نام: على
پدر و مادر: امام موسى كاظم و نجمه
شهرت: رضا
كنيه: ابو الحسن
زمان و محلّ تولّد: 11 ذيقعده سال 148 ه. ق در مدينه.
زمان و محلّ شهادت: آخر صفر 203 ه. ق در سنّ 55 سالگى، بهوسيله مأمون، مسموم و در سناباد نوقان )كه امروز يكى از محلّههاى مشهد است( به شهادت رسيد.
مرقد شريف: مشهد مقدّس
دوران زندگى: در سه بخش:
1 - قبل از امامت، 35 سال (148 تا 183 ه. ق)
2 - بعد از امامت، 17 سال در مدينه.
3 - بعد از امامت، سه سال در خراسان، كه حسّاسترين دوره زندگى سياسى آنحضرت، به شمار مىآيد. آنحضرت، تنها يك فرزند )امام جواد( داشت كه هنگام شهادت پدر، در سن هفت سالگى بود.
مولودفرخنده
راويان مىگويند: مادر امام موسى كاظمعليه السلام "حميدة المصفاة" نامداشت. اين زن از بزرگان عجم بود. وى كنيزى خريد كه در سرزمين عربپا به هستى گذارده و رشد و نمو كرده بود. چون حميده اين كنيز را آزمودو دريافت كه او در دين و خرد از ديگر مردمان برتر و والاتر است، وى رابراى فرزندش امام موسى بن جعفرعليه السلام برگزيد و به او گفت: فرزندم!تكتم )يكى از نامهاى اين كنيز( كنيز است، امّا هرگز كنيزى بهتر و برتر ازاو نديدهام و ترديد ندارم كه اگر او را سلالهاى باشد، خداوند متعالسلالهاش را بزودى پاكيزه خواهد گردانيد. من او را به تو مىبخشم و تو راسفارش مىكنم كه در حق او نيكى به جاى آورى.
راويان در باره فضل اين كنيز مىنويسند:
چون او، امام رضاعليه السلام را بدنيا آورد، نوزاد بسيار شير مىخورد و قوىبنيه بود. پس تكتم گفت: دايهاى براى كمك به من بياوريد. به او گفتهشد: مگر شير ندارى؟
تكتم پاسخ داد: شير دارم، امّا در نماز و نيايشم خلل وارد شده و اززمانى كه رضا را زادهام، از نماز و عباداتم كاسته شده است.(1)
تاريخ نگاران نامهاى متعدّدى براى مادر امام رضاعليه السلام ذكر كردهاندشايد به اين خاطر يك كنيز در نزد هر مولايى به نامى ديگر خواندهمىشده است. نامهايى كه براى ايشان ذكر كردهاند، عبارتند از:
نجمه، اروى، سكن، سمان، تكتم و طاهره. امّا مشهورترين نام وىتكتم بوده و پس از متولد شدن امام به نامهاى طاهره و امالبنين نيز خواندهشده است.
در سال 148 ه. ق و در روز يازدهم ذى القعدة الحرام، امام رضا ديدهبه جهان گشود، و بيت رسالت را موجى از سرور و شادى فراگرفت.
تكتم، مادر آنحضرت، گويد:
چون به نطفه فرزندم، على، باردار شدم، سنگينى حمل را احساسنكردم و در خواب آهنگ تسبيح و تهليل و ستايش را از درون شكمممىشنيدم اين امر موجب بيم و هراس من مىشد. چون بيدار مىشدم هيچصدايى به گوشم نمىخورد. هنگامى كه نوزاد متولد شد، بر زمين افتادودستهايش را روى زمين قرار داد و سرش را به سوى آسمان بلند كردولبانش را جنباند چنان كه گويى حرف مىزد. در اينهنگام پدرشامامموسى بن جعفرعليه السلام به سويم آمد و گفت : اى نجمه! كرامت پروردگارتبر تو مبارك باد!
