پنجمين امام شيعه، محمد بن على بن الحسين عليهم السّلام است كه به باقر شهرت يافته است.
مادر آن حضرت، فاطمه دختر امام حسن بن على عليه السّلام است كه امام صادق عليه السّلام از وى با تعبير «كانت صديقة لم تدرك مثلها فى آل الحسن» ياد كرده اند. «1» بدين ترتيب، امام باقر عليه السّلام نخستين كسى است كه پدرش از نسل امام حسين و مادرش از نسل امام حسن است. «2»
روز تولد آن حضرت را در برخى نقل ها اول رجب و در برخى ديگر سوم صفر دانسته اند. «3» سال تولد امام در منابع متعددى 57 هجرى «4» و در برخى از منابع سال 56 يا 58، سال تولد آن حضرت دانسته شده است. «5» يعقوبى از آن حضرت روايت مى كند كه فرمود:
قتل جدّى الحسين و لى أربع سنين و إنّى لأذكر مقتله و ما نالنا فى ذلك الوقت. «6»
(1). دعوات راوندى، ص 68، حديث 165؛ بحار الانوار، ج 46، ص 215
(2). عمدة الطالب، ص 195. گفتنى است كه فرزندان حسن مثنى نيز كه مادرشان فاطمه دختر امام حسين عليه السّلام بود، همين ويژگى را داشتند.
(3). قول اول در مسار الشيعة، ص 33 و قول دوم در كشف الغمه، ج 2، ص 136 آمده است.
(4). كلينى، شيخ مفيد و شيخ طوسى در الكافى ج 1، ص 469، مسار الشيعة، ص 33، و التهذيب، ج 6، ص 77 اين سال را ياد كردهاند.
(5). اثبات الوصيه، ص 173
(6). تاريخ اليعقوبى، ج 2 ص 320
هنگامى كه نيايم حسين عليه السّلام به شهادت رسيد، من چهارساله بودم و جريان شهادت آن حضرت و آن چه در آن روز بر ما گذشت همه را به ياد دارم.
در خبر ديگرى كه صدوق- ره- آورد، آمده است كه زراره خدمت حضرت باقر عرض كرد كه شما امام حسين عليه السّلام را درك كرديد؟ امام فرمود : أذكر و أنا معه فى المسجد الحرام و قد دخل فيه ... «1»
روز رحلت امام را هفتم ذى حجه و برخى ربيع الاول يا ربيع الثانى دانسته اند. «2»
يعقوبى آن را سال 117 هجرى، در سن پنجاه و هشت سالگى ياد كرده است؛ «3» در حالى كه در بيشتر منابع سال 114 روايت شده است. «4» نقل هاى ديگر سال 115، 116 و 118 را نيز ياد كرده اند. «5» در هر صورت، رحلت آن حضرت در دوران خلافت هشام بوده است. در نقل ديگر آمده كه امام باقر عليه السّلام در زمان ابراهيم بن وليد بن عبد الملك مسموم شده، به شهادت رسيد و در بقيع، در كنار قبر پدر بزرگوارش دفن شد. «6»
ابراهيم درست پيش از آخرين خليفه اموى، براى مدت كوتاهى خلافت كرد.
ادله امامت آن حضرت در كتب شيعه به طور مبسوط ذكر شده «7» و نقش انگشترى ايشان كه معمولا شعار ائمه در برخورد با مشكلات زمان خود بود العزّة للّه جميعا (تمام عزّت از آن خداست) بوده است. «8»
امام پنجم شيعيان، افزون بر لقب «شاكر» و «هادى» به طور عمده به لقب «باقر» شهرت يافته است. معناى باقر شكافنده است كه جابر بن يزيد جعفى در توضيح آن
(1). من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 243، حديث 2308
(2). كشف الغمه، ج 2، ص 136
(3). تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 320 «توفى ابو جعفر ... سنة 117 و سنّه ثمان و خمسون سنة.»
(4). الكافى، ج 1، ص 469؛ فرق الشيعة، ص 75؛ الارشاد، ص 294؛ التهذيب، ج 6، ص 77؛ المعرفة و التاريخ، ج 3، ص 346؛ تاريخ ابى زرعة الدمشقى ج 1، صص 295- 294
(5). تواريخ النبى و الآل، ص 67
(6). الفصول المهمه، ص 221
(7). اثبات الهداة، ج 5 ص 263؛ اثبات الوصيه، ص 142؛ بحار الانوار، ج 46 ص 229 به بعد؛ الكافى، ج 1 ص 305؛ اعلام الورى، ص 260؛ البصائر، ج 4 باب 48؛ الامامة و التبصرة، ص 62 و 63، مؤسسة الامام المهدى.
(8). الكافى، ج 2، ص 473؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 186؛ تاريخ جرجان، ص 9 «القوّة للّه جميعا»
گويد: لأنّه بقر العلم بقرا اى شقّه و أظهره اظهارا؛ «1» زيرا آن حضرت علم را شكافت و رموز و دقائق آن را روشن ساخت.
يعقوبى مى نويسد: كان سمّى بالباقر لأنّه بقر العلم. «2» بدان سبب باقر ناميده شد كه علم را شكافت. راغب اصفهانى هم مانند همين سخن را گفته است. «3»
ابن منظور در مورد كلمه باقر چنين گفته: التبقر التوسّع فى العلم و المال و كان يقال محمد بن على بن الحسين بن على الباقر رضوان الله عليهم لأنّه بقر العلم و عرف اصله و استنبط فرعه. «4» «تبقر» داشتن علم و مال زياد را گويند و به محمد بن على بن حسين بن على عليه السّلام بدان جهت باقر گفته مى شود كه آن حضرت علم را شكافت و اصول آن را مشخص و طرز استنباط فروع علم از اصول آن را بيان فرمود.
جابر بن عبد الله انصارى روايتى در فضيلت امام باقر عليه السّلام نقل كرده كه به نوشته ابن شهر آشوب، فقهاى مدينه و عراق، همگى آن را روايت كرده اند. «5» در اين روايت جابر گويد: رسول خدا مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: انّك تبقى حتى ترى رجلا من ولدى أشبه الناس بى اسمه على اسمى، اذا رأيته لم يخل عليك فأقرئه منّى السّلام.
تو بعد از من چندان زنده مى مانى كه مردى از فرزندان مرا- كه شبيه ترين مردم به من و نامش مطابق نام من باشد- زيارت كنى، وقتى كه او را ديدى، سلام مرا به او برسان و اين سفارش مرا حتما عمل كرده و سهل مگير.
در تاريخ يعقوبى، دنباله اين حديث چنين آمده است: فلما كبر سنّ جابر و خاف الموت جعل يقول: يا باقر يا باقر! أين أنت، حتى رآه، فوقع عليه يقبل يديه و رجليه و يقول :
بابى و امّى شبيه أبيه رسول الله صلّى اللّه عليه و آله انّ اباك يقرأك السّلام. «6»
وقتى جابر به سنين پيرى رسيد و مرگ خود را نزديك ديد، پيوسته مى گفت، اى باقر اى باقر، كجايى. تا اين كه روزى آن حضرت را ديد و خود را به وى رسانيد، در
(1). علل الشرايع، ج 1، ص 233
(2). يعقوبى، ج 2 ص 320
(3). المفردات، ص 54
(4). لسان العرب، ذيل كلمه باقر.
(5). نك: بحار الانوار، ج 46، ص 294
(6). تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 320؛ نك: المنتخب من ذيل المذيل، ص 642؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 78
حالى كه دست و پاى حضرتش را مى بوسيد و مى گفت : پدر و مادرم فداى تو كه شبيه پدرت رسول خدا هستى، رسول خدا بر تو سلام فرستاد.
