوالی در مورد ارتباط آیت الله خویی با سایر مراجع در آن زمان می گوید: در حیات ایشان مراجعی نظیر آیات عظام سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی و امام خمینی در نجف حضور داشتند، این مراجع همواره تلاش می کردند تا در شرایط مناسب دیدار و جلساتی داشته باشند؛ حتی وقتی که آقای خمینی به عراق آمدند از طرف ایشان مورد استقبال قرار گرفتند. همچنین ایشان شهادت سید مصطفی را به آیت الله خمینی تسلیت گفته و مراسم نماز میت را برگزار نمودند. البته از نظر سیاسی، تفاوت هایی بین مراجع آن روز وجود داشت که این تفاوت بیشتر میان آیتالله خمینی و دیگر آقایان در رابطه با مسایل ایران بود. او ادامه می دهد: انقلاب ایران در شرایطی رخ داد که فشارهای داخل عراق هم زیاد بود و فشار بر مراجع از جمله آقای خوئی مضاعف! این نشان می دهد که اگر بعضی مواقع شاهد سکوت یا فراز و نشیب حمایت آیت الله خویی نسبت حضرت امام و انقلاب اسلامی ایران هستیم بخاطر فشار رژیم بعث عراق و نقش افراد فرصت طلب و فضای سیاسی و اجتماعی عراق بوده است.
چنانچه زمینه جور شده و فرصت مناسب پیش می آمد ایشان اقدام لازم را انجام می دادند. با بازگشت پیروزمندانه ی حضرت امام و پبروزی انقلاب اسلامی آیت الله خویی طی تلگرافی به حضرت امام تبریک گفتند. حضرت امام نیز در تلگراف تشکر از ایشان (15 اسفند 1357) بیان داشتند:
«بسمه تعالی، حضرت آیت اللَّه آقای خویی- دامت برکاته
تلگراف شریف در تفقد از این جانب واصل و موجب تشکر گردید. عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم.»
یا اینکه با گذشت دو ماه از پیروزی انقلاب و در آستانه نخستین همه پرسی، آقای خویی در پیام نهم فروردین 1358 با حمایت از «جمهوری اسلامی» از مردم ایران خواسته بود که در همه پرسی نظام جمهوری اسلامی شرکت کرده، به حکومت اسلامی رای دهند.
این ارتباطات، چه از طرف حضرت امام و چه از طرف آیت الله خویی ادامه داشت. طوری که با پیش آمد عارضه ی قلبی حضرت امام در قم و عزیمت به تهران، آقای خویی طی تلگرافی از نجف آرزی صحت و سلامتی امام را می کنند. حضرت امام نیز از همان بیمارستان قلب تهران (5 بهمن 58) پاسخ می دهند:
«حضرت آیت اللَّه العظمی آقای خویی- دامت برکاته
تلگراف محترم واصل، از ابراز محبت جنابعالی متشکر و ملتمس دعا هستم.»
با فوت فرزند آیت الله خویی در تاریخ 11 تیر ماه سال 1363 ش، حضرت امام در پیامی به آقای خویی این مصیبت را تسلیت می گویند:
«حضرت آیت اللَّه خویی- دامت برکاته
با تأسف و تأثر مصیبت وارده بر جنابعالی و فامیل محترم را تسلیت عرض میکنم، و از خداوند تعالی برای آن مرحوم محترم «مغفرت»، و برای جنابعالی و بازماندگان او صبر جمیل و اجر جزیل مسألت مینمایم. و از خداوند تعالی عاجزانه میخواهم که دشمنان اسلام و دشمنان حوزههای مقدسه علمیه را به سزای خودشان برساند و در دنیا و آخرت آنان را رو سیاه فرماید، و مجد حوزه علمیه مبارکه نجف اشرف و سایر اعتاب مقدسه را با نابودی حزب عفلقی بعث عراق- خذلهم اللَّه تعالی- به حال اول برگرداند و علمای اعلام و ملت شریف عراق را از چنگال صدام و صدامیان نجات مرحمت فرماید.
از جنابعالی و سایر علما و فضلای نجف و اهالی محترم عراق خواهانم که برای پیروزی لشکر اسلام بر فریب خوردگان لشکر کفر عفلقی در تحت قبّههای نورانی ائمه اطهار- علیهم السلام- خصوصاً سید الاولیا- علیه سلام اللَّه- دعا فرمایند.» 2 شوال المکرم 1404 روح اللَّه الموسوی الخمینی
آیت الله خوئی همانطور که از نهضت اسلامی مردم ایران علیه رژیم استبدادی شاه حمایت کرد، از مبارزات مسلمانان در سایر کشورها نیز حمایت به عمل آورد. از جمله نقش رهبری کننده ایشان در قیام شعبان 1412 ق شیعیان عراق علیه صدام و حکومت بعثی بود. لذا پس از سرکوب قیام توسط رژیم بعث به دست نیروهای صدام در 29 اسفند 1369 ش دستگیر و به بغداد منتقل گردید. سپس یک سال در کوفه در تبعید به سر برد و سر انجام در 17 مرداد 1371 ش در کوفه رحلت و در کنار مرقد مطهر امام علی (ع) به خاک سپرده شد.
*جماران