امام موسی صدر با هجرت به لبنان ـ کشوری که خود به تنهایی جهان کوچکی است که پیروان همه ادیان بزرگ آسمانی و نیز گرایشها و اقوام و طوائف گوناگون در آن حضور دارند ـ هم در عرصه فکر و اندیشه و هم در ساحت سیاست و اجتماع و کار عمل اجتماعی، به گونهای درخشید که به حق شایسته «امامت» و پیشوایی و جلوداری گردید.
نهم شهریور ماه هر سال یادآور فقدان بیجبران امام موسیصدر (سلمه الله وأعاده إلینا) میباشد. امام موسی صدر که به عنوان یک روحانی فاضل و خوشفکر در سال 1338 ش به لبنان هجرت کرد؛ در مدت تقریباً بیست ساله چنان درخشید و کمالات خود را در میدان عمل و تلاش و جهاد مستمر و پرخطر نشان داد که به حق برازنده لقب «امام» گردید. «آقا موسی صدر» مدارج و مراحل تحول و تکامل را چنان طی کرد که نزد همگان به «امام موسی صدر» شناخته میشد.
او محصول خانوادهای اصیل و عریق، تعلیم و تربیت اساتیدی در مراتب عالیه علم و تقوی و روشنبینی، و البته استعداد فوقالعاده و تلاش و تکاپوی از سر طهارت و حقیقت جویی برای فهم و خدمت به حقیقت، خود بوده است.
اگر عالم متفکر و اسلام شناس متعهد آیت الله مطهری با هجرت به تهران و تلاش و تعهد سی ساله، آن کارنامه و آثار فاخر و ارزشمند را از خود بر جای گذارده که به سان مشعل هدایت برای عصرها و نسلها میباشد؛ و اگر آیت الله شهید بهشتی با هجرت به تهران و آلمان، داشتههای علمی و ایمانی خود را متناسب با نیازها و اقتضائات عصر و نسل، عرضه کرد و توفیقات برجستهای داشت؛ امام موسی صدر با هجرت به لبنان ـ کشوری که خود به تنهایی جهان کوچکی است که پیروان همه ادیان بزرگ آسمانی و نیز گرایشها و اقوام و طوائف گوناگون در آن حضور دارند ـ هم در عرصه فکر و اندیشه و هم در ساحت سیاست و اجتماع و کار و عمل اجتماعی، به گونهای درخشید که به حق شایسته «امامت» و پیشوایی و جلوداری گردید. این سیر و صیرورت او بهگونهای بود که، تنها امام و پیشوای مذهبی پیروان اهل بیت نبوده، بلکه مسلمانان اهل سنّت و حتی مسیحیان لبنان نیز خُلق و خوی نیکو و اخلاق عالی عیسوی را در چهره درخشان و قامت رسای او میدیدند و به این حقیقت اعتراف میکردند و اذعان داشتند که ما عیسی مسیح(ع) را در اخلاق و رفتار امام موسی صدر میبینیم.
او به گونهای با مسیحیان صادق و راستین آن دیار تعامل داشت که، نه تنها با کشیشان آنها و یا به کلیساهای آنان، رفت و آمد داشت، که در برنامه خاص موعظه کلیسا به دعوت کشیش، به سخنرانی و ایراد خطابه و انجام موعظه پرداخت و بنای چنین تعاملی را میان «کلیسا و مسجد» و «مسیحیان و مسلمانان» گذاشت تا عالمان آنها و راهبان مسیحی نیز در مساجد مسلمانان به انجام موعظه بپردازند. تعاملی که اگر از اتفاق به روّیه تبدیل شود، اهداف مشترک را برجسته تر و اختلافات و یا کینهها و نزاعها را بر طرف یا به حداقل میرساند.
