گر تو آدم زاده هستي عَلَّمَ الاَسما چه شد
قاب قَوْ سينت كجا رفته است أوْ أدْني چه شد
بر فرازِ دار فرياد أنا الحق ميزني
مدعيِ حق طلب ! نِيَّت و إنّا چه شد
صوفي صافي اگر هستي بكن اين خرقه را
دم زدن از خويشتن با بوق و با كرنا چه شد
زهد مفروش اي قلندر آبروي خود مريز
زاهد ار هستي تو پس اقبال بر دنيا چه شد
اين عبادتها كه ما كرديم خوبش كاسبي است
دعوي اخلاص با اين خود پرستيها چه شد
مرشد از دعوت به سوي خويشتن بردار دست
لا إلهت را شنيدستم ولي الّا چه شد
ماعر بي مايه بشكن خامه ي آلود ه ات
كم دل آزاري نما پس از خدا پروا چه شد
* امانت داري در ذكر منبع فراموش نشود *