بيانات در ديدار كارگزاران حج
16/ 01/ 1374
بسم الله الرّحمن الرّحيم
اوّلًا بايد از همهى برادران و خواهران عزيز تشكر كنم كه يكبار ديگر اين فرصت را براى بنده فراهم آوردند كه در جمع محترم كارگزاران فريضهى عظيم حج بتوانم راجع به اين واجب الهى، مطالبى را در ميان بگذارم و عرض كنم. هم چنين بايد از زحمات شما عزيزان، بخصوص مسئولين محترم، در اجراى هرچه بهترِ اين واجب الهى و پر كردن اين خلأ تشكّر كنم و از خداى متعال بخواهم كه شما را منظور نظر حضرت بقية اللّه الاعظم و مشمول ادعيه زاكيهى آن بزرگوار قرار دهد و اين خدمت را به بهترين وجه از شما قبول كند.
دو نكتهى مهم در باب حج وجود دارد كه هميشگى و فراموشنشدنى است. يكى موضوع «معنويت» در حجّ است. در خلال اين واجب، از اوّل تا آخر، روحى وجود دارد كه عبارت است از توجّه و اخلاص به ذات مقدّس احديّت و اظهار عبوديّت در مقابل پروردگار. در فرايض و واجبات ديگر، به اين حجم و كيفيّت، اين ويژگى را نمىشود مشاهده كرد؛ اگرچه قوام هر واجب و عبادتى، به توجّه و ذكر حضرت پروردگار جلّ و علاست. وقتى انسانها به مركز اقامهى فريضهى الهى حج جذب مىشوند، از محدودهى زندگى مادّى خارج و به فضايى كاملًا معنوى وارد مىشوند. در اين فضاى معنوى، انسان بهطور حقيقى، شستشويى مىكند و برمىگردد.
فرض بر اين است كه اگر انسان، يكبار در مدت عمر خويش چنين شستشويى بكند، براى او كافى است. چون حج يكبار واجب شده است و واجبات بر اساس نيازها و حاجات بشر است. اگر ما براى سير تكامل و عروج إلى اللّه، به بيش از هفده ركعت نماز در روز احتياج داشتيم، خداى متعال آن را واجب مىكرد. حداقل واجب، آن چيزى است كه براى ما به صورت حكم واجب درآمده است. حج، براى هركس كه بتواند- «من استطاع»، كه نبايد خيال كرد «من استطاع»، واجب را محدود مىكند؛ نه. اين واجب را توسعه مىدهد، بدون استثناء- يكبار در عمر واجب است و اگر كسى نتوانست، خوب؛ نمىتواند. بر او چيزى واجب نيست؛ چون قدرت وجود ندارد. پس، يكبار رفتن در آن مخزن و چشمهى جوشان معنويت براى شستشو و پاكيزه شدن كافى است. البته اگر بيشتر بشود، بهتر و بيشتر شستشو خواهد شد. امّا حدّ اقلِ لازم، همان يكبار است. ببينيد چقدر جنبهى معنويت حج بايد قوى باشد!
اينها نكاتى است كه ما بايد واجب را از اين دريچهها درست بشناسيم و بفهميم. اگر ما ديديم كه حج، جنبهى مادّى و ظاهرسازى و دورى از معنويت پيدا كرد و در سفر حجْ رفتارهايى كه براى خودمان انتخاب مىكنيم يا بر ما تحميل مىكنند، ضد معنويت است، بايد بدانيم از فلسفهى حج دور افتادهايم. كسانى كه حج و ايام حج را به ميزان زيادى صرف كارهايى مىكنند كه در جهت مقابل معنويت، يعنى غرق شدن در ماديّت و دورى ازخداست، در حقيقت، بدون اين كه خودشان بدانند، از آن سرمايهاى كه خداى متعال در حج به آنها هديه كرده است، كم مىكنند. آنها خيال مىكنند چيزى به دست مىآورند؛ در حالى كه چيزى از دست مىدهند و با غرق شدن در مادّيات، هديهى معنوى را ناقص مىكنند.
