آن چه در زیر میخوانید متن سخنرانی حضرت آیتاللّه جعفر سبحانی، در مجمع جهانی اهل بیت در قم، در آستانه ولادت امام هشتم علیهالسلام در تاریخ 3/10/83 برابر با دهم ذیالقعدة الحرام
1425 هـ.ق است.
بسم الله الرحمن الرحيم
قال اللّه تبارک و تعالی:
«فی بُیوتٍ أذِنَ اللّهَ أنْ تُرْفَعَ و یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ و الآصال * رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارةٌ و لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ و إقامِ الصَّلوةِ و ایتاءِ الزَّکوةِ یَخافونَ یَوْما تَتَقَلَّبُ فِیهِ القُلوبُ و الأبْصار(1)».
«آن چراغ در خانههایی جای دارد که خدا اجازه داده است که گرامی داشته شوند. خانههایی که نام خدا در آنها برده میشود، در آنها صبح و شام مردانی او را تسبیح میگویند که هیچ داد و ستدی و خرید و فروشی آنان را از یاد خدا و به پای داشتن نماز و دادن زکات غافل نمیکند. آنان از روزی میترسند که در آن، دلها و چشمها از حالت عادی خارج میشوند».
آیه یاد شده درباره خانههای خاصّی سخن میگوید و آنها را با صفاتی میستاید که عبارتند از:
1. نزد خدا از ارج بالایی برخوردارند.
2. مردانی در آنها صبح و شام، خدای را تسبیح میگویند.
3. از صفات این مردان آن است که کارهای دنیوی، آنها را از کارهای عبادی باز نمیدارد.
4. خوف و خشیت (ترس از خدا) بر روان آنها حاکم است.
اکنون باید دید این بیوت، به چه کسانی تعلّق دارد؟ برخی از مفسّران آن را به مساجد تفسیر کردهاند، ولی این تفسیر از نظر قرآن صحیح نیست؛ زیرا در قرآن عناوین چهارگانه وارد شده است:
1. مساجد، 2. بیوت، 3. بیتاللّه، 4. المسجد الحرام.
طبعا به حکم مقابله، بیوت، غیر از مساجد خواهد بود و شاهدی نیز بر این تغایر هست. هیچ بیتی در جهان بدون سقف نیست، در حالیکه مساجد ممکن است بدون سقف باشند؛ حتی در برخی از بلاد، باز بودن مسجد، مستحبّ است و مسجد الحرام هم اکنون فاقد سقف است. قرآن بیوت را به گونهای توصیف میکند که ملازم با سقف است و درباره بیوت کافران میفرماید:
«لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرْ بِالرَّحْمنِ لِبُیوتِهِم سُقُفا من فِضَّة(2)...».
«و اگر نه آن بود که [همه] مردم [در انکار خدا] امّتی واحد گردند، برای کسانی که به خداوند رحمان کفر ورزیدهاند، خانههایی قرار میدهیم که سقف آنها از نقره ساخته شدهاند...».
از این بیان میتوان دریافت که این بیوت، مساجد نیستند. خوشبختانه روایتی که سیوطی در تفسیر این آیه نقل میکند، شاهد گفتار ماست:
پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله این آیه را در مسجد خواند. در این هنگام مردی برخاست و عرض کرد:
- ای پیامبر صلیاللهعلیهوآله ! این خانهها کدام هستند؟
- پیامبر صلیاللهعلیهوآله : خانههای پیامبران.
در این هنگام ابوبکر برخاست و در حالیکه به خانه علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام اشاره میکرد، چنین گفت: آیا این بیت هم از همان بیوت است؟
پیامبر صلیاللهعلیهوآله : آری! از برترین آنهاست(3)
در این صورت، این بیوت، بیوت اولیاء و ائمّه اهلبیت علیهماالسلام خواهد بود. به ویژه اگر آنها را به خانه گلی و سنگی تفسیر نکینم؛ بلکه بیوت وحی و رسالت بدانیم که پیامبران در آنها پرورش یافتهاند.
امام علی ابن موسی الرضا علیهالسلام که امروز در آستانه ولادت او قرار داریم، در همین بیوت پرورش یافته و شاخهای از شجره مبارکهای است که ریشهاش در دل زمین و شاخهاش در آسمان است(4) اکنون سخن درباره زندگانی حضرت است و برخی از نکات را یادآور میشویم:
زندگی هشتمین اختر آسمان ولایت را میتوان از جهات گوناگونی مورد بحث و بررسی قرار داد. آن چه فعلاً برای ما در این گفتار مطرح است، بررسی فضای فکری و فرهنگی عصر آن حضرت میباشد، و از این طریق میتوان خدمات آن حضرت را در صیانت از اسلام از هر نوع خدشه ارزیابی کرد.
