اندکی تامل کافی است تا متوجه شویم که بسیاری از رسانههای خارجی منتظر انتشار اظهارات جدید حسن عباسی هستند تا از آن از یک سو به عنوان خوراکی برای رسانههای خود بهره بگیرند و از سوی دیگر، آن را همچون مخزنی برای دمیدن بر طبل ایرانهراسی به کار گیرند.
«انتخاب» / محسن فرجاد: سخنران و استراتژیست همیشه میکروفون در دست، رئیس اندیشکدهای که خود را مدعی تصمیمسازی در رقابت با نهادهای عمومی میداند، مردی که برخی می گویند دو صد چندان بیشتر از ترامپ و نتانیاهو در اقناع افکار عمومی جهانی در گرویدن به روند ایرانستیزی موثر بوده، همچون همیشه و مطابق با میل درونی خود در کانون توجه رسانهها قرار گرفته است. آری روی سخن با حسن عباسی، استراتژیست خودخوانده نزدیک به جناح اصولگرایان است.
حسن عباسی که شهره به ارائه نظریات تخیلی و اعجاب برانگیز مبتنی بر فرضیات داییجان ناپلئونی است و در پشت پرده تمامی مسائل، دستهای پنهانی را معرفی ارائه میکند که به هیچعنوان با تحلیلهای آکادمیک و مستندات تطابق ندارد، این روزها مجددا اظهاراتش جنجالی شده است. در واقع، در روزهایی که بیش از هر زمان دیگری پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی، حس وحدت و همدلی میان اقشار و جریانهای سیاسی مختلف کشور فراگیر شده، بار دیگر عباسی با رویکرد همیشگی خود جنجالی بزرگ را بر پایه توهمات ایجاد کرده که علامت سوالهای زیادی را پیشروی ناظران سیاسی قرار داده است.
از تکه تکه کردن اصلاحطلبان تا درآمدزایی از شهادت سردار سلیمانی
حسن عباسی در روزهای پس از شهادت سردار سلیمانی که جامعه ایران بیش از هر زمان دیگری خود را متحد میدید، در سخنرانیهایی به اصلاح آتشین، جنجال بزرگی را برپا کرد که رمزهای کلیدی آن تهدید به قتل یک جریان سیاسی داخلی و گرفتن باج توسط یک نهاد رسمی کشور بود. حسن عباسی در ابتد طی سخنانی آتشین ضمن هشدار به دادستان کل کشور گفت: «اصلاح طلبها دارند با احساسات مردم در قضیه شهادت قاسم سلیمانی بازی می کنند. اگر مردم ریختند این باند اصلاح طلب رو تو خیابون کشتند و تکه تکه کردند نگید که هشدار ندادید!»
همچنین، به تازگی فیلمی از حسن عباسی در شبکه های اجتماعی منتشر شده که او می گوید: «ببینید شیوه بودجه در آوردن سپاه چگونه است؟ یک جاسوس می گیرد (جیسون رضائیان) و در قبال آزادی اش، دولت ایران یک میلیارد و 700 میلیون دلار از آمریکا می گیرد یا در قبال خونبهای شهید قاسم سلیمانی، 3 میلیارد دلار درآمد خالص از قطر داشته است.»
تهدید اصلاحطلبان به تکه تکه شدن در کف خیابانها و تامین بودجه سپاه از طریق گروگانگیری و گرفتن خونبهای سردار سلیمانی، دو محوری بودند که «کسینجر خودخوانده جهان اسلام» مطرح کرد. این اظهارات، به ویژه بحث او پیرامون گروگانگیری و گرفتن خونبها در قبال سردار سلیمانی که البته با زیرنویس انگلیسی در فضای مجازی و رسانههای خارجی، دست به دست میشد، همچون سندی مجعول لرزه بر پیکره مشروعیت بینالمللی کشورمان انداخت. همین امر موجب شد که سردار «رمضان شریف» سخنگوی سپاه سخنان حسن عباسی درباره «شیوه تامین بودجه سپاه» را دیدگاه و برداشت های شخصی وی وفاقد وجاهت قانونی ارزیابی کند.