حجْ اوّل با «لبّيك» يعنى پاسخ گويى و اجابت دعوت الهى شروع مىشود. تمام مناسك و كارهاى حج از قبيل حالت احرام، لباس و محرّمات احرام، طواف، سعى، نماز و وقوفين، هركدام به نحوى، گوشهاى از وجود ما را به معنويت و خداى متعال جذب مىكند. اين مجموعهى مركّب، در واقع چشمهى زلالى است كه بايد خود را در آن شستشو دهيم. مراقب باشيد كه حج، اين جهت را از دست ندهد. در دوران گذشته- البته در زمانى كه سردمدار امور حجْ كسانى بودند كه معنويات را بو و لمس نكرده بودند- توقّعى نبود. آنجا البته كسانى بودند كه خودشان اهل معنا، توجّه و تذكّر بودند و خود را به نحوى تأمين مىكردند. اما دستگاهى وجود نداشت كه آنها را به سمت معنويت حركت دهد. امروز وضع فرق مىكند. امروز كسانى كه متصدّى حجّند، اهل معنويت، تذكّر و انس با خدا هستند. طعم معنويت را مىفهمند و شيرينى انس با خدا و ذكر خدا را درك مىكنند. فرق مىكند وقتىكه مسئولين حج، چنين افرادى باشند، يا افرادى كه اصلًا نمىفهمند حج چيست. نمىدانند فرق بين يك مسافرت معمولىِ گردشى، با حجّ عظيمِ الهى چيست. خيال مىكنند اين هم مسافرتى است كه آدم براى سفر و گردش مىرود و برمىگردد.
امروز شما مسئولين حجّيد. اهل معنويت، متصدّى امور حجّند. من از همهى آقايان محترم، مسئولين، برادران و خواهران و هركس كه به نحوى با حاجىاى ارتباط دارد، خواهش مىكنم كه يكى از كارها و كوششهايشان اين باشد كه اين حاجى را به روح و معنويت حج نزديك كنند و مردم را با تأثيراتى كه حج، منهاى مسائل اجتماعى، براى تكامل فرد انسانى دارد- از قبيل اين كه فرد را كامل و پاك مىكند، پالايش، تزكيه و مزيّن به زينت معنويت مىكند، سرمايهاى به او مىدهد، مشت او را پر مىكند و برمىگرداند- آشنا كنند. همهاش هم با بيان و گفتن نيست؛ بلكه با عمل، حضور، توجّه و رفتار، بايد مردم را به معنويت سوق داد. اگر اين بشود، تحقق نكتهى دوم حج هم كه نكتهاى فراموشنشدنى و يكى از اهمّ نكات در باب حج است، آسانتر خواهد شد.
نكتهى دوم، همان نكتهى اجتماعى است. خداى متعال اين واجب را به نحوى انجام داده است كه مسلمانان، چشم در چشم يكديگر قرار گيرند. اگر حج نبود، يك فرد مسلمان ممكن بود تا آخر عمر، بسيارى از اين مليّتها را نه تنها نبيند، بلكه اسم آنها را هم نشنود. حج، ملتها، رسوم، زبانهاى مختلف و افراد ناآشنا را كه اگر دو نفرشان، روزهاى متمادى در نقطهاى باهم باشند، معلوم نيست يكذرّه با يكديگر انس پيدا كنند، در يك نقطه جمع مىكند و به همهى آنها عمل، ذكر، عشق و هدف واحد مىبخشد.
خوب؛ توقّع چيست؟ توقّع اين است كه دستاورد واحدى پيدا كنند. آن دستاورد واحد چيست؟ چيزى كه فضلًا از شخص واحد به همهى ملتها ارتباط پيدا مىكند، نه به يك ملت واحد، چيست؟ آن، عبارت است از چيزى كه بين ملتهاست؛ كه همان اسلام است. بين ملتهاى صاحب نژادهاى مختلف، كه همه مسلمانند، آنچه مشترك است، چيست؟ آن، آرمانها، آرزوها، اهداف و عشقهاى اسلامى است، كه اسلام براى آنها معيّن كرده است.
پس، حج مىخواهد اين را تأمين كند. چرا عدّهاى اين نكتهى واضح را نمىفهمند و بايد برايشان تشريح كرد؟! بعضى با وجود تشريح كردن هم نمىفهمند و شقاوت را به حد اعلى رسانده، با اين امر واضح و حقِّ صريح، مبارزه هم مىكنند!
