میثم آقادادی
امام خمینی(ره) به کرات در سخنرانی ها، پیام ها و به طور بارزی در وصیت نامه خودشان به شیوه های رسوخ غرب در فرهنگ زمان طاغوت پرداخته اند. هرچند محور فرمایشات ایشان پیرامون اوضاع و احوال جامعه ایرانی در دوران حکومت طاغوت بوده است اما بی تردید افق دید بیانات ایشان تنها به آن دوران محدود نیست بلکه چراغیست با شعاعی به گستره تاریخ که راه را برای تمام آیندگان روشن ساخته است. در این مقاله به بررسی این محورها پرداخته ایم.
امام خمینی(ره) به کرات در سخنرانی ها و پیام ها و به طور بارزی در وصیت نامه خودشان به شیوه های رسوخ غرب در فرهنگ زمان طاغوت می پرداختند که به بررسی آن می پردازیم:
1. عقب نگه داشتن و استعماری کردن مراکز آموزشی(دانشگاهها و حوزه های علمیه)
«از توطئه های بزرگ آنان به دست گرفتن مراکز تعلیم و تربیت خصوصاً دانشگاههاست که مقدرات کشورها در دست محصولات آنهاست»[1]
از جمله اهداف استعمارگران در دانشگاهها، برداشتن روحانیون از سر راه منافع نامشروع آنان است، زیرا با تسلط بر دانشگاهها و پیاده کردن افکار و اخلاق استعماری، هم روحانیون منزوی می شوند و هم نسل تحصیل کرده چندان زیر بار افکار و اخلاق نخواهد رفت و در نتیجه روحانیت از صحنه خارج خواهد شد و هم چنین با تربیت نسل جدید طبق دلخواه استعمارگران و بی تفاوت بارآوردن جوانان و بلکه بی دین نمودن آنان، استعمار می تواند به راحتی با کمک ایادی بی دین و خائن خود، آنان را در رأس کارهای مهم و استراتژیک بگمارد و آنها نیز حافظ منافع بیگانگان باشند و کشور را تحت سلطۀ شرق یا غرب قرار دهند. باید توجه نمود که روش برخورد استعمارگران با روحانیون و مدارس علوم اسلامی با روشی که آنها در دانشگاهها و دبیرستانها دارند، متفاوت است.
«و اما در دانشگاه نقشه آن است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزش های خودی منحرف کنند و به سوی غرب یا شرق بکشانند و دولتمرادان را از بین اینان انتخاب و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به دست انها، هر چه می خواهند، انجام دهند»[2]
موضوع به انزوا کشاندن روحانیت یکی از مسائل مهم و دردناک و زیان بار برای جامعه اسلامی و خصوصاً ایرانیان بوده است و این توطئهی خطرناک از طرف استعمارگران پس از مسأله تحریم تنباکو و قدرت روحانیت در بسیج مردم در این مسأله، طرح ریزی شد و با روش های مختلف این طرح پیاده شد. در یک تحلیل می توان گفت مسأله مشروطیت و استفاده ای که استعمار از این موضوع انجام داد، یکی از آن موارد باشد. گرچه به حسب ظاهر مشروطیت برای کنترل قدرت مطلقۀ سلاطین قاجاریه پی ریزی شد و دنبال گردید ولی دست استعمارگران در جهت دهی به آن مشهود بود و منجربه اختلاف علماء در مراکز علمی شیعه شد و در نتیجه منجر به تضعیف قدرت آنها و بالاخره اعدام بی رحمانۀ برخی هم چون شیخ فضل الله نوری شد.
نقشۀ آنها در مورد روحانیون، منزوی کردن آنها از طریق سرکوبی و خشنونت و هتاکی است – که در زمان رضاخان عمل شد ولی نتیجۀ عکس گرفته شد و یا با تبلیغات و افتراها و نقشه های شیطانی برای جدا کردن از قشر تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر می باشد.
اوج جریان به انزوا کشاندن روحانیت، در زمان آتاتورک در ترکیه و رضاخان در ایران بود. در زمان رضاخان، حملۀ آشکار به دین و مظاهر آن از طریق کشف حجاب، جلوگیری از سوگواری بر ائمۀ هدی و امام حسین(ع)، خلع لباس روحانیت به بهانۀ ایجاد لباس متحد الشکل، فروش موقوفات و امحاء آن، تبعید علماء، تعطیل کردن مدارس علمیه و جلوگیری از تحصیلات طلاب به بهانه لزوم ادارۀ مدارس زیر نظر وزارت معارف و اوقاف در همین راستا می باشد. تنگ گرفتن بر روحانیت و انزوای آنها تا پایان سلطنت رضاخان(شهریور 1320 شمسی) با شدت هر چه تمام تر ادامه داشت و بعد از فرار رضاخان و تبعید او توسط متفقین به جزیرۀ موریس و روی کارآمدن محمد رضا با صلاحدید غرب، توطئه به شکل دیگری پیاده می شد و آن ایجاد عداوت و دشمنی بین دانشگاهی و روحانی بود، با ایجاد مدارس جدید و دانشگاهها و سر برهنگی اجباری دخترانی که می خواستند به این مراکز بروند موجب شده بود متدینین و علماء خود را از دستگاه و مخصوصاً این گونه مراکز به ظاهر علمی کنار بکشند. بالتبع نتیجۀ این امر هم اداره کردن این مراکز توسط افراد فاسد و مغرض و یا بی تفاوت و بی صلاحیت بود. در چنین فضایی محمدرضا شاه اقدام به تأسیس دانشگاه اسلامی می کند و آن را تحت نظارت وزارت فرهنگ قرار می دهد. امام خمینی نیز در یک موضع گیری شجاعانه مخالفت خود را با دانشگاه اسلامی که رژیم پهلوی مؤسس و بانی آن است اعلام می دارد و افرادی که وارد آن دانشگاه شوند را تفسیق می کند.[3]
تعریف امام خمینی(ره) از دانشگاه و وظیفه اصلی که ایشان برای دانشگاه معین نمودند، باید چراغ هدایتی در برنامه ریزی های کلان فرهنگی قرار گیرد و در طراحی، اجرا و نیز ارزیابی بر اساس این مبنا و خط سیر، حرکت کرد. از دید امام خمینی دانشگاه مأمور ساختن انسان است و مقدرات هر کشوری به دست دانشگاه و آنهایی که از دانشگاه بیرون می آیند می باشد. دانشگاه می تواند دانشجویی را فارغ التحصیل کند که کشور را به هلاکت بکشاند و نیز دانشگاه می تواند فردی را تربیت کند که یک کشور را نجات دهد. اهیمت تعلیم و تربیت در قرآن کریم – که یک کتاب آدم سازی است – به قدری زیاد است که به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا ذکر شده است. و از آن جا که تعلیم و تربیت که کار انبیا است، شریف ترین کارها است، مسئولیت انبیا و به تبع آن کسانی که شغل انبیا را ادامه می دهند نیز مسئولیتی بالاتر از همه مسئولیت ها می باشد.
از آن جا که مدح و ثناگویی از دولت و رژیم شاهنشاهی یکی از مهم ترین وظایفی بوده است که همه دستگاه های رژیم پهلوی از جمله دانشگاهها مأمور انجام آن بوده اند، نبایستی امروزه نیز از نقش نقادی و البته نقد منصفانۀ جوامع علمی و دانشگاهها از برنامه های دولت ها در روند رو به رشد جامعه غافل ماند. در زمان پهلوی همه دستگاهها برای آریا مهر مداحی می کردند و همه سازمانهای دولتی در مسیر تقویت اداره ظلم برمی آمدند.