من نوزاد را در جامهاى سپيد پيچيده به دست امام دادم و آن حضرتدر گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و آب فرات خواستواز آن به كام كودك ماليد و سپس او را به من بازگرداند و گفت : او رابگير كه او بقيّةاللَّه در زمين است.(2)
امام موسى بن جعفرعليه السلام، از همان اوان لقب "رضا" و كنيه"ابوالحسن" را براى اين نوزاد برگزيد. امام بسيار اين كودك را دوستمىداشت. مفضل بن عمرو در روايتى در اين باره مىگويد:
"نزد حضرت موسى كاظم رفتم. على فرزند آن امام در دامانش نشستهبود وامام او را مىبوسيد و زبانش را مىمكيد. كودك را بر دوششمىگذارد و در آغوشش مىگرفت و مىفرمود:
پدرم فدايت! تو چه خوشبويى و چه پاكيزهخويى و داراى چه فضلتابان و درخشندهاى!
عرض كردم: فدايت شوم! در قلب من نسبت به اين كودك محبّتىافتاده است كه براى هيچ كس جز شما اين محبّت نيست!
پس امام به من فرمود:
"اى مفضل! او در نظر من همچون من در نظر پدرم مىباشد. (ذُرِّيَّةًبَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
مفضل گويد : پرسيدم: آيا اين كودك پس از شما صاحب مقام پيشوايىاست؟
فرمود: "آرى. هر كه اورا فرمان برد هدايت يافته و آن كه نافرمانىاشكند، كفر ورزيده است".(3)
بدينسان اين كودك در سايه پدرش پرورش يافت و امام موسىكاظمعليه السلام او را به آداب امامت تزكيه داد و اسرار امامت را بدو آموختوگنجينههاى نهفته نبوّت را بر وى آشكار كرد.
مطابق آن چه در حديثى آمده است، امام مىفرمود :
"على، پسرم بزرگترين فرزند من است و سخنانم را شنواتر.وفرمانهايم را مطيعتر. با من در كتاب جفر و جامعه كه جز پيامبر ياوصى پيامبر در آنها نمىنگرد، نگاه مىكند".(4)
چنين پيداست كه آنحضرت در حيات پدر بزرگوارش به اداره برخىاز امور شيعه، به نيابت از پدرش، مىپرداخته است. شايد حديث زيرحاكى از همين نكته باشد.
زياد بن مروان قندى مىگويد :
بر ابوابراهيم (امام موسى بن جعفر) داخل شدم. فرزندش، على، نيزدر نزد او بود. حضرت به من فرمود:
"اى زياد! اين )امام رضا( مكتوبش مكتوب من، گفتارش گفتار من،فرستادهاش، فرستاده مناست و هر آن چه مىگويد، سخن، سخن اوست".(5)
امام موسى كاظم در باره فضايل فرزندش، امام رضا، و اين كه اوجانشين وپيشواى امت است، فراوان سخن گفته تا آن جا كه اين پرسش درذهن ايجاد مىشود كه حكمت اين همه تعريف و تأكيد چه بودهاست؟
شايد يكى از عواملى كه ما را به فهم اين حكمت يارى مىكند، شرايطبسيار دشوار سياسى زمان آن امام باشد، به طورى كه تقيّه در شديدترينحالت اعمال مىشد واهل بيت از جايى به جاى ديگر رانده مىشدند.
هارون الرشيد، اصحاب و انصار اهل بيت را از ديارى به ديار ديگرمىفرستاد و آنها را به شهادت مي رسانيد و امام موسى كاظم به فرمان هاروناز زندانى به زندان ديگر منتقل مىشد.
بنابر اين در چنين شرايطى امكان تفرقه و پراكندگى شيعه پس از وفاتموسى بن جعفر اين حكمت را اقتضا مىكرد كه آنحضرت بر ولايت امامرضا پس از خود، بيشتر تأكيد كند.