شرقى، غربى، سياه، سفيد و صاحبان زبانهاى گوناگون كه اين جا جمع شدهاند، چند روز عمل واحدى انجام مىدهند، در يك نقطه عبادت مىكنند، مىخوابند و مىنشينند. اين كارها براى يك امر فرامليّتى و فراشخصيتى است. و الّا ممكن بود اين اعمال را هركس در مسجد جامع شهر خودش هم انجام بدهد. چرا مردم را به يك نقطهى خاص كشاندند؟ براى اين كه باهم باشند و باهم بودن را حس كنند و آن چيزى را كه فراتر از مجموعههاى ملّى است؛ يعنى مسلمان بودن و وحدت اسلامى را به اينها بفهمانند. آن، همان چيزى است كه انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى، از روز اوّل تا به حال روى آن تأكيد مىكند و مىگويد حج، براى آشنايى مسلمانان با يكديگر، اتّحاد و تأمين منافع مشترك مسلمانان و احتراز از دشمنان مشترك، يعنى «برائت از مشركين» است. اين جا چون مركز اسلام است و لُبّ روح و حقيقت اسلام، توحيد است و خانهى خدا، مركز اقامه و مظهر و نماد و رمز توحيد است، لذا شعار، شعار توحيدى است و برائت هم برائت از شرك است. اين امر واضحى است. حالا مىگويند: آقا! در كتاب مسئله، كجا نوشتهاند كه برائت از مشركين، جزو واجبات حج است؟ خوب؛ كجا نوشتهاند كه حفظ نظام اسلامى، از اوجب واجبات است و اگر كسى اين را منكر باشد، اسلام را نفهميده است؟
چيزهايى هست كه نوشتن ندارد. هرجا كه شما به اثرى از دين نگاه كنيد، اين را به وضوح مىبينيد. البته انسان بايد بصيرت، فهم، معرفت و قدرت درك داشته باشد. كيست كه، توحيد- شعار معنويت و وحدت مسلمين- را در حج ببيند و نفهمد كه اين اجتماع عظيم، براى اين است كه اسلام و توحيد به رخ كفر كشيده شود؟! به خلاف آنچه امروز دشمنان مىخواهند، در حج، توحيد در مقابل شرك سينه سپر مىكند. ببينيد امريكا با چه فضاحتى با جمهورى اسلامى دشمنى مىكند! اين دشمنى براى چيست؟ براى اين است كه نمىخواهد كلمهى حق و معنويت و اسلام، در جايى سينه سپر كند و خودش را نشان دهد. اگر جمهورى اسلامى صرفاً شعارهاى اسلامى مانند نماز، دعا، عبادت، قرآن و از اين حرفهايى را كه ما مىزنيم، مىگفت، امّا در مقابل استكبار سينه سپر نمىكرد و هرچه آنها مىگفتند، مىگفت «بله. چشم. هرچه شما بفرماييد»، به جان شما، هيچ كارى با آن نداشتند! اينها كه با ذلّت اسلام مخالف نيستند! اگر اسلام، العياذ باللّه، ذليل باشد، اينها مخالفتى با آن ندارند. اينها با عزّت اسلام مخالفند. اگر در جايى، كشورى بود، پرچم اسلام و لا إله إلّا اللّه هم داشت، شعار اسلام هم داد؛ امّا در مقابل استكبار جهانى ذليل بود، استكبار مگر ديوانه است با او بجنگد يا با او مخالفت كند؟! اسلامى كه در مقابل امريكا به خاك مىافتد، براى امريكا ضررى ندارد. بنابراين، چرا بايد با آن مبارزه كنند؟! خوب؛ نوكر خودشان است. پول و كمك هم بخواهند، از او مىگيرند و حرف خود را هم به او تحميل مىكنند. چنين اسلامى كه دشمن ندارد! آنها اسلامى را نمىپسندند كه سينه سپر مىكند، داعيه دارد و مردم را به خود دعوت مىكند.
پيغمبر اسلام خودش را در مكّه حبس نكرد. اگر پيامبر خودش را در مكّه يا در خانه حبس مىكرد؛ دعوت نمىكرد و متعرّض كسى نبود، كسى به او كارى نداشت. اسلام، عزيز است. عزّت اسلامى، كه سينه سپر مىكند، مىايستد، سرش را بالا مىگيرد، زير بار دشمن نمىرود؛ بلكه بارها و بارها استكبار را ذليل مىكند و بينى آن را به خاك مىمالد، بايد تثبيت شود. هم چنان كه جمهورى اسلامى، علىرغم بدبينها، ضعيفالنفسها، منفىبافها و كوتهنظرها كه مىگفتند «آقا، نمىشود. نكنيد. بترسيد» و به كمك همين مردم و با عنايت الهى و رهبرى آن مرد موحّد- كه حقيقتاً آن امام بزرگوار، موحّد بود و توحيد در سراسر وجود او جريان داشت. همهى وجود او خدا، عظمت و عزّت الهى را قبول داشت- توانست دشمن را ذليل كند و خودش عزيز باشد.
