یادداشتی از: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی اشراقی
قیام امام اصالت اسلام را ثابت و قرآن را نگهداری کرد و این ها یکی از هزاران آثار این شهادت در اوائل واقعه جانخراش کربلا است. مکتب حسین (ع)، مکتب آزادگی است. هر آزادمردی که در جهان اسلام قیام کرد، گفت: نه من از حسین عزیزترم و نه خون من رنگین تر است.
جماران: بیست و یکم شهریور ماه مقارن با رحلت مردی از دانش آموختگان مکتب حیاتبخش حسین بن علی (ع) است که عمر پر ثمر خویش را یکسره وقف دو امر نمود؛
اول مبارزه بی امان با طاغوت عصر، در تأسی به قیام سید الشهداء (ع) و با اقتداء به بزرگ احیاء کننده دین در قرن معاصر (حضرت امام خمینی (سلام الله علیه)؛
و دوم جدیت در فهم، درک، بسط و گسترش معارف دینی و حقائق شریعت ربانی.
در تحلیل شخصیت مبارزاتی مرحوم آیت الله حاج شیخ شهاب الدین اشراقی (ره)، گفته ها و نوشته های فراوانی ارائه شده؛ اما دیدگاهها، آراء علمی و اندیشه های آن فقیه ژرف اندیش و اسلام شناس چیره دست، مغفول مانده و مجاهدت های علمی ایشان همچون راز سر به مهری به تبیین و تشریح و ارائه به عموم مخاطبان و اهل تحقیق نیازمند است.
گرچه مجموعه آثار مرحوم والد در دوازده مجلد به زیور طبع آراسته گردیده ولی جا دارد نسبت به باز نشر اندیشه های ایشان همتی مضاعف گمارده شود.
بدین سان و با عنایت به تقارن سی و نهمین سالگرد ارتحال مرحوم والد معظم با ایام سوگواری حضرت سیّدالشهداء (ع)، لازم دیدم با مرور فرازهای کوتاهی از کتاب ارزشمند (پاسداران وحی در قرآن کریم) که با دغدغه مندی ایشان و مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره) حول محور پاسخگویی به برخی شبهات پیرامون قیام عاشورا به رشته تحریر در آمده است؛ مدعیان و مخاطبان را در مجالی کوتاه به مداقه و تفکر دعوت نمایم.
وظیفه ما در برابر تضعیف رهبران الهی
مرحوم والد در پیشگفتار این کتاب گرانسنگ، به وظیفه ما در برابر تضعیف اهداف متعالی ائمه طاهرین (ع) اشاره نموده و می نگارند:
ما، در بزرگداشت ائمه اطهار و در پیروی از نیات مقدسه آنان اگر کوتاهی نماییم با حیثیت و حدود انسانی خود مبارزه نموده ایم.
چگونه ممکن است برای تکامل و تعالی و رشد ملت عزیز شیعه، با کناره گیری از مظاهر تقوا، عدالت و علم، به اهداف مقدسه انسانی رسید؟!
شاید کسانی که در کمین زندگی ما هستند و می خواهند صفوف فشرده مسلمین را در هم ریزند و عظمت اسلام و مسلمین را به تاراج برند، از این گونه افکار خالی نباشند، فکر آنکه بهترین راه برای شکست و عقب راندن هر ملتی، ضربه زدن بر پیکر زمامداران و رهبران الهی آن ملت است.
مسلمان ها باید به این نکته بیشتر توجه کنند و افکار پلید دشمنان خود را بخوانند تا هر روز عوامل مخرب به دست خود ما، زیربنای موجودیت ما را در هم نریزند و ما را به نام های مختلف فریبنده ای چون « روشن فکری » و « آزادی افکار » وادار به تضعیف رهبران واقعی اسلام _ یعنی ائمه اطهار (علیهم السلام) _ ننمایند.
اهمیت فوق العاده قیام کربلا
در بخش چهارم از کتاب پاسداران وحی در قرآن کریم که به موضوع آگاهی سیّدالشهداء (ع) از حادثه کربلا اختصاص دارد، پیرامون اهمیت قیام حسینی می خوانیم:
اگر امام (ع) قیام نمی فرمود و پایداری و صبر بر مصائب و تحمل اسارت فرزندان عزیز خود و اهل بیت خویش را نمی نمود، به یقین امروز از اسلام اثری دیده نمی شد و یزید و عبید الله به کلی ارکان دین را لرزانده و کاخ با عظمت اسلام را بر سر مسلمین ویران کرده بودند.
این قیام حسین (ع) بود که به قیمت جان و بهای گزاف، نگذاشت نقشه پلید یزید عملی شود.
قیام امام اصالت اسلام را ثابت و قرآن را نگهداری کرد و این ها یکی از هزاران آثار این شهادت در اوائل واقعه جانخراش کربلا است.
مکتب حسین (ع)، مکتب آزادگی است. هر آزادمردی که در جهان اسلام قیام کرد، گفت: نه من از حسین عزیزترم و نه خون من رنگین تر است.
احقاق حق و ابطال باطل، تنها هدف مطلوب حسین (ع)
مرحوم آیت الله اشراقی در اواخر این اثر وزین، به تنها هدف والای سید آزادگان در جریان نهضت خود پرداخته و می نگارند:
امام در این قیام بیش از یک مطلوب ندارد: زنده کردن حق و از بین بردن باطل و احیای روش و سنت پیغمبر (ص) و در هم کوبیدن بدعت ها و خودکامگی شهوات رانانی که به نام دین با سرنوشت مسلمین بازی می کردند.
این سخنی بود که امام مکرر در نامه های متعدد و خطابه هایی که در بین راه در موقعیت هایی ایراد فرمود، گوشزد نموده است.