امام در عصری از مدینه به طوس خوانده شد که حرکت علمی و فلسفی و ترجمه کتب یونانی و هندی به زبان عربی آغاز شده بود و یک نوع فضای باز بر محیط خراسان حاکم بود. برخلاف دورههای قبل، پس از مأمون و واثق، این فضای باز، بسته شد و در عصر متوکّل، فضای فکری کشور بُعد واحدی را به خود گرفت و تا قرنها اهل حدیث بر افکار خلفا و دیگران حاکم گشتند.
در آن عصر، گرایشهای فکری غالب بر جامعه را، چهار گروه بر عهده داشتند، درحالی که هیچکدام از آنها با روش و تفکر علوی موافق نبود، اینک اشارهای به این گرایشها:
1. نقل گرایی مطلق
این گرایش یکی از گستردهترین گرایشهای زمان آن حضرت را تشکیل میداد و خراسان بزرگ آن زمان، مرکز حدیث بود، و لذا میبینیم چهار نفر از نویسندگان صحاح ششگانه از خراسانِ آن زمان برخاستهاند:
1. محمد بن اسماعیل بخاری(196 - 256) مؤلف صحیح بخاری که از بخارا برخاست و در همان جا نیز به خاک سپرده شده است و قبر او بالای کوهی قرار دارد و مزار عموم است.
2. مسلم بن حجاج نیشابوری(201 - 261) مؤلف صحیح مسلم.
3. محمد بن عیسی ترمذی(209 - 279) مؤلف سنن ترمذی.
4. احمد بن شعیب بن علی نسأی(215 - 303) مؤلّف سنن نسائی.
نویسندگان دو کتاب دیگر یکی ابو داود سجستانی(202 - 275) برخاسته از سیستان امروز و دیگری ابن ماجه قزوینی(207 - 273) برخاسته از قزوین است. هنگامی که امام هشتم به نیشابور رسید، محدثان نیشابور و حومه آن به استقبال حضرت آمدند و همگان قلم و دوات و کاغذ آماده کردند که حدیثی را از آن حضرت شنیده، بنویسند. و حضرت آن حدیث معروف را برای آنان گفت که به حدیث سلسلةالذهب معروف است.
این گروه قدرت عظیمی در منطقه خراسان و نقاط دیگر داشتند. آفت این گروه آن بود که عقل را کنار زده و از این گذشته نسبت به قرآن نیز عنایت چندانی ابراز نمیکردند، و ما، در آینده مناظره آن حضرت را با یکی از محدّثان یادآور خواهیم شد.
2. عقلگرایی
شکی نیست که اسلام برای عقل ارزش قائل شده و گواه روشن آن این است که ماده عقل 49 بار با صیغههای مختلفی در قرآن وارد شده ولی حجیت عقل برای خود، قلمرو محدودی دارد، و بیشترین دیدگاه عقل، مربوط به مسائل حسن و قبح است که در سایه آن میتوان اصول عقیدتی و حقوقی را پیریزی کرد، و نیز برخی از احکام شرعی را نیز استنباط نمود ولی عقلگرایان دوران حضرت، گروه معتزله بودند که کمتر به نقل توجه میکردند و با اندیشههای عقلانی خود بسیاری از آیات و اصول اسلامی را تأویل مینمودند. مثلاً چون معتقد بودند که مؤمن گنهکار اگر بدون توبه بمیرد، در آتش مخلّد(همیشگی) است، آیات مربوط به شفاعت را از فاسقان برگرفتند و متوجه پاکدلان و مؤمنان ساختند، و نتیجه گرفتند که شفاعت، ترفیع درجه افراد بیگناه است نه آمروزش گناهان.
این گروه بر فکر و اندیشه مأمون حکومت میکردند و خردورزی مأمون نیز مایه دل خوشی آنان بود، و لذا در سال 212 مأمون را واداشتند که از محدثان اقرار بر حدوث(خلق) قرآن بگیرد. بیشتر محدثان عصر مأمون که معتقد بر عدم حدوث قرآن بودند، از راه تقیه، حادث بودن کتاب را پذیرفتند ولی چند نفر که در رأس آنان «احمد بن حنبل»بود، رنج و زندان را بر تقیه ترجیح دادند.