از اين جمهورى اسلامى، ناراحتند و بدشان مىآيد. مىخواهند بكوبندش. تهمت هم مىزنند. شعار هم مىدهند. خلاف و دروغ هم مىگويند. ظلم هم مىكنند. مىبينيد كه همهى آنچه كه مىگويند، ظلم است. توطئه هم مىكنند. انگشت مفسد گنديدهى خودشان را وارد كشور هم مىكنند. اينجا و آنجا را، از لحاظ فرهنگى، سياسى و اقتصادى، دچار مشكل هم مىكنند. خرابكارى مىكنند و جلو بازسازى كشور را مىگيرند. ساختن سخت است؛ امّا ويران كردن آسان است. امروز دولت مىسازد و بازسازى مىكند. يك ساختمان را مدّتها بايد خشت روى خشت گذاشت تا بالا برود. امّا با يك مادّهى منفجره، راحت و سريع مىشود آن را منفجر كرد. جلو اين كارِ مشكل را مىگيرند. مزاحمت ايجاد مىكنند. خباثت مىكنند. براى چه؟ براى اين كه مىبينند اين جا ملتى هست كه با دعوت و با شعارهاى اسلامى، كمر بسته است به اين كه، زندگى، دنيا و آخرت خود را بسازد و آباد كند و مىخواهد زير بار دشمن هم نرود. اين است كه با اين ملّت دشمنى مىكنند. به همين دليل، با شعار توحيد در حج هم، دشمنند.
عزيزان من! حج را با اين دو خاصّه بشناسيد. خاصّهى تأثير شخصى، فردى و معنوى. ايجاد انقلابى در هر دل؛ اين هزاران دلى كه از اين جا احرام مىبندند و به خانهى خدا، به ميعاد و ميقات الهى مىروند، تا منقلب، الهى و معنوى شوند و برگردند. دلها از خانهى خودشان احرام مىبندند. دلهاى ذاكر و خاشع. در واقع قبل از ميقات، دلها مُحرِمند. اين، يك ويژگى بود كه قابل اغماض نيست.
دومى هم معنا و مفهوم جمعى، اسلامى، امّتى و فرامليتىِ مربوط به امّت اسلام، و عبارت است از اثبات عزّت توحيد، نفى شرك، برائت از شرك و مشركين و داعيان الى الشّرك و مخالفان توحيد، به هر شكل و گونهاى كه بتوانند. مثل خود حج؛ كه «من استطاع اليه سبيلًا.» (3) متوقّف بر استطاعت است. البته دلهاى مؤمنِ پيروان آل محمّد صلى الله عليه و آله، در آن سرزمينها به دنبال يادگارهاى عزيز خودشان هم مىگردند. دنبال ياد ائمّهى مظلوم خودشان كه آن جا، پايگاه اشعاع و نورانيّت و درس آنها بوده است.
ائمّه در طول دويست و پنجاه سال امامت شيعه، در آن شهرها و در همان كوچهها، خيابانها و خانهها؛ در همان سرزمين، در همان بقاع متبرّكه، نشستند و اسلام را به مردم تشنه، مشتاق و با معرفتْ تعليم و تدريس كردند و ياد، ذكر، آثار، قبور مطهّره و يادگارهاى آنها، آنجاست. امروز هم بازماندهى عزيز و دردانهى قيمتى اين عالمِ وجود در روى زمين، در ايام حج، در همان جاست. سيّد و مولاى آفرينش و محبوب دلهاى مشتاقان، در عرفات، منى، مشعرالحرام و طواف، آن جاست. دلهاى آشنا سراغ بگيرند و خودشان را با كانون معنويت مرتبط كنند.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دلهاى ما را با منابع نور و معنويت و حقيقت، آشنا كن. دلهاى ما را با خودت مرتبط كن. ما را از اوليايت جدا مفرما.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، حج را از امّت اسلام قبول كن. حج را براى امّت اسلام مبارك كن. كارگزاران حجّ عظيم اسلامى را مورد رحمت و بركات خودت قرار بده.
و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته