يك جلوه عيان ساز ، مـرا تاب سـر آمد
سـوزِ عطش از سينـه ي سرداب بر آمد
زان پرده برون آي ، دگر كاسه ي صبرم
لبريز ز هجران شـد و خون از جگر آمد
بي رويتِ تو ، سيرِ شب و روز چـه حاصل
جـذر و مـد از آن رقصِ وزينِ قَمـَر آمد
قـانـونِ الهـي همـه بـر وصـل نـوشتـنـد
اقبـالِ مرا بيـن ، به تـو حكـمِ حذر آمد
در مسجد و ميخـانه سـراغ از تـو گرفتـم
گفتنـد كجـايي كه شـبانگـه سـحر آمد
اين ناله بـه هـر جـا ببـرم اشـك بگيـرم
جانـا تـو كـه ديـدي ز نهـانم شـرر آمد
بيچـاره (مهـاجر) ثمـرش دربـدري شـد
بي حّـظِ جمـالـت ز چـه نـورِ بصـر آمد
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **
( استفاده با ذکر منبع " fajr57.ir " جایز است )