رمضـان رفـت و بـه منزلگـه مـا عیـد آمـد
مومنـان را خبـر از نصـرتِ جاویـد آمد
به سفـر شـد اگر آن مـاهِ ضیـوفـاتِ کـریـم
سرخوش و وجد کنان، عید به تمجید آمد
آری ای خلـقِ بـرازنـده، ببالیـد به خویـش
این ندایی اسـت که از درگه توحید آمد
شهره گان، شـرحِ مناجـات به افلاک رسیـد
وصفِ منظوم قمر رفت، چو خورشید آمد
روزه ی اهـل دلان، یـکسـره مقبـول افتـاد
نـورِ حـق در دلِ امّید، به تایید آمد
جـامـه ی نو به تـن آریـد، معـطـّر ز گـلاب
شهدِ گلها ز سماوات، تراوید آمد
گر چه هر ماهِ خـدا، شهرِ نزول و کـرم اسـت
مـاه شـوّال، بـر آن هیمنـه بالیـد آمد
در بهارانِ دُر افشانِ نماز و صلوات
شعـف و شـور، چه مستـانه خرامید آمد
دیدی از جانب آن خالق رحمان و رحیم
مهلتِ توبه ز اخلاص به تمدید آمد
چشمه ی لطف بجوشید، در آن محفلِ اُنس
کشتـیِ گمشـده تـا سـاحلِ امّیـد آمد
مَلـَك از وجد به مسـجد شد و فرياد كشيد
بهر شكرانه، جبيـن خاك بسـایيد، آمد
سفره ی خاطره رنگین شـده از جود و سخا
آن همه نقش، چه بی شبهه و تردید آمد
قلـمِ نقضِ مهاجر ز چـه مغـرور شـود
بلبـل ار نغـز و رسـا، شعـر سـراییـد آمد
برگرفته از کتاب: سوی سحر