قیام امام به خاطر در هم کوبیدن تجاوزات ستمگران، محو کردن آثار فساد و چپاولگری ها، تثبیت حلال و حرام _ آن گونه که قرآن فرموده _ عقب راندن زمامداران شیطانی که معشوقی جز هوای نفس نداشتند و بالأخره رهاندن مسلمین از زیر فشار حکومت جبار یزید است؛ پس امام مطلوبی در قیام خود جز این اهداف مقدسه ندارد.
نقشه او مبارزه و اعلام مخالفت با دستگاه یزید تا سر حدّ جان است، بلکه در این راه مصمم است به شهادت نائل شود تا از این زندگی مرگ بار رها گردد و در جوار رحمت حق، با آرامش زندگی نوینی را شروع کند.
پس مطلوب یکی است و نقشه ای هم که برای تحقق این آرمان باید پیاده شود، بیش از یکی نیست: مبارزه تا سر حد جان.
کربلا، دفاع شخصی یا شهادت برای حفظ دین؟
از نکات بسیار مهمی که در کتاب یاد شده می خوانیم، رد نیت سالار شهیدان (ع) از خروج برای ( دفاع شخصی) و نگرش آن حضرت به فدا نمودن جان با پذیرش شهادت به منظور حفظ دین الهی و حراست از معارف ناب آن است. مرحوم والد معظم این موضوع را چنین مورد بررسی قرار می دهند:
مگر نمی دانید که امام آن قدر بزرگ است و آن قدر وسیع فکر می کند که میلیاردها انسان را در هزاران سال بعد مدّ نظر قرار داده و به خاطر بزرگداشت و نجات آنها در حادثه کربلا به پا خواسته است؟
زهی کوتاه فکری و بد اندیشی! این چه منطقی است که شما را وادار به بررسی جستجوی فایده شهادت در کربلا، در مقدار کوتاهی از زمان وا می دارد. نباید بذری را که حسین (ع) با خون خود کاشت، یک روز و دو روز، یا یک سال و ده سال به کمال ثمر رسد، و گمان نشود که امام تنها برای نجات جمعیت اندک آن زمان و یک دوره کوتاه، خود را فدا کرد.
امام می فرمود: من زندگی با این گونه زمامداران کج رفتار را مرگ بار می بینم. امام می فرمود: حق محکوم شده و باطل مورد استقبال است. (تاریخ طبری: 4 / 305)
این سخن را در « ذی حسم » می گوید، در آنجا که به کربلا نزدیک است؛ یعنی حرکت ما برای مبارزه با باطل و بر کرسی نشاندن حق است. و در دنبال این کلام می فرماید: (فإنّی لا اَری الموت الا شهاده). مبارزه می کنیم تا سر حد جان و این جنگ، نبرد شرافتمندانه است، این موت، نامش شهادت پرافتخار است؛ پس قیام امام برای آن گونه اهداف است و در این قیام، آماده جانبازی است.
امام شهادت را برای دفاع از اغراض عالیه خود می خواهد، نه دفاع را برای حفظ جان (دفاع شخصی).
امام، جان را برای اهداف مقدس خود می خواهد؛ یعنی برای تثبیت نام رسول خدا (ص) و پاسداری قرآن و دفاع از ستمدیدگان و جلوگیری از خودکامگی زمامداران. این ها برای امام با ارزش تر از جان عزیز است.
می گوید: (نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی گردد؟!)
من زنده باشم و ببینم که حق محکوم گشته و زحمات پیامبر محمد (ص) پایمال شده و قرآن به کناری می افتد و نغمه های شوم استبداد سیاه جاهلیت و وثنیت از نو به گوش ها برسد؟!
نه، من برای نبرد با این عوامل جان می دهم و این جان دادن نامش شهادت است.
پس تصمیم امام از اول شهادت است. شهادت برای دفاع از حق، و اگر بعضی از ما قبول نکنند، ما او را حواله به « تاریخ طبری » (4 / 305) می دهیم تا ببینید امام تصمیم خود را برای جانبازی در (ذی حسم) اعلان فرموده است.
امام از پیش مصمم بر جانبازی بود، همان گونه که در مکه فرمود:
می بینم گرگ های بیابانی بندهای مرا پاره می کنند.
اگر در حدیث است که هر جا مسجدی بنا می شود، آنجا خون شهیدی ریخته است؛ با تأمّل، چاره ای جز تصدیق و گواهی بر صحت این حدیث نیست؛ زیرا مسجدها، معبدها و مراکز حساس دینی، همه از پرتو حسین (ع) و بنای بر فداکاری اوست.
حسین (ع) شهید شد، اما اسلام زنده گشت.
امام (ع) پایمال سُمّ اسبان شد، اما اسلام پیشتازانی کرد.
خیمه هایی در کربلا سوخته شد، ولی خیامی برای ترویج دین و نشر قرآن تا روز قیامت بر پا گشت.
امروز حسین (ع) و اسلام « صورت و ماده » شده اند و حسین (ع) فصل ممیّز اسلام گشته است.
در پایان امیدوارم اندیشوران ژرف نگر و صاحبان آثار بیانی و بنانی، با پذیرش تعهد و مسئولیت بزرگ خود مبنی بر حراست از اهداف و آرمان های والای حسینی، راز زنده بودن اسلام در پرتو نهضت کربلا را که با جمله تاریخ ساز (ما هر چه داریم از محرم و صفر است) از سوی امام امت (سلام الله علیه) مزین است؛ در بازگویی حقایق و مبارزه با انحرافات و کج روی های روشنفکر مآبانه کوتاهی ننمایند.