سخنرانى امام خميني در جمع ايرانيان مقيم خارج (عدم صلاحيت پهلوى براى حكومت)
زمان : 10 دى 1357---1 صفر 1399
مكان : پاريس، نوفل لوشاتو
موضوع : پهلوى حكومت ناصالح- ملت صالح نيازمند حاكم صالح
حضار : دانشجويان و ايرانيان مقيم خارج
شاه، دولت و مجلس فاسد
وقتى كه مقدرات مردم دست خودشان نباشد و هركس را آنها دلشان مىخواهد، يك نفر آدم غير صالح اينها را تعيين كرده است. يك نفر از رجال سياسى از يك رجل ارتشى نقل كرد كه اين شاه تخصصى دارد در بد انتخابى! [خنده حضار] .
مىگفت كه اگر پنج نفر فاسد در مملكت پيدا بشود، اين انگشتروى هر پنج نفر مىگذارد و آنها را مىخواهد انتخاب كند! اين براى اين است كه خودش فاسد است.
آدم فاسد نمىتواند يك نخست وزير صالح معرفى كند. نمىتواند يك آدم فاسد يك مجلس صالح را تأييد كند براى اين كه اگر مجلس صالح شد، جلوى مفاسد را مىگيرد؛ خوب خودِ اين مبدأِ همه مفاسد است. اگر يك نخست وزير صالحى يا يك دولت صالحى باشد، گوش به حرف شاهى كه بخواهد برخلاف مصالح عمل بكند نمىدهد. اگر آدمِ فاسد باشد يك هيأت دولت فاسد درست مىكند، يك مجلس فاسد درست مىكند. دنبال او فرهنگ فاسد، نظام فاسد، اقتصاد فاسد بد- همه اينها دنبال بدى آن مرد است- از آن جا شروع مىشود همه اينها.
اگر آن مرد، آن كسى كه در آن نقطه بالا به خيال خودش واقع شده، يك آدم صلاحيت دارى باشد، يك آدمى باشد كه به فكر ملت باشد، يك آدمى باشد كه بستگى به غير را عار بداند براى خودش، يك نفر مُسْلمى باشد كه- مسلمانى باشد كه- تحت فرمان خدا باشد، كه نبايد زير بار اجانب برود، نبايد فرمانبردار اجانب باشد؛ اگر يك هم چو آدمى رئيس يك مملكت بشود، تمام مملكت را همان اصلاح مىكند.
تمام مملكت ما كه به فساد كشيده شده، براى اين كه آن كه نخست وزير را به حَسَب قانونشان- فرض كنيد- بايد تعيين بكند يك آدم فاسدى است؛ يك كسى كه به فكر خودش و دنبال فكر خودش باشد تعيين مىكند. آن نمىتواند يك آدم صالح را در رأس قرار بدهد براى اين كه مخالف با آن چيزى است كه او فكر مىكند؛ دزديهايش را مىگيرد!
او نمىتواند يك فرهنگ صحيحى درست بكند و طرفدار يك فرهنگ صحيح باشد براى اين كه فرهنگ صحيحْ مخالف با اين اغراضى است كه آنها دارند. اگر ما يك فرهنگ صحيح داشتيم كه كارمان اين طور نمىشد. نمىگذارند كه هيچ جهتى از جهات مملكت ما اصلاح بشود. و تمام مفاسدْ زير سر آن نقطه اول است. يعنى امريكا يك نفر مأمور كرده براى آن و «مأموريت براى وطنش» داده! اين كه مىگويد كتاب «مأموريت براى وطنم» راست مىگويد اين را! اين مأمورش كرده براى وطنش كه اين وطن را به اين حال برساند كه حالا مىبينيد .
كشتارها نتيجه حكومت ناصالحان
آقا! امروز اطلاع دادند كه نمىدانم در تهران كشته، در خراسان كشته، در كجا كشته. اينها افتادهاند به جان مردم براى كشتن. اين مردكه آخر هم كه دارد نفس آخر را مىكشد مىخواهد برود، باز تا يك قتل عامهايى نكند دلش آرام نمىگيرد.
وقتى بنا شد يك مملكتى به اين صورت درآمد كه آنهايى كه مقدرات اين مملكت در دستشان است صلاحيت براى اين مقام ندارند، وكيلْ صلاحيت براى اين مقام ندارد؛ وكلايى كه شاه تعيين كند كه نمىتواند آدم باشد آن وكيل! نمىتواند صالح باشد او.
اگر به انتخاب مردم باشد مردمْ آدمِ خوب مىخواهند، مردمْ آدمِ صالح مىخواهند. اگر مردم آزاد باشند خودشان يك شخصى كه بدانند كه مرد صالح خوبى است تعيين مىكنند. آنها ديگر نمىروند دنبال بدها. آن كه دنبال بد مىرود آنى است كه بد است؛ بد دنبال بد! يعنى آن كسى كه چيزهاى خودش، استفادههاى خودش بسته به اين است كه مأمور بد داشته باشد، اگر مأمور خوب داشته باشد ممكن نيست كه بتواند كارهايش را اجرا بكند. اجراى دستورهايى كه مطابق با ميل خودش است، براى استفادههاى خودش يا استفادههاى اجانب، نمىشود الّا به مأمورهاى بد؛ انتخاب مىكند بدها را. غير صالحها را سرِ كار مىگذارند.
مجلس را انتخاب كردند، اشخاصى را گذاشتند غيرصالح؛ قهراً مجلس غيرصالح به دولت غيرصالح رأى خواهند داد. مجلسى كه براى مملكت و مصلحت مملكت ما نيست، دولتى [را] كه براى مصلحت ما نيست پيش مىآورد. نمىشود ... محال است غير از اين.
تا اساس اصلاح نشود، تا آن نقطه اول يعنى تا اين سلسله نرود فايده ندارد؛ بايد اينها بروند سراغ كارشان. بروند [سراغ] دزديهايى كه كردهاند در آن جزيره كه خريده! تازه خريدند. هشت هكتار خريدند و برايش همه چيز درست كردند. همه دار و دستهاش هم آن جا هستند؛ يعنى عائلهاش آن جا هستند. خودش هم حالا مىخواهد برود آن جا و يك زندگىِ به خيال مردمْ اشرافى و به حَسَب واقعْ مرگ وار!...
**صحيفه امام ، جلد پنجم ، صفحه 318 تا 321 **
(استفاده از این مطلب بدون ذکر نشانی سایت جایز نیست)