اين روايت از امام صادق عليه السّلام نيز نقل شده و آن حضرت در اين روايت كلمه «باقر» را به عنوان يك فضيلت اختصاصى براى پدر بزرگوارش خوانده است. «1»
نقل اين روايت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باعث شهرت امام باقر عليه السّلام بدين لقب گرديده و پس از آن نيز كه مجلس آن حضرت محل تجمع و استفاده شمار فراوانى از راويان و محدثان اهل سنت شد، اين لقب وجه عملى خود را نيز نشان داد.
وقتى زيد بن على نزد هشام بود، هشام با توصيف امام باقر با كلمه «بقره» مى خواست آن حضرت را تحقير نمايد، زيد در جواب او گفت :
سمّاه رسول الله صلّى اللّه عليه و آله باقر العلم و أنت تسمّيه البقرة، لقد اختلفتما اذا. «2»
پيامبر او را باقر العلم ناميد و تو بقره مىنامى! پس ميان رسول خدا و تو به طور حتم اختلاف وجود دارد.
اين روايت در منابع مختلف به گونه اى زياد است كه كمترين ترديدى در صحّت و درستى آن وجود ندارد.
محمد بن كعب قرظى هم در شعرى نسبت به امام گفت:
يا باقر العلم لاهل التقى
و خير من كبّى على الاجبل «3»
موقعيت علمى امام باقر عليه السّلام
بى ترديد از نظر بسيارى از علماى اهل سنت، امام باقر عليه السّلام در زمان حيات خويش شهرت فراوانى داشته و همواره محضر او از دوستدارانش، از تمامى بلاد و سرزمين هاى اسلامى، پر بوده است. موقعيت علمى ايشان، به مثابه شخصيتى عالم و فقيه، به ويژه به عنوان نماينده علوم اهل بيت بسيارى را وا مى داشت تا از محضر او بهره گيرند و حل اشكالات علمى و فقهى خود را از او بطلبند. در اين ميان اهل عراق
(1). الاختصاص، ص 62
(2). عيون الاخبار، ج 1، ص 212
(3). مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 78؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 404
كه شيعيان بسيارى در ميان آنها وجود داشت، مفتون شخصيت آن حضرت شده بودند. «1»
در ميان مراجعه كنندگان، آن چنان خضوعى نسبت به شخصيت علمى امام به چشم مى خورد كه عبد اللّه بن عطاى مكى مى گفت : ما رأيت العلماء عند أحد قطّ أصغر منهم عند أبى جعفر و لقد رأيت الحكم بن عيينة مع جلالته فى القوم بين يديه كأنّه صبىّ بين يدى معلّمه. «2»
علما را در محضر هيچكس كوچكتر از آنها در محضر ابو جعفر عليه السّلام نديدم.
حكم بن عيينه با تمام عظمت علمى اش در ميان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزى در مقابل معلم خود به نظر مى رسيد.
شهرت علمى امام، در حدّ تعبير ابن عنبة «كان واسع العلم و وافر الحلم» مشهورتر از آن است كه كسى بخواهد آن را بيان كند. «3» اين شهرت در زمان خود ايشان، نه تنها در حجاز كه: كان سيّد فقهاء الحجاز «4» بلكه حتى در عراق و خراسان نيز به طور گسترده فراگير شده بود. چنانكه راوى مى گويد: ديدم كه مردم خراسان دورش حلقه زده و اشكالات علمى خود را از او مى پرسيدند. «5»
ذهبى درباره امام باقر عليه السّلام مى نويسد: كان أحد من جمع بين العلم و العمل و السؤدد و الشّرف و الثّقة و الرّزانة و كان أهلا للخلافة. «6» از كسانى است كه بين علم و عمل و آقائى و شرف و وثاقت و متانت جمع كرده و اهليّت براى خلافت داشت.
استاد ابو زهره درباره مرجعيت عام امام مى نويسد: كان محمد الباقر عليه السّلام وريثة الامام السجاد فى امامة أهله و نيل الهداية و لذا كان مقصد العلماء من كل البلاد الاسلامية و ما زار أحد المدينة إلّا عرج على بيت محمد الباقر يأخذ عنه. امام باقر عليه السّلام وارث امام سجاد عليه السّلام در امامت و هدايت مردم بود، از اين رو علماى تمام بلاد اسلام از هر سو به
(1). الارشاد، ص 282؛ بحار الانوار، ج 46، ص 332؛ كشف الغمه، ج 2 ص 126؛ الفصول المهمه، ص 214
(2). مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 79؛ الارشاد، ص 280؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 180؛ كشف الغمه، ج 2، صص 118- 117
(3). عمدة الطالب، ص 195
(4). شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 15، ص 77
(5). الكافى، ج 6 ص 266؛ بحار الانوار، ج 46، ص 357
(6). سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 402
محضر او مى شتافتند و كسى از مدينه ديدن نمى كرد جز اين كه به خدمت او شرفياب شده و از علوم بى پايانش بهره ها مى گرفت.
و همو مى نويسد: كان يقصده من ائمة الفقه و الحديث كثيرون. «1» از بزرگان فقه و حديث، خيلىها به قصد بهرهگيرى علمى پيش حضرتش مى آمدند.
و از عيون الاخبار نقل شده است كه: قد أخذ عنه اهل الفقه ظاهر الحلال و الحرام. «2»
فقيهان، احكام حلال و حرام را از او مى گرفتند.
او همانند پدرش امام سجاد عليه السّلام، كه شهرت عظيم علمى در ميان مردم داشت، مورد احترام خاص و عام بود. محمد بن منكدر كه خود يكى از محدثان معروف اهل سنت بود، در عظمت امام پنجم شيعيان چنين مى گويد : من جانشين على بن الحسين، از ميان فرزندان او را- كه نزديكترين آنان به او از نظر علم و فضيلت هم مى بايست باشد- نديده بودم تا روزى كه به محضر فرزندش محمد باقر عليه السّلام رسيدم. «3»
بسيارى از دانشمندان بزرگ اسلامى درباره مقام علمى و موقعيت فقهى حضرتش جملات زيبايى بر زبان رانده اند كه استاد اسد حيدر آنها را در كتاب خود گرد آورده است. «4»
فراوانى و گستردگى روايات امام در زمينه هاى فقه، اعتقادات و علوم ديگر اسلامى، سبب شد تا محدثان اهل سنت نيز از آن حضرت نقل حديث نمايند. يكى از معروفترين آنها «ابو حنيفه» است. او با توجه به اين كه بيشتر احاديث وارده از طريق اهل سنت را نمى پذيرفت، روايات زيادى از طريق اهل بيت و به ويژه امام باقر عليه السّلام نقل كرده است. «5» ذهبى درباره كسانى كه از امام روايت كرده اند از عمرو بن دينار، اعمش، اوزاعى، ابن جريح و قرة بن خالد ياد كرده است. «6»
ابو اسحاق وقتى به او مراجعه كرد و مقام بسيار بلند و اعجابانگيز علمى او را
(1). الامام الصادق، ص 22 دار الفكر العربى بيروت
(2). حياة الامام الباقر عليه السّلام، ج 1، ص 139
(3). الاتحاف، ص 145
(4). الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، صص 439- 435
(5). تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 127؛ نك: جامع مسانيد الامام الاعظم ابو حنيفه.
(6). تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 124
ديد، در توصيف آن حضرت چنين گفت: لم أر مثله قطّ «1» كسى را مانند او نديدهام.
ابو زرعه دمشقى نيز درباره آن حضرت مى گويد: إنّ أبا جعفر أكبر العلماء. «2»
ابو جعفر از بزرگترين عالمان است.