بر این اساس استعماری کردن مراکز آموزشی کشور خصوصاً دانشگاهها و حوزه های علمیه که در مورد هر کدام از راه مخصوص آن استفاده شده است، ویژگی مهم فرهنگ غربی می باشد که در کلام امام خمینی و وصیت نامه ایشان نمایان است.
2. تحول نیروی انسانی کشور به نیروی متکی به غرب:
استعمار برای ایجاد جریان تحول فکری و فرهنگی از ابزارهای متناسب فرهنگی استفاده می کند: «رادیو و تلویزیون و مطبوعات و سینماها و تئاترها از ابزارهای مؤثر تباهی و تخدیر ملت ها، خصوصاً نسل جوان بوده است»[4]
چنانچه نیروی انسانی یک کشور، متکی به کشور بیگانه شود، اثر تحول فرهنگی آن در ملت باقی خواهد ماند و فرهنگی که در زمان رژیم پهلوی در کشور ترویج می شد بر اساس اتکا به غرب پایه ریزی شده بود. لذا این فرهنگ وابسته فرهنگی نبود که بتواند مملکت را اداره کند و جوان نیرومند آن بتواند ملت را نجات دهد.
در تاریخ صد سال اخیر کشور ایران، به ویژه نیمه دوم آن از ابزارهای فرهنگی در جهت تبلیغ ضد اسلام و ضد روحانیت نقشه های بزرگی طراحی شده است، هم چنین در تبلیغ استعمارگران غرب و شرق و آنهایی که در ساختمان ها و تزئینات و تجملات از غرب تقلید می کنند و حتی در اجناس نوشیدنی و پوشیدنی آنها را الگوی خود قرار می دهند – به طوری که افتخار بزرگ فرنگی مآب بودن در تمام شئون زندگی از رفتار و گفتار و پوشش و آداب معاشرت تا به کار بردن لغات غربی در گفتار و نوشتار آنها نمایان است – کوشش فراوانی شده بود. بدین لحاظ برنامه ریزی های کلان فرهنگی علاوه بر اینکه بایستی خلاء تحول فرهنگی در رژیم پهلوی را جبران نماید، باید در مسیر نمایاندن فرهنگ اسلامی ایرانی باشد.
3. تبلیغات دامنه دار و بزرگ جلوه دادن پیشرفت غرب:
از جمله شاخص های فرهنگ استعماری و غرب زده، بزرگ جلوه دادن فرهنگ غربی و کوچک نمایاندن فرهنگ خودی می باشد. هنگامی که برای پیشرفت های غرب تبلیغات دامنه داری صورت بگیرد نتیجهی آن در درازمدت غربزدگی جوانان و اطمینان نداشتن به توانایی های خود و کشور خود و وابستگی در جنبه های مختلف حیات اجتماعی به انها می باشد. نشانه های این تبلیغات را می توان در نام گذاری خیابانها و میادین و کوچه ها، نام گذاری مراکز علمی، فرستادن دانشجو به عنوان بورس تحصیلی صرفاً به کشورهای استعمارگر، نادیده گرفتن پیشرفت های کشور، اهمیت ندادن به مراکز آموزشی کشور و تصویب بودجه ناکافی برای آن، تدریس دروس و متون غربی بدون نقد و ارزيابی در مراکز آموزشی، بزرگ جلوه دادن دیدار سران کشور با سران کشورهای استعمارگر و قدرتمند جهانی و مواردی از این قبیل مشاهده کرد.
