آیت الله العظمی یوسف صانعی از شاگردان برجسته و صاحب سبک امام خمینی و از مراجع تقلید و اساتید حوزه در قم، روز شنبه - ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ مقارن با ۲۳ محرم الحرام ۱۴۴۲ - در سن ۸۳ سالگی دار فانی را وداع گفت.
یوسف صانعی در سنه ۱۳۱۶ شمسی در روستای «ینگاباد» (نیکآباد) در منطقه جرقویه اصفهان متولد شد. محمدعلی صانعی، روحانی آن روستا پدرش بود و جدش «ملایوسف». ملایوسف فلسفه را نزد «جهانگیرخان قشقایی» آموخت. جهانگیرخان استاد مرجع عامه وقت شیعیان «سیدابوالحسن اصفهانی» بود که استاد جلالالدین همایی در مورد او میگوید: «مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند و آن را مایه فضل و مفاخرت میشمردند.»(۱)
پدربزرگ یوسف، همچنین فقه را در پای درس «میرزا حبیبالله رشتی»، شاگرد «صاحب جواهر» و شیخاعظم مرتضی انصاری دریافت. او آنقدر مرید میرزای رشتی بود که همچون او به ترویج و دفاع از آرای سیاسی- مذهبی میرزای شیرازی میپرداخت؛ چرا که استاد ملایوسف، با وجود جایگاه مرجعیتاش از آن خودداری کرد و مرجعیت میرزایشیرازی، شاگرد دیگر شیخ مرتضی انصاری را اشاعه کرد.(۲)
یوسف صانعی در دامان این خانواده زیست و هنوز ۹ سالش نشده بود که به همراه پدر و برادرش-حسن- به اصفهان رفتند تا این دو برادر در حوزه علمیه این شهر به تحصیل علوم قدیمه بپردازند. در آن سال سیدابوالحسن اصفهانی، مرجع عامه شیعیان درگذشته بود و زمزمههای مرجعیت آیتالله بروجردی شنیده میشد. او پس از تحصیل صرف میر، امثله و صمدیه، سیوطی را در نزد معلم حبیبآبادی در مدرسه علمیه کاسهگران حوالی مسجد جامع اصفهان فرا گرفت. حبیبآبادی، صاحب کتاب «مکارمالآثار در احوال رجال دوره قاجاریه» از هممباحثهایهای جلالالدین همایی بود که همایی درباره مراوداتش با او گفته است: «همه روزه [در تعطیلات تابستان] از حدود نیم ساعت قبل از ظهر علیالدوام با هم بودیم، گفتوگوی ادبی و تاریخی داشتیم. در مبادله علمی از یادداشتهای تازه یکدیگر استفاده میکردیم...» حبیبآبادی آنقدر به کتابخوانی علاقهمند بود که حاضر شد کتابدار جزء کتابخانه شهرداری اصفهان شود تا مدت مدیدی را در این کتابخانه به مطالعه و تحقیق بپردازد. به گونهای که ریاست وقت اداره کل مطبوعات کشور از این امر ناراحت شده و گفته بود: «چه چیز تاسفبارتر از این که دانشمندی بزرگ به نام مستخدم جزء در کتابخانه شهرداری اصفهان استخدام شده و یک سالی است ماهی ۱۰ تومان حقوقش بایگانی شده است.»(۳)
یوسف صانعی پس از تلمذ از درس این استاد و تحصیل مغنی، در محضر یدالله پورهادی(۴) به همراه برادر به قم آمد و در مدرسه «آقا سیدصادق» گذر قلعه تحصیل علوم حوزوی را دنبال کرد. در آن ایام، او در حجرهای ۷ نفره سکنا گزیده بود که دیگر طلبهها همچون او در فقر به سر میبردند؛ به گونهای که خود میگوید: «با وجود اینکه روزی ۱۳ جلسه درس و مباحثه داشتیم، سه ماه بنده یک وعده هم غذای سیر نخوردم.» وضعیت معیشتی او و برادرش به نحوی بود که غلامحسینابراهیم دینانی، از اساتید برجسته فلسفه که در آن دوره دروس طلبگی میخواند، میگوید: «همگی مشکل فقر داشتیم اما برادران صانعی مشکل مسکنت هم داشتند.» به این معنا که خانواده آنان نمیتوانست کمکشان کند اما صانعی همچنان به راه خود ادامه میداد. او در دوره سطح از استادانی همچون عبدالجواد جبلعاملی (کفایه و مکاسب بخش بیع و خیارات)، موسی صدر (قوانین)، طباطبایی سلطانی (بخشی از کفایه)، فکور (رسائل)، ستوده (معالمالاصول و بخشی از لمعه) و منتظری (منظومه و بخشی از مکاسب) سود جست(۵)؛ به گونهای که توانست دوره سطح را در مدت ۴ سال به پایان رساند و در سال ۱۳۳۴ در امتحان فارغالتحصیلی دوره سطح نفر اول شود که مورد تشویق و ترغیب آیتالله بروجردی قرار گرفت. سپس دروس خارج فقه و اصول را آغاز کرد و یکسالی به درس خارج فقه آیتالله بروجردی رفت. او درس استادش را اینگونه توصیف میکند: «آقای بروجردی سلطه زیادی بر فقه داشت و مباحث را ریشهیابی میکرد...