بر جانِ من خورَد، همه درد و بلایتان
مسرور و شاکرم که شدم مبتلایتان
دشمن توان نداشت که انکار حق کند
گوشِ فلک رسیده پیامِ قیامتان
لرزه فکنده اید به جانِ یزیدیان
زان عزم راسخ و قدم استوارتان
ور نه چه حاجتی به سپاهی چنین عظیم
تا آتش افکند به میانِ خیامتان
بر بیرق ستاده به دل ها نوشته است
پاینده باد تا به ابد آرمانتان
بر عهد، استوارم و تا آخرین نفس
بستانم از قشونِ ستم انتقامتان
آموزگارِ مکتب خونین لاله ها
بس درس ها نهفنه ز مشی و کلامتان
طعمِ شرابتان که شهیدان چشیده اند
آیا شود که جرعه بنوشم ز جامتان
چون بندِگی به غیر خداوند نارواست
بنما اجازتی که بگردم غلامتان
ای سرمدی که منزلت دین احمدی
خشنود کرده اید، رسول و خدایتان
کرببلا، که بابِ بهشت قیامت است
خاکش گرفته رایحه ی مُشک فامتان
با، یا حسین مانده به عهدیم ، با حسین
خیلِ مهاجران شده نامی ز نامتان