امام خمینی(ره) با تکیه بر این نکته که بایستی سابقۀ تاریخی و خاطرۀ تلخ دودمان پهلوی در به عقب کشاندن فرهنگ ملی و اسلامی را متذکر شد، در این باره در وصیت نامه خویش چنین آورده اند:
«اینجانب نمی گویم ما خود همه چیز داریم، معلوم است که ما در طول تاریخ نه چندان دور خصوصاً و در سده های اخیر، از هر پیشرفتی محروم کرده اند، و دولتمردان خائن و دومان پهلوی خصوصاً و مراکز تبلیغاتی علیه دستاوردهای خودی، و نیز خود کوچک دیدنها و یا ناچیزدیدنها ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم کرد»[5]
هر گاه ملتی خود و فرهنگ غنی خود را باور کند و نسبت به پیشرفتهای ملی خود ایمان داشته باشد، دیگر نسبت به پیشرفت غرب احساس حقارت نمی کند. ملت شریف ایران نیز همواره در طول سه دهه پر برکت انقلاب اسلامی با بهره گیری از رهنمودهای رهبر کبیر انقلاب اسلامی و توصیه های فرزانه مقام معظم رهبری، با ایمان به پیشرفت های حیرت آور خود، تبلیغات گسترده غرب در زمینه بزرگ جلوه دادن فرهنگ غربی را خثنی نموده است.
4. خود بیگانگی کشورهای استعمار زده:
در وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره) آمده است: «از جمله نقشه ها که که مع الأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده از خویش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است ....»[6]
خود باختگی کشورهای اسلامی و شرقی در برابر کشورهای استعمارگر به نحوی که ملت ها احساس حقارت کنند و حتی باور داشته باشند که خودشان هیچ ندارند و هر چه از شرق یا غرب بیاید مطلوب و خوب است، از جمله مؤلفه های اصلی فرهنگ غربزده می باشد. این خود باختگی مصیبت بزرگی است که در هر کشوری پیدا شود، آن کشور تا با این طرز تفکر ادامه حیات بدهد، عقب نگه داشته خواهد ماند، مگر اینکه طرز تفکرش را عوض کند و بداند که عزت و پیروزی از آن خدا و رسول و مومنین است[7] و در این صورت امید ابتکار، خلاقیت و پیشرفت برای آن کشور می رود در یک سطح تحلیل عوامل استعمار زدگی را می توان در سه مورد اشاره کرد:
اول: پیشرفت کشورهای غربی در تکنیک و صنعت؛ چون ملتهای ضعیف و مسلمان پیشرفت های مختلف کشورهای غربی را در فضا و روی زمین و داخل آب مشاهده می کنند، خیال می کنند آنها در همه چیز از جمله فرهنگ و اخلاق جلو هستند، در حالی که این چنین نیست.
دوم: سردمداران کشورهای کوچک که غالباً دست نشاندگان آنها می باشند و بخاطر همین دست نشاندگی در مقابل آنها خضوع و فروتنی و اظهار تسلیم و بندگی می کنند، از استعمارگران با تجلیل و عظمت یاد می کنند. لذا در کشورهای خود به طوری برنامه ریزی می کنند که اجناس آن کشورها وازد شود و به فروش برسد ولو باعث رکود و یا نابودی اجناس داخلی گردد و نیز تلاش می کنند تا فرهنگ بیگانه در کشور پیاده شود و خودشان پیش قدم برای پیاده کردن آن فرهنگ آلوده می شوند و وقتی که سردمداران کشور چنین باشند، مردم نیز تحت تأثیر آنها قرار می گیرند.
سوم: تبلیغات : تبلیغات علنی و محسوس و نیز غیرمحسوس افراد بی دین و جاسوس که مانند ستون پنجم دشمن مشغول تخریب روحیه ها و فرهنگ اسلامی می باشند و در مقابل آن تمجید از دستاوردهای غرب و شرق لقب متمدن و روشنفکر به افراد بی بند و بار دادن، انتخاب اسامی و نام های خارجی، افتخار کردن به سفرهای خارجی از جمله مؤلفه های استعمار زدگی می باشد.