[ایشان] پیشینه بحث را بیان، بر فتوا و نظر قدما تکیه، به فتوای فقهای اهل سنت توجه، فقه شیعه را با فتاوای اهل سنت تطبیق و در نهایت مطالب را جمعبندی میکرد.» پس از مدتی او با استادی آشنا شد که دیگر درس او را ماوای تحصیلی خود یافت. او خود اینگونه حضور در درس آیتالله خمینی را روایت میکند: «در نزد آقای فکور برای تحصیل در درس آقای خمینی استخاره گرفتیم؛ اگرچه پیش از این شیخاسماعیل ابراهیمنژاد تدریس ایشان را خوب توصیف کرده بود. آقای فکور گفتند که اگر قصدتان تحصیل درس است، با افرادی هممباحثه میشوید که اختلاف سلیقهتان زیاد خواهد بود، اما روضهالجنت است. آقای فکور درست گفته بود، بعدها با دوستانی همچون آقای زرندی و ذوالفقاری، ۷-۸ نفری در مدرسه فیضیه آنقدر صدای مباحثه ما به دلیل اختلافات طلبگی بلند بود که میآمدند و میگفتند صدای مباحثه شما نمیگذارد، آقای اراکی در مدرس روبهرو درس بگوید. به هر حال بنده تمامی معلوماتم را از درس امام گرفتم. باید گفت که پس از آقای بروجردی فقیهی مثل امام نیامده است... ایشان هم بر فقه سلطه داشت، هم محققانه درس میداد و هم بعد از درس ضابطه، قاعده و رهنمود میگرفتیم.» با تبعید امام خمینی، صانعی پس از ۷-۸ سال تلمذ در مکتب ایشان، مدت کوتاهی به درس آقایان محققداماد، اراکی و شاهرودی رفت اما همچون دو استاد پیشین خود حظ نبرد. او میگوید: «آقای داماد بسیار باسواد بود، اما در پایان درس ضابطه و قاعدهای نصیب طلبهها نمیشد. آقای اراکی نیز بر فتوای فقها تسلط داشت و همچون آقای بروجردی روایت میکرد، اما ریشهیابی نمیکرد. آقای شاهرودی هم فقط به نقل میپرداخت.» اما صانعی از سال ۳۴ تا ۴۲ که امام تبعید شد، در تمامی کلاسهای درس خارج ایشان حضور مییافت و دلبسته شیوه تدریس این استاد شده بود. خودش میگوید: «در طول این ۷-۸ سال در مسجد سلماسی- صبح و عصر- و پس از آن مسجد اعظم قم هیچگاه از دست امام ناراحت نشدم؛ چرا که ایشان روشش، پرورش طلاب بود. اصول کلی ایشان هیچگاه تغییر نکرد، اما ایشان بر عنصر مکان و زمان همواره پای میفشرد.» او پس از تبعید امام اندکاندک در جایگاه مدرس دروس حوزوی قرار گرفت و در مدرسه مشهور حقانی مشغول به تحصیل شد؛ مدرسهای منظم که با پیشنهاد «محمدحسین بهشتی» برپا شد و پس از آن از سوی «علی قدوسی» مدیریت میشد. در این مدرسه اکثر مدرسین هوادار آیتالله خمینی همچون آذریقمی، احمدیمیانجی، انصاریشیرازی، امینی، نجفآبادی، جنتی، جوادیآملی، حرمپناهی، خزعلی، بشیریزنجانی، طاهریخرمآبادی، قدوسی، گرامی، محققداماد، محمدیگیلانی، مشکینی، مصباحیزدی، مظاهری، مقتدایی، مومن، نوریهمدانی و یزدی تدریس میکردند.(۶) صانعی نیز در این مدرسه درس خارج فقه (مبحث زکات)، کفایهالاصول و رسائلالجدیده را به طلاب میآموخت.(۷) در سالهای پس از انقلاب نیز که این مدرسه مکان و مدیریت آن تغییر کرد، صانعی به همراه «مشکینی، جنتی و محمدیعراقی» عهدهدار هیات امنای آن شد.(۸) او در کنار تدریس در مدرسه حقانی، در مسجد امام حسن عسکری قم نیز مکاسب را آموزش میداد. تدریس درس خارج فقه او براساس مبانی تحریرالوسیله امام از سال ۵۴ آغاز شد و تاکنون ادامه داشت و از سوی دیگر آموزش خارج اصول را نیز از سال ۵۲ تا سال ۷۳ در انبان علمآموزی خود به یادگار گذاشت. اگرچه او در کنار آموزش و تحصیل علوم حوزوی، به دغدغههای سیاسی خود نیز در این ایام پاسخ میداد اما از دهه ۷۰ تاکنون دیگر فقط به مباحث تدریس درس خارج و پاسخ به امور متشرعین پرداخت.
***
آیتالله یوسف صانعی اگرچه همواره برجنبه علمی- فقهی امام تاکید میکرد اما نمیتوانست خود را نسبت به دغدغههای سیاسی استاد بیتفاوت قلمداد کند و در این مسیر گام ننهد. او خود میگوید: «از زمانی که امام مبارزات را شروع کرد، ما در خدمت امام بودیم، منتها ما حلقههای چهارم و سوم مبارزه بودیم. ما بیشتر در کارهای علمی مبارزات، سهم داشتیم. ما وقتی که میخواستند مرجعیت امام را در تهران جا بیندازند، تلاش میکردیم... مبارزات امام حلقه داشت. حلقه اول و دوم و سوم. حلقه اول مبارزات امام را مرحوم ربانی [شیرازی] بود، ربانی املشی و... حلقه دوم یکسری از دوستان تهران و بازاریهای تهران بودند؛ چون شهید مهدی عراقی و باند آنها... حلقه سوم منبریهای تهران بودند که تبلغ میکردند و یا منبرهای بلاد. ما در کنار حلقه سوم مبارزات بودیم...»(۹) اینگونه بود که او در کنار تحصیل و تدریس، ۱۸ سال (۳۹-۵۷) در شهرهای گوناگون و بهویژه هر هفته در تهران در جلسات متدینین منبر میرفت و برخی اوقات هم در مسجد الجواد و قبا سخنرانی میکرد. هرازگاهی منبرهای او بوی سیاست به خود میگرفت که مورد استنطاق ماموران رژیم قرار میگرفت. خود او یکی از این منبرها را در سال ۴۶ اینگونه روایت میکند: «ما رفتیم رفسنجان برای منبر رفتن... [در آنجا] یک بحثی را راجع به لاضرر پیش کشیدیم؛ به مناسبت اینکه اسم امام را بیاوریم و همانجا بود که اسم امام را آوردیم... فردا صبح شهربانی زنگ زده بود به آقای پورمحمدی [امام جماعت مسجد] که آن منبری که دیروز مسجد شما منبر رفته و تمام منبریها، باید بیایند شهربانی... فقها که میخواستند منبر بروند و وظیفهشان هم بود، آن تعهد را کلا امضا کردند. نوبت به ما رسید، [رئیس شهربانی رفسنجان] گفت شما امضا کن، گفتم من امضا نمیکنم. من تعهد نمیدانم که اسم آقای خمینی را نبرم. گفت نمیتوانید منبر بروید. گفتم مسالهای نیست، من منبر نمیروم... فردا شبش بود همین آقای پورمحمدی آمد و گفت آقا میروی در دهات اطراف رفسنجان منبر روی؟ گفتم هر کجا باشد، میروم. آنجا دیگر تعهد نمیخواهد؟ گفت نه... منبرمان را رفتیم و سپس برگشتیم شهر و همه آقایان منبرشان را رفته بودند...[فردا صبح با هماهنگیهای صورت گرفته در یکی از جلسات مهم و پرجمعیت رفسنجان (منزل آقای جدایی) منبر رفتیم] و حرفهایی که باید در یک دهه تو رفسنجان بزنیم، همان روز در روز آخر حرفهایمان را زدیم... به بهانه اینکه میرویم برای وضو گرفتن، عبا را گرفتیم زیر بغل و آمدیم و خم شده از زیر آن در کوچک آمدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و با سرعت رفتیم... از همانجا برای ما پرونده [در ساواک] تشکیل شد.»(۱۰) صانعی از ابتدای تشکیل غیررسمی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و صدور اطلاعیهها، بیانیهها و نامههای سیاسی حضور داشت و جزو جوانهای این تشکل به حساب میآمد.(۱۱) او رابط این تشکل با مردم تهران بود(۱۲) و نماینده امام در کمک به مصدومان حادثه سرکوب تجمع طلاب در مدرسه فیضیه.(۱۳) او همچنین پس از بازداشت امام در ۱۳ خرداد ۴۲، پس از مصطفی خمینی و طاهری خرمآبادی در بیت امام سخنرانی کرد و در هدایت اعتراضهای طلاب پس از این حادثه نقش داشت.(۱۴) او در سالهای تبعید امام خمینی تا پیروزی حدود ۳۰ اطلاعیه و اعلامیه سیاسی را امضا کرد؛(۱۵) نامه به امام پس از تبعید،(۱۶) نامه تسلیت خطاب به ایشان پس از درگذشت مصطفی خمینی،(۱۷) اعلامیه علیه برخورد رژیم با مردم تبریز،(۱۸) در مورد جشنهای نیمهشعبان در سال ۵۶،(۱۹) حمایت از اعتصابهای کارمندان و کارگران،(۲۰) نامه به هویدا برای بازگشت امام به ایران(۲۱) و از همه مهمتر بیانیه جامعه مدرسین در خلع ید شاه از حکومت و نیز مخالفت با دولت بختیار(۲۲) و...
او در ایام تبعید برخی از دوستانش همچون آقایان نوریهمدانی و خلخالی برای دیدار با آنان به مریوان و سقز رفت که در این سفر آقایان توسلی و طاهریخرمآبادی او را همراهی میکردند.(۲۳) اما در سالهای نزدیک به انقلاب اسلامی نقش او با تبعید و حبس برخی از مدرسین پررنگ شد. در پی انتشار مقالهای علیه آیتالله خمینی در روزنامه اطلاعات، جامعه مدرسین قم کانون سازماندهی اعتراضهای طلاب و مردم این شهر شد که صانعی نیز در جلسات این تشکل حضور یافت و دومین جلسه طراحی حرکتهای اعتراضی علیه رژیم در منزل او برگزار شد.(۲۴) اینگونه بود که شاگرد درس خارج فقه استاد در خط مبارزات با رژیم پهلوی قرار گرفت.
***
آیتالله یوسف صانعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۷ آذر ۵۸ به عضویت رسمی جامعه مدرسین جدید درآمد(۲۵) و در همان سال، یکم اسفند از سوی امام خمینی اولین سمت حکومتی یعنی عضو فقهای شورای نگهبان به همراه آقایان «عبدالرحیم ربانیشیرازی، لطفالله صافی، محمدرضا مهدویکنی، غلامرضا رضوانی و احمد جنتی» دریافت کرد و تا ۱۹ دی ۶۱ در این سمت بود. البته حضور آیتالله در آن سال در جامعه مدرسین آنقدر جدی بود که حتی با توجه به نبود دفتری برای این تشکل، مصوبه حمایت از جلالالدین فارسی- پیش از اعلام شبهه در تابعیت ایرانی او- در انتخابات ریاستجمهوری دوره اول در منزل صانعی تصویب شد.(۲۶) همچنین او در دوره اول مجلس خبرگان با کسب بیش از دو میلیون رای از تهران به این مجلس راه یافت.
بار دیگر رهبر انقلاب، پس از استعفای صانعی از شورای نگهبان، او را برای دادستانی کل کشور انتخاب کرد. آنجا هم نماند و استعفا داد. او در نامه خود خطاب به رهبری نظام در ۲۱ اردیبهشت۶۴، به تشریح دلایل استعفای خود از این سمت پرداخته و خواستار موافقت امام خمینی با پذیرش استعفا شده که دلایل کنارهگیری را چهار محور ذکر کرده بود: «ضعف نیروی جسمی به خاطر پنج سال کار مداوم در دادستانی کل، عدم پذیرش و تحمل نظارت بر حسن اجرای قانون از ناحیه گروهها و باندها، داشتن افکار و مبانی در مسائل اسلامی که بنابر نظرات برخی از آقایان، آرای «شاذ» محسوب شده و مقاومت میشود و نیز کملطفی برخی از مقامات و جامعه در مورد پشتیبانی از دادستانی...» که امام صریحا حاضر به قبول این درخواست نشد و نوشت: «در شرایط فعلی موافقت نمیشود، به کار خودتان ادامه دهید.»(۲۷) البته پس از گذشت دو ماه از این تقاضا در نهایت او از این سمت خداحافظی کرد و محمد موسویخوئینی بر این کرسی تکیه زد. امام نیز در روز معارفه دادستانی جدید از رفتن او اظهار تاسف و تاثر کرد و از زحماتش قدردانی؛(۲۸)چرا که امام در هنگام معرفی او در جایگاه دادستانی به جای ربانیاملشی، او را فرزند خود نامید و «علیاکبر مسعودی خمینی» از روحانیون مبارز و هوادار رهبری نظام نیز در بیان خاطرات پیش از پیروزی انقلاب تصریح کرده بود که «آقای شیخ یوسف صانعی که شاگرد حضرت امام بود، به آنجا [بیت امام] رفتوآمد داشت و محسوس بود که حضرت امام این دو برادر [آقایان حسن و یوسف صانعی] را دوست دارد.»(۲۹) اگرچه آیتالله صانعی در سالهای بعد در برخی سمتها همچون نمایندگی امام در شورای عالی بازسازی مناطق جنگی، امام جمعه قم و حتی سالها بعد در مجمع تشخیص مصلحت نظام با حکم امام حضور داشت اما اندکاندک قم بیشتر باب طبع آیتالله شد.
البته در قم نیز رفتوآمدش در جامعه مدرسین کاسته شد تا جایی که آقایان طاهریخرمآبادی، احمد آذریقمی و محمدعلی شرعی در ۲۰ تیر ۶۴ ماموریت یافتند که درباره حضور اندکش در جلسات بپرسند که عضویت او اندکاندک به دلیل مشغولیتهای جدید آیتالله در محاق انصراف رفت و در اجلاسیه مجمع عمومی جامعه مدرسین در سال ۷۴ دیگر نامش دیده نشد.(۳۰) همچنین پس از فوت امام او به همراه مرتضی بنیفضل از اعضای باسابقه جامعه مدرسین در اطلاعیهای از مرجعیت آیتالله اراکی حمایت کرد(۳۱) تا شاید مرجعیت عامه در حوزه علمیه قم پابرجا باشد که اندک زمانی نگذشت، با فوت آیتالله اراکی، چندین مرجع تقلید به عموم مردم از سوی برخی تشکلها همچون جامعه مدرسین اعلام شد. پس از چند سالی آیتالله صانعی در جایگاه مرجعیت نشست.
ارجاعات:
۱- گلشن ابرار، پژوهشکده باقرالعلوم (سازمان تبلیغات اسلامی)، انتشارات معروف،قم، چاپ اول، پاییز 82، جلد سوم، صص183-182
۲- همان، چاپ سوم، بهار 85، جلد اول، صص 381-380
۳- همان، انتشارات نورالسجاد، قم، چاپ اول، زمستان 84، جلد چهارم، صص 498 و 491 و 490
۴- صالح، سیدمحسن، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاکنون، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، پاییز 85، جلد سوم، ص274
۵- همان
۶- همان، جلد اول، ص327
۷- شعبانزاده، بهمن، تاریخشفاهی مدرسه حقانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، تابستان 84، ص120
۸- همان، ص88
۹- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاکنون، جلد اول، ص376
۱۰- همان، صص 377- 376
۱۱- همان، ص57
۱۲- همان، ص 64
۱۳- همان، ص 112
۱۴- همان، ص 129
۱۵- زندگینامه مرجع عالیقدر حضرت آیتاللهالعظمی صانعی، انتشارات میثمتمار، قم، چاپ ششم، پاییز 85، ص15
۱۶- دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1377، جلد 5 و 6، ص158
۱۷- همان، ص522
۱۸- همان، جلد 8-7، ص 77
۱۹- همان، ص 178
۲۰- همان، ص 499
۲۱- همان، جلد 5و6، ص 150
۲۲- زندگینامه مرجع عالیقدر حضرت آیتاللهالعظمی صانعی، ص15
۲۳- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاکنون، جلد اول، ص455
۲۴- شیرخانی، علی، حماسه 29 بهمن تبریز، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1376، صص 95-94
۲۵- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا کنون، جلد دوم، ص124
۲۶- همان، ص631
۲۷- صحیفه امام، جلد 19، ص271
۲۸- همان، ص 309
۲۹- امامی، جواد، خاطرات آیتالله مسعودیخمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،تهران، چاپ اول، پاییز 81، ص202
۳۰- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا کنون، جلد دوم، ص 136
۳۱- اباذری، عبدالرحیم، خاطرات آیتالله شیخ مرتضی بنیفضل، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، بهار 86، ص 271
*جماران