اصحاب نيز به سهم خود از احتمال شهادت امام موسى بن جعفرعليه السلامونشناختن پيشواى پس از وى، بسيار بيمناك بودند. كه مىتوان ازاحاديث زير، به روشنى اين مسئله را دريافت.
يزيد بن سليط زيدى گويد:
با امام موسى بن جعفر ديدار كردم و به آنحضرت گفتم :
مرا از امام پس از خود آگاه كن چنان كه پدرت ما را از امامت توآگاه كرد.
امام پاسخ داد :
"پدر من در دورهاى غير از اين دوره مىزيست!".
عرض كردم : هر كه از اين وضع كه براى شما پيش آمده خشنود استنفرين خداوند بر او باد.
پس امام خنديد و فرمود :
تو را آگاه مىكنم.
"اى ابوعماره! من از خانهام بيرون شدم و در ظاهر به فرزندانموصيّت كردم و آنان را با على فرزندم، شريك ساختم، امّا در نهانفرزندم را تنها به اين وصيّت اختصاص دادم".(6)
على بن عبداللَّه هاشمى گويد :
در كنار مزار رسول خداصلى الله عليه وآله بودم كه حضرت موسى بن جعفر در حالىكه دست فرزندش على را در دست خود گرفته بود، به سوى ما آمدوپرسيد :
آيا مىدانيد من كيستم؟
گفتيم : تو مولا و بزرگ ما هستى.
فرمود : مرا به نام و نسب بخوانيد.
گفتيم : شما موسى بن جعفر هستى.
فرمود : چه كسى همراه من است؟
گفتيم : او، على، پسر موسى بن جعفر است.
فرمود : پس گواه باشيد كه او در زمان حيات من وكيلم و پس از مرگمجانشين من است.(7)
امام موسى كاظم از تمام وسايل موجود براى بيان امامت امام رضااستفاده مىكرد. مثلاً نامهاى در اين باره نگاشت و شصت تن از سرانمدينه را بر آن گواه گرفت.(8)
آنحضرت در دوران حيات خويش، كارها را به امام رضا ارجاعمىداد. چنان كه يك بار او را به بصره فرستاد تا نامههايى به عبداللَّه بنوحوم تحويل دهد و به عبداللَّه نيز دستور داد كه پاسخ نامهها را به دستفرزندش رضا در مدينه بسپارد.(9)
هم چنين وى در بصره الواحى نگاشت و آن را به شيعيان بصرى خويشسپرد. در اين الواح نوشته شده بود :
"وصيّت من به بزرگترين فرزند من است".(10)
آنحضرت برخى از حقوقى را كه نزد او مىآوردند، مىگرفت و برخىديگر را باقى مىگذاشت تا به جانشينش پس از او پرداخت شود. در واقعامام كاظم با اين كار مىخواست نشانهاى آشكار براى جانشين پس از خودباقى گذارد چنان كه اين كار را با داوود بن زربى انجام داد.(11)
چنين اقداماتى به رغم شرايط سياسى دشوارى انجام مىشد كه امامدر زمان حيات پدر خويش با آن مواجه بود و اين شرايط امام كاظمرا وامىداشت تا سيماى امامت را پس از خود از ترديدها و دودليهادور نگهدارد.
اين نكته از وصيّت آنحضرت به فرزند برومندش به خوبى آشكارمىشود. امام موسى كاظم در اين وصيّت خطاب به فرزندش فرموده بود تازمانى كه هارون الرشيد زنده است، سكوت پيشه كند و چون هارون ازدنيا رفت، لب به گفتار حق بگشايد.
از سوى ديگر در چنين شرايط توانفرسايى كه شيعيان در دورانطاغوت بغداد، هارون الرشيد، با آن مواجه بود امكان داشت خرافاتى،كه به هنگام شدّت گرفتن بحرانها از بازار گرمى بر خوردار است، انتشاريابد. چه بسا برخى از جريانهاى سياسى براى رسيدن به اهدافى معين، درپس انتشار چنين خرافاتى دست داشتهاند. بنابراين امام كاظم براىجلوگيرى از اين خرافات، بدين روشنى و صراحت امامت فرزندش امامرضا را بيان مىكند.
