بیا به روضه ی ما، شهدِ شکّر است اینجا
شمیم و میوه ی فردوس، نوبر است اینجا
بیا که فصلِ زمستان و برگریزان رفت
چو عصرِ لاله و سرو و صنوبر است اینجا
بیا که حور و ملک، صف به صف به فرمانند
سزایِ بنده ی فرمانِ داور است اینجا
بیا که فاصله ی بین ما و تو گم شد
بساط عدل الهی، برابر است اینجا
بیا که وادی ما، جای نور چشمی نیست
که هر دو کفّه، بدستان حیدر است اینجا
به جمع ما، اثری از هزار دستان نیست
بحق ، تهی ز درختان بی بر است اینجا
بیا که مشرک و کفّارِ بی خدا طردند
اصولِ دینِ نبی، مشیِ برتر است اینجا
میانِ جنّتیان، هیچ اختلافی نیست
از آنکه حکم خدا، حرفِ آخر است اینجا
بیا خمینی و یاران، به گرد هم جمعند
صدای قهقهه شان، شرحِ دیگر است اینجا
بیا دروغ و دغل، در میان ما کفر است
زبان صدق و صفا، دُرّ و گوهر است اینجا
منافقین و پلیدان، به دوزخ افتادند
امیرِ چیره ی بر نفس، سرور است اینجا
تو در تمامیِ عمرت، شنیدی از رضوان
بیا به باغ برین، وقتِ باور است اینجا
اگر مهاجرِ عاشق، به عهد پابندی
بیا که وعده ی دلدار و دلبر است اینجا
**علی اکبر پورسلطان (مهاجر)**
( استفاده از اين غزل با ذکر نشانی منبع http://fajr57.ir / جایز است )