به جرأت مى توان گفت كه در ميان امامان شيعه پس از امير مؤمنان عليه السّلام سند بخش عمده اى بيشترين قسمت روايات به امام باقر عليه السّلام و صادق عليه السّلام منتهى مى گردد و اين به دليل موقعيت خاص سياسى جامعه آن روز بود كه اين دو امام بيش از امامان ديگر فرصت نشر علوم آل محمد عليهم السّلام را پيدا كردند. از اين روست كه در جوامع حديثى شيعه، بخش بزرگى از روايات اهل بيت از اين دو امام بزرگوار نقل شده است.
همين مسأله سبب شد تا درباره امام باقر عليه السّلام گفته شود لم يظهر من ولد الحسن و الحسين من العلوم، ما ظهر منه فى التفسير و الكلام و الأحكام و الحلال و الحرام. «3» از فرزندان حسن عليه السّلام و حسين عليه السّلام آن چه در زمينه تفسير، كلام، فتوا، و احكام حلال و حرام از آن حضرت صادر شده، از كس ديگرى صادر نشده است.
نشر اين احاديث سبب شهرت عظيم علمى آن امام همام، در آن روزگار به عنوان عالم، امام، فقيه و محدث بوده است. ابو زهره از ميان انبوه كسانى كه به آن حضرت مراجعه و از محضر او كسب علم كرده اند، به سفيان ثورى، سفيان بن عيينه (محدّث مكه) و ابو حنيفه اشاره كرده است. «4»
ابرش كلبى از هشام بن عبد الملك پرسيد: من هذا الذي احتوشته اهل العراق يسألونه؟ قال: هذا نبىّ الكوفة، و هو يزعم انّه ابن رسول الله و باقر العلم و مفسّر القرآن. «5»
اين كيست كه مردم عراق او را در ميان گرفته و مشكلات علمى خود را از او مى پرسند؟ هشام گفت: اين پيامبر كوفه است، خود را پسر رسول خدا و شكافنده علم و مفسّر قرآن مىداند.
(1). الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 445؛ اعيان الشيعة، ج 4، قسم 2، ص 20
(2). المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 27
(3). مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 327؛ بحار الانوار، ج 46، ص 294
(4). الامام الصادق عليه السّلام، ص 22
(5). بحار الانوار، ج 46، ص 355 از مناقب؛ الكافى، ج 8، ص 120 (من هذا الذي تداكّ عليه الناس) يعنى اين كيست كه مردم بر او ازدحام كرده اند؟
در نقل ديگرى آمده است كه هشام او را با تعبير «المفتون به اهل العراق» «1» معرفى كرده؛ يعنى كسى كه اهل عراق شيفته او هستند.
با اين همه تمجيد و تعظيم علما از آن حضرت، اين سخن كه «ليس يروى عن الباقر من يحتجّ به»؛ «2» از روى كمال بىخردى است.
انگيزه اين اظهار نظرهاى ناروا در مورد امام باقر عليه السّلام، تنگ نظرى بسيارى از محدثين غير شيعى است كه هرگاه كسى كمترين توجهى به اهل بيت و علوم آنها داشته باشد، شيعه باشد يا نباشد، از نظر آنها حجيت و صلاحيت علمى خود را از دست مى دهد! روشن نيست محدثان اهل سنت كه در كتب روايى خود، آن همه روايت از امام باقر عليه السّلام نقل كرده اند، چگونه از نظرگاه تنگ ابن سعد جزو كسانى هستند كه به آنان احتجاج نمى شود. همان طور كه اشاره شد، سفيان ثورى، اوزاعى، ابو حنيفه و برخى ديگر كه ابن حجر در تهذيب التهذيب نامشان را آورده، در آن شمارند.
امام درگير اختلافات فقهى بين فرق اسلامى
سال هاى (114- 94) زمان پيدايش مشرب هاى فقهى و اوجگيرى نقل حديث درباره تفسير مى باشد. از علماى اهل سنت كسانى مانند ابن شهاب زهرى، مكحول، قتاده، هشام بن عروه و ... در زمينه نقل حديث و ارائه فتوا فعاليت مى كردند. وابستگى عالمانى مانند زهرى، ابراهيم نخعى، ابو الزناد، رجاء بن حياة كه همگى كم و بيش به دستگاه حاكميت اموى وابستگى داشتند، ضرورت احياى سنت واقعى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به دور از شائبه اى تحريف عمدى خلفا و علماى وابسته به آنان مطرح مى كرد. امام باقر عليه السّلام ضمن نام هاى به سعد الخير از علماى سوء شكايت فراوان كرده و مى فرمايد:
فاعرف أشباه الأحبار و الرّهبان الذين ساروا بكتمان الكتاب و تحريفه فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين. ثم اعرف أشباههم من هذه الأمّة الذين أقاموا حروف الكتاب و
(1). نور الابصار، ص 143؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 405؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 79
(2). طبقات الكبرى، ج 5، ص 324. راويان وى افراد قابل قبولى نيستند.
حرّفوا حدوده، فهم مع السادة و الكبرة، فاذا تفرقت قادة الأهواء كانوا مع أكثرهم دنيّا و ذلك مبلغهم من العلم. «1»
نظاير احبار و رهبان را ببين، احبارى كه كتاب خدا را از مردم كتمان و تحريف كرده و با تمام اين احوال، سودى از كارشان نكرده و راه به جايى نبردند. اكنون مانند آنها در اين امت اند، كسانى كه الفاظ قرآن را حفظ كرده و حدود آن را تحريف مى كنند.
آنها با اشراف و بزرگان هستند. زمانى كه رهبران هواپرست متفرق شوند، آنها با كسانى هستند كه دنياى بيشترى دارند. فهم آنها در همين حد است.
با نگاهى به فراوانى روايات نقل شده در اين دوران و شهرت علم فقه در ميان محدثان اين زمان، مى توان گفت كه علم فقه نزد اهل سنت از اين دوره به بعد وارد مرحله تدوين خود شده است. فروكش كردن تنش هاى سياسى پس از حادثه كربلا و شكست خوردن و از ميان رفتن ابن زبير و يكپارچه شدن حاكميّت مروانيان، به ناچار بسيارى از علما را از صحنه سياست دور كرد و به حوزه درس و حديث سوق داد و آنها را واداشت تا به شكلى، اختلاف روايات را حل كنند و فتواى فقهى براى مردم ارائه دهند.
اولين بار در سال 100 هجرى عمر بن عبد العزيز فرمان تدوين احاديث را خطاب به ابوبكر بن حزم صادر كرد. «2» اين خود بهترين شاهد است بر شروع تكاپوى فرهنگى اهل سنت در آغاز قرن دوم، مقارن با دوران امامت امام باقر عليه السّلام. از اين رو امام احساس كرد كه مى بايست با ابراز و اشاعه نظرات فقهى اهل بيت در برابر انحرافاتى كه به دلايل مختلفى در احاديث اهل سنت رسوخ كرده بود، موضع گيرى نمايد. نقطه نظرات فقه شيعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد اذان، تقيه، نماز ميت و ... روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر عليه السّلام قدم مهمى در اين راستا برداشته شد و يك جنبش فرهنگى تحسين برانگيزى در ميان شيعه به وجود آمد. در اين عصر بود كه شيعه تدوين فرهنگ خود- شامل فقه و تفسير و اخلاق- را آغاز كرد.