3. افکار ادیان پیشین
در حالی که اکثریت مردم منطقه خراسان را مسلمانان تشکیل میدادند، ولی بر اثر آزادی نسبی اندیشه در عصر مأمون، گروهی از علما و دانشمندان شرایع پیشین یاد شده در زیر نیز با طرح شبهاتی محیط را مسموم میکردند، و در بیان اندیشههای خود کاملاً آزاد بودند و لذا امام در احتجاجات خود تنها با دو گروه پیشین مواجه نبوده، بلکه با نمایندگانی از این گروهها نیز مباحثه کرده است:
1. مسیحیان به نمایندگی «جاثلیق» (رئیس اسقفها).
2. یهود به نمایندگی «رأس الجالوت».
3. زرتشتیان به نمایندگی مؤبد بزرگ «هیربد».
4. صابئان به نمایندگی «عمران صابی».
5. برهمنان.
البته مناظره آن حضرت اختصاص به منطقه خراسان نداشته، بلکه در مسیر خود در بصره نیز با ارباب مذاهب مناظره و احتجاجاتی داشته است.
4. نهضت ترجمه
گرایش چهارم از گرایشهای موجود در عصر آن حضرت را نهضت ترجمه کتابهای یونانی به زبان عربی تشکیل میداد. نهضت ترجمه در عصر امویان آغاز شد، ولی در عصر عباسیان به اوج خود رسید، و دارالحکمه در بغداد برای همین موضوع تأسیس شد، و این مرکز بزرگترین کتابخانه دوران عباسی بود که عمده آن را کتب رومی و یونان باستان تشکیل میداد و هم چنان به حال خود باقی بود تا به دست مغول ویران گشت.
مسلما ترجمه این کتابها آن هم بیقید و شرط و بدون نقد و ردّ، اثر سوئی در افراد ساده و مبتدی میگذارد. البته اطلاعرسانی، بسیار خوب و لازم است، زیرا در سایه تضارب افکار، افقها روشنتر و حقایق بازتر میگردد، اما نباید اطلاعرسانی، یکطرفه و آن هم بدون نقد و تحلیل صورت بگیرد، ما نیز در عصر خود گرفتار چنین نهضت ترجمهای هستیم. هر نوع کتابی در هر موضوعی بدون قید و شرط تحت عنوان اطلاعرسانی چاپ میشود، درحالی که برخی از کتب باید با نقد و تحلیل در اختیار جوانان قرار گیرد. ترجمه کتابهای طبّی یا علوم تجربی چندان لطمهای بر فرهنگ اسلام وارد نمیسازد، اما ترجمه کتابهای کلامی و فلسفی یا روانشناسی و جامعهشناسی، بیآسیب نیست، و همین کار سبب شده بود که در عصر حضرت رضا علیهالسلام برخی از افکار به خاطر همین ترجمهها مسموم گردد.
امام علیهالسلام در چنین فضایی وارد طوس میشود، و مأمون اصرار میورزد که جلسات مناظره را تشکیل دهد و امام علیهالسلام نیز شرکت کند. او از تشکیل این مناظرهها، یکی از دو هدف را تعقیب میکرد و هر دو هدف در صورت تحقق به خلافت و قدرت او استحکام میبخشید زیرا:
اگر امام علیهالسلام در برابر این دانشمندان گوناگون از فِرَق مختلف پیروز میشد، برای مأمون برگ برندهای بود، زیرا ثابت میکند که فردی را برای ولایتعهدی برگزیده که دارای چنین علم و دانش است و به خانوادهای پیوسته است که چنین فضایل و مناقبی دارند.
و اگر امام علیهالسلام در این مناظرات شکست میخورد، در این صورت مقام و موقعیت امام در انظار مردم مخصوصا ایرانیان که سخت به اهل بیت عصمت علاقه داشتند، پایین میآمد و از علاقه مردم به او کاسته میشد، و این نیز برای مأمون برگ برندهای بود. سرگذشت مذاکره او با سلیمان مروزی شاهدی بر هدف دوم است. سلیمان مروزی عالم مشهور علم کلام در خطه خراسان بود. مأمون او را گرامی داشت و انعام فراوانی داد و سپس به او گفت: پسر عمویم علی بن موسی علیهالسلام از حجاز نزد من آمده است، و او علم کلام(عقاید) و دانشمندان این علم را دوست دارد، اگر مایلی روز ترویه(هشتم ماه ذیالحجه) نزد ما بیا و با او به بحث و مناظره بنشین.