درباره این عالم ربانی و رهبر بسیار برجسته و موفق در جامعه به شدت متنوع و متکثر لبنان و با انواع و اقسام بحرانها و مشکلات؛ از زوایای مختلف میشود و باید سخن گفت و این الگوی نیکو و أسوه حسنه را به همگان به ویژه عالمان ادیان، خصوصاً عالمان اسلامی معرفی کرد. اما در این یادداشت درباره جایگاه و منزلت ویژه امام موسی صدر در نگاه امام خمینی سخن به میان میآید.
به رغم اینکه نهضت امام خمینی از سال 1356 ش وارد فاز نهایی خود شد که در بهمن 1357 به پیروزی رسید و به ویژه در ماههای تابستان 1357 پیامد توافقات حکومت شاه با حکومت صدامی عراق؛ فضا برای برنامههای سیاسی ـ مبارزاتی امام خمینی و یاران او در نجف بسیار محدود و پر مخاطره گردید، به گونهای که ایشان هجرت تاریخی خود به فرانسه را انجام دادند، اما از همان اولین روزهای مفقود شدن امام موسی صدر در لیبی، مستمراً پیگیر وضعیت و سرنوشت ایشان بوده است. حضرت امام در اولین اقدام، نامهای به یاسر عرفات رئیس کمیته اجراییه وقت سازمان آزادیبخش فلسطین که آن زمان جایگاه خاصی داشت، نوشته و بیاطلاعی از وضعیت آقا موسی صدر رئیس مجلس شیعیان لبنان را «موجب نگرانی» خود اعلان کرد و از آقای یاسر عرفات میخواهد:
«از جنابعالی تقاضا دارم که هرچه زودتر از مکان ایشان اطلاع پیدا کرده و اینجانب را از سلامت ایشان آگاه گردانید». (صحیفه امام، ج 3، ص 458)
ایشان در همان روزهای خوف و خطر در نجف و در حالی که محدودیت شدیدی برای فعالیتهای سیاسیشان ایجاد شده بود؛ در تاریخ اول مهر در نامهای به آقای حافظ اسد رئیس جمهور وقت کشور سوریه و رئیس کنگره جبهه صمود و رفض ـ مقاومت و پایداری ـ مرقوم داشتند:
«اینجانب از غیبت حجت الاسلام والمسلمین آقای سید موسی صدر نگران و متأثرم. از جنابعالی تقاضا دارم که این موضوع را با سران کشورهایی که در قضیه فلسطین اجتماع کردهاند در میان گذارید و اهتمام آنان را جلب نمایید». (همان، ص 479)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت امام خمینی به ایران اسلامی، هیئت لیبیایی به سرپرستی عبدالسلام جلود ـ معاون قذافی ـ در تاریخ هفتم / اسفند 1357 با امام خمینی دیدار کردند و امام خطاب به آنها اظهار داشت:
«ما نگران سرنوشت امام موسی صدر هستیم و میخواهیم به محض بازگشت به لیبی به سرهنگ قذافی بگویید هرچه زودتر در مورد سرنوشت امام موسی صدر رسیدگی کند». (صحیفه امام، ج 6، ص 257)
حضرت امام در پاسخ به تقاضای هیئت لیبیایی که از ایشان خواسته بود اجازه دهند سرهنگ قذافی برای عرض تبریک به ایران بیاید؛ فرمودند:
«من فعلاً به قم میروم و این دیدار را به زمان دیگری موکول کنید». (صحیفه امام، ج 6، ص 257)
اهتمام بسیار زیاد امام خمینی به مسئله امام موسی صدر قذافی را در حسرت سفر به ایران اسلامی گذاشت و او چون قضیه امام موسی صدر را لاینحل گذاشت نتوانست قدم در خاک جمهوری اسلامی بگذارد و به دیدار امام خمینی نائل گردد.