پيش از آن در جامعه اسلامى، فقه و احاديث فقهى در حد گسترده و به طور
(1). روضة الكافى، ص 77
(2). المصنف، ج 9، ص 337؛ سنن الدارمى، ج 1، ص 126؛ تقييد العلم، ص 106 و 105
كامل مورد بى اعتنايى قرار گرفته بود. درگيريهاى سياسى و انديشه هاى ماديگرانه شديدى كه دامنگير دستگاه حكومت شده بود، باعث غفلت از اصل دين و به خصوص فقه در ميان مردم گشته بود. جلوگيرى از تدوين حديث كه به دستور خليفه اوّل و دوم انجام گرفت، از عوامل عمده انزواى فقه بود، فقهى كه حد اقل 80 درصد آن متكى به احاديث روايت شده از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود. ذهبى از ابوبكر نقل مى كند كه گفت:
فلا تحدّثوا عن رسول الله صلّى اللّه عليه و آله شيئا، فمن سألكم فقولوا: بيننا و بينكم كتاب الله فاستحلّوا حلاله و حرّموا حرامه. «1»
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چيزى نقل نكنيد و در جواب كسانى كه از شما درباره حكم مسأله اى پرس و جو مى كنند بگوييد: كتاب خدا (قرآن) ميان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشماريد.
در اين زمينه از عمر نيز چنين نقل شده: أقلّوا الرّواية عن رسول الله و أنا شريككم؛ «2» از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كمتر حديث نقل كنيد كه در اين كار من هم شما را همراهى مى كنم.
و از معاويه نقل مى كنند كه گفت: عليكم من الحديث بما كان فى عهد عمر، فإنّه كان قد أخاف الناس فى الحديث عن رسول الله صلّى اللّه عليه و آله. «3»
به رواياتى كه در عهد عمر از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت شده است اكتفا كنيد؛ زيرا عمر مردم را در مورد نقل حديث از پيامبر بر حذر مى داشت.
بى خبرى مردم زمانى به اوج خود رسيد كه فتوحات اسلام آغاز گرديد.
زمامداران و مردم به طورى مشغول كشورگشايى و امور نظامى و مسائل مالى و ...
شدند كه فعاليت علمى و تربيت دينى به هيچ وجه جلب توجه نمى كرد. وقتى ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره كه يكى از مراكز اصلى فتوحات بود بر بالاى منبر گفت: أخرجوا صدقة صومكم، مردم معناى حرف او را نمى فهميدند، لذا ابن عباس گفت: كسانى كه از مردم مدينه در آنجا حاضرند برخيزند و براى آنها مفهوم
(1). تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 2
(2). تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 7
(3). تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 7
صدقه صوم را توضيح دهند؛ فانهم لا يعلمون من زكاة الفطرة الواجبة شيئا؛ «1» (آنان درباره زكات فطره واجب چيزى نمى دانند). پس از آن، در دوران بنى اميه اين ناآگاهى دينى بر شدت خود افزود، چنانكه دكتر على حسن مى نويسد :
... انه فى اثناء عصر بنى أميّة الذين كانوا لا يهتمون كثيرا بامور الدين، كان الشعب فى الواقع قليل الفهم و المعرفة للفقه و مسائل الدين و لم يكن يعرف من هذه الشئون الا اهل المدينة وحدهم. «2»
در دوران بنى اميه كه به امور دينى توجه چندانى نمى شد، مردم نسبت به فقه و مسائل دينى آگاهى نداشتند و چيزى از آن نمى فهميدند و تنها اهل مدينه بودند كه از اين گونه مسائل آگاهى داشتند.
در منابع ديگر نيز آمده كه در طول نيمه دوم قرن اول هجرى، مردم حتى كيفيت اقامه نماز و گزاردن حج را نيز نمى دانستند. «3»
انس بن مالك با نگاهى به روزگار خويش مى گفت: ما أعرف شيئا ممّا كان على عهد رسول الله. قيل: الصلاة! قال: أ ليس صنعتم ما صنعتم فيها. «4»
از آنچه كه در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله معمول بود، چيزى نمى بينم.! گفتند: نماز! گفت: چه تحريف هايى كه در اين نماز انجام نداديد!
همه اينها دليل است بر فراموش شدن فقه در ميان عامه كه به درستى يكى از مهمترين دلائل پرداختن امام باقر و امام صادق عليهما السّلام به فقه، احياى آن در ميان مردم و جلوگيرى از تحريفى است كه به يقين در تدوين و بازنويسى فقه روى مى داد.
امام باقر عليه السّلام نماينده مكتب اهل بيت و از اولين بانيان فقه و تفسير از ديدگاه مكتب شيعه. از نظر اين مكتب دسترسى به علوم اصيل اسلامى تنها از طريق اهل بيت، كه باب علم رسول خدا هستند، ممكن است و به همين جهت در كلمات امام
(1). الإحكام فى الاصول الأحكام، ج 2، ص 131
(2). نظرة عامة فى تاريخ الفقه الاسلامى، ص 110
(3). كشف القناع فى حجية الاجماع، ص 56
(4). ضحى الاسلام، ج 1، ص 386؛ به نقل از بخارى و ترمذى، نك: جامع البيان العلم، ج 2، ص 244؛ دراسات و بحوث فى التاريخ و الاسلام، ج 1، ص 57- 56
باقر عليه السّلام نمونه هاى فراوانى وجود دارد كه ايشان مردم را دعوت به بهره گيرى علمى از اهل بيت كرده و حديث درست را تنها نزد آنان مى داند. در روايتى آمده است كه امام به سلمة بن كهيل و حكم بن عيينه مى فرمود:
شرّقا أو غرّبا فلا تجدان علما صحيحا إلّا شيئا خرج من عندنا؛ «1» به شرق و غرب عالم برويد جز علم ما علم صحيحى نمى يابيد.
هم چنين در كلام ديگرى با اشاره به حسن بصرى كه از علماى معروف اين زمان بود، فرمودند: فليذهب الحسن- يعنى البصرى- يمينا و شمالا فو اللّه ما يوجد العلم إلّا هاهنا؛ «2» حسن بصرى هركجا مىخواهد برود، به خدا قسم جز در نزد ما علمى پيدا نمى شود.
و در روايتى ديگر آمده: فليذهب الناس حيث شاءوا، فو اللّه ليس الأمر إلّا من هاهنا- و أشار إلى بيته- «3» مردم هركجا كه مى خواهند بروند، به خدا قسم اين امر جز در اينجا يافت نمى شود- و اشاره به خانه خود كرد.
اين سخنان به صراحت مردم را دعوت مى كند تا براى دريافت معارف دينى اصيل، عترت را معيار قرار دهند. پذيرش چنين دعوتى به معناى پذيرفتن تشيع بود.
در گفتارى ديگر از امام باقر عليه السّلام آمده است: آل محمّد أبواب الله و الدعاة إلى الجنّة و القادة إليها، «4» فرزندان رسول خدا درهاى علوم الهى و راه رسيدن به رضاى او و دعوت كنندگان به بهشت و سوق دهندگان مردم به آنجا هستند.
اصرار ما بر نقل اين جملات با اين تفصيل، روشن كردن اين نكته است كه اين گفتارها از نظر تاريخى تأثير خاص خويش را در شكل دادن تشيع ايفا كرده است.
چنانكه در نقل ديگرى از امام باقر عليه السّلام آمده: أيها الناس! أين تذهبون و أين يراد بكم؟ بنا هدى الله أوّلكم و بنا ختم أخركم، «5» مردم كجا مىرويد، به كجا برده مى شويد؟
(1). اختيار معرفة الرجال، صص 210- 209؛ الكافى، ج 1، ص 399؛ بصائر الدرجات، ص 9
(2). الكافى، ج 1، ص 51؛ وسائل الشيعة، ج 18، ص 42
(3). الكافى، ج 1، ص 399؛ بصائر الدرجات، ص 12
(4). تفسير العياشى، ج 1، ص 86؛ وسائل الشيعة، ج 18، ص 9
(5). الكافى، ج 1، ص 478
شما در آغاز به وسيله ما اهل بيت هدايت شديد و سر انجام كار شما نيز با ما پايان مى پذيرد.
زمانى كه هشام به مدينه آمد، امام در ضمن سخنانى فرمود: الحمد للّه الذي بعث محمد بالحقّ نبيا و أكرمنا به، فنحن صفوة الله على خلقه و خيرته على عباده و خلفاءه، فالسعيد من اتّبعنا و الشّقى من عادانا و خالفنا، «1» سپاس خدايى را كه حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله را به پيامبرى برگزيد و ما را بوسيله او مورد احترام و تكريم قرار داد. پس ما برگزيدگان خدا از ميان مخلوقات او و خلفاى منصوب از جانب او هستيم، خوشبخت كسى است كه از ما پيروى كند و بدبخت كسى است كه ما را دشمن داشته و با ما مخالفت كند.
امام به عنوان نماينده اين مكتب در مناظرات خود با ديگران مى كوشيدند تا نظرهاى فقهى اهل بيت را اشاعه داده و در عين حال موارد انحراف اهل سنت را مشخص كرده و به مردم بنمايانند. امام حتى از نظر بزرگترين علماى عصر خويش به عنوان ميزان تشخيص صحيح از سقيم شناخته شده بود و فراوان پيش مى آمد كه آنان عقايد خود را پيش آن حضرت عرضه مى كردند تا به صحّت و سقم آن واقف شوند.
ابو زهره پس از نقل يكى از جلسات مناظره ابو حنيفه با امام، چنين مى نويسد:
و من هذا الخبر تبين امامة الباقر للعلماء يحضرون اليه و يحاسبهم على ما يبلغه عنهم او يبدر منهم و كأنّه الرئيس يحاكم مرءوسيه ليحملهم على الجادة و هم يقبلون طائعين تلك الرئاسة. «2»
از اين خبر، امامت باقر عليه السّلام براى علما روشن مى شود. آنها پيش آن حضرت حاضر مى شدند، حضرت عقايد و نظرات ايشان را نقد مى کرد. گويا آن حضرت رئيسى بود كه به زير دستانش حاكم بود، تا آنان را به شاهراه هدايت رهنمود شود و علماى آن عصر به رياست او گردن نهاده و از او اطاعت مى كردند.
يك بار عبد الله بن معمر (عمير) ليثى نزد امام باقر عليه السّلام آمد و پرسيد: آيا اين كه
(1). دلائل الامامه، ص 104؛ بحار الانوار، ج 46، ص 306
(2). الامام الصادق عليه السّلام، ص 24
شايع شده شما فتوا به حليت متعه داده ايد درست است؟ امام فرمود: أحلّها اللّه فى كتابه و سنّها رسول الله و عمل بها أصحابه. خدا آن را در كتابش حلال فرموده و سنت پيامبر بر آن قرار گرفته و ياران آن حضرت بدان عمل كرده اند.
عبد الله گفت: اما عمر از آن نهى كرده است. امام پاسخ داد: فأنت على قول صاحبك و أنا على قول رسول الله صلّى اللّه عليه و آله؛ «1» تو بر فتواى رفيقت باش و من بر حكم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله.
همان گونه كه ديديم امام بر پايه كتاب و سنّت استدلال كرده و با كسانى كه به غير آنها استناد و استدلال مى كردند به مقابله برمى خاست. روايت زير، همين مشى امام را نشان مى دهد:
مكحول بن ابراهيم از قيس بن ربيع روايت مى كند: از ابو اسحاق درباره مسح بر خفين (چكمه) پرسيدم. در جواب گفت: مردم را مى ديدم كه مسح بر خفين مى كردند تا شخصى از بنى هاشم را كه محمد بن على بن الحسين بود ديده و درباره مسح بر خفين از او سؤال كردم، فرمود: لم يكن امير المؤمنين عليه السّلام يمسح عليها (و كان يقول): سبق الكتاب المسح على الخفين. «2»
امير مؤمنان على عليه السّلام بر خفين مسح نمى كرد و (و آن حضرت مى فرمود:) كتاب خدا نيز آن را تجويز نكرده است. سپس ابو اسحاق سخن خود را چنين ادامه مى دهد:
از وقتى كه امام مرا نهى كرد من ديگر مسح بر خفين نكردم. قيس بن ربيع مى گويد: من نيز از وقتى كه اين مسأله را از ابو اسحاق شنيدم، ديگر مسح بر خفين ننمودم.
متانت استدلال امام بر اساس كتاب و سنت، نه تنها ابو اسحاق بلكه قيس بن ربيع را نيز واداشت تا به قول او گردن نهد.
در مورد ديگر، وقتى نافع مولى عمر به منظور استدلال بر حكمى، حديثى را نقل كرد و آن را به شكل نادرستى روايت كرد، امام اين تحريف را آشكار و حديث را به شكل صحيح آن روايت فرمود. «3» امام وى را كه در جمعى نشسته و فتوا مى داد مورد
(1). نثر الدر، ج 1، ص 344؛ كشف الغمه، ج 2، ص 362؛ بحار الانوار، ج 46، ص 356؛ و نك: الميزان، ج 3، ص 389
(2). الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 452
(3). دعائم الاسلام، ج 2، ص 260؛ مستدرك الوسائل، ج 15، صص 285- 286- 300
انكار قرار داد.
اصحاب امام باقر عليه السّلام نيز در برابر استدلال هاى سست ابو حنيفه، در موضوعات فقهى ايستادگى كرده و او را از نظر فقهى محكوم مى كردند. «1»
امام باقر عليه السّلام استدلالهاى اصحاب قياس را به تندى رد كرد «2» و پس از آن حضرت، فرزندش امام صادق عليه السّلام هم با آنان مخالفت نمود. امام باقر عليه السّلام در برابر ساير فرق اسلامى منحرف نيز موضع تندى اتخاذ كرده و با اين برخورد كوشيدند محدوده اعتقادى صحيح اهل بيت را در زمينه هاى مختلف از ساير فرق، مشخص و جدا كنند.
موضعگيرى امام در مقابل مرجئه بسيار قاطعانه و حساس بود. برخى از مرجئه صرفنظر از اين سخن درست كه ايمان لفظى يك فرد را از جميع حقوق يك مسلمان در جامعه اسلامى برخوردار مى كند، ايمان حقيقى را نيز تنها يك اعتقاد درونى دانستند و نقشى براى عمل صالح در آن قائل نبودند. افزون بر آن مرجئه با عقايد شيعه درباره دشمنان امير مؤمنان عليه السّلام مخالف بودند. در موردى امام با اشاره به اين فرقه چنين فرمود: اللّهم العن المرجئة فإنّهم أعداءنا فى الدنيا و الآخرة. «3» خداوندا مرجئه را از رحمت خود دور كن كه آنها دشمنان ما در دنيا و آخرت مى باشند.
امام در مقابل خوارج نيز كه در آن زمان كرّ و فرى داشتند موضعگيرى مى كرد.
از نظر آن حضرت، آنان متنسّكين جاهل و گروهى خشكه مقدس قشرى هستند كه در عقايد خود متعصّب و تنگ نظر بودند و درباره آنان فرمود:
انّ الخوارج ضيّقوا على أنفسهم بجهالتهم انّ الدين أوسع من ذلك. «4»
خوارج از روى جهالت عرصه را بر خود تنگ گرفته اند، دين ملايمتر و قابل انعطافتر از آن است كه آنان مى شناسند.
(1). دعائم الاسلام، ج 1، ص 95؛ مستدرك الوسائل، ج 15، ص 287- 286
(2). وسائل الشيعة، ج 18، ص 39
(3). الكافى، ج 8، ص 276؛ بحار الانوار، ج 46، ص 291
(4). التهذيب، ج 1، ص 241؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 83
مبارزه با يهود و اسرائيليات
از جمله گروههاى خطرناكى كه آن روزها در جامعه اسلامى حضور داشتند و تأثير عميقى در فرهنگ آن روزگار بر جا گذاشتند، يهوديان بودند. شمارى از احبار يهود كه به ظاهر مسلمان شده و گروهى ديگر كه هنوز به دين خود باقى مانده بودند در جامعه اسلامى پراكنده شده و مرجعيّت علمى قشرى از سادهلوحان را به عهده داشتند.
تأثيرى كه آنان بر فرهنگ اسلام از خود بر جا نهادند، به صورت احاديث جعلى به نام اسرائيليات پديدار گشت كه بيشترين قسمت اين احاديث درباره تفسير و مراتب و شئون زندگى پيامبران سلف، جعل شده بود. از جمله علماى اسلامى كه اين احاديث را در تأليفات خود وارد كرده، طبرى مفسر معروف است كه بيشترين روايات را باره تفسير قرآن از منابع يهودى- با واسطه يا بىواسطه- به دست آورده است.
تلاش علمى يهود- در داخل جامعه اسلامى به ويژه در محافل علمى آن- در مسائل فقهى و كلامى نيز تأثيرى نگران كننده نهاد و اين موضوع در تاريخ چنان روشن است كه جاى كوچكترين ترديد و شبهه اى در آن وجود ندارد. «1»
مبارزه با يهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلام، بخش مهمى از برنامه كار ائمه طاهرين عليهم السّلام را به خود اختصاص داده بود. تكذيب احاديث دروغين و ساخته و پرداخته يهوديان در مورد انبياى الهى و مطالبى كه باعث خدشه دار شدن چهره ملكوتى پيامبران خدا شده است، در برخوردهاى ائمه اطهار عليهم السّلام به خوبى ديده مى شود. در اينجا به دو نمونه از آن اشاره مى كنيم:
الف: دو نفر پيش حضرت داود دعوايى مطرح كرده و او را براى رسيدگى در اين موضوع فرا خواندند كه آيات 23 و 24 سوره «ص» ناظر بر اين جريان است.
دعواى طرح شده از اين قرار است كه يكى از اين دو نفر، 99 گوسفند داشت و آن ديگرى يك رأس. آن كه يك گوسفند داشت از دست ديگرى شكايت كرد كه برادرش با داشتن 99 گوسفند در نظر دارد يك رأس گوسفند او را نيز تصاحب نمايد. داود عليه السّلام بدون استماع اظهارات نفر دوم چنين قضاوت مىكند: قال لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى
(1). بحوث مع اهل السنة و السلفية، صص 51- 50
نعاجه .. با خواستن گوسفند تو و افزودن آن بر گوسفندان خود بر تو ستم روا داشته است ...
درباره اين حديث يهوديان احاديثى جعل كرده و ميان مسلمانان رواج دادند مبنى بر اين كه اين داستان كنايه از ازدواج داود با همسر «اوريا» است. طبق اين احاديث جعلى، داود پيامبر به دنبال كبوترى بر پشت بام مى رود و در آنجا كه مشرف بر منزل «اوريا» بود، همسر او را مى بيند و دل به او مى بندد و به منظور رسيدن به هدف خود، «اوريا» را در صف مقدم جنگ قرار مى دهد و او كشته مى شود و داود با همسر او ازدواج مى كند و خداوند در اين آيات به طور سمبليك به اين مطلب اشاره مى كند.
روشن است كه اين روايات دروغين تا چه حد و از چه جهاتى مى تواند شخصيت داود را به عنوان پيامبرى از فرستادگان خدا خدشه دار سازد. اين احاديث كه در عصر اول اسلام توسط افرادى هم چون «كعب الاحبار» و «عبد الله بن سلام» رواج يافته بود، مورد حمله امام على بن ابى طالب عليه السّلام نيز قرار گرفت. حضرت در اين باره فرمود: لا اوتى برجل يزعم انّ داود تزوج امرأة اوريا الّا جلّدته حدّين حدّا للنبوّة و حدّا للاسلام. «1» اگر كسى را كه معتقد است داود عليه السّلام با همسر اوريا ازدواج كرده، پيش من بياورند، بر او دو حدّ جارى مى كنم، حدّى به خاطر هتك نبوّت و حدّى ديگر براى اسلام.
امام رضا عليه السّلام نيز احاديث اسرائيلى را محكوم مى كردند. «2»
ب : يهوديانى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كردند- اعمّ از آن عدّه كه به ظاهر اسلام آورده بودند و يا آنان كه هنوز بر دين يهود باقى بودند- مى كوشيدند برترى بيت المقدس- كه قبله يهوديان بود- بر كعبه را به مسلمانان بقبولانند؛ از اين رو در اين زمينه دست به جعل احاديثى زدند و آنها را به طور گسترده در ميان مسلمانان رواج دادند. زراره نقل مى كند: در خدمت امام باقر عليه السّلام نشسته بودم و امام در حالى كه در مقابل كعبه نشسته بود فرمود: نگاه كردن به خانه خدا عبادت است. در همان حال شخصى از قبيله بجيله كه او را عاصم بن عمر مى ناميدند، نزد امام آمد و گفت: كعب
(1). مجمع البيان، ج 8، ص 472
(2). تفسير الصافى، ج 4، ص 296- 295
الاحبار مى گويد: انّ الكعبة تسجد لبيت المقدس فى كلّ غداة؛ كعبه هر صبحگاهان برابر بيت المقدس سجده مى كند.
امام فرمود: نظر تو در مورد سخن كعب الاحبار چيست؟ آن مرد گفت: سخن كعب صحيح است. امام باقر عليه السّلام فرمود: كذبت و كذب كعب الأحبار معك. تو و كعب الاحبار هر دو دروغ مى گوييد. آنگاه در حالى كه به شدّت ناراحت بود فرمود: ما خلق اللّه عز و جل بقعة فى الأرض أحبّ اليه منها. «1» خداوند بقعهاى محبوبتر از كعبه روى زمين نيافريده است.
امامان ديگر شيعه نيز بعدها با تعابيرى نظير لا تشبّهوا باليهود «2» مى كوشيدند اين رابطه فرهنگى نامطلوب را كه ميان مسلمانان و يهود به وجود آمده بود و مىرفت تا فرهنگ اصيل و غنى اسلام را به انحراف بكشاند، قطع كنند و اين در حالى بود كه راويان ديگر فرق اسلامى ساده لوحانه از اين احاديث استقبال كرده و آنها را در ابواب مختلف كتاب هايشان نقل نمودند و فرهنگ خود را با آن آلوده كردند، ولى تابعين اهل بيت با الهام گرفتن از آنان، در مقابل اين انديشه هاى انحرافى و عوام پسند، به هوش بوده و از آسيب آن در امان ماندند.
اشاره به اين نقل نيز مناسب است كه محمد بن كعب قرظى از راويان اخبار اسرائيلى و امام باقر عليه السّلام در جايى با هم بودند، از هشام بن عبد الملك سخن به ميان آمد.
در آنجا قرظى به طعنه به امام گفت: شما خانواده با شمشير به مقاصدتان نخواهيد رسيد. بعد هم با نقل يك خبر اسرائيلى كوشيد تا اين مطلب را اثبات كند. «3»
ميراث فرهنگى امام باقر عليه السّلام
با نگاهى كوتاه به مسانيد فقهى و تفسيرى شيعه، به خوبى مى توان دريافت كه بخش زيادى از روايات فقهى، اخلاقى و تفسيرى شيعه از امام باقر عليه السّلام نقل شده است. وسائل الشيعة و كتب تفسيرى مانند البرهان از بحرانى و صافى از فيض كاشانى، حاوى
(1). الكافى، ج 4، ص 239؛ بحار الانوار، ج 46، ص 354
(2). وسائل الشيعة، ج 3، ص 571
(3). ربيع الابرار، ج 2، صص 843- 844
روايات زيادى در زمينه تبيين مسائل فقهى و توضيح آيات قرآن و شأن نزول آنهاست كه از آن حضرت روايت شده است. علاوه بر اينها مقدار زيادى اخبار تاريخى درباره امير المؤمنين و جنگ صفين نيز از آن حضرت نقل شده است. «1»
هم چنين در زمينه اخلاقيات، جملات گهربار و پرمغزى از امام باقر عليه السّلام روايت گرديده است؛ جملات قصارى كه در نهايت زيبايى و برخاسته از روح عصمت و كمالات درونى امام است. اربلى نوشته است كه اخبار انبيا فراوان از امام باقر عليه السّلام نقل شده و مردم اخبار مغازى را از ايشان نقل كرده اند و در احكام و مناسك حج به آنچه ايشان از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل كرده استناد كرده اند. آنها همچنين اخبارى در تفسير قرآن از وى نوشته و خاصه و عامه از آن بزرگوار حديث نقل كرده اند. «2»
در اين مورد ابو زهره نيز مى نويسد:
و كان رضى الله عنه مفسّرا للقرآن و مفسّرا للفقه الاسلامى مدركا حكمة الاوامر و النواهى فافهما كل الفهم لمراميها. «3» آن حضرت مفسر قرآن و مبيّن فقه اسلامى بود و فلسفه اوامر و نواهى را درك مى كرد و هدف آن را در حد نهايى آن مى فهميد.
نيز در زمينه انديشه ها و جملات اخلاقى- اجتماعى امام مى نويسد:
و لكمال نفسه و نور قلبه و قوة مداركه أنطقه الله تعالى بالحكم الرائعة و رويت عنه عبارات فى الاخلاق الشخصية و الاجتماعية ما لو نظم فى سلوك لتكون منه مذهب خلق سام. «4»
به خاطر كمال نفسانى و روشنى قلب و قدرت دركش، خداوند حكمت هاى اعجاب انگيزى بر زبان او جارى ساخت و عباراتى درباره اخلاق شخصى و اجتماعى از آن حضرت روايت شده كه اگر مرتب شوند يك روش گرانبها و جامعى از آن در زمينه هاى اخلاقى به وجود مى آيد.
نمونه اى از درس هاى اخلاق عملى امام، مخالفت آن با خشك مقدسى بود. آن حضرت در مقام عمل، با نظر آن دسته كه گمان مى كردند ترك كامل نعمت هاى دنيوى،
(1). نك: ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، صص 212- 213، 229- 234، 286 و ج 3، ص 324 و ج 4، صص 106، 108، 109، 110 و ج 6، ص 13؛ نك: تاريخ الطبرى، ج 3، ص 37، ج 5، صص 176- 197، ط عز الدين
(2). كشف الغمه، ج 2، ص 126
(3). الامام الصادق عليه السّلام، ص 24
(4). الامام الصادق عليه السّلام، ص 24
ورع اسلامى و زهد است مقابله مى كرد. حكم بن عيينه مى گويد:
دخلت على ابى جعفر و هو فى بيت منجّد و عليه قميص رطب و ملحفة مصبوغة قد أثّر الصّبغ على عاتقه، فجعلت أنظر الى البيت و أنظر فى هيئته، فقال لى: يا حكم و ما تقول فى هذا؟ فقلت: ما عسيت أن أقول و أنا أراه عليك، فأما عندنا فإنما يفعله الشباب المرهق، فقال لى: يا حكم! «من حرّم زينة الله التى أخرج لعباده و الطيبات من الرزق» و هذا ممّا أخرج الله لعباده، فأمّا هذا البيت الذي ترى فهو بيت المرأة و أنا قريب العهد بالعرس و بيتى البيت الذي تعرف. «1»
روزى خدمت ابو جعفر عليه السّلام مشرف شدم و او را در خانه اى تزيين شده و آراسته يافتم، در حالى كه آن حضرت پيراهن مرطوبى بر تن داشت و روى آن، ملافه رنگارنگى بر دوش انداخته بودند و رنگ ملحفه در شانه شان اثر گذاشته بود. داشتم خانه و طرز تزيين آن را تماشا مى كردم كه آن حضرت مرا مورد خطاب قرار داده و فرمودند: راجع به وضع اتاق چه فكر مى كنى؟ گفتم: حالا كه شما در اين وضعيت قرار گرفته ايد، من چه مى توانم بگويم، اما بين ما اين كار نوجوانان است. فرمودند: اى حكم! «زينت هايى را كه خدا براى مردم اجازه داده و روزي هاى حلال او را چه كسى حرام كرده»؟ اين كه مى بينى از همان قسمتى است كه خدا براى مردم حلال فرموده است؛ و اما اين اتاق را كه مى بينى اتاق همسر جديدم است كه تازه با او ازدواج كردم.اتاق من همان است كه مى شناسى.
عده اى فكر مى كردند تلاش براى معاش، كه نشانه فعاليت براى زندگى بهتر است، درست نيست. محمد بن منكدر يكى از حفّاظ قرآن در عصر امام باقر عليه السّلام در ضمن تمجيد از آن حضرت مى گويد: مى خواستم او را وعظ كنم كه او مرا موعظه فرمود. سؤال كردند چگونه؟ گفت: روزى از مدينه بيرون آمدم و در صحرا محمد بن على بن الحسين عليهم السّلام را ديدم. او در حالى كه بدن چاقى داشت در كنار دو غلام سياه كار مى كرد، پيش خود گفتم: سبحان الله! پير مردى از قريش، در چنين ساعتى با اين وضعيت براى به دست آوردن دنيا در تلاش است. بايد او را موعظه كنم! نزد او رفته
(1). الكافى، ج 6، ص 446؛ بحار الانوار، ج 46، ص 292
و گفتم: خداوند تو را حفظ كند، اگر در اين حالى كه هستى اجل تو برسد چه خواهى كرد؟! فرمود: اگر در اين حالى كه هستم اجلم سر رسد، در حالى كه در اطاعت خدا بوده ام از دنيا رفته ام. من با كار كردنم، خودم و عيالم را از محتاج بودن به تو و به مردم حفظ مى كنم. وقتى از سر رسيدن اجل هراسناك خواهم بود كه اجل مرا در حال نافرمانى خدا دريافته باشد. گفتم: اى فرزند رسول خدا! راست فرمودى، من مى خواستم تو را موعظه كنم كه تو مرا موعظه فرمودى. «1»
امام باقر عليه السّلام به ويژه درباره تفسير، شهرت بسزايى دارد به همين جهت درباره شخصيت علمى او گفته اند: لم يظهر عن احد من ولد الحسن و الحسين من العلوم ما ظهر منه من التفسير و الكلام و الفتيا و الاحكام و الحلال و الحرام. «2»
مالك ابن اعين جهنى در شعرى امام باقر عليه السّلام را چنين ستوده است:
اذا طلب الناس علم القرآن
كانت قريش عليه عيالا
و ان فاه فيه ابن بنت النبى
تلقت يداه فروعا طوالا «3»
اگر مردم در صدد جستجوى علم قرآن برآيند، بايد بدانند كه قريش اهل و عائله ايشان هستند و اگرفرزند دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله (امام باقر عليه السّلام) درباره علوم قرآن لب به سخن بگشايد، فروع زيادى براى آن ترسيم مى كند.