سلیمان که به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: ای امیرمؤمنان! من دوست ندارم از مثل او در مجلس تو در حضور جماعتی از بنیهاشم سؤال کنم، مبادا از عهده برنیاید و مقامش پایین آید، من نمیتوانم سخن را با امثال او زیاد تعقیب کنم!
مأمون گفت: هدف من نیز چیزی جز این نیست که راه را بر او ببندی، چرا که من میدانم تو در علم و مناظره دانا هستی!
سلیمان گفت: اکنون که چنین است مانعی ندارد، در مجلسی از من و او دعوت کن و در این صورت مذمتی بر من نخواهد بود!(5).
این مناظره با قرار قبلی ترتیب یافت و امام علیهالسلام در آن مجلس سلیمان را سخت در تنگنا قرار داد و تمام راههای جواب را بر او بست و ضعف و ناتوانی او را آشکار ساخت.
اینک ما، در این جا برخی از مناظرات آن حضرت با اهل حدیث و اهل کتاب را میآوریم:
مناظره آن حضرت با ابو قرّة
ابو قرّة که یکی از محدثان معروف عصر آن حضرت بود، به حضرت عرض کرد: در حدیث آمده است که خدا رؤیت و کلام را بین دو پیامبر تقسیم کرده است. تکلّم را به موسی داده و رؤیت را به حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله یعنی با موسی سخن گفته و خود را به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نشان داده است.
امام فرمود:
- هرگاه این گفتار صحیح است، پس چه کسی از جانب خدا این آیه را برای انس و جن آورده است:
«لا تُدرکهُ الأبصارُ و هو یُدرِکُ الأبصار و هُو اللّطیفُ الخَبِیرُ»(6).
«دیدگان، او را در نمییابد (اما) او دیدگان را در مییابد و او لطیف و آگاه است».
«یَعْلمُ ما بَینَ أیدِیهِم و ما خَلفَهُم و لا یُحیطُونَ بِه عِلما»(7).
«او آن چه را که پیشرو و پشتسر آنهاست، میداند ولی آنان او را با دانش خود در نمییابند».
«و لیسَ کَمِثله شیٌء...»(8). «چیزی مانند او نیست...».
آیا آورنده این آیات، جز حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله است؟
ابو قرّة: درست است.
امام هشتم: چگونه مردی به سوی مردم میآید و به آنان میگوید: من از جانب خدا آمدهام و شما را به پیامهای او دعوت میکنم و خدایی را که از طرف او آمده است، چنین توصیف میکند: دیدگان، او را در نمییابند» و «هیچ فردی با علم خود، او را در نمییابد» و «برای او نظیر و مانندی نیست»، آنگاه بگوید من او را دیدهام و آگاهانه بر او احاطه جستهام و او به صورت انسان است. آیا خجالت نمیکشید؟ بیدینان نتوانستند او را اینگونه به تناقضگویی متهم سازند، و این که او از جانب خدا چیزی بگوید، و بعد خلاف آن را برای مردم بازگو کند(9).
مناظره امام با مسیحیان
امام در این مناظره با جایی میرسد که به جاثلیق، بزرگ مسیحیان زمان میفرماید:
ای نصرانی، به خدا سوگند ما به آن عیسی ایمان داریم که ایمان به محمد صلیاللهعلیهوآله داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی داریم، این بود که او کم روزه میگرفت و کم نماز میخواند!
جاثلیق ناگهان متحیّر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی، و من گمان میکردم تو اعلم مسلمانان هستی!
امام علیهالسلام : مگر چه شده است؟!
جاثلیق: به خاطر این که میگویی عیسی ضعیف و کمروزه و کمنماز بود، درحالی که عیسی حتی یک روز را افطار نکرد و هیچ شبی را بهطور کامل نخوابید و صائمالدهر و قائماللیل بود.
امام علیهالسلام : برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟
جاثلیق فرو ماند و نتوانست جوابی بدهد، زیرا اگر میگفت برای خدا، با ادعای الوهیت عیسی علیهالسلام که اعتقاد رسمی مسیحیان زمان او به شمار میرفت، ناسازگار بود(10).
ما، در این جا به دو نمونه از احتجاجات امام علیهالسلام اشاره کردیم، برای تفصیل بیشتر به کتاب «احتجاج طبرسی» و کتاب «عیون اخبار الرضا» مراجعه شود.
چیزی که اکنون باید از آن درس بگیریم، روش امام علیهالسلام در زندگی است، درست همان گرایشهای چهارگانه عضر حضرت رضا علیهالسلام در زمان ما نیز هست.