اگر چه مسأله غيبت امام كاظم، مدّت زيادى باعث رواج شايعاتى شدو دستهاى خائن با همكارى دستهاى جاهل به اين شايعات دامن زدندوگفتند كه امام كاظم نمرده و او مهدى اين امّت است و بر امام هفتمتوقف كردند و مشهور به "واقفيه" شدند، ديرى نگذشت كه اين توطئه برملا ومعلوم شد كه يكى از عوامل بىاثر بودن اين شايعات تأكيد امام كاظمبر شناساندن جانشين واقعىاش، امام رضا، به شيعيان بودهاست.
شجره طيبه
امام رضاعليه السلام از شجره پاكى بود كه خداوند آن را گرامى داشته و در آنبراى امّت محمّدصلى الله عليه وآله بركت قرار داده و فرموده است:
(ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)25)).
"نسلى برخى از برخى و خداوند شنوا و داناست."
خداوند يحيى بن زكريا را به واسطه حكمت بالغه خود و نيز براىگرامي داشت زكريا به پيامبرى برگزيد و حكم نبوّت را در ايّام كودكىاشبه وى ارزانى داشت. هم چنين مريم صديقه را به هنگامى كه مادرش او رادر شكم خويش نذر خداوند كرد و براى خدا آزاد ساخت برگزيد و نيزعيسى پسر مريم را براى گرامي داشت مادر صديقهاش به پيامبرىبرانگيخت و عيسى در گاهواره لب به سخن گشود و گفت: من بنده خدايمو او مرا كتاب داد.
بنابراين چرا بايد شگفتزده شويم هنگامى كه خداوند به حكمتبالغه خويش و براى گرامي داشت نزديكترين مردمان در پيشگاه خودحضرت محمدصلى الله عليه وآله، دوازده پيشواى هدايتگر و فرخنده را از خانه اوبرگزيند؟!
مفضل بن عمر گويد : بر امام موسى بن جعفرعليه السلام وارد شدم. پسرش،على، در دامان او بود و حضرت او را مىبوسيد و زبانش را مىمكيد وبرشانهاش مىنشاند و به آغوشش مىفشرد و مىفرمود :
"پدرم فدايت باد! چه بوى خوش و چه خوى پاكيزه و چه فضلآشكارى دارى"!
عرض كردم : فدايت شوم! مودّتى در دل من به خاطر اين بچّه افتاده كهبراى كسى جز شما چنين نبودهاست.
فرمود:
"اى مفضل او نسبت به من هم چون من نسبت به پدرم مىباشد.
ذريه بعضها من بعض واللَّه سميع عليم".
عرض كردم: او پس از شما عهده دار امامت است؟ فرمود :
"آرى هر كه فرمانش بُرد رستگار شده و هر كه نافرمانىاش كند كفرورزيده است".(26)
پي نوشتها :
1)بحارالانوار، ج49، ص5.
2) بحارالانوار، ج49، ص9.
3) بحارالانوار، ج49، ص21.
4و5) - همان مأخذ، ص19.
6) بحارالانوار، ج49، ص11.
8و7) همان مأخذ، ص15.17
9) همان مأخذ، ص16.
10) بحارالانوار، ج49، ص19.
11) از برخى احاديث معلوم مىشود كه اين مرد در تقيه به سر مىبرده و همين امر اقتضامىكرده است كه بر خوردى مناسب با حال او انجام پذيرد.
25) سوره آل عمران، آيه 34.
26) بحار الانوار، ج49، ص21.
برگرفته از كتاب : هدايتگران راه نور - زندگانى ثامن الائمّه حضرت على بن موسى عليه السلام – نويسنده : آية الله حاج سيد محمد تقى مدرسى ، مترجم : محمد صادق شريعت
(استفاده بدون ذكر نشاني سايت جايز نيست)