درباره مسائل كلامى نيز امام باقر عليه السّلام بسيارى از خطبه هاى امير مؤمنان عليه السّلام را در مسائل مربوط به توحيد و صفات خدا «4» روايت كرده اند. همين طور آن حضرت بيانگر بسيارى از نكات دقيق مسائل كلامى مورد اختلاف بين شيعه و اهل سنت مى باشند.
اين روايات در اصول كافى به وفور ديده مى شوند.
ابن نديم در الفهرست، كتاب تفسيرى به امام باقر عليه السّلام نسبت داده و گفته است كه
(1). الكافى، ج 5، ص 73 و ج 6، ص 446؛ التهذيب، ج 6، ص 325؛ الفصول المهمه، ص 213؛ بحار الانوار، ج 46، ص 292؛ و نك: تهذيب التهذيب، ج 9، ص 352
(2). المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 327؛ بحار الانوار، ج 46، ص 294
(3). الاتحاف بحب الاشراف، ص 144؛ كشف الغمه، ج 2، ص 123؛ عمدة الطالب، ص 195؛ الفصول المهمه، ص 210- 211؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 404؛ نور الابصار، ص 143
(4). نك: حياة الامام الباقر عليه السّلام، باقر شريف قرشى، ج 1، ص 190
آن را ابو الجارود زياد بن منذر از امام نقل كرده است. «1» بخش بزرگى از اين روايات در تفسير قمى و تفسير پرارج مجمع البيان آمده است.
تلاشهاى خستگى ناپذير امام باقر عليه السّلام و پس از وى تلاشهاى امام صادق عليه السّلام سبب شد تا فقه شيعه با اتكاى به احاديث رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و اشراقات و الهامات غيبى بر قلوب ائمه اطهار عليهم السّلام، زودتر از اهل سنت و ... به مرحله تدوين برسد تا جايى كه مصطفى عبد الرازق مى نويسد:
و من المعقول ان يكون الشروع الى تدوين الفقه كان أسرع الى الشيعة لأنّ اعتقادهم العصمة فى أئمّتهم أو ما يشبه العصمة كان حريّا الى تدوين أقضيتهم و فتاويهم؛ «2»
پذيرفتن اين كه تدوين فقه شيعه زودتر از فرق ديگر اسلامى شروع شده عاقلانه است؛ زيرا اعتقاد آنان به عصمت يا معانى شبيه آن در مورد ائمه شان چنين اقتضا مى كرده كه قضاوت ها و فتاواى آنها به وسيله پيروانشان تدوين گردد.
اين ميراث فقهى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود كه از طريق اهل بيت عصمت به طور مستقل به ما رسيده است. اهل سنت احاديثى را كه از امام باقر عليه السّلام نقل مى كنند، معمولا با اتصال سند آن از پدرش از پدرانش به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى رسانند، ولى شيعه به دليل اعتقاد به امامت و عصمت آن حضرت و ديگر ائمه، نيازى به ذكر سند نمى بيند. از خود امام باقر عليه السّلام درباره احاديثى كه بدون ذكر سند از پيغمبر نقل مى كند، سؤال شد، فرمودند:
اذا حدّثت بالحديث و لم اسنده، فسندى فيه الى زين العابدين، عن أبيه الحسين الشهيد عن أبيه على بن ابى طالب عليه السّلام عن رسول الله عن جبريل عن اللّه تعالى. «3» وقتى حديثى را روايت كرده و سند آن را ذكر نمى كنم سند من در چنين مواردى پدرم زين العابدين از پدرش حسين شهيد از پدرش على بن ابى طالب، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از جبرئيل و پس از آن از خداست.
امام باقر عليه السّلام مانند ديگر امامان شيعه براى بيان اهميت موقعيت اهل بيت از
(1). نك: تأسيس الشيعة العلوم الاسلام، ص 327؛ تفسير ابى الجارود در كتاب تفسير قمى درج شده كه البته طرق تفسير ابى الجارود مورد اشكال محققين واقع شده است، نك: الذّريعة، ذيل اسم، «تفسير ابى الجارود».
(2). تمهيد لتاريخ الفقه الاسلامى، ص 203
(3). الامالى، ص 42؛ اعلام الورى، ص 246
لحاظ دين، كوشش بليغى از خود نشان مى داد و در روايتى كه در اين زمينه از آن حضرت نقل شده، چنين آمده است: آل محمد أبواب الله و سبيله و الدّعاة الى الجنّة و القادة اليها «1» فرزندان رسول خدا، درهاى علوم الهى و راه وصول به رضاى او و دعوت كنندگان به بهشت و سوق دهندگان مردم بدان هستند.
و نيز از آن حضرت روايت شده: كلّ شىء لم يخرج من هذا البيت فهو وبال؛ «2» هر آن چيزى كه از اين خانه بيرون نيايد خالى از پيامد سوء نخواهد بود.
در حقيقت آن حضرت علوم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از طريق امام على عليه السّلام براى مردم روايت مى كردند و اين در زمانى بود كه كسانى چون مكحول «3» وقتى حديثى از امير المؤمنين عليه السّلام روايت مى كردند از شدت ترس، آن حضرت را با عنوان ابو زينب ياد مى كردند. بنابراين مى بينيم كه شيعه، تنها وارث احاديث رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى باشد و دليل آن اين است كه اين ميراث مورد به مورد به قرآن اتكا دارد، به طورى كه امام باقر عليه السّلام فرمود: اذا حدّثتكم بشىء فسألونى عن كتاب الله؛ «4» وقتى حديثى براى شما نقل مى كنم در موضوع مطابقت آن با كتاب خدا، از من سؤال كنيد.
اين ميراث امام باقر عليه السّلام است كه سبب حفظ و سلامت شيعه از تحريفات حديثى شده است كه به دليل ننوشتن حديث و انگيزه هاى ديگر زمينه هاى آن ايجاد شده بود. امام باقر عليه السّلام با استناد به حديث: علىّ أقضاكم- على قاضى ترين شماست- كه از طرق متعددى از شخص رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده، مى كوشيد يكى از علماى اهل سنت را به پذيرفتن احكام قضايى امير مؤمنان عليه السّلام واداشته و عقيده آن عالم را داير بر جواز عمل به احكام قضايى ديگران باطل سازد. «5» هم چنين آن حضرت در پارهاى از موارد، علومى را كه از طريق برخى صحابه نقل شده بود، به صراحت باطل اعلام مى كرد، به طورى كه يك بار پس از تقسيم احكام به «اسلامى» و «جاهلى» فرمود:
(1). تفسير العياشى، ج 1، ص 86؛ وسائل الشيعة، ج 18، ص 9
(2). الميزان، ج 3، ص 176 از كافى
(3). ابن ابى الحديد او را به بغض امير المؤمنين عليه السّلام نسبت داده است. نك: الاختصاص، ص 128
(4). الميزان، ج 3، ص 176، به نقل از كافى
(5). التهذيب، ج 6، صص 221- 220؛ الكافى، ج 7، ص 408؛ وسائل الشيعة، ج 18، ص 8- 9
اشهدكم على زيد بن ثابت، لقد حكم فى الفرائض بأحكام الجاهلية. «1» شما را گواه مى گيريم بر زيد بن ثابت كه در مسأله ارث مطابق احكام جاهليت حكم كرده است.
ماخذ : حيات فكري وسياسي ائمه(ع) ، رسول جعفريان ، صفحه 285 تا 327 ، نشر انصاريان ، سال 1381 قم
ادامه دارد