1. سلفیهای وهابی که بر حدیث تکیه میکنند و شنیعترین عقاید را وارد اسلام میسازند، تا آن جا که رؤیت خدا در روز قیامت و تجسیم و جبریگری و تکفیر همه طوایف از اصول آنهاست.
2. معتزله هر چند منقرض شدهاند و از آنها جز پوستهای باقی نمانده، ولی عقلگرایی غربی بر اندیشه مسلمانان سایه افکنده است. گروهی نیز معتقدند عقل فردی یا عقل جمعی جایگزین شریعت اسلام گردد، و به تدریج جاودانگی احکام اسلام را زیر سؤال بردهاند، تو گویی میخواهند بگویند عمر حکومت اسلام به پایان رسیده است. 
3. تبلیغ رسانههای گروهی و مطبوعات، کار خود را انجام داده و گروهی را با فریب کاری به دام میاندازند.
4. ترجمه کتب به عنوان اطلاعرسانی در حال افزایش است، و هیچ قید و بندی برای این ترجمهها نیست. مسئولان مطبوعات نظام نیروی کافی برای کنترل این نوع آثار ندارند و از طرفی حقوق بشر آلت دست رسانههای غربی قرار گرفته و هر نوع ممانعت از انتشار افکار الحادی را مغایر با آن دانسته و مسئولان را مرعوب میسازند.
در چنین شرایطی که دگرگون کردن این اوضاع بر ما ممکن نیست، باید آیندهسازان حوزه با سلاح علم و دانش و فلسفه و کلام مجهز گردیده، و منطق را با منطق پاسخ بگویند.
ما نه عقلگرای مطلق هستیم و نه نقلگرای مطلق، بلکه از هر دو، در محدوده خاص خود بهره میگیریم. تفکیک خرد از شریعت، یک نوع اشعریگری، بلکه سلفیگری است. اگر چنین اندیشهای ریشه اسلامی داشت، پس چرا قرآن همواره به تعقل و اندیشیدن دعوت میکند و به مسلمانان میآموزد:
«قُل هاتُوا بُرهانَکم إن کنتُم صادقین»(11). شعار ما شعار قرآنی است که میفرماید:«و قال الّذین اُوتوا العلمَ و الإیمان»(12).
بنابراین در حوزه علمیه قم باید از عقل و نقل بهره گرفت و متکلمانی مناظر، مسلح به سلاح علم و اخلاق پرورش داد، و آئین اسلام را یک آیین عقلانی و در عین حال آسمانی معرفی کرد.
امروز گروهی مدعی تفکیک حوزه ایمان از حوزه علم هستند، و سرانجام میگویند: دین یک امر قلبی و روحی و روانی است، با عقل سر و کار ندارد، حوزه عقل مربوط به ایمان و تدیّن نیست.
این سخن درست نسخهبرداری از اندیشه مسیحی است که میگوید باید به تثلیث ایمان آورد و علم و عقل را به آن راه نیست و از این طریق میخواهند بر تناقضها واشکالات کتب عهدین سرپوش بگذارند.
ایمانی که قابل اثبات با عقل و خرد نباشد، و فقط یک نوع دریافت قلبی باشد، فاقد ارزش بوده و قابل اثبات نخواهد بود، و پیوسته دچار کشمکش خواهد شد، فردی مدعی الهام بوده و فرد دیگر منکر آن خواهد شد.
از خداوند بزرگ توفیقات برگزار کنندگان این بزرگداشت را خواهانم.
پی نوشتها:
1. نور، 37 - 36.
2. زخرف، 33.
3. سیوطی، الدر المنثور، ج 6، ص 203، تفسیر سوره نور - آلوسی، روحالمعانی، ج 18، ص 174.
4. «کَشجرةٍ طیّبة أصلُها ثابتٌ و فَرعُها فِی السّماءِ تُؤْتِی اُکُلها کُلّ حینٍ بإذنِ ربِّها»(ابراهیم، 24 و 25).
5. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص 179 - مجلسی، بحارالأنوار، ج49، ص 177 - طبرسی، احتجاج، ج2، ص 178.
6. انعام: 103.
7. طه: 110.
8. شوری: 11.
9. طبرسی، احتجاج، ج2، ص 186.
10. همان، ص 203 - 204.
11. بقره: 111.
12. روم: 56.
منبع : مجله، درسهایی از مکتب اسلام، شماره 11، سخنرانی حضرت آیةاللّه سبحانی