هر چند طرح این موهمات از سوی عباسی برای اولین بار و حتی جدیترین آنها نبوده و او داستانی بلند از ارائه نظریات غیر مستند و فاقد ادله دارد اما طرح مجدد اظهاراتی از این دست، آنهم در فضای کنونی کشور و با توجه به تمرکز نگاههای خارجی بر ایران، تا حدود زیادی نیازمند بازخوانی و بازنگری در نوع مواجهه است.
خوراک اصلی رسانههای خارجی
شاید تا کنون بسیاری از مردم با دیدن ویدئوهایی حسن عباسی این پرسش را از خود پرسیدهاند که او این اطلاعات و به اصلاحات نظریات را با توسل به کدام نهاد و منابع اطلاعاتی مطرح میکند. همچنین، شاید بسیاری اوقات با خود گفتهاند چگونه بدون هیچ ترس و واهمهای هر کس و هر نهادی را بخواهد به چالش فرا میخواند و مورد هتاکی قرار میدهد. در سطحی دیگر، این پرسش قابل طرح است که چرا عباسی هر چند وقت یکبار با تریبونهای همیشه حاضر برای او، پیرامون مسائل مختلف کشور به اصطلاح خود نظریه صادر میکند.
هتاکی به آیتالله هاشمی در سال 1388، طرح نظریه تشکیک در سریال «یوگی و دوستان» با خط توهین به حضرت نوح، ارائه تفسیر میدان جنگ از فوتبال و اخیرا طرح گرفتن خونبهای سردار سلیمانی و شاید صدها مورد دیگر از این دست اظهارات، یک مرکزیت کلیدی دارد که آنهم عبارت است از بازنمایی خود در مقام «ابر مرد». مردی دارای اطلاعات و دانش کمنظیر -البته بدون هیچ گونه مدرک دانشگاهی مستند- خوب سخن میراند و مدعی آگاهی از «ناکجاها» است. مردی که همیشه میخواهد در صحنه باشد و هر بحران یا مساله جدی در کشور را به عرصهای برای بودن خود و نمایش «حضور» تبدیل کند.
عباسی راهی آسان را برای خود برگزیده که آنهم عبارت است از تکرار توهمات بزرگ. هر اندازه فرضیه با توهم بیشتر همراه باشد و از ناکجا آبادی اطلاع دهد که کسی با عقل سالم به دهنش خطور نمیکند، توجه به او بیشتر خواهد شد. در این میان، هر اندازه چاشنی هتاکی به شخصیتهای بزرگ همچون رئیسجمهور یا مرحوم آیتالله هاشمی بیشتر باشد، ویدئوهای عباسی بیشتر در فضای رسانهای و مجازی بازخورد خواهد داشت. بنابراین استراتژی عباسی را میتوان اینگونه تلخیص کرد: «ابرمردسازی با ارائه توهمات بزرگ و با چاشنی هتاکی به بزرگان.»
اما اکنون پرسش این است که بر آیند عباسی و عباسیها تا کنون چه بوده و در آینده چه خواهد بود؟ اندکی تامل کافی است تا متوجه شویم که بسیاری از رسانههای خارجی منتظر انتشار اظهارات جدید سخنران هتاک هستند تا از آن از یک سو به عنوان خوراکی برای رسانههای خود بهره بگیرند و از سوی دیگر، آن را همچون مخزنی برای دمیدن بر طبل ایرانهراسی به کار گیرند. حال باید پرسید آیا کسی همچون ما و هزاران شخص دیگر این مساله را نمیداند که حسن عباسی هزاران مرتبه بیشتر از سود، در مسیر ضرر رساندن به منافع ملی حرکت میکند؟ بله شاید همه این را بدانند اما اکنون باید پرسید آیا زمان پایان دادن به توهم «کسینجر اسلام» نیست؟ همانگونه که او هویت و وجهه را با گلاویز شدن با بزرگانی همچون مرحوم آیتالله هاشمی کسب کرد، اکنون به نظر میرسد زمان آن است پایان این گونه نظریات او با درگیر شدن در موضوع شهادت بزرگ مردی همچون سردار سلیمانی رقم بخورد.