در اولین سالگرد ناپدید شدن امام موسی صدر اعضای خانواده ایشان با امام خمینی ملاقات کردند و حضرت امام در جمع خانواده امام موسی صدر، آن شخصیت برجسته جهان اسلام را چنین توصیف کردند:
«آقای صدر را که من سالهای طولانی دیدهام، بلکه باید بگویم من بزرگ کردم ایشان را، من فضائلشان را میدانم و خدمتهایی هم که بعد از آنکه به لبنان رفتهاند، کردهاند، آن را هم میدانم و آنچه که لبنان احتیاج به ایشان دارد، باز آن را هم میدانم؛ من امیدوارم که ان شاء الله ایشان برگردند به محل خودشان و مسلمین آنجا از ایشان استفاده کنند، ... من از خدای تبارک و تعالی مسئلت میکنم که ما را و شما را دل خوش کند به اینکه ایشان برگردند پیش ما و به خدمت خودشان ادامه بدهند». (همان، ج 13، ص 166 و169)
اعضای سازمان جنبش امل ـ که با روشنبینی و دوراندیشی امام موسی صدر تشکیل شده بود ـ در ششم / آبان 1360 با امام خمینی دیدار کردند و ایشان در جمع آنها درباره امام موسی صدر چنین ابراز عواطف کردند:
«آقای موسی صدر فرزندی از فرزندان من است من برای او متأثر و متأسفم و اقداماتی هم، چه در نجف و چه در ایران، نمودهام و امیدوارم هرچه زودتر او را در بین خودمان ببینیم». (همان، ج 15، ص 339)
چنانکه در دیدار کادر رهبری جنبش امل در دهم تیرماه 1360 با ایشان گفتند:
«من از اینکه آقای موسی صدر در بین شما نبوده است متأثرم. او مثل فرزند من است، او یک بازوی قوی برای اسلام بود». (همان، ص 5)
پرالتهابترین دوران مبارزات پانزده ساله امام خمینی ماههای اقامت ایشان در فرانسه میباشد، ایشان در آن ایام پرمشغله و پرالتهاب نیز پیگیر سرنوشت امام موسی صدر بود. و در پاسخ پرسشهای خبرنگاران علاقه زیاد خود به ایشان و سرنوشتشان را بیان میکردند:
«من به ایشان علاقه دارم و امیدوارم که به سلامت برگردند و کار خودشان را ادامه دهند». (صحیفه امام، ج 4، ص 444)
و در جواب این پرسش که «چه اقداماتی راجع به امام موسی صدر فرمودهاید؟» پاسخ دادند:
«در زمانی که نجف بودم تلگرافی به آقای یاسر عرفات و تلگراف دیگری به رئیس جبهه صمود [حافظ اسد] در سوریه نمودم و اینجا هم وقتی سفیر لیبی آمده بود، راجع به ایشان صحبت کردم. امیدوارم هرچه زودتر ایشان به لبنان مراجعت نمایند و به مبارزاتشان علیه اسرائیل ادامه دهند. من از این قضیه متأثرم و دعا میکنم که ختم به خیر شود». (صحیفه امام، ج 5، ص 186)
ایشان در اردیبهشت ماه سال 1358 و در دیدار با سفیر سومالی درباره امام موسی صدر اظهار داشتند:
«و اما راجع به آقای صدر، ما از آن وقت که نجف بودیم و این قضیه واقع شد تا وقتی که پاریس رفتیم و بعد هم به ایران آمدیم دنبال این قضیه بودیم. آقای صدر در ایران متولد شده است و ایرانی است، با من سوابق زیادی دارد و بعد از این که ایرانی است، رفته است به لبنان و ما علاقه داریم، هم به اینکه ایرانی است و هم به اینکه در لبنان رئیس مجلس شیعی بوده است، علاقه داشتیم به اینکه این معما را حل بکنیم». (صحیفه امام، ج 7، ص 198 ـ 199)
هیئت اعزامی مجلس اعلای شیعیان لبنان در اردیبهشت 1359 با امام خمینی دیدار کردند و ایشان در جمع نمایندگان شیعیان لبنان اظهار داشتند:
«آقای صدر مردی است... که من میتوانم بگویم او را بزرگ کردهام [او] به منزله یک اولاد عزیز است برای من، و من امیدوارم که ان شاء الله ایشان به سلامت برگردند به محل خودشان و بسیار مورد تأسف است که ایشان را ما الآن نمیبینیم در بین خودمان...». (صحیفه امام، ج 12، ص 318)
یکی از دوستان بسیار نزدیک امام موسی صدر؛ یعنی مرحوم آیت الله سید محمد علی موحد ابطحی که در حوزه علمیه قم و نجف با او همدرس و همبحث بوده است میگوید:
«چشم آقای خمینی و نورش به آقا موسی صدر بود». (یادنامه امام موسی صدر، ص 189)
ایشان میگوید در همان نجف روزی به امام خمینی گفتم شما که میگوئید رژیم سلطنتی پهلوی باید برچیده شود و حکومت اسلامی روی کار بیاید، بعدش را چه میکنید و چه کسی میتواند کشور را اداره کند؟! و این مطالب را با حرارت هم گفتم؛ ولی ایشان در مقابل با آرامش گفتند: «همین رفیق شما آقا موسی». (ر.ک: خاطرات دکتر صادق طباطبایی، ج 2، ص 224) یعنی جایگاه امام موسی صدر نزد امام خمینی چنین بوده که ایشان مناسب و لایق اداره ایران پس از سقوط سلطنت و استقرار دولت اسلامی است. مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی که از یاران بسیار نزدیک و از علاقهمندان به امام موسی صدر بوده است درباره میزان انس و علاقه امام خمینی نسبت به ایشان چنین میگوید:
«من فقط همین را بگویم که امام نسبت به ایشان به حدی رابطه عاطفی داشت که تا همین اواخر نپذیرفت آنهایی که به ربودن ایشان متهم هستند، به ایران بیایند و امام را ملاقات کنند. امام فرمودند من اینها را به خانهام راه نمیدهم... امام روی این مسئله خیلی حساس و متحفظ بود. در یک صحبتی امام به خود من فرمودند: جریان آقا موسی صدر هنوز حل نشده است، و هنوز ما خبری از ایشان نداریم، او هنوز جواب درستی به ما نداده است، چطور میشود که من اینها را بپذیرم. امام، امام موسی را مثل فرزند خود، و شاید بیشتر از فرزند خود دوست میداشتند». (یادنامه امام موسی صدر، ص 404 ـ 405)
از زاویه دیگر امکانات امام موسی صدر در لبنان و سوریه نیز در خدمت مبارزین با حکومت شاه قرار داشت و آن دیار مأمن مبارزان بوده است؛ چنانکه امام موسی صدر در حمایت و همراهی با امام خمینی و در اعتراض به محاصره منزل امام خمینی در نجف توسط حکومت بعثی، به جهانیان پیام دادند و «همان روز مصاحبهای با روزنامه لوموند (چاپ فرانسه) انجام داد و به این ترتیب فریاد امام از زبان آقای صدر در سراسر جهان پیچید. (خاطرات دکتر صادق طباطبایی، ج 2، ص 223)
شخصیت و افکار و اندیشه و نیز کارنامه پربرگ و بار امام موسی صدر، در خود درسهای فراوانی دارد و ایشان به حق اسوهای حسنه برای همه حقیقت جویان و فضیلت خواهان است، فضائل و کمالاتی که شخصیت الهی و ربانی بزرگی چون امام خمینی را شیفته و علاقهمند به ایشان نموده که برای سرنوشت او چنین اهتمام ورزیده است. باشد که عالمان مکتب اهل بیت و روحانیون شیعه در جای جای جوامع اسلامی از این اسوههای آموزنده درس بگیرند. چنانکه امیدواریم خداوند به فضل و کرم خود این انسان برجسته الهی و رهبر سازنده انسان ها و اجتماع را سالم به خانواده او و جهان اسلام برگرداند.