امام خمینی(ره) برای تقویت روح اعتماد و اتکاء به نفس افراد مسلمان و به خصوص ملت انقلابی و مسلمان ایران، نظریه «اگر بخواهیم، می توانیم» را مطرح نمودند و معتقد بودند با ارادۀ مصمم و فعالیت و پشتکار، خود دست به ابتکار و خلاقیت می زنیم و در جهت رفع وابستگی ها قیام می کنیم و مردم باید در نظر داشته باشند که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و امریکا از لحاظ هوش و استعداد عقب نیستند. مروری بر تاریخ اسلام این مطلب را که مسلمین تا چند قرن پس از هجرت پیامبر، پیشرفته ترین ملتها بودند و در همه چیز از جمله تکنیک و صنعت از دیگر ملل، جلوتر بودند، اثبات می کند.
البته از دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) شعار «اگر بخواهیم، می توانیم» به این معنی نیست که «ما خود همه چیز داریم» چه این که در طول تاریخ نه چندان دور به ویژه در سده های اخیر و علی الخصوص دودمان پهلوی برنامه منسجمی برای خود کوچک دیدن ها و یا ناچیز دیدن ها داشته اند. برای مثال واردات انواع کالاها و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقه جوان به اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازی های کودکانه و به سابقه کشاندن خانواده ها و مصرفی بارآوردن خانواده ها، به تباهی کشاندن جوانان این مرز و بوم با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکده ها و ده ها نمونه دیگر برای عقب نگه داشتن این کشور صورت گرفته است.[8]
امام خمینی شعار «اگر بخواهیم، می توانیم» را مشروط به چند عامل می داند: 1- اتکال به خداوند تعالی 2- اتکاء به نفس و قطع وابستگی به دیگران 3- تحمل سختی ها برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه 4- خارج شدن از تحت سلطۀ اجانب[9]
5. معرفی تحریف آلود اسلام:
از جمله حربه های کشورهای استعمارگر برای رسوخ در فرهنگ کشورهای اسلامی، تحریف واقعیت اسلام می باشد. در گذشته این کار از طریق مستشرقان مزدور و به صورت تألیف کتاب، انجام می گرفت و امروزه علاوه بر آن سوء استفاده از رسانه های عمومی از جمله ساخت فیلم های مخالف با واقعیت تاریخ اسلامی و تاریخ کشور ایران، سیطره دروغ آمیز بر انواع شبکه های ماهواره ای و رسانه های خبری و فضای سایبری، جعل تاریخ و تحریف واقعیات در کتب و مقالات به اصطلاح علمی و پژوهشی و مواردی از این قبیل انجام می شود.
مستشرقانی که در زمینه تاریخ اسلام تألیفاتی داشته اند به دو گروه عمده تقسیم می شوند: گروهی با پیش فرض اینکه اسلام، دین خشونت است، به بررسی حوادث و جریانات تاریخی می پردازند و گروه دیگری که بدون این پیشینه ذهنی به بررسی حوادث می پردازند. گرچه ممکن است گروه دوم، تحلیل ها و دقت های ویژه ای هم در این خصوص داشته باشند ولی اینکه اگر ملتی بخواهد اسلام را بشناسد، با حرف های غربی ها و مستشرقین به بررسی واقعیت اسلام بپردازد و مواضع اسلام شناسان حقیقی را نادیده بپندارد، برگرفته از فرهنگ استعمار زدگی می باشد.
بنا بر نظر امام تبلیغات علیه اسلام به روش های مختلفی صورت می گیرد:
1- بصورت ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهار صد سال پیش وضع شده است، توانایی اداره جامعه امروزی متمدن را ندارد و یا به این صورت که اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است.
2- بصورت موذیانه و شیطنت آمیز و به شکل طرفداری از قداست اسلام با این تبیین که اسلام و دیگر ادیان الهی بر معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه – که انسان را به خداوند نزدیک و از دنیا و حکومت و سیاست دور می کند – بنا شده است. امام خمینی تبلیغات نوع دوم را در بعضی از روحانیون و متدینان بی خبر از اسلام مؤثر دانستند: «تبلیغ به وجه دوم در بعضی از روحانیان و متدینان بی خبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابۀ یک گناه و فسق می دانستند»[10] بر اساس اندیشه امام خمینی در جواب تبلیغات نوع اول می توان گفت: اجراء قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگری و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع کج روی ها و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعبار و جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و راه بری جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف، مواردی نیست که با مروز زمان در طول تاریخ بشر کهنه شود. چه اینکه قواعد عقلی و ریاضی با مرور زمان، گرد تغییر بر چهرۀ آنها نمی نشیند.
هم چنین در جواب تبلیغات نوع دوم نیز باید توجه داشت که آن مقدار احامی که در قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص) در باب حکومت و سیاست وجود دارد در سایر موارد نیست، بلکه حتی بسیاری از احکام عبادی اسلام، عبادی سیاسی است. در گذشته طرز تفکر مبلغان مسیحی و رجال وابسته به کلیسا، مخالفت با علم و دانش بوده است و دانشمندان و صاحبان اندیشه های نو را که در مورد طبیعت یا زمینی حرف جدیدی می زدند، انکار می کردند، حبس می نمودند و بعضاً در آتش می سوزاندند و یا تبعید می کردند و یا آنان را وادار می کردند که از تحقیق و فکر تازه شان دست بردارند. نمونه گالیه و این که کلیسا او را به کفر متهم کرد تا توبه کند شاهد بارز آن می باشد. این قبیل کارها، باعث شد که دشمنان دین، علم را جایگزین دین کنند و بگویند دین، افیون توده هاست و مخالف با تمدن و اختراع می باشد.[11] در حالی که دین مبین اسلام از زمان بعثت پیامبر بر مبنای علم و تحقیق بنا شده است و اولین آیات نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) دستور به خواندن می دهد و آیات بسیار دیگری نیز بر مسأله تعلیم و تعلم تکیه می ورزد.
6. دادگستری به عنوان سوغات غرب:
از آنجا که قوانین یک کشور ناشی از فرهنگ عمومی آن کشور است، در اداره امور فرهنگی، علاوه بر اصلاح فرهنگ، باید به اصلاح قوانین حقوقی نیز توجه نمود. کشورهای استعمار زده از جمله ایران زمان پهلوی، علاوه بر آنکه فرهنگ عمومی مردم، فرهنگ وابستگی است، وضعیت دادگستری آنها نیز به نوعی سوغاتی غرب است.
تحول دادگستری زمان پهلوی به دادگستری بر اساس احکام اسلامی و ساز و کار اسلامی نه تنها وظیفه عالی ترین مقام قضائی است، بلکه شورای عالی قضائی و تمام قضات و کارمندان دادگستری نقش مهمی را ایفا می کنند. امام خمینی(ره) در قسمتی از وصیتنامه سیاسی الهی خود می گوید: «و قضات دارای شرایطی که انشاءا... با جدیت حوزه های علمیه، مخصوصاً حوزه مبارکه علمیه قم، تربیت و تعلیم می شوند و معرفی می گردند، به جای قضاتی که شرایط مقرره اسلامی را ندارند، نصب گردند...»[12]
پی نوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . خمینی، روح ا...، «صحیفه امام» (بیانات و پیام های امام خمینی) تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385وصیت نامه امام، ص 41.
[2] . وصیتنامه امام، ص 42.
[3] . صحیفۀ امام، ج1، ص 303.
[4] . وصیتنامه امام، ص 67.
[5] . وصیت نامه امام، ص 30.
[6] . وصیت نامه امام، ص 36.
[7] . العزه لله و لرسوله و للمومنین
[8] وصیت نامه امام ،ص 34
[9] .وصیت نامه امام خمینی، ص 40.
[10] . وصیت نامه امام، ص 20.
[11] . باغانی، علی اصغر، «انقلاب اسلامی و ریشه های آن، بر محور وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی» دفتر نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه شهید بهشتی، 1370ص 184.
[12] . وصیت نامه امام، ص 36.
منبع : www.irdc.ir